بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
1 . وَ النَّجْمِ إِذا هَوى .
2 . ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى .
3 . وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى .
4 . إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى .
5 . عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى .
6 . ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى .
7 . وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى .
8 . ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى.
9 . فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى .
10 . فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى .
ترجمه
به نام خداوند بخشاينده مهربان
1 - سوگند به ستاره [فروزان قرآن ] آن گاه كه فرود مى آيد،
2 - كه يار [و پيامبر] شما [محمد (ص)] نه گمراه گرديده و نه در بيراهه [و نادانى ] است؛
3 - و از روى هوس سخن نمى گويد.
4 - اين سخن [و كتاب او] جز وحيى [از آسمان ] كه [به او] وحى مى گردد [چيز ديگرى ] نيست.
5 - آن را [فرشته اى ] پرتوان [و گران قدر] به او فرا آموخت،
6 - [فرشته امانتدارى ] كه داراى نيرويى [بس شكوهبار] است؛ و [به صورت طبيعى اش ]ايستاد،
7 - در حالى كه در بلندترين كرانه [آسمان ] بود؛
8 - سپس نزديك آمد و [بر پيامبر] فرود آمد؛
9 - تا [فاصله اش ] به اندازه [طول ] دو [سوى ] كمان يا [از آن هم ]نزديكتر شد.
10 - آن گاه به بنده اش آنچه را بايد وحى نمايد، وحى فرمود.
نگرشى بر واژه ها
هوى: اين واژه به مفهوم نزول و فرود آمدن است؛ درست همانند واژه سقوط و نظير آن. و در ادبيات و فرهنگ عرب اين گونه صرف مى شود هوى، يهوى، هوياً، و يا هُويا.
شاعر عرب اين واژه را به مفهوم «فرود آمدن» به كار برده و مى گويد:
اذا رميت به الفجاج رأيته
يهوى مخارمها هوّى الأَجدل
هنگامى كه با آن اسب تيز تك از تنگه ها بگذرى، آن را خواهى ديد كه بسان باز شكارى از دهانه تنگه ها فرود مى آيد.
غوى: اين واژه از ريشه «غىّ» برگرفته شده كه در اصل به مفهوم ناكامى و نرسيدن به هدف آمده است. واژه «غواية» نيز از همين ريشه و به معنى گمراهى است.
وحى: در اصل به مفهوم اشاره و افكندن نهانى مفهوم و معنى در روح و روان انسان آمده است، امّا در فرهنگ قرآن و زبان مردم دين باور و ديندار به آوردن پيام خدا و آيات و كتاب او به وسيله فرشته وحى بر پيامبر تعريف مى شود.
قوة: اين واژه به مفهوم نيرو و توان آمده است.
مرة: در اصل به مفهوم «تابيده شده» آمده، امّا در آيه به معنى قدرت است.
افق: كرانه آسمان و جمع آن «آفاق» است كه به مفهوم كرانه ها آمده است.
تدلى: اين واژه از ريشه «تدلى» به مفهوم نزديك شدن و آويزان گشتن و فرود آمدن و امتداد يافتن تدريجى است.
قاب: اندازه هر چيز.
تفسير
به ستاره فروزان قرآن سوگند
سوره پيش را خداى فرزانه با ياد بلند و باعظمت پيامبر به پايان برد و اينك اين سوره را نيز با ياد آن حضرت آغاز مى كند و مى فرمايد:
وَ النَّجْمِ إِذا هَوى
سوگند به ستاره فروزان قرآن؛ آن گاه كه فرود مى آيد،
در تفسير اين آيه ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «مجاهد» در اين آيه خداى فرزانه به قرآن شريف سوگند ياد مى كند؛ چرا كه قرآن در مدت بيست و سه سال به تدريج و به صورت سوره سوره و آيه آيه و پراكنده بر قلب نورانى پيامبر فرود آمد و سرانجام به صورتى كه در دست مردم است گردآورى گرديد؛ از اين جهت به ستاره نامگذارى شده است، چرا كه ستارگان نيز در گستره آسمان پراكنده اند. در فرهنگ عرب به «تفريق»، «تنجيم» و به «مفرق»، «منجم» مى گويند.
با اين بيان، منظور اين است كه: سوگند به قرآن كه در مدت بيست و سه سال بر قلب پاك پيامبر فرود آمد.
2 - امّا به باور پاره اى همچون «ابن عباس» منظور از اين ستاره كه خدا به آن سوگند ياد مى كند، ستاره «ثريا» مى باشد، و قرآن به هنگام فرو شدن و افول آن كه طلوع فجر و سپيده سحر است، سوگند ياد شده است.
گواه اين مطلب آن است كه در ادبيات و فرهنگ عرب، گاه و بى گاه به «نجم» سوگند ياد شده است كه منظور ستاره «ثريا» مى باشد.
«ابن دريد» مى گويد: «ثريا» مجموعه ستارگان هفتگانه اى است كه شش عدد از آن آشكار است و يكى از آن ها بسيار كم نور؛ كه مردم براى آزمايش قدرت بينايى خويش، چشم خود را به وسيله آن مى آزمايند.
3 - از ديدگاه «حسن» منظور از واژه «نجم» در آيه، شمارى از ستارگان هستند كه به تدريج افول مى كنند و از نظر نهان مى گردند. با اين بيان سوگند به جنس ستاره است، نه ستاره اى مشخص؛ و خداى فرزانه با اشاره به غروب و افول ستارگان در حقيقت به طلوع آن ها توجّه مى دهد، چرا كه آنچه افول و غروب مى كند، بى گمان ظهور و طلوع نيز دارد و طلوع و غروب آن خردمندان و خردورزان را به شناخت آفريدگار و نظام بخش توانا و فرزانه هستى توجه مى دهد.
«جبايى» در اين مورد مى گويد: در آيه شريفه حركات ستاره به افول و فرود وصف گرديده است.
و «حسن» بر آن است كه غروب ستاره مورد اشاره قرآن عبارت از سقوط آن در آستانه رستاخيز است كه در آيه ديگرى مى فرمايد:
و اذا الكواكب انتثرت...(54) آن گاه كه آسمان از هم بشكافد، و آن گاه كه اختران پراكنده شوند...
4 - و از ديدگاه «ابن عباس» منظور از «نجم» شهاب هايى است كه شيطان ها به هنگام استراق سمع، به وسيله آنها از آسمان ها رانده و دور مى شوند.
پاره اى از اهل سنت از حضرت صادق آورده اند كه: پيامبر گرامى در شب معراج از آسمان هفتم فرود آمد. هنگامى كه اين سوره مباركه نازل شد، اين جريان را به «عتبه» فرزند «ابو لهب»، يكى از سردمداران شرك و بيداد مكه، خبر دادند. او به حضور پيامبر آمد و ضمن اعلام جدايى از دختر او و جسارت به آن حضرت، نعره كشيد كه: تو به ستاره و خداى آن كفر ورزيده اى!
پيامبر گرامى دست به سوى آسمان گشود و او را نفرين كرد و از خدا خواست تا درنده اى از درنده هاى بيابان را بر او مسلط سازد.
آن عنصر خودكامه و گمراه پس از آن به سوى شام حركت كرد و در ميان راه در منزلگاهى براى استراحت فرود آمدند، امّا احساس كرد كه ترس و دلهره بر او چيره شده است. از اين رو از همراهانش تقاضا كرد تا وى را در ميان حلقه خويش جاى دهند و بخوابانند. آنان پذيرفتند، امّا هنگامى كه خوابيدند، شير درنده اى آمد، او را از حلقه يارانش بيرون كشيد و پاره پاره كرد.
حسان بن ثابت، شاعر عصر رسالت، اين داستان را در قالب سروده اى ريخته و از همه گستاخان و حق ستيزان خواست تا از سرنوشت او عبرت گيرند و در گفتار خويش خشونت و تندگويى و جسارت و بى ادبى را وانهند و انسانى سخن گويند و خردمندانه و انسانى رفتار كنند.
در آيه پيش خداى فرزانه به ستاره سوگند ياد كرد؛ اينك در بيان آنچه سوگند به خاطر آن آمده است مى فرمايد:
ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى
هرگز يار و پيامبر شما محمد (ص) نه از حق انحراف جسته و نه به بيراهه رفته و نه زبان به باطل گشوده است.
واژه «غوى» از ريشه «غىّ»، به مفهوم «ضل» آمده و به كار رفتن اين واژه براى تأكيد مطلب مى باشد و منظور اين است كه: سوگند به ستاره فروزان، يا قرآن شريف كه يار و پيامبر شما محمد (ص) نه گمراه شده و نه به بيراهه رفته است.
امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: هرگز تلاش و كوشش يار و پيامبر شما محمد (ص) بى اثر و بى ثمر نمانده، بلكه او به پاداش پرشكوه خدا و كرامت او نايل آمده است.
و مى افزايد:
وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى
او از روى هوا و هوس سخن نمى گويد.
واژه «ينطق»، هم به وسيله «عن» متعدى مى شود و هم به وسيله «با»، درست همان گونه كه گفته مى شود: «رميت بالقوس» و نيز «رميت عن القوس».
به باور پاره اى منظور اين است كه: پيامبر از روى هوا و هوس آيات قرآن را بر شما نمى خواند و چيزى از خود به پيام ما نمى افزايد.
در روايات رسيده روشنگرى شده است كه آن حضرت در همه كارهاى دقيق و حساس بارهنمود خدا و به وحى و پيام او رفتار مى كرد.(55)
آن گاه مى فرمايد:
إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى
آنچه او به عنوان آيه هاى قرآن بر شما مى خواند، چيزى جز وحى و پيام خدا، كه به وسيله فرشته وحى بر او فرستاده شده است، نمى باشد.
و مى فرمايد:
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى
آن فرشته گرانقدر و توانمند به فرمان خدا، قرآن و آيات آن را به پيامبر فرا آموخت.(56)
گروهى از جمله «ابن عباس» بر آنند كه واژه «قوى »، جمع «قوة» است و «شديد القوى» به مفهوم كسى است كه از نظر آفرينش داراى نيرو و قدرت بسيار است.
و باز براى تأكيد همان واقعيت مى افزايد:
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى
همان قدرتى كه بسيار توانمند و پراقتدار آفريده شده و بر همه چيز سلطه دارد.
يكى از مفسران پيشين مى گويد: از نمونه هاى توانمندى فرشته وحى آن است كه شهرهاى جامعه تبهكار لوط را از بيخ و بن بركند و به آسمان برد و آن گاه واژگون ساخت و نابود كرد.
و نمونه ديگر اقتدارش خروشى بود كه بر سر جامعه گناه پيشه و قانون شكنِ عاد زد و همگى را نابود ساخت.
به باور پاره اى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: فرشته وحى داراى سلامت و خلق و خوى بسيار نيكوست.
و به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه: فرشته وحى در راه خدا بسيار نيرومند است و داراى جسمى سالم و به دور از آفت ها و عيب هاست.
«جبايى» مى گويد: فرشته وحى داراى قدرتى است كه در كران تا كران آسمان ها به آسانى صعود مى كند و فرود مى آيد و با همان چهره و سيماى طبيعى خويش، پس از فرود بر پيامبر گرامى در برابر آن حضرت ايستاد.
و مى افزايد:
وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى
فرشته وحى در حالى كه در بلندترين كرانه آسمان بود، آيه هاى قرآن و پيام خدا را به پيامبر فراآموخت.
در اين مورد آورده اند كه: فرشته وحى هماره به صورت انسان بر پيامبر گرامى فرود مى آمد تا اين كه آن حضرت از او خواست به صورت اصلى و طبيعى خويش فرود آيد. از پى آن درخواست بود كه فرشته وحى دوبار، يك بار در زمين و يك بار در آسمان به همان صورتى كه آفريده شده است بر آن حضرت فرود آمد. آن بار كه در زمين برحضرت فرود آمد، آن گاه بود كه پيامبر در غار حرا بود و فرشته وحى از سمت شرق بر او ظاهر شد و همه كرانه مشرق تا مغرب را پوشانيد. پيامبر با ديدن چهره طبيعى جبرئيل غش كرد و بر زمين افتاد. در اين هنگام فرشته وحى در سيماى انسانى پديدار گرديد و او را بلند كرد و اين مورد است كه قرآن مى فرمايد:
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى
آن گاه نزديك آمد و نزديكتر شد.
در تفسير اين فراز ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور پاره اى همچون «حسن» آيه تقديرى دارد و منظور اين است كه: آن گاه فرشته وحى به آن حضرت نزديك شد و پس از آن كه در بلندترين كرانه آسمان استقرار يافت بر پيامبر فرود آمد.
2 - اما به باور «زجاج» منظور اين است كه: آن گاه فرشته وحى به پيامبر نزديك آمد و نزديكتر شد؛ چرا كه واژه «دنى» به مفهوم «نزديك شد»، آمده و «تدلى» به معناى نزديكتر شد.
از ديدگاه برخى «فاستوى» بيانگر آن است كه فرشته وحى پس از آن كه پيام خدا را به پيامبر گزارش كرد به سوى آسمان اوج گرفت و رفت.
امّا از ديدگاه «جبايى» منظور اين است كه: فرشته وحى پس از آنكه با سرعت بسيار فرود مى آمد تا پيامبر او را ببيند، در افق استقرار يافت.
و «فرأ» بر آن است كه: منظور از «فاستوى» اين است كه: فرشته وحى و پيامبر گرامى در شب معراج در كرانه آسمان دنيا استقرار يافتند.
در آيه بعد در همين مورد مى افزايد:
فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى
تا آن كه فاصله ميان او و فرشته وحى به اندازه طول دو كمان، يا باز هم كمتر شد.
از گروهى از جمله «مجاهد» آورده اند كه: تا آن كه فاصله ميان فرشته وحى و پيامبر به اندازه دو كمان گرديد.
يادآورى مى گردد كه واژه «قوس» به مفهوم چيزى است كه به وسيله آن تيراندازى مى گردد كه يك نمونه آن «كمان» است.
«ابن عباس» مى گويد: بدان جهت «قوس» به عنوان معيار سنجش قرار گرفته است كه در روشنگرى فاصله مكانى در فرهنگ عرب رواج داشت، و آن را «قاب قوس»، «قيب قوس»، «قيد قوس» و... به كار مى بردند.
امّا از گروهى از جمله «ابن مسعود» آورده اند كه: منظور دو «ذراع» مى باشد.
«انس بن مالك» از پيامبر گرامى آورده است كه در اين مورد فرمود: منظور به اندازه دو «ذراع» يا نزديكتر از آن مى باشد. با اين بيان واژه «قوس» وسيله سنجش و اندازه گيرى قرار گرفته و «ذراع» نيز چيزى است كه با آن اندازه گيرى مى شود.
«ابن سكيت» مى گويد: «قاس الشيى ء يقوسه قوساً»، «قاسه يقيسه» كه در سنجش و اندازه گيرى به كار مى رود.
شايد بهترين بيان را در اين مورد «زجاج» دارد كه مى گويد: خداى فرزانه با بندگان خويش به ميزان فهم و فرهنگ و با لغت و زبانشان سخن مى گويد؛ به همين جهت در آيه مورد بحث، هدف، مشخص ساختن اندازه فاصله فرشته وحى با پيامبر گرامى است كه به طور ساده و روشن مى فرمايد: فاصله آن دو با هم به اندازه اى بود كه شما در زبان و فرهنگ خودتان از آن به اندازه دو قوس يا كمتر از آن تعبير مى كنيد.(57)
اين سبك سخن در قرآن باز هم به كار رفته است؛ براى نمونه در اين آيه مى فرمايد: و او را به سوى يكصد هزار نفر از مردم «نينوا»، يا باز هم بيشتر روانه كرديم. و ارسلناه الى مائة الف او يزيدون(58)
«ابن مسعود»آورده است كه : فرشته وحى در حالى به پيامبر فرود آمد، كه ششصد بال وصف ناپذير داشت و آن حضرت اورا آن گونه نگريست.
و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى
و آن گاه بود كه خداى فرزانه آنچه را مى خواست به بنده برگزيده بارگاهش وحى فرمود.
پاره اى «ما» را در آيه شريفه، «مصدريه» گرفته اند و پاره اى ديگر به مفهوم «الذى» كه موصوله باشد.
به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «ربيع» منظور اين است كه: فرشته وحى آنچه را خداى فرزانه به او وحى فرموده بود، همه را به محمد (ص) وحى نمود. اين ديدگاه را از «ابن عباس» و «عطا» آورده اند.
«سعيد بن جبير» مى گويد: خداى فرزانه بر پيامبرش وحى فرمود كه: هان اى پيامبر من! مگر نه اينكه خدايت تو را يتيم يافت و پناه داد؟
و تو را سرگشته يافت و هدايت فرمود؟
و تو را تنگدست يافت و بى نياز گردانيد؟
الم يجدك يتيماً فآوى و جدك ضالا فهدى ...(59)
امّا به باور پاره اى خدا بر پيامبرش وحى فرمود كه: تو و رهروان راستين راه توحيدى و عادلانه ات نخستين پيامبر و نخستين امت هستيد كه در روز رستاخيز به بهشت پرطراوت و زيبا در خواهيد آمد، چرا كه در آمدن ديگر پيام آوران و امت ها به آن پيش از تو و امت تو حرام است.
و پاره اى نيز بر آنند كه خداى فرزانه پاره اى از اسرار را بر قلب مصفاى پيامبرش فرو فرستاد. در اين مورد شاعر چنين مى سرايد:
بين المحبين سر ليس يفشيه
قول و لا قلم للخلق يحكيه...