چهارده قرن با غدیر

محمدباقر انصاری زنجانی

نسخه متنی -صفحه : 109/ 89
نمايش فراداده

يحيى: كوثرى از مِىِ غدير خم


  • ساقى اى قدت طوبى، اى لبت كوثر آور از غدير خم، خم خُمَم مِىِ كوثر باده در غديرم ده، از غدير خم، خم خم مى ز خم وصلم ده، تا كف آورم بر لب خم دل كنم دجله، دجله را كنم دريا

  • كوثرى مِيَم امروز، از غدير خم آور من منم بده ساغر، خم خمم بده صهبا همچون زاهدان شهر، در غدير خم شو گم خم دل كنم دجله، دجله را كنم دريا خم دل كنم دجله، دجله را كنم دريا

محمد تقى بهار: باده تولاّ، شراب روحانى


  • اى نگار روحانى، خيز و پرده بالا زن تا ز خود شوى بيرون، زين شراب روحانى كان صنم كه ازعشاق،برده عقل وهوش آمد در جبين جان پاك، نور كبريا دارد وانگه از غدير خم، باده ى تولاّ زن وان مبشّررحمت،بازدرخروش آمد در خريطه ى تجريد، گوهر وفا دارد در تجلى ادراك جلوه ى خدا دارد

  • در ترانه ى معنى، دم ز سرّ مولا زن كزصفاى اوروشن،جان باده نوش آمد اوست كز خم لاهوت، نشأه ى صفا دارد در سرادق لاهوت، كوس 'لا' و 'الاّ' زن درخم غديرامروز،باده اى بجوش آمد با هيولى توحيد در لباس انسانى در تجلى ادراك جلوه ى خدا دارد در تجلى ادراك جلوه ى خدا دارد

حالى اردبيلى: خُم جنت


  • صبح سعادت دميد، عيد ولايت رسيد از كرمش بر گدا، داد همى جان فزا گفت بخور زين هلا، كز خُم جنت رسيد

  • فيض ازل يار شد، نوبت دولت رسيد گفت بخور زين هلا، كز خُم جنت رسيد گفت بخور زين هلا، كز خُم جنت رسيد