عمل نکند ايمان به آن نخواهد داشت و حتي اگر ترديد داشته باشد که به آنها عمل کند يا نکند باز هم هنوز ايمان نياورده است. قرآن کريم مي فرمايد:
قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسملنا و لما يدخل الايمان في قلوبکم. (1) (گروهي از) اعراب (بياباني به پيامبر اکرم) گفتند: ما ايمان آورديم. بگو: شما ايمان نداريد ولي بگوييد اسلام آورديم، و هنوز ايمان در دلهايتان وارد نشده است.
اما ايمان واقعي هم مراتبي دارد و چنان نيست که هر مرتبه اي از آن، ملازم به انجام همه وظايف مربوطه باشد و ممکن است هيجانات شهوي يا غضبي، شخص ضعيف الايمان را به عصيان بکشاند ولي نه به گونه اي که تصميم بر عصيان دائم و مخالف با همه لوازم ايمانش بگيرد. و البته هرقدر، ايمان قويتر و کاملتر باشد تاثير بيشتري در انجام اعمال مناسب با آن خواهد داشت.
حاصل آنکه: ايمان، ذاتا اقتضاي عمل کردن به لوازم آن را دارد و مقدار همين تاثير اقتضائي همبستگي به شدت و ضعف آن دارد و در نهايت، اراده و تصميم شخص است که انجام يا ترک کاري را متعين مي سازد.
عمل اختياري يا شايسته و همسوي با ايمان است و يا ناشايسته و مخالف با جهت آن در صورت اول، ايمان را تقويت و دل را نوراني تر مي سازد. و در صورت دوم، موجب ضعف ايمان و ظلماني شدن قلب مي گردد. بنابراين، اعمال صالحه اي که از شخص مومن، صادر مي شود در عين حال که از ايمانش مايه مي گيرد به نوبه خود بر قوت و ثبات ايمان مي افزايد و زمينه کارهاي نيک ديگري را فراهم مي سازد و مي توان تاثير عمل نيک در تکامل ايمان را از اين آيه شريفه استظهار کرد: اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه. (2) سخن و (اعتقاد) خوب بسوي خدا صعود مي کند و عمل صالح، آن را رفعت مي بخشد. (3)
1.
حجرات/14.
2. فاطر/10.
3. بنابراينکه ضمير فاعلي
به «العمل الصالح» و ضمير مفعولي به «الکلم الطيب» عود کند.