در درسهاي گذشته، ضرورت وجود خداي جهان آفرين، ثابت گرديد خداي دانا وتوانايي که پديد آورنده و نگهدارنده و تدبير کننده جهان است. و در دسهاي اخير، به بررسي جهان بيني مادي پرداختيم و با بيان اشکالات انواع اين جهان بيني، روشن شد که فرض جهان بي خدا، فرض نا معقولي است و توجيه قابل قبولي ندارد.
اکنون، نوبت آن رسيده است که به مسأله توحيد بپردازيم و نادرستي انديشه هاي مشرکان را آشکار سازيم.
درباره اينکه عقايد شرک آميز چگونه در ميان انسانها پديد آمده و چگونه تحول يافته، نظرهاي مختلفي از طرف جامعه شناسان، اظهار شده است ولي هيچکدام از آنها دليل روشن و قابل اعتمادي ندارد.
شايد بتوان گفت: نخستين عامل گرايش به شرک و چند خدايي، مشاهده تنوع پديده هاي آسماني و زميني بوده که چنين تصوري را بوجود آورده است که هر نوع ازآنها تحت تدبير خداي خاصي قرار داد، و از جمله، بعضي پنداشتند که خوبيها مستند به خداي خير، و بديها مستند به خداي شر است و بدين ترتيب، قائل به دو بدء براي جهان شدند.
از سوي ديگر با توجه به تاثيري که نور خورشيد و ماه و ستارگان در پديده هاي زميني دارد چنين پنداري بوجود آمد که نوعي ربوبيت، نسبت به موجودات زميني دارند.
و از سوي ديگر، ميل به داشتن معبود محسوس وملموس، موجب اين شد که براي