چهارده قرن با غدیر

محمدباقر انصاری زنجانی

نسخه متنی -صفحه : 109/ 84
نمايش فراداده

عليرضا سپاهى لائين: تنها در غدير


  • دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدير در شكوه كاروان آن روز با آهنگ زنگ اى فراموشان باطل سر به پايين افكنيد حيف اما كاروان منزل به منزل مى گذشت كاروان مى رفت و حق مى ماند تنها درغدير!!

  • موج مى زد سيل مردم مثل دريا در غدير بى گمان بارى رقم مى خورد فردا در غدير چون پيغمبر دست حق را برد بالا در غدير كاروان مى رفت و حق مى ماند تنها درغدير!! كاروان مى رفت و حق مى ماند تنها درغدير!!

ناصر شعار ابوذرى: چراغانى صحراى غدير


  • گفت برخيز كه از يار سفير آمده است موج يك حادثه در جان غدير است امروز بيعت شيشه اى و آهن پيمان شكنى پس از آن بيعتِ پر شور على تنها ماند موج آن حادثه در جان غدير است هنوز و على چهره ى تابان غدير است هنوز

  • به چراغانى صحراى غدير آمده است و على چهره ى تابان غدير است امروز داد از بيعتِ آبستنِ پيمان شكنى! و وصاياى نبى در دل صحرا جا ماند و على چهره ى تابان غدير است هنوز و على چهره ى تابان غدير است هنوز