صفحه ى 263
هم كه مى گويد: «اگر شك دارى»، شك كرد!!
6- براى اهل كتاب، شك و سؤالى مطرح بود و از پرسيدن خجالت مى كشيدند، خداوند با اين بيان راه سؤال را به رويشان گشوده است.
7- ممكن است از باب مماشات و همراهى با طرف در بحث باشد، مثل حضرت ابراهيم كه به ستاره پرستان گفت: «هذا رَبِّي» «1»
اين (ستاره) خداى من است.
8- رسول اكرم صلّى الله عليه وآله چون اين آيه را شنيد، فرمود: من شكّ ندارم. امام صادق عليه السلام نيز فرموده است: و اللَّه پيامبر شك نداشت. «2»
1- از بين بردن شكّ در عقايد، ضرورى است. «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ»
2- هنگام شك بايد به عالمان رجوع كرد. «فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ» (پس سخن عالم حجّت است)
3- كتاب هاى آسمانى مؤيّد يكديگرند. «يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ»
4- بعضى اهل كتاب، حقّ را مى گويند. «فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ»
5- رهبر بايد قاطع باشد و هيچ ترديدى به خود راه ندهد. «فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ»
6- فضل آن است كه دشمنان به آن گواهى دهند، آيا با اعتراف مخالفان به حقّانيّت آن، باز هم شك داريد؟! «فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ»
وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ
و هرگز از كسانى كه آيات الهى را تكذيب كردند، مباش كه از زيانكاران خواهى بود.
در آيه ى قبل، از شك در قرآن نهى كرد، در اينجا از تكذيب آيات. چه بسا اگر شك برطرف نشود، سرانجام به تكذيب بيانجامد.
(1). انعام، 76- 78. (2). تفسير صافى.