براي جهان بيني مادي مي توان اصولي را بدين شرح در نظر گرفت:
نخست آنکه هستي، مساوي با ماده (1) و ماديات است و چيزي را مي توان موجود دانست که يا ماده و داراي حجم و امتدادات سه گانه (طول و عرض و ضخامت) باشد، يا از خواص ماده به شمار آيد و به تبع خود ماده، داراي کميت و قابل انقسام باشد. و بر اساس همين اصل، وجود خدا بعنوان يک موجود غير مادي و فوق طبيعي، انکار مي گردد.
دوم آنکه ماده ازلي و ابدي و ناآفريدني است و احتياج به هيچ علتي ندارد، و طبق اصطلاح فلسفي ما «واجب الوجود» است.
سوم آنکه براي جهان، هدف و علت غائي نمي توان قائل شد زيرا فاعل باشعور و اراده اي ندارد که بتوان هدفي را به او نسبت داد.
چهارم آنکه پديده هاي جهان ( نه اصل ماده) در اثر انتقال ذرات ماده و تاثير آنها بر يکديگر، پديد مي آيد و از اينروي مي توان پديده هاي قبلي را نوعي شرط و علت اعدادي براي پديده هاي بعدي دانست و حداکثر مي توان نوعي فاعليت طبيعي را در ميان ماديات پذيرفت و مثلا درخت را فاعل طبيعي براي ميوه به حساب آورد يا پديده هاي فيزيکي و شيميايي را به
1. براي آشنايي با مفهوم و
تعريف ماده رجوع کنيد به: پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيک،
جهان بيني مادي ص 292-297 و آموزش فلسفه، جلد دوم، درس چهل و
يکم