س: ائمه معصومين عليهم السلام در هر شرايطي كه بوجود مي آمد خود را حاكم بر شرايط مي كردند و اهداف اسلام را پيش مي بردند. حضرت امام حسن عليه السلام با صلحشان و حضرت سيد الشهداء عليه السلام با قيامشان اهداف اسلام را تأمين كردند حال حركت حضرت رضا عليه السلام و آمدن ايشان به ايران را نمي توان حركتي منفعلانه نسبت به تصميمي كه مأمون گرفته است بدانيم لذا آمدن حضرت معصومه عليها السلام به ايران و به تبع آن به قم را هم نمي توان بدون برنامه و علم و آگاهي به پيامدهاي آن دانست، در اين خصوص چه مي فرمائيد؟
ج: بسم الله الرحمن الرحيم و الصلاة و السلام علي خاتم النبياء محمد و اله الطاهرين در ابتدا مقدمه اي را بيان مي كنم و بعد از آن جواب سؤال شما را مي دهم.
اسلام بعد از پيامبر مانند كشتي بر امواج درياست كه اين كشتي به وسيله زنجيري به خشكي بسته شده است و اين زنجير داراي 12 حلقه است كه اگر هر يك از اين حلقه ها نبودند، ديگر اسلام بعد از پيامبر باقي نمي ماند.
حلقه اول حضرت زهرا عليها السلام است. اگر قيام حضرت زهرا عليها السلام نبود اسلام به ما نمي رسيد، بعد از ايشان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است، اگر خلافت حضرت امير عليه السلام نبود، اسلام به ما نمي رسيد، اگر صلح امام حسن، نبود اسلام به ما نمي رسيد، در مجموع شيعيان فقط موضوع شهادت حضرت سيدالشهدا را مي دانند اما در حقيقت اگر قيام ايشان نبود اسلام به ما نمي رسيد. اما راجع به حضرت رضا عليه السلام توضيح اين كه در گذشته اسلام، پايتخت خلافت بوده است و از آن جا كه خداوند تبارك و تعالي حجت خود ار در ام القري يعني مركز قرار مي دهد حضرت امام رضا عليه السلام هم بايد در ام القري يعني پايتخت اسلام باشند. در قرآن نيز اين مطلب وجود دارد. در اهميت اين موضوع فرض كنيد اگر مرجعي در اقصي نقاط شمال ايران باشد و در ام القري نباشد حرف او به تمام ايران نمي رسد. ولي اگر در مركز يعني در تهران يا قم باشد، حجت بر مردم تمام مي شود. لذا حجت خدا هميشه د ام القري يعني در مركز بوده است. پيامبر را خداوند در مكه مبعوث نمود كه هر سال با آمدن حجاج فرمايشات حضرت و قرآني كه مي خواندند توسط تجار به اقصي نقاط عالم منتشر مي شد، مثلاً با قافله هاي تجارتي قريش كه زمستان ها به يمن و حبشه يعني آفريقا مي رفتند و تابستان ها به ايران و شام ـ يعني همان دو حكومت وقت ـ مي آمدند، اخبار اسلام انتشار مي يافت.
بنابراين اين كار فقط مختص پيامبر نبوده است بلكه تمام ائمه ما بايد در ام القري باشند يعني جايي كه مركز شهرهاي مسلمانان بوده است. در زمان مأمون، خراسان نسبت به كشورهاي عربي و آفريقايي جزء اقصي نقاط ايران بوده است. كم كم مدينه از اين اهميت كه روزي ام القري بوده است، افتاده بود. ايران ام القري يعني مركز شهرهاي اسلامي شده بود. حضرت رضا عليه السلام بايد به خراسان بيايد و وليعهد شود، تا اين كه نام رضا عليه السلام را در خطبه نماز جمعه بعد از خليفه ببرند. داستان اقامه نماز عيد و اين كه مأمون نگذاشت حضرت رضا عليه السلام نماز را تمام كند را شنيده ايد. اين موارد و آمدن حضرت رضا عليه السلام همه به دليل حكمت الهي بوده است. خداوند وسايلي فراهم كرده بود تا مأمون مجبور شود امام رضا عليه السلام را به خراسان بياورد. مأمون هر بار تعدادي از علما را جمع مي كرد تا بيايند با حضرت رضا عليه السلام مباحثه كند شايد از اين طريق حضرت امام رضا عليه السلام را شكست بدهد. اما حضرت رضا عليه السلام در مباحثات بر آنها غالب مي شد. اين اخبار از ام القري به تمام دنيا مي رسد و اگر امام رضا عليه السلام مدينه مي ماند حرف ايشان به همه عالم نمي رسيد. پس حكمت آمدن ايشان اين بوده است كه حضرت رضا عليه السلام چون فرزند پيامبر است وامام منصوب من قبل الله است به اين وسيله به دنيا شناخته شده و با دست دشمن خود كه مأمون بوده است، كشته شود و اما در مورد حضرت معصومه عليها السلام ، از كارهايي كه مأمون مي خواست انجام دهد اين بود كه امام زاده ها در شهرهاي مختلف اسلامي قيام كرده بودند، در كوفه، در مكه، در يمن، به عنوان مثال در بصره برادر حضرت رضا عليه السلام خروج كرده بود و خانه هاي بني عباس را سوزانده بود.
مأمون مي خواست كاري كند كه اين امام زادگان دور امام رضا عليه السلام جمع شوند و به اين وسيله آنها را شهيد كند. اين كار را هم كرد و اين دليل آن شد كه حضرت رضا عليه السلام را به نام وليعهدي به خراسان بياورد و آنها را دور هم جمع كند از طرف ديگر چون امين كه از نواده ابوجعفر منصور بود توسط مأمون كشته شده بود لذا بني عباس به مأمون كه كنيززاده بود، كمك نكرده و عمودي او ـ ابراهيم ـ را در بغداد خليفه كردند. امام زاده ها از اين فرصت استفاده نموده و خروج كردند. به همين دليل مأمون به فكر افتاد كه حضرت رضا عليه السلام را بياورد تا اين امام زاده هايي كه خروج كرده اند تسليم شوند.
اين حرف را كه خود مأمون مي گويد: "كان معاويه بعمرو و عبدالملك بحجاج و انا بنفسي" يعني زرنگي معاويه به واسطه عمرو عاص و زرنگي عبدالملك به خاطر حجاج بود اما زرنگي هاي من به خاطر خودم است، درست مي گفت. پس نقشه كشيد كه حضرت رضا عليه السلام را بياورد و وليعهد كند و سپس او را شهيد نمايد و اين كار را نيز انجام داد تا به اين دليل امام زاده ها از اطراف جهان جمع شوند و به مركز بيايند و جزء اين امام زادگان حضرت معصومه عليها السلام هم بوده است. ايشان به ايران آمدند تا به ساوه رسيدند و در آن جا بيمار شدند و چون ساوه شهر سني نشين بود و حضرت معصومه عليها السلام نمي خواستند در آن جا باشند، لذا به قم آمدند و بزرگ علماي قم مهار شتر حضرت معصومه عليها السلام را به دوش كشيد و او را به منزل خود بردند. هنگامي كه حضرت وفات كردند حضرت رضا عليه السلام با طي الارض در دفن و كفن آن حضرت شركت كردند. از جمله امام زادگان ديگري هم كه به ايران آمدند سه برادر حضرت رضا عليه السلام بودند كه با هزار نفر تا شيراز آمدند. مأمون بعد از اين كه حضرت رضا عليه السلام را شهيد كرد، امام زادگان را هم با تمام اطرافيان شهيد نمود. پس علت آمدن حضرت معصومه به قم اين بود كه به خراسان نزد برادرش برود تا اين كه ساوه مريض شدند و در قم وفات كردند.
" آن جمله اولي كه فرموديد اگر قيام حضرت زهرا عليها السلام نبود اسلام به ما نمي رسيد، آيا در مورد حضرت فاطمه معصومه عليها السلام نيز با آن همه فضايل و مناقبي كه در مورد ايشان وارده شده مي توانيم اين را بگوييم كه اگر ايشان از حركت برادرشان تبعيت نمي كردند و اين هجرت را انجام نمي دادند، آيا چنين تأثيري كه اكنون هست در اسلام واقع مي شد كه شيعه بعد از ايشان در قم مركزيت پيدا كند؟
" در قم قبل از ايشان محدثان و روات احاديث بوده اند ولي طبعاً وجود ايشان و آمدن ايشان به اين شهر، قم را مركزيت داد. يعني مركزيت قم به وجود حضرت معصومه عليها السلام است، اما خود مردم قم شيعه و همچنين محدث بودند اما وقتي كه ايشان آمدند، مركزيت پيدا كرد.
" آيا همين مسأله نقطه عطفي در تغيير قطب اسلام از مدينه به خراسان يا ايران مي تواند باشد؟
" تغيير قطب اسلام از مدينه به ايران به واسطه حضرت رضا عليه السلام شد و قم به خاطر وجود حضرت معصومه عليها السلام مركز شد. قم مركز تشيع بود اما مركز قوي تري شد.