پيغامبر (عليه السلام) بتن خويش بدين انواط رفت، و چون آنجا رفت ايشان ندر گذشته بودند، و پيغامبر (عليه السلام) بمدينه باز آمد و يك چند آنجا بود.
«1» پس از ان پيغامبر [را] (عليه السلام) خبر آوردند كز شام كاروانى همى آيد با خواسته بسيار. پس پيغامبر (عليه السلام) ابو سلمة بن عبد الامين «2» را خليفت كرد بر مدينه، و خود بتن خويش بدين غزو رفت با گروهى از مهاجريان و انصاريان. و دهى است و آن را ينبوع خوانند، و چاهى است بنزديك آن ديه، ينبوع ذات العشير «3» خوانند. و خبر چنان بود كه كاروان قريش بدين ذات العشير است.
و چون پيغامبر (عليه السلام) آنجا رسيد كاروان آنجا نبود. پيغامبر آنجا رفت بجايگاهى كه آنجا فيقاع «4» خوانند و آنجا درختان خرما بود بسيار، و آنجا يكى بود درختى بزرگ آن را ذات السّاق خوانند «5».
و پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بسايه آن درخت فرو آمدند «6» و آنجا مزكتى «7» بود از سنگ و آنجا نماز كرد، و آنجا نان ديك پختند و هنوز آنجا بجايست كان را هنوز نجنبانيدهاند «8». پس ازنجا بجاى ديگر رفتهاند. «9»
(1)- در متن عنوان ندارد و همچنين در نسخه (صو)- ولى در نسخه «خ» غزوه ينبوع. (2)- ابو سلمة بن عبد الامين. (خ)- ابو سلمة بن عبد اللَّه الامين. (صو) (3)- و چاهى است بنزديك آن ده، آن را ينبوع ذات العشيره. (خ)- ينبوع ذات العشير. (صو)- حتى نزل العشيرة من بطن ينبع. (تاريخ طبرى) (4)- آن را بنى قنفاع. (خ)- رفت بجايگاهى كان را «فيقناع» خوانند. (صو) (5)- ثم على فيفاء الخبار فنزل تحت شجرة ببطحاء، و ابن ازهر يقال لها ذات الساق. (تاريخ طبرى)- ذات الساق گفتند. (خ)- ذات الساق همى گفتند. (صو)- ذات الساق مىگفتند. (نا) (6)- فرو آمد. (خ. صو)- فرود آمد. (نا) (7)- مسجدى. (خ) (8)- و آنجا نان ديگ و نان پختند و هنوز آن بجايست كان را هيچ نجنبانيدهاند. (صو)- و هنوز آن جايگاه ديك پختن و نان پختن بجايست. (خ) (9)- پس از انجا بجاى ديگر رفتند. (خ)- ... رفتهاند. (صو)