چهارده قرن با غدیر

محمدباقر انصاری زنجانی

نسخه متنی -صفحه : 109/ 82
نمايش فراداده

مصطفى محدّثى خراسانى: انتظار آسمان در غدير


  • ملتهب در كنار يك بركه دست خورشيد تا نهد در دست بر سر آسمانىِ آن ظهر مژده دادند آيه هاى شكوه دين احمد تمام و كامل شد

  • روح تاريخ پير منتظر است آسمان در غدير منتظر است آيه هاى شكوه نازل شد دين احمد تمام و كامل شد دين احمد تمام و كامل شد

محمد على سالارى: نام غدير حك بود بر جبينم


  • سر زد از دوش پيمبر، ماه در شام غدير مژده داد او را ز ذات حق كه با فرمان خويش دين خود را كن مكمَّل با ولاى مرتضى مى شود مست ولاى مرتضى، از خود جدا شد بپا هنگامه اى در آسمان و در زمين شور و شوقى شد در آن صحراى سوزان حجاز عشق مولا در دلم از زاد روز من نشست بر جبينم حك بود تا مرگِ خود نام غدير

  • تا كه جبرائيل او را داد پيغام غدير نخل هستى بار و بر آرَد در ايام غدير خوف تا كى بايد از فرمان و اعلام غدير هر كه نوشد جرعه اى از باده ى جام غدير تا ولايت شد على را ثبت، هنگام غدير مرغ اقبال آمد و بنشست بر بام غدير بر جبينم حك بود تا مرگِ خود نام غدير بر جبينم حك بود تا مرگِ خود نام غدير

طاهره موسوى گرمارودى: آب غدير آب حيات


  • ماى شرف اهل ولايت، غدير زمزم و كوثر ز تو كى بهترند اين كه كند زنده همه چيز آب از ازل اين بركه بجا بوده است آينه ى لطف خدا بوده است

  • بركه ى سرشار هدايت، غدير آبروى خويش ز تو مى خرند زاب غدير است نه از هر سراب آينه ى لطف خدا بوده است آينه ى لطف خدا بوده است