هناد بن سرى مى گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام را در خواب ديدم. حضرت فرمود: شعر كميت را براى من بخوان كه مى گويد: 'ويوم الدوح دوح غدير خم...'.
من آن اشعار را براى حضرت خواندم. فرمود: اى هناد، شعر مرا هم به آن اضافه كن: [ بحارالانوار: ج 25 ص 383، ج 26 ص 230. ]
سيد باقر رضوى هندى "م 1329" مى گويد:
در شب عيد غدير امام زمان عليه السلام را در خواب ديدم در حاليكه محزون بود و گريه مى كرد. خدمت حضرت رفتم و سلام كردم و دستش را بوسيدم، ولى ديدم گويا متفكر است. عرض كردم: آقاى من، اين روزها ايام خوشحالى و سرور عيد غدير است ولى شما را محزون و گريان مى بينم؟ فرمود: به ياد مادرم زهرا عليهاالسلام و حزن او افتادم. سپس حضرت اين شعر را خواندند:
سيد باقر مى گويد: از خواب برخاستم و قصيده اى با تضمين شعر مولايم و بر همان قافيه درباره ى غدير و مصائب حضرت زهرا عليهاالسلام سرودم كه قسمتى از آن چنين است:
بسلوِّ نزر و دمع غزير: