پس چون اين نامه برسيد، باذان نامه بخواند، و مردمان يمن اين حديث و احوال بدانستند، و جمله از بر خويش مسلمان شدند و ايمان آوردند، و دين پيغامبر ما بپذيرفتند، و هم اندر ساعت رسولى سوى پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرستادند و گفتند كه ما را پيدا شد كه تو پيغامبر خدايى، و آنچه تو بدين رسولان پرويز گفته بودى همه راست بود و باذان و سپاه و لشكر و هر چه در يمن، جمله مسلمان شديم و دين تو پذيرفتم.
اكنون كسى را بفرست تا ما را دين و اسلام «1» بياموزد.
پس پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اول معاذ جبل را بفرستاد تا ايشان را دين اسلام و شريعت در آموزد، و از پس او يك يك را مىفرستاد تا جمله «2» يمن دين او گرفتند.
و چون خبر بملك عجم رسيد ملك عجم دست از كار پيغامبر (عليه السلام) بداشت، و كار يمن استقامت گرفت بر دين پيغامبر (عليه السلام)، و اين نيز هم از علامتهاى پيغامبر بود. و نيز هم از علامتهاى پيغامبر بود (عليه السلام) كه هنوز در وجود نيامده بود حديث ابرهة الصباح، كه از يمن بيامد با پيل بمكّه، و اين قصّه بجاىگاه خويش گفته آيد، و لكن لختى ازين قصه اين جا ياد كنيم.
و سبب اين قصّه چنان بود كه در آن وقت كه ابرهة بن الصباح بدر مكّه آمد با پيل، پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) هنوز در وجود نيامده «3» بود. و آن نور پيغامبرى بر پيشانى عبد المطّلب همى تافت، و ابرهه خبر او شنيده بود.
پس چون قصد مكّه كرد ابرهه كس فرستاد تا همه چهارپايان مكّيان
(1) دين اسلام. (صو) (2) يك بديگر فرستاد و خليفتان تا همه. (صو) (3) هنوز از مادر نزاده. (صو)