حجة الاسلام دكتر محمد اسعدى
در اين نوشتار، ابتدا متون پيش مرتبط با مسئلهْ تفسير به رأى و نكوهش آن از منابع شيعى و سني و آيات قرآنى جست وجو و سپس آراى علماى اسلامى در شرح اين مفهوم، بررسى شده است و درنهايت، شناخت تفسير به رأى با بهره گيرى از مفاد روايات و قراين لغوى و تاريخى صورت گرفته و نتيجه آن شده است كه مراد از تفسير به رأى در فرهنگ روايى، شيوه اي نكوهيده در شرح و بيان آيات الهى است. درباره وجود تفسير به رأى در روايات، از چهار منظر: تفسير به رأى به لحاظ مصدر، غايت، موضوع و يا به لحاظ نحوه بيان، مورد ارزيابى قرارگرفت و دريافتيم كه تفسير به راى را بايد مفهومى عام شمرد كه به روش نكوهيده فهم و تفسير قرآن مربوط ا س ت؛ اعم از آنكه به لحاظ مصدر و تكيه گاه غيرمعتبر باشد، يا به لحاظ غايت و غرضي ناروايى صورت گيرد، كه اين معنا در همة انواع آيات جارى است و بيانات ظنى و احتمالى را نيز مى تواند شامل شود.
تفسير، رأى، مصدر، غا يت، موضوع، بيان.
تفسير به رأى مسئله اى كلّى دركار فهم وتفسير تمام متون است وهر متن ونوشته اى كه فهم وتفسير در آن راه مى يابد، در معرض تفسير به رأى نيز قرار مىگيرد. امروزه كه در م ي ان بسيارى از اندي ش مندان، جامعه، تاريخ، طبيعت، دين و غيره نيز به منزله متونى تفسيربردار تلقّى مى شوند، تفسير به راى نيز در آنها متصور خواهد بود. گو اينكه مرزهاى دقيق و روشنى براى آن ارا ئ ه نشده وبسيارى از تحليل ها درباره آنها گرفتار لجام گسيختگى است.
نوشتار حاضر به مسئله تفسير به رأى در تفسير قرآن كريم يرداخته و از ساير متون دينى وغيردينى و آنجه به منزله متن شمرده شده، منصرف است؛ هر چند با دقتى بيشتر در مفهوم آن بتوان به مل ا ك هايى دست يافت كه به طور عام، اين روش را نكوهيده ْونا پ سند معرفى نمايد. در اين نوشتار پ اسخ پ رسش هاى زير جست و جو خواهد شد:
- خاستگاه مسئلهْ تفسير به رأى به عنوان روش نكوهيده تفسير چيست؟
- اَراى دانشمندان اسلامى درباره اين مسئله چه بوده است؟
- قراين و شواهد تاريخى ولغوى و مفاد ادله دينى، تفسير به رأى را چگونه ترسيم مىكنند؟
- رابطه تفس ي ر به رأى با روش هاى گوناگون تفسيرى و حوزه هاى مختلف آن جيست؟
اَيا تفسير به رأى روش و رويكردى در قبال ساير روش هاى رايج است، به گونه اى که روشمندى تفسير، آن را از نايسندى دور مى دارد، يا آنكه هريك از آن روش ها در معرض آلودگى به اين روش هستند؟
- خطر تفسير به رأى، در چالش هاى تفسيرى جديد و منازعات فلسفى- كلامى مربوط به فهم متون، در مباحث امروزىِ برخى نظريه پ ردازان، چگونه ارز ي ابى مى شود؟. به نظر مى رسد اهميت ويژه اين بحث در تعي ين وتب ي ي ن حدود معناى تفسير به رأى و هشدار خطر جدّى تفسير به رأى در رويكردهاى جديد برخى نظريه پ ردازان دربارهْ قرآن ومعار ف آن است.
سيرى كلى در تار يخچ ه مسئله تفسير به رأى را در دو قسمت عصر نزول و پ س از عصر نزول مى توان گزارش نمود.
الف) مسئلة تفسير به رأى در عصر نزول: مسئله تفسير به رأى همزاد مسئلهْ فهم وتفسير است و فهم وتفسير قرآن از اَغاز نزول آن مطرح بوده است؛ بنابراين اَغاز طبيعى و منطقى اين مسئله را مى توان همان عصر نزول دانست.
به لحاظ تاريخى نيز، در اين عصر اين مسئله را به گونه اى محدودتر از آنچه بعدها صورت گرفت مشاهده مىكنيم كه اين خود ري ش ه در عواملى چند دارد:
- حضور شخص پيامبر جمل!ول كه محور و ميزان مقبول و مورد اتفاق جامعه اسلامى بودند وارتباط نزديك مردم با ايشان با توجه به محدوديت حجم آن جامعه؛
- وضوح كيفيت و قراينِ مربوط به نزول آيات، با توجه به آگاهي اكثر مردم از مفاد الفاظ وتعابير وتركيبات آيات؛
- وحدت مذهبى و عدم شكلگيرى فرقه ها و تعصبات فرقه اى و مذهبى گوناگون؛
- محدوديت نيازها و پرسشهاى عمومى واكتفاى اكثر مردم به فهم كلى آيات قرآن. اما نكته مهم اين است كه با وجود اين عوامل، شواهدى در دست است كه بروز تفسير به رأى را در برخى از ابعاد آن در همين عصر، يعنى عصر نزول، ثابت مىكند. اولاً، روايات نهى از تفسير به رأى، جنانكه خواهد ا مد، عمدتاًا ز ييامبر اكرم )ص) نقل شده است كه اين امر ن ش انه نگرانى آن حضرت از ابتلاى برخى به خطر تفسير به رأى است.
ثانياً، شواهدى تاربخى ني ز از صورت يافتن تفسير به رأى توسط برخى از معاصران ييامبر حكايت دارد. چنانكه نگرش سطحى عدىّ بن حاتم در فهم اَيه وَكلوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَينَ لَگمْ الْخَيطُ الْأَبيض مِنْ الْخَيطِ الْأَسْوَدِ مِنْ الْفَجْرِ ( بقره/ 187) كه يايان وقت سحر وهنگام طلوع فجر را ظهور نخ سفيد از زير بالش خود تصوركرده بود! ( الطبرى، ص 178). يا نگرش بى اساس عايشه در فهم آيه وَالَّذِينَ يوتونَ مَا اتَوا... ( مؤمنون/ 65) كه ان را به معناى اراده ارتكاب گئاهان فهميده بود ( السيوطى، 1973، ج 2، ص 192)، مى تواند ن مونه هايى از تفسير به رأى باشد. البته حضور ييامبر اكرم (ص) و تب ي ي ن ايشان، اشتباه آن دو را اصلاح نمود.
ثالثاً، از آنجا كه در عصر نزول، مدار تفسير را بيانات واحاديث پيامبر اكرم ( ص) تشكيل مى داد، جنبه اى از تفسير به رأى را مى توان، رواياتِ دروغين يا غلطى دانست كه در عصر اي ش ان مطرح شده بود؟ چنانكه حضرت على ( ع) فرموده اند، در عصر پيامبر اكرم (ص) روايات دروغى منتشر شد تا آنكه ايشان خطبه اى ايراد نمودند و در ضمن آن فرمودند: اى مردم، دروغ گويان در حديث من فراوان شده اند، سپس آن كس كه به عمد بر من دروغ بندد جايگاهش را در اتش ف راهم كند ا )كلينى، 1333، ج 1، ص 55 و نبم البلاف، خطبه 0 21). بنابراين اجمالاً مى توان گفت اَغاز مسئله تفسير به رأى به همان عصر نزول برمىگردد.
ب) مسئله تفسير به رأى پس از عصر نزول: يس از عصر نزول، فقدان هريك از موان ع چهارگانه تفسير به رأى )حضور پيامبر (ص) ، وجود قراين، وحدت مذهبى و محدوديت نيازها)، موجب شيوع تدريجى اين پديده شد.
ازيك سو با رحلت پيامبر اكرم و بى مهرى جامعه اسلامى به اهل بيت پيامبر ( ص) كه به كتاب الهى واسرار آن آگاهي داشتند، عنصر و مرجعى محورى ومورد اتفاق براى حل شبهات وپرسش هاى قرآنى مطرح نبود و طبعاً راه تفسير به رأى باز شد.
ثانياً، فاصله زمانى مردم از عصر نزول وعدم آَشنايى با قراين وفضاى نزول آيات، امكان تفاسير انحرافى و نا پ سند را فراهم مى ساخت.
ثالثأ، اختلافات مذهبى وتعصّبات فرقه اى كه پ س از پيامبر پديد آَمد، زمينه بيشترى براى تفسير به رأى ايجاد ک رد كه در پ ى آن، اصحاب هريك از فرق در پ ى توجيه اَرا وعقايد خود با آيات قرآن و سازگار ن مودن آن دو با يكديگر براَمدند.
و نهايتاً، مواجهه جامعه اسلامى با افكار و ايده هاى گوناگون و شرايط تازه و احساس نيازهاى نوظهور و ناتوانى از حل آنها راه تفسير به رأى را هموار ساخت. عامل اخير، در طول تاريخ اندي شه اسلامى تا كنون، باعث بروز جنبه هاى مختلفى از تفسير به رأى شده است كه در عصر اخير، انحرافى ترين و در عين حال فرببندهترين شيوه در تفسير و فهم قرآني پيشنهاد و توصيه شده است؛ برخى نظريه پردازان با تأثر از مبانى فلسفى وكلامى جديد در باب زبان دين وقواعد فهم متون ( هرمنوتيك) ويأس كامل از نيل به تفسير صحيح از راه هاى مقدس دينى و در عين حال، وجود پرسش هاى فراوان عصرى، پ يشنهاد مىكنند كه مفسّران، علوم وانديشه هاى بيرون دينى را پ ي ش ا پ يش اتخاذ كنند و از زاويه بينش ها و انتظارات و طرز تلقى هاى حاصله، دين و قرآن را بفهمند. صاحبان اين رويكرد، تمام فهم ها وتفاسير محصول اين روش را معتبر مى شمارند و صرفاً فهم غيرروشمند و سطحى قرآن را تفسير به رأى و نكوه ي ده مى دانند ( سروش، 1377، ص 2).
در ا ث ر عوامل فوق، تفسير به رأى در قالب جريانات تاربخى خاصى رخ نمودكه هر يك به گونه اى قرآن را دستاويزگرايش هاى فكرى خود كرد. در رأس اين جريانات مى توان از پ يدايش خوارج، معتزله، اشاعره و باطنيه ياد كرد. وجه م ش ترك اين جريانات، تأو ي ل نا پ سند و بى اساس آيات متشابه است ( علامه طباطبايى، ج 3، ص 31-32).
به هر تقدير، بزرگان دين از حريم قرآن و معارف صحيح آن در مقابل حركت تفسير به رأى در طول تاريخ به گونه اى منا س ب دفاع ن موده اند. در عصر پيامبر، آن حضرت با مراقبت ويژه وتصحيح خطاى فهم ها و تبي ين حقايق قرآنى مان ع از شيوع تفسير به رأى بودند. در عصريس از ايشان، نقل روايات نبوى و سيره صحابه و بزرگان صدر اسلام در يرهيز از رأى و اجتهاد در تفسير، در واقع واكنشى به رويكردهاى انحرافى در تفسير بود؛ گو اينكه اين امرگاه به افراط گرو ي د و از نقلگرايى افراطى سردراَورد )طبرى، ج 1، ص 27 و 62 و 63)؟ چنانكه تعي ين ين شرايط تفسير وفهم قرآن در بعانات علما نيز، در راستاى مقابله باگرايش تفسير به رأى ارزيابى مى شود ( سيوطى، همان، ص 170).
نهايتاً در قرن اخير، دفاع هوشمندانه از حريم فهم و تفسير قرآن، حضور دين شناسان موْمن و متعهّدى را مى طلبدكه با احاطه به مكاتب جديد فلسفى وكلامى و جان مايه هاى دينى و برخوردارى از توان لازم، به نقد اَرا ونظريات بپردازند ومعضلات و شبهات را حل نمايند و از شيوه هاى كهن و بحث هاى تكرارى در اين باب بپرهيزند.
مسئله تفسير به رأى، به لحاظ اهميت كليدى اش در عرصه هاى گوناگون، مورد توجه دان ش مندان قرارگرفته و درباره آن سخن فراوان گفته اند كه مهم ترين اين عرصه ها از اين قرارند:
ا) علوم قرآن: مساثل مختلفى از علوم قرآنى با مس ئ له تفس ي ر به رأى مرتبط است؛ از جمله: تفسير وتأويل قرآن، روش ها و شرايط و اَداب تفسير، محكم و مت ش ابه، ظهر و بطن قرآن و مسايلى ديگر. در مسئله تفسير وتأويل، بحث تفسير به رأى از آن جهت مطرح است كه اصولاً حدّ و مرز شرعى تفسير وتأويل وتفاوت اين دو چيست و عمل به رأى در كدام يك متصوّر است.
در بحث ملا ک اعتبار روش ها و مسالك مختلف تفسيرى نيز، بحث از تفسير به رأى مناسب و ضرورى است.
در مس ئ له شرايط و آَداب مفسّر معمولاً به ضرورت احتراز از تفسير به رأى اشاره مى شود.
در بحث مربوط به مصادر ومنابع تفسير نيز، آنجا كه قول صحابى يكى از مصادر معرفى مى شود، جاى اين گفت وگو هست كه اَيا صحابيان به تفسير به رأى مبتل ا نشده اند و اَيا احاديث نبوىِ مذمّت تفسير به رأى، شامل حال آنان نشده است؟ البته اين بحث با مسئله كل ا مى مربوط به عدالت صحابه نيز ارتباط نزديكى دارد.
همچنين در باب فهم وتفسير متشابهات وبطون آيات، مسئله تفسير به رأى اهميت ويژه اى دارد.
2) اصول فقه: مسئله تفس ي ر به رأى با بحث اجتهاد ومصادر فقهى وتشريعى مرتبط است ودانشمندان در علم اصول فقه به مناسبت بحث از ميزان اعتبار اجتهاد ورأى وقياس واستحسان در مسير استنباط احكام شرعى از مسئله تفسير به رأى نيز بحث مىكنند.
اصوليون اهل سنت معمولاً در مقام بحث از مصادر خاص خود در استنباط احكام، سعى در توجيه ادله نهى از تفسير به رأى داشته واصوليان ودان ش مندان شيعه از همين زاوبه بر آنان خرده گرفته اند ( عسكرى، لم 131، ص 281-282).
همجنين در بحث از شرايط اجتهاد ومجتهدان، آنگاه كه از شرط عدالت وداشتن ملكهْ قدسى سخن گفته مى شود، وجهى از وجوه تفسير به رأى مطرح مى شودكه به تأثر ازگرايش هاى شخصى در فهم قرآن و دين مربوط است؛ ع لاوه بر اين، مبحث اصولى حجيت ظواهركتاب الله نيز با مسئله تفسير به رأى مرتبط است و معمولاًخباري ون ين مخالفان حجيت ظواهر قرآن شمرده مى شوندكه مستند آنان نيز بعضاً همين روايات نهى از تفسير به راى بوده است ( خراسانى، 9 130، ص 281-282).
3) كلام جديد: دركلام جديد، آنجاكه بر اساص مبانى فلسفى در فهم متون و قواعد
آن ) ( هرمنوتيك) و مكانيسم معرفت دينى به مثابه يكى از معرفت هاى بشرى، از نقش اساسى پ يش دانش ها وانتطارات در فهم متن كتاب الهى وشناخت معار ف دين سخن گفته مى شود، مسئله تفسير به رأى و مذموم بودن آن نيز اهميت مى يابد.
مبدأ وخاستگاه بحث از تفسير به رأى به عنوان روش نايسند در تفسير قران كريم، روايات چندى است كه اشاره به ن مونه هايى از آنها از منابع شيعه و سنّى ضرورى است. البته با وجود رواياتى كه از مصادر اصيل، يعنى كلام پيامبراكرم(ص) واهل بيت(ع) نقل شده است، ذکر اخبار منقول از خودِ صحابه وتابعين و سيره ايشان در اين مقام، ضرورى به نظر مى رسد.
- شيخ صدوق به سند خود از امام رضا (ع) ! به نقل از پ درانشان از رسول (ص) نقل مىكندكه ايشان از خداوند نقل نموده اندكه: آن كه به رآى خود كلام مرا ت ف سيركند به من ايمان نياورده است وآن كه مرا به خلقم تشبيه كند مرا نشناخته است وآن كس كه قياس را در دينم به كارگيرد، بر دين من نيست صدوق ، توحيد، باب 1، ص 37)0 اين روايت به لحاظ سندى مشتمل بر رواتى است كه همگى توثيق شده اند.
- شيخ صدوق به سند خود از سعيد بن مسيّب به نقل از عبدالرحمان بن سمرة اَورده است كه او از رسول خد (ص) نقل ن موده است خداوند جدال كنندگان در دين الهى را بر زبان هفتاد پيامبر لعنت نموده وهركس در آيات الهى جدال كند كفر ورزيده و هر كس قرآن را به رآى خود تفسيركند به خداوند دروغ بسته است وهركه بدون علم وآگاهي براى مردم فتوا صادر نمايد فرشتگان آَسمان ها وزمين او را لعنت فرستند2 (صدوق، 1355، ج 1، ص 253-257).
- شيخ صدوق به سند خود از ÷يامبر اكرم (ص) نقل مىكند: بر امت خود پس از خودم از سه چيز نگرانم، يكى آنكه قرآن را به ص ورت ناروا تأويل كنند3 ) ( خصال، ج 1، ص 78).
- مرحوم مجلسى از شهيد ث انى از پيامبر اكرم (ص) اينگونه نقل مىكند: بيثترين ن گ رانى و ترس من نسبت به آينده امّتم اين است كه كسى به قرآن دست يازد وان را بيجا معنا كند ( مجلسى، خ 92، ص 112).
- شيخ صدوق به سند خود از امام على (ع) در پ اسخ زنديقى كه مدّعى وجود تناقض در قرآن بود نقل مىكند: بپرهيز از اينكه ق رآن را به رآى خود تفسير ک نى پ ي ش از آنكه از عالمان بياموزى، چرا كه چه بسا آياتى در ظاهر به كلام بشرى شباهت داشته باشد، حال آنكه كلام خداست
ا. ما امن بى من فسّر برأيه كل، مى، و ما عرفنى من شبّهنى بخلقى، و ما على دينى من استعمل القياس فى دينى. 2. لعن الهّ المجادلين فى دين الله على لسان سبعين نبيّاً، و من جادل فى آيات الله فقدكثر، و من فّر القران برأيه فقد افترى على الله الكذب، و من ائتى الاس بغير علم فلعنته ملائكة اس!ماوات و الأرض،،،،
3. إنّما أتخوّف على أمّتى من بعدى ثااث خصال: اْن يتأوّلوا القرآن على غير تأويله....
3. أكثر ما أخاف على أمّتى من بعدى رجل يناول القرآن يضعه على غير مواضعه.
و معنا ومقصود آن با كلام بشر شباهت ندارد. ه. پ س كلام الهى را با كلام ب ش رى شبيه مدان كه ملا ک وگمراه خواهى شد، 1 ) ( توحيد، باب 33، ص 263).
- شيخ صدوق به سند خود از امام صادق (ع) نقل مىكندكه ايشان از پدرانشان چنين
نقل فرموده اند كه اهل بصره طى نامه اى به امام حسين (ع) معناى صمد را خواستند و ايشان چنين نوشتند: در بحث در ق رآن فرو نرويد ودر آن جدال مكن ي د وبدون علم و آ گاهى دربارهء آن سخن مگو يي د) چرا كه من از جدّم رسول خدا (ص) شنيده ام كه مى فرمود: هر كس بدون علم و ا گ اهى در قرآن سخن گويد پس در آَتش منزل گزيندم (همان، ص 95، حرّ عاملى، 1312، خ 27، ص 183).
- شيخ كلينى به سند خود نقل مىكندكه قتادة بن دعامة به محضر امام (ع) وارد شد. حضرت فرمود: اى قتاده، آَيا تو فقيه مردم بصره اى؟ گفت: اين گونه گمان مى برند! امام فرمود: به من چنين خبر رسيده كه تو قرآن را تفسير مىكنى. گفت: بله. حضرت فرمود: اگر قرآن را با علم و أگاهى تفسير مىكنى كه خود دانى و من از تو خواهم يرسيد؛ آنگاه فرمود: واى بر تو اى قتاده! اگر قرآن را از پيش خود تفسير كرد ه اى كه خود وديگران را هلا ک نموده اى واگر آن را از حر ف مردم گرفته اى، باز هم خود وديگران را هلا ک ساخته اى واى بر تو اى قتاده، ق رآن را تنها كسى مى شناسد كه مخاطب واقعى آن بوده است 3 ( كلينى، 1313، ج 8، ص 311)5
- مرحوم مجلسى به نقل از تفسير عيّاشى از هشام بن سالم از امام صادق (ع) نقل مىكند: كسى كه قرآن را به رأى خود تفسيركند ونتيجه درستى نيز به دست آَورد مأجور نيست واگر نتيجه خطا برسد، گناه آن را بر دوش مىگيرد ( م 3 ( مجلسى، ج 92، صى 110).
- مرحوم مجلسى به نقل از تفسير عياشى از عمار بن موسى از امام صادق ( ع ) نقل مىكند: كسى كه آيه اى از كتاب خدا را به رأى خود تفسير كند كفر ورزيده است ( همان، ص 111).
1- اياك تفسّر القرآن برأيك حتى تفقهه عن العلماء فإئه ژبّ تنزيل يشبه بكلام البثر و هوكلام الله و تأويله لا يثبه كلام البشر... فلا تشبّه كلام الله بكارم البشر فتهلك و تضلّ.
2- ائا بعد، فلا تخرضرا فى القران و لا تجادلوا فيه و لا تتكلّموا فيه بغير علم ! فإنّى سمعت جدّى رسرل الله !لأُ يقول: من قالا فى القرآن بغير علم فليتبوّأ مقعده من النّار....
3- ويحك يا قتادةا ان كنت م نّما ف!رت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت وأهلكت، وان كنت تد فسّرته من الرجال فقد هلكت و اهلكت، ويحك يا قتادة اقما يعرف القران من خرطب به.
4- من فسّر القرآن برأيه فأصاب لم يؤجر وإن أخطأكان اثمه عليه.
5- من ف!تر برأيه آَية من كتاب الله فقدكفر.
- ش ي خ صدوق به سند خود از أبى صلت هروى نقل مىكندكه امام رضا (ع) به على بن محمد بن الجهم فرمود: تقواى الهى پپشه كن وكتاب خداوند را به رآى خود تأويل مكن، چرا كه خداوند مى فرمايد: تأويل آن را جز خدا وراسخان در علم كسى نمى داند ( عيون اخبار الر ض ، خ 1، ص 192).
- ابن حرير طبرى به سند خود از ابن عباس از پيامبر اكرم (ص) نقل مىكند: كسى كه به رأى خود يا به آنچه علم وآگاهى ندارد در قرآن سخن گويد در آتش منزل گزيند2 )طبرى، ج 1، ص 27).
- احمد حنبل از پيامبر اكرم (ص) نقل مىكند: كسى كه بدون علم در ق رآن سخن گويد پس جايگاه خود را در اَتش قرار دهد ( احمد حنبل، ج 1، ص 233 و 269)5
- احمد حنبل از پيامبر اكرم (ص) نقل مىكند: كسى كه بدون علم دربار ه ق رآن دروغ بگويد، پ س جايگاه خود را در آَتش ق رار دهد ( همان، ص 323 و 327).
- علاء الدين متقى هندى ارْ ييامبر اكرم (ص) نقل مىكند: كسى كه در حال وضو ، قرآن را به رأى خود تفسيركند، وضويش را اعاده كند ( متقى هندى، 1359، ج 1، ص 621).
- ابو عيسى ترمذى و ابو داود سجستانى به نقل از جندب بن عبدالله از ييامبر اكرم (ص) اَورده اند: كسى كه در كتاب خداوند به راى خود سخنى بگويد وبه نتيجه درستى هم برسد، خطاكار است ( ترمذى، ج ه، ص 200)5 5203 برخى ايات قرآنى دربارهء مسئلة تفسير به رأى با صرف نظر از اين روايات كه خاستگاه اصلى بحث در مسئلهْ تفسير به رأى بوده است، در پ رتو آنها مى توان برخى از آيات قرآنى را نيز در شمار متون مربوط به نكوهش تفسير به رأى شمرد؛ از جمله: بگو كه پروردگارم زشتى ها را تحريم كرده.. ونيز سخن گفتن درباره خداوند را بدون آگ اهى) م 7 ) ( ا عرا ف / 33).
از آنچه بدان علم واَ گا هى ندارى پيروى مكن كه گوش و چش م و دل همگى مسئولند ( اسراء/ 33).
وچه كسى ستمكارتر است از آنكه بر خدا دروغ ببندد؟! 2 )!ف 71).
وچون كسانى را ديدى كه در بحث وجدال ييرامون آيات ما فرو رفته اند از ايشان روى گردان تا
آنكه به سخنى ديگر بپردازند3 )انعام 381).
در حديثى از امام باقر (ع) وارد شده كه مراد از يخوضون فى آياتنا علا م درباره خدا
و جدال در قرآن است و شامل افسانه سازان و داستان سرايان هم مى شود ( مجلسى، خ 92، ص ا 11).
بنابر آنچه گذشت، در ي افتيم كه نهى از تفسير به رأى و عناو ي ن مربوط به آن در روايات منقول از ييامبر اكرم (ص) و اهل بيت علما بارها وارد شده است و برخى آيات قرآنى را نيز مى توان در شمار آنها دانست.
عناوين مورد نكوهش در متون مزبور را دريك جمع بندى كلى مى توان چنين گزارش نمود: تفسيركلام الهى بر اساس رأى شخصى؛ قول بدون علم دربارهْ آيات الهى؛ سخن گفتن درباره آيات الهى بر اساس رأى شخصى؛ تفسير قرآن بر اسا س رأى شخصى بدون تحصيل درك و آگ اهى از طريق علما؛ تفسير قرآن از پيش خود ويا با اتكا به حرف مردم؛ تأوبل كتاب الهى بر اساس رأى شخصى؛ تأو ي ل بيجاى قرآن؛ مجادله و خوض بى حاصل در معانى آيات؛ دروغ بستن به خداوند؛ نسبت دادن سخن به خداوند، بدون علم؛ پيروي و تكيه به سخن جاهل ا نه وغيرعلمى.
01 اتق الله و لا تؤوّل كتاب الله عزوجلْ برأيك فإن اثه عزّوجلّ يقرل: و مايعلم تأويله إلّا ا و الراسخرن فى العلم. 2. من قال فى الفرآن برأيه فلبتبزأ مقعده من الثار.
3. من قال فى القران بغير علم فليتبوّأ مقعده من النار.
3. من كذب فى القرآن بغير علم دليتبرّأ مقعده من النار.
ه. من فسّر القرآن برأيه و هر على وضرء فلئعِد وضرءه.
ء. من قال فى كتاب الله عزّوجلّ برأيه فاْصاب فقد اخطأ.
7. ق لْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ اثفَوَاحِثَ!،.. وَآن تَفولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمونَ.
پيش از ارزيابى نهايى اين مسئله، مناسب است اَراى تعدادى از عالمان اسلامى را از گذشته تا حال در تعريف و شرح مسئله تفسير به رأى مرور و بررسى كنيم تا به ابعاد مورد توجه آنان از اين مسئله واقف شوبم.
31 بررسى اَراى عالمان اسلامى در شرح مفهوم تفسير به رأى
سيوطى از ماوردى نقل مىكند كه برخى از متورّعه بر اساس ظاهر احاديث مربوط به
تفسير به رأى، هرگونه اجتهاد در فهم معانى قرآن را، هر چند با شواهدى همراه باشد و نصّ صريحى معارض با آن نباشد، ممنوع شمرده اند ) ) سيوطى، 1973، ج 2، ص 179-185).
شيخ طوسى نيز ظاهر اوليه روايات مزبور را همان مى داند كه تفسير قرآن جز بر اسا س نقل صحيحى از پيامبر (ص) و ائمه (ع) روا نيست، كه بر اسا س همين معناى ظاهرى، جماعتى از تابعين و فقهاى مدينه، مانند سعيد بن مسيّب، عبيدة السلمانى، نافع، محمد بن القاسم وسالم بن عبدالله از سخن گفتن دربار ه قرآن بر اساص رأى ونظر خود كراهت داشتند ( شيخ طوسى، ج 1، ص 4 ).
بنابر اين نظريه، تفسير به رأى در مقابل تفسير نقلى و بالمأ ث ور قرار دارد و مطلق تفسير اجتهادى را شامل مى شود.
غالب عالمان اسلامى ا ي ن نظريه را رد كرده اند. آنان با توجه به شواهدى از قرآن و حديث، ضرورت تأويل روايات تفس ي ر به راى را خاطر ن ش ان ساخته اند.
سيوطى از ماوردى نقل مىكند كه سخن مزبور با ضرورتِ دينىِ نظر در قرآن و استنباط احكام آن منافات دارد؛ چراكه خداوند مى فرمايد:
اگر آن را به پيامبر وزمامداران ش ان )1 ولوا الامر) ارجاع دهند، اهل استنباط آن را در ک خواهند كرد \ )نساء/ 83)؛ و در حديث نبوى از ابن عباس نقل شده است كه القرآن ذلولٌ ذو وجوه فاحملوه على أحسن وجوهه، كه ذلول بودن قرآن يا به معناى آن است كه بر لسان حافظان سهل ورام است، يا بدان معناست كه معانى روشنى دارد وفهم مجتهدا ن و كاوشگران از آن ناتوان نيست؛ و منطور از ذو وجوه بودن قرآن نيزيا تأويلات مختلف الفاظ آن است ويا اشتمال قران بر وجوهى مثل امر ونهى و ترغيب وترهيب وتحريم. تعبير فاحملوه على أحسن وجوهه نيز يا بدان معناست كه قرآن را بر نيكوترين معنا حمل كنيد و يا بدان معناست كه بهترين وجوه موجود در قرآن را درنظر داشته باشيد؛ مثلا ً به جاى رخصت ها، به آيات مربوط به عزايم والزاميات وبه جاى آيات مربوط به انتقام، به آيات عفو توجه كنيد، كه به هر صورت دلالت حديث بر جواز استنباط واجتهاد دركتاب الهى روشن است. ابن ا ث ير نيز در ذيل روايات مربوط اَورده است كه اگر مراد از روايات نهى، اكتفا به نقل وسماع وترك استنباط باشد، درست نيست؛ چرا كه صحابه قرآن خوانده اند ودر تفسير آن نيز وجوه مختلفى اَورده اند وهمهْ اقوال آنان ناشى از سماع از پ يامبر نبوده است؟ علاوه بر اين، پيامبر براى ابن عبا س دعا مىكند كه خدايا او را عالم در دين بگردان و تأو ي ل را به او بياموز حال! اگر تأويل نيز مثل تنزيل منوط به سماع باشد، فايده تخصيص ابن عباس بدان چيست؟! ( ابن اثير، 1303، ج 2، ص 3).
به نظر مى رسد هر چند مدعاى فوق، يعنى جواز اجتهاد واستنباط احكام از قرآن، اجمالاً سخن متينى است، برخى وجوهِ اقامه شده در اثبات آن مخدوش و مبتنى بر مقدمات خاصى است كه جاى تأمل دارد:
اولاً، دلالت اَيه م ز بور ( نساه/ 83) بر جواز استنباط احكام از قرآن، مخدوش است؛ چراكه در اين اَيه سخن از رجوع به پيامبر و اولوا الامر در شايعات و خبرهاى اجتماعى و سياسى وامنيتى براى جلوگيرى از تزلزل روحى وشاپعه پراكنى و سوء استفاده دشمن است وبر فرض كه اولى الامر معنايى عام داشته باشد وتمام حاكمان وفرماندهان جامعه را شامل باشد، يا كسانى مدنظرند كه خبر وشايعه را مى توانند رش! ه يابى واستخراج كنند )آن چنان كه از زخاج نقل شده است)، يا كسانى كه اهل جست وجو وتحقيق اند )ان چنانكه از ابن عباس و أبى العالية نقل شده است) و ياكسانى كه با سؤال از پيامبر، به علمِ لازم دست يافته اند )آن چنان كه عكرمه گفته است) )طبرسى، 1311، ج 3، ص 126).
\ . وَ لَاتَقْف مَا لَي! لَكَ بِهِ عِلْم إِنَّ آلسَّمع وَ آلْبَصَرَ وَ آلْ!نُؤَادَكُلّ أؤلَئِكَ كَانَ عَنْة مَ!رلاً.
2، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افتَرَى عَلَى آللَّهِ اتكَذِبَ،...
3. وَاِذَا رَأَيتَ الذِينَ يَخُوضونَ فِى 6َ ايَتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَنَّى يَخوضُراْ فِى حَدِيثٍ غَثرِه.،..
ا.... وَلَوْ رَدّوورإِلَى آلرَّشرلِ وَاِلَى أولى آلْأَمْرِ مِنْفمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ و مِنْهُمْ 10..
ث انياً، بيان ابن اثير نيز مبتنى بر عدالت وبلكه عصمت صحابه وحجّيت كردار ايشان است وبدون اين مبنا ممكن است گفته شودكه نهى از تفسير به رأى، دامن خود صحابه را نيز در استنباطات شخصى از قرآن مىگيرد.
ثالثاً، دعاى پيامبر براى ابن عبا س ، به فرض صحت، منافات با آن نداردكه ابن عباس در پرتو احاديث نبوى وتعليمات حضرت على (ع) فقيه وعالم به تأوبل شود؛ چنانكه خود او تصريح نموده است كه علم تفسير را از امام على (ع) اخذكرده است ( مجلسى، ج 89، ص ه 0 1- لم 5 1، سيدبن طاووص، ص 5 28- لم 28 و زركشى، 5 1 3 1، ج 2، ص 157). با وجود اين بايد گفت كه ادله كافى بر جواز وبلكه ضرورت تدبر وتعمّق در قرآن وجود دارد، هر چند مراتب فهم آن، با توجه به شرايط وزمينه هاى علمى ومعنوى افراد، متفاوت است و احاديث مربوط به نهى از تفسير به رأى نيز با تأمل و دقت، مفاد 01 اللّهمّ فقّهه فى الدّين و علْمه التأويل.خاصى را افاده مىكندكه تفصيل آن در مباحث اَينده خواهد اَمد.
شايان ذكر است كه قول مزبور در ميا ن شيعيان نيز در معناى تفسير به راى مطرح شده وبه عنوان عدم حجيت ظهورات قرآنى وضرورت مراجعه به نصّ معصومان (ع) نقل شده است كه اين قول نيز ملحق به قول اول در شرح مفهوم تفسير به رأى خواهد بود ( طبا طبايى، ج 3، ص 78).
در اين ميان مى توان به بيان گو يا ى شيخ طوسى اشاره ن مود كه اَورده است: ظاهر اوليه اين احاديث با آيات و روايات ديگرى ناسازگار است و بايد توجيه وتفسير شود. چون در قرآن بر عربى بودن ) ( زخرف/ 3)، مبين بودن ( شعراء/ 195)، به لسان قوم بودن ( ابراهيم/ 3) وتبيان كلّ شىء بودن قرآن ( نحل/ 89) تصريح شده وكسانى كه تدبر و تفكر در آيات نمىكنند مورد مذمّت قرارگرفته اند )محمد/ 23).
در حديث ثقلين نيزكتاب الهى دركنار عتر ت ت، يادگار پيامبر ش مرده شده و حج ي ّ ت آن ثابت گرديده است و، در احاديث ديگر، قرآن مرجع ارزيابى روايات دانسته شده است كه اين بيانات با نامفهوم بودن وتفسيرنايذير بودن قرآن سازگار نيست ( شيخ طوسى، خ 1، ص 3).
سيوطى از ابن الانبارى نقل مىكند كه به نظر برخى از اهل علم، مراد از رأى در احاديث مزبور هواى نفس وغرض شخصى است. پس كسى كه در قران موافق هواى نفس و ميل خويش سخنى بگويد، بدون آنكه از ا ئ مه سلف بگيرد، هر چند نتيجه درستى به دست اَورد، خطاكار است؛ چون بر قرآن حكمى كرده كه اصل و اساس آن را مى شناسد و بر مذاهب اهل ا ث ر و نقل واقف نيست ( سيوطى، 973 1، ج 2، ص 78). ابو حيان اندلسى مىگويد: معناى نكوهش وخطا دانستن تفسير به رأى آن است كه شخص بدون نظر در اقوال علما وملاحظه قوانين علمى، مثل نحو واصول، نسبت به تفسير اَيه اى اظهار رأى كند؛ اما اگركسى بر حسب قواعد لغت و نحو و... معناى آيات را بگويد و اين معانى مبتنى بر اجتهاد و علم ونظر باشد، قايل به رأى خود نخواهد بود ( اندلسى، ج 1، ص 13).
سيوطى از ابن الانبارى نقل مىكندكه يكى از معانى محتمل در احاديث مزبور آن است كه كسى در آيات م ش كل قرآن چيزى بگويدكه از مذهب صحابه وتابعين چپزى راجع بدان نمى داند و معناى صحيح تر احاديث مزبور آن است كه كسى در قرآن سخنى بگويد كه مى داند حق چيز ي ديگرى است ( سيوطى، همان).
به نظر مى رسد اين معنا، تفسير به رأى را در خصوص جدال ومراء به آيات قرآن مى داند. طبرى احاديث مزبور را در خصوص آيات الاحكام مى شمارد كه راه فهم صحيح آن درگرو نصّ نبوى يا راهى است كه نبى معرفى كرده باشد ( طبرى، ج 1، ص 25، لم 58،27،2 و 59).
سيوطى از ابو الليث جنين نقل مىكند كه نهى از تفسير به رأى به آيات متشابه قرآن مربوط است ( ر ک: اَل عمران/ 7) نه غير آنها چنانكه قرآن فرمود: پس آنان كه در دلهايشان كژى است از متشابهات آن ثيروى مىكنند ا؛ چرا كه قرآن به عنوان حختى بر خلق نازل شده واگر تفسير لازم نباشد حجت الهى بالغ ورسا نخواهد بود؛ بنابراين اگر كسى لغات عرب را بشناسد و اسباب نزول را بداند، مى تواند تفسيركند، وگرنه جز بدان مقداركه شنيده است ن مى تواند از پ يش خود تفسيركند و شنيده هايش را نيز به صورت حكايت ونقل قول بايد بيان كند؛ پ س، نهى از تفسير به رأى، ناظر به كسى است كه مراد قرآن را تعي ين ين كند بدون آنكه عالم به تفسير باشد و چيزى شنيده باشد )سيوطى، همان). بغدادى مى نو يس د: علما گفته اند كه نهى از كلام به رأى در قرآن دربارهء كسى است كه قرآن را طبق مراد وميل خود تأويل كندكه دو صورت دارد: يا عمدى وبا علم به خلا ف مقصود است و يا که از روى جهل است. ص ورت دوم بدين گونه است كه شخص بدون در نظرگرفتن محتملات گونا گ ونى كه ممكن است اَيه اى داشته باشد، به تفسير بپردازد. اين دو قسم داخل در نهى مذكور است ومذموم خواهد بود. اما تأويل به معناى صر ف اَيه، از روى استنباط به معنايى كه سزوار آن است وبا تبل و بعد آن سازگار است وبا كتاب وسنت مخالف نيست، براى اهل علم جايز است، چنانكه صحابه هم انجام مى دادند ( بغدادى، 1373 ق، ج 1، ص 5).
ابن ا ث ير معناى تفسير به رأى در احاديث را در دو معناى زير محتمل مى شمارد:
الف) شخص رأى و نظرى داشته باشد و هواى نفس او هم بدان مايل باشد و قرآن را موافق آن تأويل كند تا غرض خود را توجيه كند؛ به گونه اى كه اگر قبلاًآن رأى و خواسته را نداشت، آن معنا از قران به ذهنش نمى رسيد.
اين وجه، گاه با علم و آگاهي است )مثل احتجاج به قرآن براى تصحيح بدعت وبه قصد گمراه كردن خصم از حق)، گاه با جهل ست )مثل آنكه اَيه اى داراى احتمالاتى باشد وترج ي ح يكى از احتمالات در ا ث ر رأى وغرض شخصى او صورت گيرد) وگاه \
مقصود صحيحى دارد ودر جست وجوى دليل قرآنى است و براى مقصود صحيح خود اَيه اى را برخلاف مراد واقعى آن توجيه مىكند؛ با آنكه مى داند مراد اَيه، آ ن نيست. مثل تفسير اَيه أذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ اِنَّه و طَغَئ )طه/ 23) به ضرورت مجاهدت با قلب قسى، به عنوان فرعون نفسانى، كه اين نيز ممنوع است. استفاده از اين روش در ميان باطن ي ه شاي ع است.
ب) يرداختن شتاب زده به تفسير قرآن بر اساس ظاهر عربى آن بدون جست وجو در نقل واخبار سماعى در مورد غرايب قرآن والفاظ مبهم واختصارات وتقديرات وتقديم و تأخير. ضرورت نقل وسماع در ظاهر تفسير اولاً، براى يرهيز از مواضع غلط و ثانياً، براى توسعه فهم وبرداشت است؛ مثاا در اَيه وَ آ تَينَا ثَمُودَ ألنَّاقَةَ فبْصِرَةً فَ ظل فواْ بِهَا (ا سراء/ 59) تفسير به رأى ونظر ظاهرى باعث مى شود كه خودِ ناقه مبصره تصوّر شود؛ حال آنكه معناى اَيه اين است كه اَيه ونشانه مبصره وواضحى به قوم ثمود داديم )ابن اثير، 1303، ج 2، ص 3).
سيوطى از ابن النقيب محمد بن سل ي مان البلخى در مقدمه تفسيرش نقل مىكند كه اقوال مربوط به حديث نهى از تفسير به رأى، ينج قول است:
ا) تفسير بدون حصول علومى كه تفسير با آنها مجاز مى شود؛
2) تفسير ايات م ت شابهى كه جز خداكسى ان را نمى داند؛
3) تفسيرى كه براى ا ث بات مذهب فاسدى به كار رود، يعنى مذهب اصل باشد وتفسير تاب ع ان شود؛
3) تفسير مراد الهى به نحو قطعى و بدون دليل؛
5 ) تفسير با استحسان وهواى نفس ( سيوطى، 973 1، ج 2، ص 183).
علامه طباطبايى درباره احاديث تفسير به رأى اَورده است: اضافه ر ا يِهِ ، مفيد اختصاص وانفراد واستقلال است، يعنى مفسّر اسباب عادى در فهم كلام عربى را، در ت ف سير قراَ ن ، مقياس قرار دهد. در ك لا م عادى مردم، هر ق طعه اى قابل اخذ است، چنانكه در شهادت وگواهى و ا ق رار و غيره اخذ مى شود اما بيان ق رآنى مجموعة متصلى است كه بخشى مف سّ ر بخش ديگر است، لذا بدون مراجعه به تمام آيات مناسب با مضمون ي ک اَيه وتدبّر در آنها، نمى توان ي ک اَيه را با اعمال قواعد عرفى زبان عربى در ک كرد، بنابراين تفسير به رآى كه نهى شده ناظر به طريق كشف است، نه مكشو ف . مؤيد اين معنا، آن است كه در زمان پيامبر آيات وسور به ص ورت غير منظم در دست مردم بود وتفسير هر قطعه اى از آن در معرض انحرا ف بود.
بنابراين، نهى از ت فس ير به رأى، نهى از استقلال در ت فس ير است كه نتيجه آن هم اين است كه بايد
از خود قرآن براى فهم آن مدد گر ف ت، چون در تبيين هر شيئى، ق رآن مراجع است و، در اين ميان، سنّت نيز بايد با ارجاع به ق رآن ارزيابى شود، لذا تنها منبع خود قرآن خواهد بود ( طباطبايى، ج 3، ص 77-79)
در واقع، بيان علامه درباره معناى تفسير به رأى، متكى به مبناى تفسيرى ايشان است
كه در جاى خود آن را تبيين كرده است. ايشان اشاره داردكه به جز مواردى مثل تفاصيل احكام وقصص ومعاد، كه شناخت آن جز با رجوع به بيان نبوى ممكن نيست، فهم درستِ مفادِكلام الهى تنها از رهگذر تدبر در قرآن وشواهد موجود در آن ، ملا حظه شأن ومقام متكلّم آن ميسّر است وتكيه بر قواعد عرفى در فهم تعابير وكلمات، يا تكيه بر فرضيات علمى و فلسفى در فهم وتفسير قرآن صحيح نيست؛ چنانكه ييامبر اكرم (ص) واهل ب ي ت (ع) نيز براى فهم آيات از تد ب ر در قرآن بهره مىگرفتند، نه از ادله وحجت هاى نظرى وعقلى و فرضيات علمى.
بنابراين، تكلم در قرآن به رأى خود يا سخن در قرآن بدون علم يا ضرب القرآن بعضه ببعض كه به عنوان روش نكوهيده تفسير، در روايات اَمده، همگى ناظر به يك معناست كه آن هم تفسير قرآن به کمک غير قرآن است.
فَأَمَّا اتذِينَ فِى فلُوبِهِمْ زَقْيٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَبَهَ مِنْة.
بر اين اسا س ، در تفسير قرآن بايد از خود قرآن مددگرفت كه اين روش با انس در اَثار پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) وكسب اَمادگى و ذوق لازم براى تفسير قرآن از روايات، ممكن مى شود (طباطبايى، ج ا، ص 9- 10).
اكنون، پس از نقل و بررسى اَراى تنى چند از عالمان اسلامى كه هريك از زاويه اى در باب مفهوم تفسير به رأى سخن گفته اند، به جمع بندى اين اَرا مى پر دازيم. به نظر مى رسد تعاريف و بيانات عالمان اسلامى در اين باب به لحاظ هاى چهارگانهْ زير قابل دقت است: الف) تعريف به لحاظ مصدر تفسير: در مفهوم تفسير به رأى، اتكا به رأى شخصى يا قواعد عرفى يا احاديث منقوله يا شواهد خود قرآن در نظرگرفته مى شود. در اكثر تعاريف، تفسير به رأى، اتكا به رأى شخصى بدون ابتنا بر مصادر محكم و معتبر تعريف شده است؛ گو اينكه اين مصادر مورد اختلاف قرارگرفته است. اين معنا شامل اظهار نظرهاى حدسى وبى پ ايهْ اشخاص يا مناب ع ظنى، همچون نظريات و فرضيه هاى غيرقطعى علوم يا روايات غيرمعتبر مى شود. برخى نيز تفسير به رأى را تفسير قرآن بدون استفاده از حديث دانسته اند كه طبعاً هرگونه تد ب ر و اجتهاد در قرآن از راه قواعد عرفى و شواهد قرآنى بدون نظر به احاديث را شامل مى شود. و نهايتاً، برخى تنها مصدر معتبر و مورد اطمينان را شواهد خود قرآن شمرده اند.
ب) تعريف به لحاظ غايت تفسير: برخى تفسير به رأى را تفسير به قصد اثبات رأى ومسلك شخصى وتحميل آن بر قرآن شمرده اند، اعم از آنكه آن مسلك ورأى فى نفسه صحيح باشديا باطل. برخى نيز تفسير به رأى را تفسير به قصد جدال ونزاع با خصم، با علم به اينكه مقصود قرآن چيز دي گ رى است، شمرده اند.
ج) تربف به لحاظ موضوع تفسير: تفسير به رأى گاه به نحو مطلق، گاه در خصوص ايات متشابه يا مشكل قرآن، وگاه در خصوص آيات الاحكام مطرح شده است. كسانى كه تفسير به رأى را در بخشى از آيات مطرح كرده اند، گويا تفسير به رأى را در ساير آي ات مذموم نمى دانند ويا آنكه اصولاً تفسير را رفع ابهام از عبارات مشكل دانسته اندكه طبعاً در غير آنها تفسير صادق نخواهد بود.
دريك نگاه كلّى مى بينيم كه مفهوم تفسير به رأى در ميان عالمان اسلامى، گاه با تنگ نظرى وسطحى نگرى همراه شده واز منع مطلق تفسير اجتهادى وتدبّراَميز وقول به ضرورت اعتماد بر نقل در تفسير سردراَورده وگاه با مبانى خاصى در روش تفسير قرآن اَميخته شده وتفسير به رأى صرفاً جدال و محاجّه غرض اَلود با آيات قرآن، با علم به خلا ف مق صود بودن آن، شمرده شده و از روش ها و مصادر نارواى تفسيرى غفلت شده است.
در اپن ميان، به نظر مى رسد روش صحيح در فهم رواياتِ تفسير به رأى، آن است كه اوّلاً، با تعمّق وتدبّر لازم و به دور از سطحى نگرى و ثانياً، بدون گرايش هاى شخصى در تفسير، به فهم اين روايات بپردازبم. بدين ترتيب كه با نگرشى جامع وعميق و با بهره بردن از مفاد خود روايات و قراين ييرامون آنها، اعم از مفاد ساير روايات و آيات و قراين لغوى وتاريخى، وارد بحث شويم. ملاح ظ ه قراين و شواهد لغوى وتاريخى، روشى عقلايى براى فهم حديث محسوب مى شود و ملاحطه مجموعه ايات و روايات نيز براى كنترل و ارزيابى وكشف ميزان سازگارى فهم ما از روايات تفسير به رأى با روح حاكم بر بيانات دينى است. با اين مقدمه، ابتدا به بررسى مفهومى دو واژه تفسير ورأى پ رداخته سپس وارد بحث از مفاد تفسير به رأى مى شويم.
الف) مفهوم تفسير : لغت شناسان عرب، تفسير را روشن نمودن وتبي ي ين، معنا كرد ه اند .
ابن فار س مىگويد: فسر بر واضح و روشن ساختن چيزى دلالت دارد )1 (ا بن فارس،1311، خ 3، ص 503).
فيروزاَبادى اَورده است كه فسر روشن ساختن وكنار زدن پوشش چيزى است و به معناى ظاهر ساختن معنا از لفظ مشكل اَمده است ) ( فيروزاَبادى، 1357، ص 587). سيوطى نيز مى نو يس د: تفسير از ماده فسر به معناى بيان وكشف است که گفته مى شود مقلوب ماده سفر است ) ( س ي وطى، 973 1، ج 2، ص 73 1).
راغب اصفهانى نيز مىگويد: فسر ظاهر ساختن معناى معقول ودرك شدنى است ) ( راغب اصفهانى، 3 5 3 1، ص 393).
واژهْ تفسير در تاربخ فرهن گ اسلامى تطوّر خاصّى داشته است. ابتدا در فرهنگ آيات قرآن، اين واژه چندان كاربرد رايجى نداشته است؛ به گونه اى كه در قرآن تنها در يك مورد اين واژه را مى بينيم كه آن هم ظاهراً به معناى تبي ين ين ورفع اشكال وانتقادى است كه كافران بر پيامبر وارد مىكردند: وكافران براى تو هي چ مَثلى در مقام اشكال وانتقاد نمى اَورند، مگر آنكه در مقابل، ما حق را برايت مى اوريم وبيان بهتر و پاسخى روشنگر عرضه مى د ا ريم \ )فرقان/ 33)5
بنابراين در قرآن، اين وا ژ ه در خصوص تفسير قرآن به كار نرفته و صرفاًا ز همان معناى لغوى مايه گرفته است. اما در عرف احاديث و بيانات دانشمندان اسلامى، از اين واژه، تبيين و شرح مفاد آيات قرآن اراده شده است؛ اعم از شرح ظاهرى و شرح باطنى وعم ي ق وتطبيق كليات بر مصاديق؛ به عبارت ديگر، تفسير در معناى عامى به كار رفته است كه شامل تأويل در اصط ل اح رايج نيز مى شود.
در برخى روايات، كه در بخش نخست بدانها اشاره شد، تفسير در معناى تأوبل، در مقابل تنزيل اَمده است ) ( شيخ صدوق، توحيد، باب 36 ، ص ه ه 2). در برخى ديگر از روايات، ظاهراً تفسير در خصوص معناى عميق و غيرظاهرى آيات به كار رفته است ) ( مجلسى، ج 89، ص 91). وبعضاً تفسير اعم از شرح معانى ظاهرى و معانى عميق . ، وباطنى به شمار آمده است )همان، ج 92، ص 98).
از مجموع رواياتى كه ملاحطه شد به دست مى ايد كه در فرهنگ احاديث مى توان تفسير را همان شرح و تبي ين ين مفاد آيات، اعم از مفاد ظاهرى يا مفاد باطنى وعميق وگسترده آنها شمرد؛ هر چند به مقتضاى همين عموميت معنا، در برخى روايات، صرفاً معناى شرح مفاد باطنى وتأويلى آيات اراده شده است.
از اخبار برخى صحابه مانند ابن عباس نيز برمى اَيدكه تفسير را در معنايى اعم از شرح معناى ظاهرى و غيرظاهرى به كار مى برده است ) ( سيوطى، 1973، ج 2، ص 182). بس ي ارى از عالمان اسلامى نيز موافق همين اصطلاح، مشى نموده اند؛ چنانكه سيوطى از ابو عبيد همين گونه در نظرگرفته است؛ همچنين تعاريف برخى بزرگان علوم قرآنى نيز ناظر به همين روش است ) ( زركشى، 1315، ج 1، ص 12 و سيوطى، همان، ص 173). با اين وصف برخى عالمان اسلامى، تفسير را صرفاً، سخن در اسباب نزول آيات و شأن نزول آن ها و قصه هاى مربوط بدانها شمرده اند ) ( بغوى، ج 1، ص 33 و مجلسى، ج ا، ص 33)؛ چنانكه در ضمن اَراى گوناكونى كه در باب فرق ميان تفسير وتأويل مطرح شده رويكرد اخير مشاهده مى شود ) ( سيوطى، همان، ص 173-173)؛ لكن اين اَرا ظاهراً به بحث ما مربوط نيست؛ چراكه سخن ما در مفهوم تفس ي ر در فرهنگ احاديثى است كه دربارهء تفسير به رأى اَمده و على ال ظ اهر اعم از وجوه گوناگون آن در ب ي ان علماست كه همان شرح و بيان مفاد آيات الهى است.
ب) مفهوم رأى ماده رأى را اهل لغت به معناى ديدن، اعم از ديدن ظاهرى وبا چ ش م يا ديدن غير ظاهرى و درك كردن و آ كاهى يافتن دانسته اندكه گاه بلاواسطه متعدّى مى اَيد ويك مفعول مىگيردكه مف ي د معناى رؤيت و ديدن ظاهرى است وگاه دو مفعول مىگيرد ومفيد معناى علم ودانستن است وگاه با حرف جرّ إلى مى اَيد كه به معناى نظر انداختن و نگاه كردن به قصد عبرت اَمده است ( بن منظور و راغب اصفهانى). واژه رأى را نيز به معناى نظريه و اندي ش ه انسان درباره موضوعى شمرده اند و جمع آ را است.
ا ست ) ( طبرسى، 1 131، ج ه، ص 233).
قرآن كريم نيز، هماهنگ با همين مفاد لغوى، ماده رأى را در صيغه هاى فعلى واسمى مختلف و به خصوص واژه رأى را در دو مورد اَورده است: يرَوْنَهمْ مِثْلَيهِمْ رَأْىَ الْعَينِ... ( اَل عمران/ 13) و ... وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ ف ه مْ أَرَاذِ ل نَا بَادِ ي جمأ الرَّأْىِ... م) ( هود/ 27) كه ظاهراً در اَيه اول مفهوم ديدن ومشاهده حسى ودر آيه دوم مفهوم انديشه وفكر اراده شده است ومراد از معناى اَيهْ اخير آن است كه مردم به حضرت نوح (ع) گفتند كه فقط اشخاص پ ست به توگرويده اند، آن هم در نگاه ونظر سطحى و بدون تدبر وتفكر ) ( طبرسى، همان، ذيل اَيه و زمخشرى، ج 2، ذيل اَيه).
بنابراين دركاربرد قرآنى، مانند مفاد لغوى، وا ژ هْ رأى معناى عامى دارد و جنبه مثبت يا منفى در آن لحاظ نشده است.
وَلَايَأْتونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيژا
اما در كاربرد روايى، علاوه بر مفاد لغوى، در موارد خاصى، مفاد ويژه اى نيز در آن ملحوظ است؟ از جمله در احاديثى كه درباره تفسير به رأى اَمده، ضمن آنكه مراد از رأى همان اندي ش ه ونظر عقلى يا نگاه ونظر حسى در ظاهر آيات است، جنبه منفى نيزيافته كه اين جنبه به لحاظ شخصى وسطحى بودن رأى و اتكا نداشتن به منبعى معتبر و سطحى نگرى در آن است؛ چنانكه در برخى احاديث، اضافه رأى به شخص مفسر، در برابر اتكا به منبع علمى اَمده است ( شيخ صدوق، توحيد، باب 36، ص ه ه 2)؛ همچنين در رواياتى با مضمون مشابه تعبير عقول الرجال اَمده و مي ز ان قرار دادن آن در فهم قرآن ناروا شمرده شده است ) ( مجلسى، ج 92، ص 91 و 11 0 )؛ و در روايات ديگر مي ر ان قرار دادن اَراى برگرفته از حرف مردم در فهم قرآن وتوجيه كلام الهى با آن، نكوهش شده است )نهج البلاغه، خطبه 87 و 176 ).
در همهْ اين موارد مراد همان رأى واند ي شه و فكرى است كه مستقل از منابع صحيح ومعتبر در تفسير ملحوظ شده باشدكه ريشه در نگاه سطحى به قرآن واعتماد بر اَراى غيرعقلانى و غيردينى دارد. با اين بيان روشن مى شود كه مفهوم رأى در احاديث مزبور، غير از اِعمال انديشه وتفكرِ متكى بر مفاد عرفى و عقلايىِ كلام الهى و قراين و شواهد قرآنى و دينى است كه در اصطلاح تدبّر خوانده مى شود. نكته مهم در فرق ميان تدبر وتفسير به رأى آن است كه در تفسير به رأى نظريه شخصىِ مفسر، محور است؛ ولى در تدبر، مفاد ذاتى آيات، موضوع و محور است و فكر و اندي ش ه تنها ابراز شناخت است و مانند اَينه و به تعبير صحيح تر، مانند چراغى عمل مى ک ندكه زواياى معانى كلام را ن ش ان مي دهد.
تحوّل مفهوم رأى در استعمال احاديث، از معناى لغوى و قرآنى به معناى اخير، ربشه درگرايش هاى انحرافى برخى مسلمانان در صدر اول اس لا م دارد و در زمان ييامبر (ص) شالوده آن ريخته شد و پ س از رحلت ايشان به عنوان مسلك فكرى در استنباط احكام مطرح شد و تحت عنوان اجتهاد توجيه يافت. اين عنوان را در مورد قضايايى دانسته اند كه ن ص ى از قرآن وسنت درباره آن يافت نشودكه ابتدا صرفاً متكى بر تشخيص شخص مجتهد از روح حاكم بر شريعت بود وبعدها در قالب قواعد اصول فقهِ اهل سنت مطرح گشت ( عسگرى، لم 131، ج 2، ص 362 و دواليبى، ص 13-17 وص 53)0 از آنجا كه بسيارى از احكام شرعى درباره موضوعاتى است كه به نحوكلى در قرآن كريم بدانها اشاره شده است، تفصيل اين احكام، تفسير و بيان اشارات قرآنى نيز محسوب مى شود. با اين زمينه تاريخى است كه مى بينيم اهل بيت (ع) به شدّت باگرايش فوق مخالفت كردند و عمل به رأى را نه تنها در تفسير قرآن، بلكه در عموم مسايل دينى، محكوم كرده و آن را ناشى از جهل و بى خبرى از اصول علمى وحقايق دينى دانسته اند؛ اصولى كه در پرتو بيانات نبوى قابل وصول است و با عنايت به آن، اعتماد بر رأى، ناروا و مايه ه لا كت است. البته راه مطمئن ومعتبر ولايت وگنجينه دانش اهل بيت (ع) در اين باب بس ي ار كارساز و، به خصوص در بيان مراتب عميق وافقهاى دور وتأويلات صحيح آيات، ضرورى است.
در حديثى از امام صادق (ع) نقل شده است كه ما اگر بر اساس رأى وگرايش خود فتوا
مى داديم از تباه شدگان بوديم. بلكه احاديث ما اَثارى از پ يامبر خداست وريش ه دانشى است كه يكى پس از ديگرى به ارث مى بريم وچونان كه مردم سيم وزر خود را در گنجينه ها نگاه مى دارند، ما احاديث نبوى را مى اندوزيم ( صفّار، 1362، ص 299)10
به اين ترتيب، روشن است كه در فرهنگ احاديث، عمل به رأى در مسايل دينى، اعم
از تفسير قرآن يا احكام شرعى، روشى نكوهيده شمرده شده و احاديث مربوط به تفسير به رأى را هم در هم ي ن فضا مى توان تبيين كرد.
با شناخت معناى دو وا ژ ه تفسير و رأى در تطوّر لغوى- تاريخى، وقت آن است كه در مفاد اصطلاح تفسير به رأى در روايات انديشه كنيم. پيش از اين، به اين نتيجه رسيديم كه و ج وه تفسير به رأى در ب ي انات عالمان اسلامى از چهار زاوبه قابل تأمل ودقت است. اينك مفهوم تفسير به رأى را از همان زواياى چهارگانه ارزيابى و جست وجو مىكنيم.
ييش از اين، نظريه اتكا به نقل به عنوان تنها مصدر تفسير صحيح، به طور اجمال با بيانات عالمان اسلامى مورد نقد قرارگرفت. به عبارتى، مى توان گفت تفسير به رأى مفهومى عميق تر و فراتر از تفسير به
01 انّا لو بهّا نفتى النّاس براينا و هراثا لكنّا من الهالكين و لكنّها اثار من رسول الله طأينتنُ أصل علم نتوارثهاكابراً عن كابر، نكنزهاكمايكنز الناس ذهبهم و فضْتهم.
غيرمأثور دارد. ازيك سو ممكن است تفسير به غيرمأثور، با تكيه بر راه هاى معتبر، از تحت عنوان تفسير به رأى خارج باشد و، از سوى ديگر، تفسير به مأثور ومتكى بر نقل نيز مبتلا به روش هاى نكوهيده شود وبه طور غيرمستقيم مشمول تفسير به رأى گردد؟ به عبارت ديگر، تفسير به رأى روشى در عرض تفسير به مأ ث ور ودر قبال آن نيست.
به عنوان ن مونه، مى بينيم كه نفوذ روايات موضوعه و ضعيف و نيز اخبار ساخته اهل كتاب، تحت عنوان اسرا ئ يليات، در فرهن گ حديثى مسلمين وتساهل برخى راويان ومحدّثان درباره آن روايات، که بخش عمده اي از آنها در خصوص تفسير قرآن بوده است، به پ يدايش تفاسير انحرافى و غيرصحيح از قرآن منجر شده است كه با توجه به اعتماد برخى مفسّران به اينگونه احاديث، اين روبكرد را مى توان تفسير به رأى در حوزه تفسير به مأثور شمرد؛ يعنى تفسير بر اساس رأى غيرصحيح و غيرمتكى به منابع صحيح انجام گرفته است.
حال تفسير به رأى به لحاظ مصدر تفسير را مى توان دوگونه دانست: گاه بدون اتكا به هيج مصدر وروش خاصى وتنها با نگاه سطحى وظاهرى انجام مىگيرد وگاه متكى به نگرش ها و ديدگاه هاى خاصى است كه مفسّر پ يش از مواجهه با قرآن اتخاذكرده و آنها را در مقام فهم قرآن اصل قرار داده وفهم خود را محدود به برداشت هاى ويژه اى نموده است. اين ديدگاه ها و نگرش هاى پي ش ين، اگر دليل دينى و عقلى استوارى نداشته باشد، در حدّ راى و نظريه شخص تلقى شده وتفسير قرآن بر اساس آن، تفسير به رأى خواهد بود.
صورت اول حاصل نگاه سطحى و بى ضابطه است؛ ن ظ ير غرايب تفسيرى كه از برخى نقل شده است. چنانكه محمود بن حمزة الكرمانى كتابى به نام ( لمعجائب و 1لغر ائب) در اين باب نگاشته و سيوطى مواردى را نقل نموده است؛ مثلاً در اَيه وَلَگمْ فِي الْقِصَاصِ حَياة... ) ( بقره/ 179) برخى قصاص را قصص قرآنى معنا كرده اند! ) ( سيوطى، همان، ص 196) يا در اَيهْ يوْمَ نَدغوگل أً ناسٍ بِإِمَامِهِمْ ( 1 سراء/ 71) امام را جمع أمّ شمرده وگفته اند كه در قيامت مردم با مادرانشان فرا خوانده مى شوند، نه با پ درانشان! ( همان، ص 181) اين موارد نه بر نقل صحيحى مبتنى است ونه با اصول لغت وزبان عربى هماهنگ است و نه با سياق آيات سازگارى دارد. اما صورت دوم را كه حاصل ذهنيت هاى ساختكى پ يش از تفسير قرآن است، در حوزه هاى گوناگونى از تفاسير مى توان جست وجوكرد؛ لكن ن مونه روشن و تأمل انگيز آن را مى توان در روش پ يشنهادى برخى از نظريه پ ردازان كل ا م جديد براى تفسير قرآن در عصر حاضر سراغ گرفت.
در اين روش گفته شده است كه ييش فرض ها و ذهنيت هاى شخصى، قبل از ورود به عرصه تفسير، به طور طبيعى در ساختار فهم مفسّر در هر متنى نقش دارند وگو ي نده ومتكلم قرآن نيز به لحاظ علم و آ كَاهى اش وبا توجه به همين قانون طبيعى، قرآن را به گونه اى فرستاده كه معناى معين ندارد و فهم آن درگرو انتطارات و پ يش فرض هاى مفسّران است وطبعاً همهْ معانى متكثر قابل استفاده از آن، مراد الهى خواهد بود.
طبق اين نظريه، بهترين نبيين براى كثرت و تعدد معانى و فهم ها از يك متن
و قوى ترين حدس آن است كه متن واجد ابهام و لا تعينىِ ذاتى در معناست وورود ابهام ومجاز و ت مثيل نيز در متن مقدس از باب ضرورت واضطرار ناشى از همان لا تعين معنايى است، نه عمدى و قراردادى ) ( سروش!، 1377، ص 0 9 1- 95 1). به نظر مى رسد كه نظربه فوق به شكل ظاهراً علمى، روش نكوهيدهْ تفسير به رأى را توجيه وتوصيه مى نمايد وصر ي حاً به تحميل اَراى پ يشين واتخاذ آن اَرا به عنوان مصدر تفسير وفهم قرآن فرا مى خواند و متن قرآن را بدون مفاد ذاتى تلقى مىكند.
بحث در اين باب فراوان است. نظريهْ مزبور نقدها و مناقشات فراوانى را در ميان عالمان اسلامى و غيراسلامى از منظر دينى وفلسفى وكلامى به دنبال داشته است كه خود حكايت از نامنقّح بودن و ناسازگارى آن با ادله گوناگون مىكند. برخى عالمان در م ق ام نقد نظريه قبض وبسط تئوربك شريعت مناق ش اتى بر سخن فوق وارد ساخته اند لار ي جانى، ( 1375، ص 195-195) و برخى خصوصاً، به نقد رو ش تفسير مذكور در قالب قواعد فهم متن ( هرمنوتيك) پ رداخته اند ) م عرفت، ش!2، ص 3 وش 4 ، ص 33 و 3 و كتاب نقد، ش 5).
مى توان گفت نظريهْ مزبور با يک اصلاح اساسى در تبي ين تعدّد وكثرت بطون و وجوه معنايى قرآن، كه البته در طول يكديگرند و با هم در تضاد وتعارض نيستند قابل دقت است؛ اما در تصحيح ت مام اختلافات تفسيرى حتى اختلافات اساسى كه گاه متعارض است و زمينه پ ديد اَمدن فرقه هاى انحرافى را فراهم نموده، به هيچ رو قابل دفاع نيست؟ چنانكه ابهام ذاتى و لا تع يّ ن معنايى متن قرآن نيز ادعاى گزافى است كه هيج دليل قان ع كنند ه اى بر آن اقامه نشده است و با بيانات گوناگون ناسازگارى هاى جدّى دينى دارد. در باب تعدّد بطون قرآن نيز، كه به نقش زمينه ها و ظرفيت هاى مختلف اشاره مىكند
مى توان گفت اولاً، زمينه ها و ظرفيت ها ي ى كه مفسّر را به فهم بطون و وجوه معنايى قرآن رهنمون مىكند زمينه هايى است كه در دين تأييد و توصيه شده و به نظريه پردازى هاى كاملاً بيرون دينى مربوط نيست؛ ثانياً، بطون قرآن به مراتب و مصاديق و افقهاى گوناگون وگسترده معانى آيات مربوط است و هرگز از تعارض وتضاد سر در نمى اَورد و ثالثاً، قبول كثرت بطون قرآن، وحدت واقعى معناى آيات در مفاد ظاهرى را ز ي ر سؤال ن مىبرد وبه امكان و ضرورت تل ا ش ضابطه مند براى فهم قرآن ورسيدن به م ق صود الهى ملتزم است؛ اما امير المؤمنين على (ع) گويا در پ اسخ ت ح ليل ها و نظريات مشابه نظريهْ فو ق است كه مى فرمايد: با قرآن خدايتان را بشناسيد وخود را با آن پ ند واندرز دهيد وبه اَراى خود در برابر قرآن بدگمان شويد و خواهش ها و گرايش هاى خويش را در برابر خواسته ق رآن نادرست شما ريد \ ( ن! ا لبلا غه، خطبه 176).
اين در حالى است كه صاحبان نظريه مذكور تصريح نمود ه اندكه بايد قرآن را در پ رتو پيش فرض ها و انتظارات بيرون دينى فهميد و اگر فهم دينى ما با پيش فرض ها و پيش دانش هاى ما ناسازگار باشد، بايد فهم د ي نى را تأويل برد و توجيه ن مود و اگر موارد تأويل پ ذير د بسيار شد، دلسردى از دين حاصل خواهد شد ( سروش، 1377، ص 52 1).
اَيا اين روبكرد مصداق روشنى از اين بيانات نورانى حضرت على (ع) نيست، كه پ س
از بيان اوصاف يرهيزكاران به اي ن كه زمام خود را به دست قرآن مى س پ رند و قرآن پ يشواى آنان است، مى فرمايد: وديگرى عالم ودانشمند نام گرفته است، در صورتى كه عالم نيست، بلكه سلسله اى از نادانى ها را از جم عي نادان وجاهل فرا گرفته ومطالبى گمراه كننده از گمراهان اَموخته و دام هايى از طناب هاى فريبنده وگفته هاى دروغين وگزاف بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اَرا وگرايش هاى خود حمل، وحق را به خواسته هاى دلش ت ف سير مى نمايد 2 )
نهج البلاغه، خطبة 87). به راستى اَيا فرضيه ها و نظريه يردازى هاى بيرون دينى درباره معارف عميق و ظريف دينى وقرآنى مصداق روشنى از بيان آن حضرت نيست؟! و جالب آنكه آن حضرت گويا در ييشگويىِ وضح نابسامان فكرىِ حاضر، كه اصلاحات منجى عالم را مى طلبد، در \ . و استدئوه على ربّكم، و استنصحوه على أنفسكمأ و اتّهمرا عليه اَرائكم، ر استغشّرا فيه أهرائكم....
2. و اَخر قد تسمّى عالماً و ليس به، فاقتبس جهاثل من جهّال و أضاليل من ضُاّرْل و نصب للناس أشراكاً من حباثل غرور و قول زور، قد حمل الكتاب على اَرائه ر عطف الحقّ على اهراپه. وصف سيرهْ امام منتظر (ع) مى فرمايد: او خواسته ها وگرايش هاى شخص ي را تحت الشعاع هدايت الهى قرار مى دهد، آنگاه كه مردم هدايت را تحت الشعاع خواسته هاى خويش قرار دهند، و آن هنگام كه مردم ق رآن را به رأى خود ت ف سيركنند، او اَرا را تاب ع ق رآن مى سازد )همان، خطبه 138). با اين بيان، مفهوم تفسير به راى به لحاظ مصدر تفسير، وضوح مى يابد و با نگاهى در روايات مربوطه مى بينيم كه اين احاديث بيش از آنكه، در ناحيهْ ايجابى، به روش صحيح و مصدر درست تفسير قرآن اشاره كند، در ناحيه سلبى، ناظر به روش ها ومصادر غيرمعتبر است كه آن هم نگاه سطحى ونگرش ابتدايى به آيات وابتناى آن بر اَرا ونظريات شخصى مفسّر ، يا اَراى برگرفته از ساير مردم است. اما كشف مصادر و روش هاى صحيح تفسير درگرو اد لّه ْ ديگر است؛ مثلاً ملاك و ميزان اعتبار شواهد قراَ نى، تاريخى و لغوى، احاديث معصومان (ع) و روايات و اخبار غيرمعصومان، اعم از صحابه وتابعين و ديگران، محتاج بحث هايى مستقل است، لذا در احاديث تفسير به رأى نيز، كه در بخش اول گذشت، گاه رأى ونظر ابتدايى وشخصى مفسّر مطرح است ) ( حديث اول و دوم وينجم و هفتم) وگاه مرجع قرار دادن اَراى غيرمستدلّ و غيرمعتبر ديگران ( حديث هفتم) وگاه به طور عام، تفسير بدون علم و آگاهي ) ( حديث ششم و د وازدهم و سيزدهم و چهاردهم). 240 2 تفسير به رأى به لحاظ غايت تفسير
تفسير به رأى را به لحاظ غايت و غرضى كه مفسّر دنبال مىكند نيز مى توان تبيين كرد. تفسير وفهم قرآن به عنوان كلام الهى، به طور طبيعى، در راستاى بندگىِ خدا و دل سپردن به پيام الهى وكسب معرفت وتذكّر ويندگرفتن وتفكر در حقايق هستى انجام مىگ ي رد و بيانات د ي نى و قرآنى نيز اين هدف را بارها تأكيد نموده اند ( رك: انبياه/ 33؟ نور/ 33؛ عنكبوت/ 51 و...).
حال در تفسير به راى، غرض وغايت تفسير به سوى اثبات رأى ونظر شخصى وفرقه اى يا مجادله ومنازعه ومراء در مباحثات علمى معطوف است. لذا در روايات تفسير به رأى، گاه سخن از آن است كه شخص سعى در توجيه اَراى خود در ضمن تفسير قرآن داشته باشد ) ( حديث اول وهشتم ونهم ودهم وثانزدهم) وگاه سخن از آن
ا. يعطف الهَوى على الفدى اذا عطفرا الهدى على الهرى و يعطف الرأى على القرآن اذا عطفرا القران على ا لراى.
است كه شحْص، جدال ومراء ونزاع علمى با خصم را پ ى بگيرد ) حديث دوم و ششم). در برخى حوزه هاى تفسيرى مى توان اين روش را مشاهده نمود؛ از جمله در مباحثات و منازعات مذهبى در تاربخ فرق و مذاهب اسلامى، مستمسك قرار دادن آيات وتوجيه آنها بر مشرب كلامى خاص براى سازگار نشان دادن اَراى مذهبى با قرآن، شيوه اى رايج بوده است. در اين شيوه اگر اَراى مذهبى پ ايه دينى و قرآنى داشته باشد و مقتضى تأويل وتوجيه صحيح اَيه اى باشد بى اشكال است؛ اما در غير اين صورت، تفسير به رأى محسوب مى شود. چنانكه بسيارى از تفاسير اشعرى ومعتزلى از اين قبيل ا ند.
در ميان برخى نظريه پ ردازان كلام جديد نيز مى توان اين رو ي كرد را د ي د؛ چنانكه در مسا ئ لى همچون پ لوراليزم و ت كثرتگرايى دينى، با آنكه ادعا شده است كه اين بحث ها، بيرون دينى و معرفت شناختى است، اما براى سازگار نشان دادن مدعيات آنها با متون دينى، تأو ي لات انحرافى در آيات قرآن نيز صورت گرفته است كه خود ربشه در اعتقاد به دخالت قطعى و ضرورى پش فرض هاى غيردينى در فهم دين وقرآن دارد، كه ييش از اين بدان اشاره شد ( سروش، 1377، ص 27 و 37 سهـ 3).
با اين بيان روشن مى شود كه نكوهش تفسير به رأى اختصاص به صورتى ندارد كه شخص بداند برداشتهايش خلاف م ق صود الهى ومعناى صحيح آيات است، چنانكه سيوطى از ابن الانبارى اين نظريه را نقل موده است ) ( سيوطى، همان، ص 18 0 )؛ بلكه بايد گفت اين صورت معمولاً با تعبير جدال ومراء در قرآن ياكذب وافترا بر خدا اَمده است؛ ولى تفسير به رأى مفهومى اعم است كه ناظر به روشى خاص در فهم قرآن است، اعم از آنكه با علم به خلا ف يا جهل بدان باشد واعم از آنكه نتيجه آن مساوى واقع باشد، يا خير؛ يعنى اساساًا ز انتخاب روش غلط وبى اساس نهى شده است چنانكه قرآن كريم قذف كنندگان و تهمت زنندگان را نزد خداوند كاذب و دروغگو مى شمارد، هر چند ممكن است اتفاقاً سخنشان واقعيت نيز داشته باشد )نور/13).
به هر حال نكوهيده بودن تفسير با قطع به خلاف، امرى روشن است، اما به لحاظ ضرورت تحرّز و احتياط در تفسيرك لا م الهى، مفهومى عام تر از انتساب عمدى كذب به خداوند، مورد نهى قرارگرفته و در حكم افترا وكذب شمرده شده كه همان تفسير به راى است: كسى كه ق رآن را به رأى خود ت ف سيركند، همانا نسبت دروغ به خداوند داده است ( شيخ صدوق، 1305، ج 1، صءه 2). بر همين اساس است كه آيات مربوط به افتراى كذب بر خداوند و نكوهش آن، به ادله دينىِ مربوط به تفسير به رأى الحاق شد.
نكوهش تفسير به هدف مخاصمه ومجادله را در روايات ديگرى نيز مى توان يافت
كه از عنوان ضرب القرآن بعضه ببعض ياد مىكند ( طباطبايى، ج 3، ص 81 و صادقى، ج1، ص 16 ).
مفاد اين روايات آن است كه شخص در مقام جدال وبحث بدون تدبّر در قرآن كه سراسر هماهنگى ونظم وصدق است، آيات را به گونه اى تفسيركندكه بخ ش ى از آن بخشى ديگر را تكذيب ونفى كند. اين روش گاه از سر جهل ونادانى است وگاه از سر غرض ورزى و خباثت. بر اين اساس است كه بسيارى از عالمان اس لامي در پ رتو اَموزه هاى دينى براى صيانت حريم تفسير شرايطى را مطرح ساخته اند که از آن جمله، سلامت مفسر از تكبر وهوا و هو س و حبّ دنيا واصرار برگناه است؛ چرا كه اين رذايل حجاب ومانع فهمِ صحيح مى شود وغايات واغراض باطلى را در تفسير داخل مىكند و به تفسير به رأى مىكشاند ) ( سيوطى، همان، ص 81 ا-182).
تبي ين معناى تفسير به رأى از ديدگاه موضوع تفسير و نوع آياتى كه تفسير مى شود نيز صورت گرفته است. در بخش دوم به ك لا م برخى علما اشاره شدكه تفسير به رأى را در خصوص برخى آيات، همچون آيات متشابه يا آيات الاحكام در نظرگرفته اند. برخى ديگر نيز بر اساس رواياتى كه آيات قرآن را به لحاظ امكان معرفت وفهم به انواعى تقسيم كرده، تفسير به راى را در خصوص دو مورد شمرده اند: يك مورد تفسير لفظ، كه محتاج تبحّر در شناخت لغت عرب است ومورد دوم، حمل لفظ محتمل بريكى از معانى ان، كه نيازمند تب ح ر در عربيّت ولغت واصول فقه و... است ( همان، ص 182). به نظر مى رسد تفسير به رأى داراى معنايى وسيع است كه اختصاص آن به آياتى خاص، درست نيست، مگر آنكه صرفاً به لحاظ شيوع وامكان بيشتر آن، به برخى آيات تخصيص يابد. مى توان گفت كسانى كه تفسير به رأى را فقط در برخى آيات ممكن شمرده اند، معناى خاصى از تفسير را اراده كرده اند كه در ساير آيات مصداقى ندارد؛
مثلا تصور شده است كه در محكمات و آيات واضح اعتقادى واحكام حلال وحرام، تفسير لازم نيست و لذا در اين موارد تفسير به رأى هم مطرح نخواهد بود؛ حال آنكه اگر تفسير را به معناى عامى بدآنيم، چنانكه ظاهراً حاديث مربوط نيز مفيد آن است، در شرايط مختلف انواع گوناگون آيات را در بر مىگيرد.
بر اين اساس مى توان گفت: معارف قرآنى به دوگونه كلى تقسيم مى شود: معارف تفسيرپذير و معا رف تفسيرنا پ ذير.
مراد از معارف تفسير پ ذير آن بخش از مسا ئ لى است كه معناى آن از راه هاى يسنديده
و متعارف، نطير لغت وبپان قرآن وحديث قابل دست يابى است كه ظاهراً همهْ ظواهر آيات ومعانى مربوط به آن ها را شامل است.
اما معار ف تفسيرناپذير ظاهراً شرح وتفسير ظواهر و معانى آيات بيش از آنى است
كه دركلام الهى اَمده و در تبينيات دينى قابل جست وجوست؛ مانند حقيقت وكنه ذات الهى و خصوصيات بسيارى از مساثل مبدأ و معاد.
تفسير به رأى در معارف تفسير پ ذير، با انتخاب روش نا پ سند و غلط و عدم رعايت شرايط و لوازم تفسير محقق مى شود و در معارف تفسيرنايذير، در واقع، تفسير ممتنع وممنوع است وطبعاً تف سي ر بر اساس رأى ونظر شخصى نكوهيده خواهد بود؛ مانند بافته ها وتحليل ها وتصؤرات ييش ساخته و بى اساس درباره حقايق مبدأ و معاد. آنگونه كه حضرت على (ع) نيز مى فرمايد: رآى وگمان خود را در آنچه ژرفايش را نمى توانيد ببينيد ودر آن انديشه را به جولان اندازيد، به كار مگيريد ( نج البلاغه، خطبه 87).
بنابراين تفسير به رأى حوزه وسيعى دارد و مخصوص آيات خاصى از قرآن نيست؛ گو اي ن كه در برخى بخش ها، انتخاب غايت وهدف نادرست به تفسير به رأى مى انجامد و در برخى ديگرگزينش مصدر نا پ سند و غير معتبر باعث تفسير به رأى مى شود.
برخى، از احاديث تفسير به رأى نتيجه گرفته اند كه اظهار نظر درباره قرآن بدون آنكه
آن نظر را قطعاً مراد الهى بدانند جايز است و آنچه نهى شده اين است كه مفسر بگويد: مراد الهى قطعاًاين است ( سيوطى، همان، ص 183).
به نظر مى رسد اين بيان تام نيست و روايات مربوط، نظرى به اين جهت ندارد؛ جراكه
ا، فلا تستعملرا الراى فيما لا يدرك فعره البصژ و لا تتغلغل إليه الفكر.
حتى اگركسى بدون تصريح به قطعى بودن، يا با تصريح به ظنى بودن معنا، كلام الهى را تفس ي ركند، ممكن است به لحاظ اتكا به روش ها و منابع غيرمعتبر، مشمول تفس ي ر به رأى باشد.
البته مى توان در حدّ فرضيه متزلزل، بدون هرگونه دلبستگى وگرايش، در مقام تحقپق علمى، وجهى را در نظرگرفت وبه دنبال منابع معتبر وظهور صحيح آيات براى كشف صحت يا بطلان آن بود؛ آنگونه كه در علوم تجربى، بسيارى ازكشفيات مسبو ق به يك فرضيه علمى است؛ لكن اين مرتبه را نمى توان تفسير شمرد و در واقع مقدمه كار تفسيرى است و اگر در م ق ام تفسير وبيان مراد الهى باشد شايسته است كه بدون در اختيار داشتن مصادر ومنابع معتبر، از هر گونه اظهار رأى خوددارى شود. در رواياتى اَمده است كه اصولاً قول بدون علم درباره قرآن نكوهيده است و در مجهولات، توصيه به سكوت وارجاع امر به علم الهى شده است، نه فرضيه پ ردازى وعرضه آنها به عنوان تفسير قرآن كريم. چنانكه در روايتى از امام باقر (ع)
مى خوانيم: ( در شناخت ق رآن) آنچه علم داريد بگوييد وآنجا كه علم نداريد، بگوييد: خدا داناتر است، چرا كه انسان گاه اَيه اى را بر معناى حمل مى كند وآن را از مقصود حقيقى، به اندازة زمين تا اَسمان دور مى ( حر عاملى، 1312، ص 22).
نظريه پ ردازى هاى تفسيرى، هر چند با بيان احتمالى، با اين توصيه هاى شرعى درباره ادب برخورد با قرآن منافات دارد.
1. ما علمتم فقولرا و ما لم تعلموا فقولرا الله أعلم- إن الرجل لينتزع الآية يخرّ فيها- أبعد ما بين السماء و الأرض.
ق رآن كريم.
الآند لسى. البحر المحيط. ب ي روت، دار الفكر، ط 2.
ابن الأپير )1303 ق). جا مع الاصول!. بيروت، دار الفكر.
ابن المنظور )1358 ق). لممان العرب. بيروت، دار إحياء التراث العربى.
ابن فارس )1311 ق). معجم مقا ييس اللغة. بپروت، دار الجيل.
احمد بن حنبل. المسند. بيروت، دارالكفر.
البغدادى )1373 ق). لباب التأ ويل. قا هرة، مطبعة ا لإستقامة.
البغوى. معالم التنزيل. بيروت، دار الكتب العلمية، ط 1.
الترمذى )1351 ق). الجا مع. استانبول، دار ا لدعوة.
جوادى اَملى )1372 ش). شريعت درآينة معرفت. قم، نشر رجاء.
الحرّ العاملى )1312 ق). وسايل الشيعة. قم، موْسسة اَل الب ي ت (ع)
الخراسانى )1359). كفا بة الأصول!. قم، مؤسسة اَل البپت تجنأ.
الراغب الاصفها نى )1353 ق). المفردات. قم، د فتر نشر كتاب.
ا لزركشى )1310 ق). البرها ن. بيروت، د ا را لمعرفة.
ا لزمخشرى. الكشا ف . قم، منشورات ا لبلاغة.
سروش )1377 ش). صراف ط هاى مستقيم. تهران، مؤسسة فرهنگى صراط.
سيد بن طاووس. سعدالسعود. قم، انتشارات دارالذخائر.
سيد رضى. نهج البلاغه. تحق ي ق صبحى صالح، قم، دار الهجرة.
سيوطى )1353 ق). الذر المنئور. بيروت، دار ا لفكر.
سيوطى )1973 م). الإتقان. بيروت، 1 لمكتبة ا لثقا فية.
الصادقى. الفرقان . تهران، انتشارات فرهنگ اسلامى، چ 2.
الصدوق، ابو جعفر محمد بن على بن الحسين. التوحيد. قم، مؤسسة النشر الاسلامى. ا لصدوق. الخصال!. تهران، انتشارات علميه اسلامية.
الصدوق. عيونه أخبا ر الرضا (ع) . تهران، انتشارات علم ي ه اسلاميه.
131
2 س!1
حوزه و دانشگاه/ شال دهم/ سماره !3/ تابستان 1383
آلصدوق )1355 ق)، كمال! الدين، مؤسسة النشر الإسلامى.
صفّار )1362 ش). بصائر الدرجات الكبرى. تهران، منشورات الاْعلمى. طباطبايى، محمدحسين. الميزان. قم، جماعة المدرسين فى الحوزة العلم ي ة. الطبرسى )1311 ق). مجمع البيان. بپروت، دار آلمعرفة.
الطبرى. جا مع البيان. بيروت، دار الكتب العلمية.
الطوسى. التبيان. بيروت، دار احياء التراث العربى.
العسكرى )1316 ق). معالم المدرستين. تهران، المجمع ا لعلمى الإسلامى. علوم القرآن عند المفسرين. قم، 1316 ق، مركز الثقافة و المعارف القرآنية. فيروزاَ با دى )1357 ق). نا موص المحي!. بيروت، مؤسسة ا لرسا لة.
الكلينى )1363 ش)، محمد بن يعقوب. الكافى. تهران، دار الكتب الاساامپة. لاريجانى )1370 ش). معرفت ديش. تهران، مركز ترجمه و نشركتاب.
متقى هندى )1309 ق). كنز العمَال!. بيروت، مؤسسة ا لرسا لة.
ا لمجلسى، محمد با قر. بحا رالا نوا ر. تهران، المكتبة ا لإسلامية.
معرفة )1318 ق). التفسير و المف سّ رون. مشهد، 1 لجا معة ا لرضوية.