ترجمه تفسیر مجمع البیان

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

جلد 25 -صفحه : 46/ 24
نمايش فراداده

/ سوره زخرف / آيه هاى 35 - 31

31. وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ

32. أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَةُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ

33. وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَانِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ

34. وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ

35. وَزُخْرُفًا وَإِنْ كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ

ترجمه

31. و [برترى جويان ] گفتند: چرا اين قرآن بر مردى بزرگ [يا زورمند و ثروتمند] از اين دو شهر [مكّه و طائف ]فرو فرستاده نشد [و به كسى فرود آمد كه از ثروت و جاه و مقام برخوردار نيست ]؟!

32. [هان اى پيامبر!] مگر آنان رحمت پروردگار تو را تقسيم مى كنند [كه براساس پندارها و معيارهاى زورمدارانه خويش سخن مى گويند]؟ اين ما هستيم كه وسيله گذران آنان را در زندگى اين جهان ميانشان تقسيم كرديم، و برخى از آنان را [براساس حكمت و مصلحت در روى زمين ] بر برخى به درجاتى بالا برديم، تا يكديگر را [در كارها] به خدمت گيرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد مى آورند بهتر [و پاينده تر] است.

33. و اگر [بيم ] آن نبود كه مردم [در شرك و بيداد] جامعه اى يگانه [و همسان ] گردند، براى خانه هاى كسانى كه به [خداى ]بخشاينده كفر مى ورزند، سقفهايى از نقره قرار مى داديم و [نيز] نردبان هايى كه بر آنها بالا روند؛

34. و براى خانه هاى آنان درهايى [از زر و سيم برمى گزيديم ] و تخت هايى [مى نهاديم ] كه بر آنها تكيه زنند؛

35. و [نيز زر و] زيورى [بسيار براى آنان ارزانى مى داشتيم ]؛ امّا [خردمندان و خردورزان و حق طلبان بايد بدانند كه ] همه اينها [چيزى ] جز كالاى [زودگذر و ناپايدار] زندگى دنيا نيست؛ و سراى آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است.

نگرشى بر واژه ها

«معارج»: جمع واژه «معرج» به مفهوم پله، و «عروج» نيز به معناى بالا رفتن و صعود آمده است.

«يظهرون»: اين واژه جمع مى باشد و به معناى «بالا مى روند» آمده است، چرا كه در فرهنگ عرب هنگامى كه گفته مى شود «و ظهر عليه»، منظور اين است كه: از آن نردبان بالا رفت... يكى از شعراى عرب مى گويد:


  • بلغناالسماء مجدنا وجدودنا و انّا لنرجوفوق ذلك مظهراً

  • و انّا لنرجوفوق ذلك مظهراً و انّا لنرجوفوق ذلك مظهراً

شكوه و عظمت ما به اوج آسمانها رسيد، و ما اميد آن داريم كه از اين هم بالاتر اوج گيريم و برويم.

يادآورى مى گردد كه در واژه «مظهراً» در اين شعر نيز به مفهوم اوج گرفتن و صعود آمده است.

«سُرر»: جمع «سرير» به مفهوم «تخت» آمده است؛ و اين واژه گاهى به صورت «اسرّه» نيز جمع بسته مى شود.

«زخرف»: به مفهوم اوج زيبايى و آراستگى و طراوتِ چيزى آمده است؛ و به همين تناسب هم طلا را «زخرف» گفته اند؛ و نيز به زيور و زينت و نقاشى ها و تصويرنگارى ها نيز به همين تناسب است كه «زخرف» مى گويند.

تفسير

منطق برترى جويانه سردمداران مخالف وحى و رسالت

در اين آيات قرآن شريف در ترسيم منطق سست و برترى جويانه سردمداران مخالف وحى و رسالت و محكوم و مردود شمردن آن مى فرمايد:

وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ

و كفرگرايان برترى جو و زورمدار در راه نفى و انكار وحى و رسالت گفتند: چرا اين قرآن بر مردى بزرگ و با عظمت، يا زورمند و ثروتمندِ مكه و طائف فرو فرستاده نشد و در عوض به كسى فرود آمد كه نه داراى ثروت و امكانات بود و نه جاه و مقام ظاهرى؟!

در اين مورد كه منظور از اين دو مرد بزرگ، از ديدگاه كفرگرايان چه كسانى بودند، ديدگاه ها متفاوت است:

1- به باور برخى همچون «قتاده» منظور از اين دو زورمدار كه در خور دريافت وحى و رسالت بودند، «وليدبن مغيره»(46) از مكّه بود و «عروةبن مسعود» از طائف.

2- امّا به باور «مجاهد» منظور «عتبه بن ابى ربيعه» از مكّه بود و «ابن عبد يا ليل» از طائف.

3- و از ديدگاه «ابن عباس» منظور «وليدبن مغيره» از مكّه بود و «حبيب بن عمر ثقفى» از طائف.

و بدان دليل كفرگرايان اين ديدگاه بى اساس را طرح كردند كه به پندار آنان معيارِ عظمت و بزرگى، ثروت و قدرت سياسى و برخوردارى از امكانات بود و نه آراستگى به ارزش هاى معنوى و انسانى و عدالت و آزادمنشى و پروا و رعايت حقوق انسانها؛ و اين چهره هايى كه نامشان رفت، در اين دو شهر از همه ثروتمندتر و زورمدارتر بودند و كفرگرايان با اين ديدگاه آنان را در خور دريافت قرآن مى شمردند، نه پيامبر گرامى را كه به عالى ترين ارزش هاى معنوى و علمى و اخلاقى و انسانى آراسته و از زر و زيور و زور و موقعيت سياسى بى بهره بود.

خداى فرزانه در نفى اين پندار منحط و بى اساس است كه مى فرمايد:

أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ

آيا اين كفرگرايان هستند كه رحمت و نعمت پروردگارت را - كه برترين آنها نعمت گران رسالت و نبوت است - ميان بندگانش تقسيم مى كنند؟! نه هرگز چيزى در دست آنان نيست و اين پروردگار توست كه نعمت رسالت و نبوت را ميان بندگان برگزيده اش تقسيم مى كند و به هركدام از آنها كه شايسته بنگرد ارزانى مى دارد.

از ديدگاه «مقاتل» منظور اين است كه: آيا كليدهاى رسالت و نبوت در دست آنان است كه به هركس بخواهند بدهند؟

در ادامه آيه شريفه مى افزايد:

نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا

اين ما هستيم كه رزق و روزى و وسيله گذران بندگان را در ميان آنان براساس مصالح و حكمت ها تقسيم كرديم، نه ديگرى. با اين بيان كسى حق چون و چرا در اين مورد ندارد و درست همان گونه كه در تقسيم رزق و روزى برخى را بر ديگرى برترى داده ايم، در مورد وحى و رسالت نيز چنين است و ما هركس را شايسته بنگريم و بخواهيم به اين كار بزرگ برگزيده و بر او وحى مى فرستيم.

وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ

اين ما هستيم كه برخى را بر برخى ديگر به درجاتى بالا برديم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اين ما هستيم كه برخى را نيازمند مى سازيم و برخى را بى نياز؛ به همين دليل است كه گاه مى بينى كه به برخى از انسان هاى بى دست و پا و بى سر و زبان ثروتى بسيار گران داده مى شود و در برابر، گاه افرادى هوشمند و كوشا و سر و زبان دار را مى نگرى كه دچار فقر و تهيدستى مى گردند؛ هنگامى كه خدا اين تقسيم ثروت و رزق و روزى را خود به كف حكمت گرفت و به ديگرى نسپرد، چگونه مى شود موضوع تقسيم نعمت گرانى چون رسالت و پيامبرى را، با آن شكوه و عظمت به دست ديگران سپارد؟!

لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا

ما اين تفاوت و تناسب را در موضوع رزق و روزى در نظر گرفتيم تا انسانها در ميدان زندگى و انجام كارها يكديگر را به خدمت گيرند.

به بيان روشن تر موضوعِ تفاوت در رزق و روزى و تفاوت هاى اقتصادى افزون بر حكمت و مصلحت هاى بسيارى كه دارد، اين است كه برخى براى تأمين نيازهاى زندگى خويش ديگران را به كار دعوت كنند و همه مردم جامعه از كار و هنر و توانمندى هاى يكديگر سود برند و از اين راه كار جامعه و نظام آن سامان يابد.

از ديدگاه «قتاده» و «ضحاك» منظور اين است كه: ما چنين كرديم تا برخى ديگران را به بردگى كشيده و خود صاحب اختيار و سررشته دار آنان گردند.

وَرَحْمَةُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ

و رحمت و نعمت پروردگارت، و نيز پاداش باشكوه و بهشت پرطراوت و زيباى او از اين جهان و آنچه از ارزش هاى مادى آن كه اين زرپرستان و ثروت اندوزان گرد مى آورند بهتر و ارزشمندتر است.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: و رسالت و پيامبرى و نعمت وحى از ثروت و امكانات اين كفرگرايان و حق ستيزان بهتر و بالاتر است.(47)

موقعيت ارزش هاى مادى

آن گاه قرآن شريف سخن را به بيان جايگاه حقيقى ارزش هاى مادى و موقعيت زر و زيور و زور و قدرت و جاه و امكانات ناپايدار دنيا مى كشد و در ترسيم آن مى فرمايد:

وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَانِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فَضَّةٍ...

اگر نه بيم آن بود كه مردم در شرك و بيداد، جامعه و امتى يگانه شوند، براى خانه هاى كفرگرايان سقف هايى از زر و سيم قرار مى داديم.

به باور گروهى از مفسران پيشين همچون «حسن»، «قتاده»، «ابن عباس» و «سدى» منظور اين است كه: اگر نبود كه همه مردم بر كفر و حق ستيزى گرد مى آمدند و همگى پيرو كيش ماديگرى مى شدند، سقف خانه كفرگرايان را نيز از زر و سيم مى ساختيم. و اين از سويى نشانگر بى ارزشى دنيا و ارزش هاى مادى است، و از دگرسو نشانگر علاقه انسانها به دنيا و زر و زيور آن و آز و حرص آنان بر گردآورى ثروت است.(48)

امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر نه اين بود كه همه مردم بر گرد ارزش هاى مادى طواف مى كردند و از دين خدا رويگردان مى شدند، ما كفرگرايان را غرق در زر و سيم مى كرديم تا بدانند كه دنيا و زر و سيم آن درنظر آفريدگار هستى بى مقدار است.

نكته ديگر در آيه شريفه تعبير ظريفى است كه به كار رفته است و آن اين است كه مى فرمايد:

اگر بيم گمراهى همه مردم و گرد آمدن آنان بر كفر و بيداد نبود، ما سقف خانه كفرگرايان را از نقره قرار مى داديم. روشن است كه وقتى سقف خانه اى از نقره و طلا باشد، بايد ديوارها و شالوده آن نيز از زر و سيم ريخته شود؛ با اين بيان «لبيوتهم» بدل از «لمن يكفر» آمده است.

امّا به باور پاره اى «لام» دوم به مفهوم «على » آمده و در حقيقت «على بيوتهم» مى باشد.

«ابن عباس» مى گويد: آنچه از آسمان باشد، به آن در فرهنگ عرب «سَقف»، به فتح گفته مى شود و آنچه از خانه باشد به آن «سُقُف» مى گويند؛ و اين آيه نظير قسم نخست است كه مى فرمايد: «و جعلنا السماء سقفاً محفوظاً»(49) و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، امّا آنان از نگرش بر نشانه هاى يكتايى و قدرت پديدآورنده اش روى مى گردانند!

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ

و نيز بر خانه ها و سقفهاى سراهاى شرك گرايان و حق ناپذيران نردبان هايى از زر و سيم قرار مى داديم كه به وسيله آنها بالاى بام بروند.

در چهارمين آيه مورد بحث مى افزايد:

وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا من فضة

و اگر بيم كفر و انحراف مردم نبود، براى خانه هاى كفرگرايان و اصلاح ناپذيران درهايى از نقره و تخت هايى از زر و سيم قرار مى داديم؛

عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ

تا آنان با غرور و مستى بر آنها تكيه زنند و دل خوش دارند.

و مى افزايد:

وَزُخْرُفًا

و نيز زر و زيورى بسيار به آنان مى داديم.

به باور «ابن عباس»، «ضحاك» و «قتاده» واژه «زخرفاً» به وسيله فعلى كه در تقدير است نصب داده شده و منظور اين است كه: «و جعلنا لهم مع ذلك ذهباً» و با اين وصف براى آن زر و زيور و طلا و نقره اى بسيار ارزانى داشتيم.

به باور «حسن» منظور از «زخرفاً»، نقش و نگار و زرق و برق بسيار زندگى است؛ امّا از ديدگاهع «ابن زيد» به فرش و وسايل خانه «زخرف» گفته مى شود. با اين بيان مفهوم آيه اين است كه: از آنجايى كه دنيا و ارزش هاى ظاهرى و زر و سيم آن در نظر پديدآورنده هستى پست و بى مقدار است و ذات پاك و بى همتاى او به ارزش هاى معنوى و انسانى و ماندگار بها مى دهد، اگر بيم انحراف و كفرگرايى مردم نبود، همه خواسته هاى مادى كفرگرايان را برمى آورد و آنان را در زر و زيور غرق مى ساخت؛ امّا چنين نكرد، چرا كه هماهنگ با مصلحت و حكمت نبود و مفاسدى بسيار در پى داشت.(50)

در ادامه آيه شريفه روشنگرى مى كند كه همه اين نعمت ها، كالاى زودگذر و ناپايدار زندگى اين جهان است.

وَإِنْ كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا

بايد خردمندان و خردورزان به ياد داشته باشند كه همه اين زر و زيورها و امكانات و ثروتها چيزى جز كالاى ناپايدار و فناپذير اين جهان نيست،

وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ

و سراى آخرت و بهشت پرطراوت و زيبا در بارگاه خدا از آنِ پرواپيشگان است. «حسن»، يكى از مفسران پيشين با توجه به آياتى كه گذشت مى گويد: با اينكه خداى فرزانه براساس حكمت خويش زر و زيور را بر سراى كفرگرايان فرو نريخت و به ثروت و كالاى دنيا بها نداد، باز هم دنيا و ارزش هاى آن مردم را فريفته است؛ راستى كه اگر به آن بها مى داد، چه مى شد و چه بلايى بر سر انسان مى آمد خدا مى داند!

گفتنى است كه اين آيات نشانگر لطف خدا بر بندگان است و روشن مى سازد كه هيچ تباهى و انحرافى مورد رضاى او و طبق خواست او نيست و او كارى نمى كند كه باعث انحراف و گمراهى بندگان گردد؛ بنابراين چنين خدايى فرزانه و دادگر را چگونه مى توان بسان جبرگرايان پديدآورنده كفر و گناه شناخت و گناهكاران و ظالمان را پاك و پاكيزه شمرد؟