و بيماريهاي رواني«وسواس فکري» را پديد مي آورد و در نتيجه، شخص بيمار، به هيچ دليل و برهاني قانع نمي شود چنانکه شخص مبتلي به وسواس در عمل، به صحت کاري که انجام مي دهد مطمئن نکي گردد و مثلا دهها بار دستش را در آب فرو مي برد وباز هم اطمينان به طهارت آن پيدا نمي کند باينکه چه بسا از اول، طاهر بوده و نيازي به تطهيرنداشته است!
با توجه به تنوع و گونه گوني علل و عوامل انحراف، روشن مي شود که مبارزه و برخورد با هر يک از آنها شيوه خاصي و محل و شرايط ويژه اي را مي طلبد. مثلا علل رواني و اخلاقي را بايد بوسيله تربيت صحيح و توجه دادن به ضررهايکه برآنها مترتب مي شود علاج کرد چنانکه در درس دوم و سوم، ضرورت پي جويي دين و ضرر بي تفتاوتي نسبت به آن را بيان کرديم.
همچنين براي جلوگيري از تاثير سوء عوامل اجتماعي- علاوه بر جلوگيري عملي از بروز چنين عواملي- مي بايست فرق بين نادرستي دين و نادرستي رفتار دينداران را روشن ساخت.
ولي بهرحال، توجه به تاثير عوامل فکري بايد شيوه هاي متناسبي را اتخاذ کرد واز جمله، عقايد خرافي را از عقايد صحيح، تفکيک کرد، و از بکار گرفتن استدلالات ضعيف و غير منطقي براي اثبات عقايد ديني، اجتناب ورزيد و نيز بايد روشن کرد که ضعف دليل، نشانه نادرستي مدعي نيست و...
بديهي است بررسي همه علل و عوامل انحراف، و بيان روش مناسب براي مبارزه به هر يک از آنها مناسب ين مبحث نيست. از اين روي، تنها به ذکر پاره اي از علل فکري گرايش به الحاد و پاسخ شبهات مربوط به آنها بسنده خواهيم کرد.