تمتع بهجا آوردند؛ ولي موي سر را نتراشيدند تا قرباني به محلش برسد و صِرف نتراشيدن موي سر، نشانه بقاي بر احرام نيست.
ج. در مهمترين مستمسك براي توجيه اين بدعت، گفتهاند كه عمربنخطاب والي مسلمانان بود و والي مسلمانان ولايت دارد و ميتواند به تغيير و تبديلِ احكامِ دين دست زند.[1]
در پاسخ بايد گفت اين دليل از دو جهت صغرا و كبرا خدشهپذير است:
يك. در اينكه خليفه ثاني حقيقتاً سِمت والي مسلمانان را داشت، از مهمترين بحثهاي كلامي ميان شيعه و اهل تسنن است. متكلمان شيعه ثابت كردهاند كه او هيچگونه ولايتي بر مسلمانان نداشته، زيرا منصب خلافت را غصب كرده است. تفصيل آن را به «علم كلام» واميگذاريم.[2]
دو. آيا محدوده ولايتِ والي مسلمانان، به اندازهاي وسيع است كه ميتواند احكام الهي را تغيير دهد؟
علامه طباطبايي بحثي مفيد و گسترده در زمينه معناي اطاعت از خدا و اطاعت از رسول و اوليالامر دارند[3] كه خلاصهاي از آن را با تحرير ميآوريم: خدايي كه براي اوليايش ولايت جعل كرده، محدوده آن را هم بيان داشته است. براساس آيات قرآن كريم، از خدا و از رسول خدا و اولوا الامر بايد اطاعت كرد: (اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ واُولِي الاَمرِ مِنكُم)[4] و اطاعت از اولوا الامر، اطاعتِ از خداست، زيرا دستورهاي واليان امر دو گونه است: 1. درباره
[1] ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص361 ـ 362؛ الميزان، ج2، ص93. [2] ـ كشف المراد، ص378. [3] ـ ر.ك: الميزان، ج1، ص93 ـ 95؛ ج4، ص388 ـ 401. [4] ـ سوره نساء، آيه 59.