1- و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرب(به پروردگار) انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد(برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر ديگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم كشت » (برادر ديگر) گفت: «من چه گناهى دارم(زيرا) خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد».
اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى، من هرگز به قتل تو دست نمى گشايم، چون از پروردگار جهانيان مى ترسم. نفس سركش كم كم او را به كشتن برادرش ترغيب كرد(سرانجام) او را كشت و از زيانكاران شد.
2- (به خاطر بياور) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب ديدم كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مى كنند. گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانت بازگو مكن كه براى تو نقشه(خطرناكى) مى كشند، چرا كه شيطان، دشمن آشكار انسان است.
3- يا اينكه نسبت به مردم(پيامبر و خاندانش) بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده، حسد مى ورزند؟ ما به آل ابراهيم(كه يهود از خاندان او هستند نيز) كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمى در اختيار آنها(پيامبران بنى اسرائيل) قرار داديم.
4- بسيارى از اهل كتاب از روى حسد - كه در وجود آنها ريشه دوانده - آرزو مى كردند شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر بازگردانند با اينكه حق براى آنها كاملا روشن شده است، شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد تا خداوند فرمان خودش(فرمان جهاد) را فرستد، خداوند بر هر چيزى تواناست.
5- و از شر هر حسودى هنگامى كه حسد مى ورزد.
6- (همچنين) كسانى كه بعد از آنها(بعد از مهاجران و انصار) آمدند و مى گويند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفته اند بيامرز و در دلهايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا تو مهربان و رحيمى!
7- هرگونه غل(حسد و كينه و دشمنى) را از سينه آنها برمى كنيم(و روحشان را پاك مى سازيم) در حالى كه همه برادرند و بر تختها رو به روى يكديگر قرار دارند.