یک جرعه غدیر

سید صادق موسوی گرمارودی

نسخه متنی -صفحه : 12/ 8
نمايش فراداده

شاهد خم غدير


  • باده بده ساقيا ، ولى ز خُم غدير تو نيز اى چرخ پير ، بيا ز بالا به زير بلبل نطقم چنان ، قافيه پرداز شد محيط كون و مكان ، دايره ساز شد نسيم رحمت وزيد ، دهر كهن شد جوان مسند حشمت رسيد ، به خسرو خسروان فاتح اقليم جود ، به جاى خاتم نشست يا به محيط شهود ، مركز عالم نشست صاحب ديوان عشق ، زيب و شرافت گرفت نغمه دستان عشق ، رفت به اوج اثير نسخه اسما منم ، على ست طغراى او خضر بيابان عشق ، تشنه گفتار اوست اى به فروغ جمال ، آينه ذو الجلال گر چه بُراق خيال ، در تو ندارد مجال ولى ز آب زلال ، تشنه بود ناگزير

  • چنگ بزن مطربا ، ولى به ياد امير داد مسرت ستان ، ساغر عشرت بگير كه زهره در آسمان ، به نغمه دمساز شد سرور روحانيون هو العلى الكبير نهال حكمت دميد ، پر ز گل و ارغوان حجاب ظلمت دريد ، ز آفتاب منير يا به سپهر وجود ، نير اعظم نشست روى حسود عنود ، سياه شد مثل قير گلشن خندان عشق ، حُسن و لطافت گرفت به هر كه مولا منم ، على است مولاى او يوسف كنعان عشق ، بنده رخسار اوست كيست سليمان عشق ، بردر جاهش فقير مفتقر خوش مقال ، مانده به وصف تو لال ولى ز آب زلال ، تشنه بود ناگزير ولى ز آب زلال ، تشنه بود ناگزير

آيت الله محمد حسين غروى كمپانى