محمد حسين باقري
شخصيت وعظمت امام حسين (ع) همه جا را فراگرفته است. تمام انسانهايبيدار از فداكاري و گذشت و جوان مردي امام حسين (ع) در راه احياي دين، حق و عدالت وريشه كن كردن باطل و ظلم سخن ميگويند، هر كس با زباني از اين امام بزرگ و پيروز درهر عصري به بزرگي ياد ميكند.
خاطرة جان گداز و بسيار آموزندة عاشورا بزرگترين فداكاريها را به بشرميآموزد. قيام امام حسين (ع) منبع الهام بخش، براي به ثمر رساندن حق و عدالت بود.آن چنان همت امام بلند بود كه براي اعتلاي كلمه حق از همه چيز خود گذشت. چنانچهبراي نجات اسلام از طوفانهاي بني اميّه و طرفداران آنها به جهانيان فرمود: «آگاه باشيد(ابن زياد) مرا، ميان كشته شدن و ذلت مخيّر ساخته، ولي ذلّت و خواري از ساحت ما دوراست. نه خدا ذلّت را براي ما ميپسندد و نه پيامبرش و نه مردان با ايمان دنيا، و نه آندامن پاكي كه مرا پرورش داده و نه آن روح با مناعتي كه من دارم، من هرگز اطاعت مردمپست را بر كشته شدن با شرافت ترجيح نميدهم.»
عظمت روح و همت مردانه و نظر بلند و فداكاري بي دريغ و جانبازي بزرگ امام رانميتوان به قلم آورد و بيان كرد، مگر پشهاي ميتواند خورشيد را توصيف كند؟ ولي از آنجا كه طبق روايتي پيامبر فرمودند: «اءن لقتل الحسين حرارة في قلوب المؤمنين لا يبردابداً؛ همانا قتل حسين حرارتي در قلوب مؤمنين ايجاد كرده كه هرگز سرد و خاموشنميشود.»
مردم با بيان تاريخ بشر هرگز نام و ياد امام حسين (ع) را فراموش نخواهند كرد درعصري كه باطل پرستان و غولهاي ماديّت ميخواهند نام امام حسين (ع) را از زبانها ويادها بيندازند سخت در اشتباهاند و به قول مقام معظم رهبري اين خواب خرگوشي استهرگز تعبير نخواهد شد و اين آيه تداعي ميكند كه ( يُريدون ليطفئوا نور اللّ''''ه بأفواههم واللّ''''ه متمّ نوره و لو كره الكافرون ) .
در مورد هدف قيام امام حسين (ع) عقايد مختلفي است، نظريه پردازان به گونههايي مختلف هدف امام (ع) را تبيين كردهاند: گاهي حركت امام (ع) برنامهاي معنويميشود كه از جانب خداوند طراحي شده كه امام (ع) مجري آن بوده و قدم به قدم كارهاييرا كه از جانب خداوند متعال مأموريت داشته انجام ميداده است؛ عدّهاي هدف امام را امربه معروف و نهي از منكر معرفي كردهاند، چنان كه عدهاي هدف را مبارزه با حكومت وقتدانستهاند و برخي نيز قيام كربلا را به منظور برپايي حكومت تبيين كردهاند.
اگر اهداف و عوامل را يك جا بررسي كنيم، درخواهيم يافت اكثر كساني كه اهدافمختلف را براي حركت امام حسين (ع) بيان كردهاند به كلمات آن حضرت استناد كرده وهر يك به بخشي از كلمات تمسّك كرده و مطالب ديگر را ناديده گرفتهاند.
وظيفه شرعي و تكليف الهي و احساس مسئوليت
اين مطلبي است كه دليل آن در سخنان خود آن حضرت و پدر و جدّ بزرگوارشان وبلكه در آيات كريمة قرآني هم به وضوح ديده ميشود؛ مانند آيهاي كه ميفرمايد:
( و لا تعاونوا علي اءلائم و العدوان ) ، معاونت بر گناه و دشمني نكنيد.
بر هيچ كس پوشيده نيست كه بيعت امام با حكومت يزيد بزرگترين كمك ومعاونت بر گناه بود.
و يا وصيّت معروف اميرالمؤمنين (ع) به فرزندان خود و به همة شيعيان و بهخصوص به حسنين 8 كه ميفرمايد: «و كونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً؛ باشيد برايستم كار دشمن و بر مظلومان ياور.»
و يا در سخنان حضرت سيدالشهدا اين انگيزه و هدف، يعني عمل به وظيفةشرعي انسجام و تكليف الهي، به خوبي به چشم ميخورد. آن جا كه وقتي نامهاي بهبزرگان بصره مينويسد و علت نهضت و قيام و دعوت الهي خود را ذكر ميكند، مينويسد:«و أنا أدعوكم اءلي كتاب اللّ''''ه و سنّة نبيّه (ص) فاءن السُنّةَ قد اُميتَتْ و اءن البدعة قد أحييَت؛ ومن شما را به كتاب و سنت رسول خدا دعوت ميكنم كه براستي سنّت مرده و بدعت زندهشده است.»
زماني كه برادر آن حضرت محمد بن حنفيه در مدينه به ايشان پيشنهاد كرد كه ازسفر منصرف شود، امام (ع) نپذيرفت و وصيتنامهاي نوشت: «و اءني لم أخرج أشراً و لابطراًو لامفسداً و لاظلماً و اءنّما خرجتُ لطلب اءلاصلاح في امّة جدّي، اُريد أن آمر بالمعروف وأنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدّي و أبي علي بن ابيطالب؛ من جهت خودخواهي وگردن كشي و فتنه انگيزي و ستم گري خارج نشدم بلكه به قصد اصلاح امت جدم خروجكردم. ميخواهم امر به معروف و از منكر نهي كنم و بر سيرة جدّم و پدرم علي بن ابيطالب رفتار كنم.»
امام حسين احساس ميكرد كه به وسيلة حاكميت معاويه و سپس يزيد و حتّيقبل از آن دو اعمالي در ميان مردم رواج پيدا كرده كه غير از سيرة پيغمبر (ص) و سيرة عليبن ابي طالب است. از اين جهت، امام (ع) اصلاح را ضروري ديد و آن اصلاح احياي سيرةپدر و جدّشان از طريق امر به معروف و نهي از منكر بوده است؛ يعني امر به معروف و نهياز منكر وسيلة اين احياگري است نه آن كه خود هدف باشند.
امام حسين (ع) وقتي از مكه به قصد كوفه حركت كرد. در بين راه به فرزدق برخورد.امام (ع) اوضاع عراق را پرسيد، او جواب داد كه دلهاي مردم با شما ولي شمشيرهايشانبر ضدّ شماست. امام (ع) دربارة انگيزة سفر خود فرمودند: «اءن هؤلاء قوم لزموا طاعةالشيطان و تركوا طاعة الرحمن و أظهروا الفساد في الارض و أبطلوا الحدود و شريطالخور و استأثروا في أموال الفقراء و المساكين، أنا أوّل من قام بنصرة دين الله و اءعزازشرعة و الجهاد في سبيله لتكون كلمة اللّ''''ه هي العليا ؛ اينان جماعتي هستند كه ازشيطان اطاعت كرده و اطاعت رحمان را ترك كردهاند. آنان فساد را ظاهر و حدود الهي راباطل كردهاند، شراب مينوشند و در اموال فقرا و مساكين طبق ميل خود رفتار ميكنند.من از همه براي ياري دين خداوند و عزيز گرداندن شرع و جهاد در راه خدا سزاوارترم تااينكه كلمة اللّه اعتلا يابد».
از اين سخنان معلوم ميشود كه اين عوامل سبب شد كه امام حسين (ع) خود رابراي قيام از ديگران ارجح بداند، زيرا نوادة پيامبر (ص) و امام مسلمانان است و در مقابلانحرافات نميتواند ساكت باشد.
و به قول شهيد مطهري كه دربارة امر به معروف و نهي از منكر ميگويد: «امر بهمعروف و نهي از منكر ميگويد: امر به معروف و نهي از منكر يگانه اصلي است كه ضامنبقاي اسلام است به اصطلاح علت مبقيه است. اصلاً اگر اين اصل نباشد اصلاحينيست. حسين بن علي (ع) در راه امر به معروف و نهي از منكر يعني در راه اساسيتريناصلي كه ضامن بقاي اجتماع اصلاحي است كشته شد. و در راه آن اصلي كه اگر نباشددنبالش متلاشي شدن است، دنبالش تفرّق است، دنبالش تفكيك و از ميان رفتن وگنديدن پيكر اجتماع است. بله اين اصل اين مقدار ارزش دارد.
در ميان حوادث تاريخ عاشورا و شهداي كربلا از ويژگي خاصّي برخوردارند وصفحه صفحة اين حماسة ماندگار، تك تك حماسه آفرينان عاشورا، الگوي انسانهايحق طلب و ظلم ستيز بوده و خواهد بود، هم چنان كه اهل بيت به صورت عامتر در زندگيو مرگ، در اخلاق و جهاد، در كمالات انساني و چگونه زيستن و چگونه مردن، براي ما سرمشقند، از خواستههاي ماست كه حيات و ممات ما چون زندگي و مرگ محمّد و آل محمّدباشد؛ همان جمله كه در زيارت عاشورا ست: «اللهم اجعل محياي محيا محمّد و آل محمّدو مماتي ممات محمد و آل محمد» امام حسين (ع) هم حركت خويش در مبارزه باطاغوت زمان خويش، براي مردم الگو ميداند و ميفرمايد: «فلكم فيّ اسوة» در تاريخاسلام نيز، بسياري از قيامهاي ضد ستم و نهضتهاي آزادي بخش، با الهام از حركتعزّت آفرين عاشورا شكل گرفته و به ثمر رسيده است حتي مبارزههاي استقلال طلبانةهند به رهبري مهاتماگاندي، ثمرة اين الگوگيري بود هم چنان كه خود گاندي گفته است:«من زندگي امام حسين (ع) را به دقت خواندهام و توجه به صفحات كربلا نمودهام و بر منروشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستي از قيامحسين (ع) الگو گيرد.»
قائد اعظم پاكستان محمدعلي جناح نيز گفته است: «هيچ نمونهاي از شجاعت،بهتر از آن كه امام حسين (ع) از لحاظ فداكاري و تهوّر نشان داد، در عالم پيدا نميشود. بهعقيدة من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين شهيدي كه خود را در سرزمين عراق قربانيكرد، پيروي نمايند» از عاشورا، حتي در زمينة تاكتيكها و كيفيت مبارزه و سازماندهينيروها و خط و مشي مبارزه و بسياري از موضوعات ديگر هم ميتوان، الهام گرفت.
در اين زمينه، امام خميني 1 چنين ميفرمايد: «حضرت سيدالشهدا (ع) از كارخودش به ما تعليم كرد كه در ميدان وضع بايد چه جور باشد و در خارج ميدان وضع چهجور باشد و بايد آن هايي كه اهل مبارزة مسلحانه هستند چه جور مبارزه كنند و بايدآنهايي كه در پشت جبهه هستند چه طور تبليغ كنند. كيفيت مبارزه را، كيفيت اين كهمبارزه بين يك جمعيت كم يا جمعيت زياد بايد چطور باشد، كيفيت اين كه قيام در مقابليك حكومت قلدري كه همه جا را در دست دارد، با يك عدّة معدود، بايد چه طور باشد.اينها چيزهايي است كه حضرت سيدالشهدا به ملت ما آموخته است.»
يكي از اعجازهاي حادثه كربلا، زنده ماندن آن است و هرچه از زمان آن ميگذرد،تازهتر و شفّافتر ميگردد و قلوب انسانها را به خود معطوف ميسازد. رسول خدا (ص) ميفرمايد: «اءنّ لِقتل الحسين حرارة في قلب المؤمنين لاتبرد أبداً؛ براي شهادتامامحسين (ع) حرارت و گرمايي در دلهاي مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموشنميشود.» بني اميه از طرح واقعة كربلا، انديشهاي جز براندازي و ريشه كن كردن شجرةطيّبه مطهّر رسول الله (ص) در قالب شهادت آفرين فرزند پيامبر اكرم (ص) و پنجمين اهلكساء نداشتند. آنان در اين واقعه، از هر جنايتي فروگذار نبودند؛ مانند شهادت طفلشيرخوار و يا تاختن با اسبها بر پيكر مطهر آنان و يا تخريب بارگاه آن معصوم مظلوم ويا هتك حرمتهاي ديگر اما پس از گذشت چهارده قرن هنوز همان طراوت و شكوه وجلال را داشته و هر روز بر عظمت آن افزوده ميگردد.
اينك ميبينيم كه نه تنها امام حسين (ع) و يارانش مورد تكريم و احترام شيعيانجهان است كه جايگاه ويژهاي در قلوب ديگر اديان آسماني قرار دارد و بسياري از پيروانآيينهاي غير اسلامي نه تنها به آنان احترام قائلند بلكه براي گشايش مشكلات خود بهآنان تمسّك ميجويند و نذري ميدهند.
به نظر ميرسد رمز جاودانگي اين واقعة الهي اين است كه اوّلاً اهداف عاليهحضرت و ثانياً الهي بودن اين حركت است چنان كه گفته شده، با يكي بساز بر همه درتمام دوران بناز.
الف) زهد وعبادت امام: امام حسين (ع) چنان زاهد و با ايمان بود كه كسي را يارايبرابري با ايشان نبود. امام به دنيا و مافيها بي علاقه و مشتاق لِقاي پروردگار خود بود. درراه اعتلاي دين نه تنها هرگونه مصائب و آلام را تحمل مينمود، بلكه با كمال عشق زبانبه شكرگزاري ميگشود. آن حضرت براي حفظ احترام كعبه از مكه خارج شد تا مباداخونش در حرم ريخته شود و حرمت بيت الله الحرام از بين برود، و يا شب عاشورا كه مهلتگرفت تا شب را به نماز و تلاوت قرآن به سر برد، حتي در ظهر عاشورا نيز آخرين نماز خودرا در برابر تيراندازان دشمن در حالي كه از پيكر مباركش خون ميچكيد به جا آورد.
طبري از عبداللّ''''ه بن زبير نقل ميكند كه هم چون شهادت آن حضرت را شنيد،گفت: «به خدا سوگند، مردي را كشتند كه قيامش در شب طولاني و روزهاش در روز بسياربود.»
ب) صبر و شكيبايي: صبر و شكيبايي، يا در برابر مصيبت و گرفتاري است يا برايپذيرفتن مشقات ناشي از طاعات و عبادات است و يا براي جلوگيري از هواهاي نفساني وشهوات حيواني بر اثر ترك معصيت است. تاريخ هيچ شخصيتي را هم چونامامحسين (ع) به خود نديده است كه در برابر مصائب و مشكلات چون كوهي استوارپابرجا ايستاده باشد. تجسّم آخرين وداع امام با اهل بيت خود كه تني چند از زنان داغديده و اطفال خردسال به دورش جمع شده بودند، قلب هر شخص را جريحه دار ميكند ودر همين وداع بود كه دخترش گفت: «اي پدر حالا كه خود را تسليم مرگ كردهاي، پس مارا به مدينه بفرست.» امام در جواب فرمود: «هيهات دخترم از اين تمنا درگذر و صبورباش.»
چه صبري از اين بالاتر كه طفل شيرخوارش را براي طلب جرعة آب ميآورد و درمقابل با تير زهرآگين پاسخ ميدهند و كودك را در آغوش پدر به شهادت ميرسانند وامام (ع) صبر و شكيبايي را از دست نميدهد و با كمال متانت و بردباري به مأموريتمقدس خود ادامه ميدهد، از اين رو بايد گفت: «و لقد اعجبت من صبرك ملائكةالسماء.»
ج) رضا به قضاي الهي و صفات ديگري كه در اين قلم ياراي رفتن در اين بحرنيست و بايد از خود ائمه شنيد كه امام حسين (ع) كيست و چه كرد، قيام عاشورا جلوه گاهمكارم اخلاق و مدرسه و دانشگاه تربيت روح و نفس بود.
در سورة منافقون آمده است: «خداوند عزيز است و عزّت را براي خود و پيامبران وصاحبان ايمان قرار داده است.» صبح عاشورا در طليعة نبرد امام ضمن سخناني فرمود:«به خدا، قسم! آنچه را از من ميخواهند (يعني تسليم شدن) نخواهم پذيرفت، تا اين كهخدا را آغشته به خون خود ديدار كنم». در خطابة پر شور ديگري در كربلا، خطاب به سپاهكوفه در ردّ درخواست ابن زياد مبني بر تسليم شدن و بيعت فرمود: «ابن زياد مرا ميانكشته شدن و ذلّت مخيّر قرار داده، هيهات كه من جانب ذلّت را بگيرم. اين را خدا و رسولو دامانهاي پاك عترت و جانهاي غيرتمند و با عزّت نميپذيرند. هرگز اطاعت فرومايگان را بر شهادت كريمانه ترجيح نخواهم داد.»
ستم پذيري و تحمل سلطة باطل و سكوت در برابر تعدّي و زير بار منّت دونانرفتن و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس وزبوني و حقارت روح انساني سرچشمه ميگيرد. بيش از همة امامان، از امام حسين (ع) مطالبي دربارة مسئله كرامت و عزّت نفس نقل شده است. استاد شهيد مطهريميفرمايد: امام حسين (ع) مرگ با عزت را بهتر از زندگي با ذلّت ميدانست. جملة معروفامام حسين (ع) «هيهات منّا الذلّة» عجيب است و از آن جمله هايي است كه تا دامنةقيامت از آن حرارت و نور ميتابد. حماسه و كرامت و عزت و شرافت نفس ميبارد.
پس كساني كه دم از روشن فكري و قرائتهاي مختلف از دين ميزنند و گاهگاهي ميگويند كه امام حسين فداي گذشته پدر و فداي خشونتطلبي خودش شد، بايدبه آنان گفت، اي تاريك فكران اهول، شما اسلام شناس نيستيد كه هيچ، اصلاً اسلام دردل شما رسوخ نكرده و اصلاً امام حسين (ع) را هم شمهاي نميشناسيد و با اين افكارتاريك به امام حسين (ع) و اسلام نزديك نميشويد بلكه درست به نقطة مركزي اسلامآمريكايي نزديك ميشويد.
در ديد عاشوراييان، حيات در محدودة تولد تا مرگ خلاصه نميشود بلكه امتدادوجودي انسان به دامنة قيامت و ابديّت كشيده ميشود. با اين حساب، فرزانه كسي استكه به سعادت دنيا بينديشد و نعمت ابدي را به برخورداري موقت اين دنيا ترجيح دهد. ازهمين ره گذر حمايت و ياري دين و اطاعت از ولي خدا، زمينه ساز سعادت ابدي است.شرافت در حمايت از حجّت خداست، هرچند به كشته شدن در اين راه بينجامد.
حبيب بن مظاهر يكي از صاحبان اين ديد و بصيرت است. وقتي در كربلا ازامام (ع) اجازه ميگيرد كه به ميان قبيلة خود (بني اسد) برود، آنان را به نصرت امامفراخواند و امام (ع) اجازه ميدهد. شبانه نزد آنان رفته، ميگويد: «من بهترين چيزي كههركس آن را براي قوم خويش به ارمغان ميآورد براي شما هديه آوردهام، دعوتتانميكنم به نصرت پسر دختر پيغمبرتان.» پس ضمن ترسيم وضعيت كربلا و در محاصرهبودن امام (ع) به آنان ميگويد: «در راه نصرت او از من اطاعت كنيد تا به شرافت دنيا وآخرت برسيد. به خدا سوگند هريك از شما در راه خدا در ركاب پسر پيامبر شهيد شويد. دردرجات عالي همراه رسول خدا (ص) خواهد بود.» اين ديدگاه حبيب نسبت به حيات وشرافت، معني بخشيدن به زندگي است. قرآن كريم از كساني كه با فداكاري، جان خود رادر راه خداوند فدا ميكنند به عنوان وفاكنندگان به پيمان» و «صادق بر سر عهد الهي» يادميكند: ( من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّ''''ه عليه ) اين است شرافتي كهشهيدان از آن برخوردارند و آگاه دلان عمري براي دست يافتن به آن لحظهشماريميكنند.
اين شمهاي از فرهنگ شهادت در كربلا بود و حبيب بن مظاهر نمونهاي از آن بود.
نقش اسراي اهل بيت : پس از عاشورا رساندن پيام خون شهيدان بود، چه دربرخوردهاي فردي و موضعي و چه به صورت سخنرانيهاي عمومي، مثل آن چهحضرتزينب 3 و حضرت سجاد (ع) در كوفه و دمشق انجام دادند تا همگان بفهمند كهچه جنايتي نسبت به فرزند رسول خدا (ص) انجام گرفته است.
زناني كه در كوفه سن آنان از سي سال تجاوز ميكرد، زينب را بيست سال پيش دردوران حكومت پدرش در اين شهر ديده بودند و حرمت او را در ديدة علي و حشمت او را درچشم پدرش در اين شهر ديده بودند. زينب براي آنان چهرة آشنايي بود، اين كه ديدنصحنة رقت بار اسيري زينب در خيل اسيران خاطرات گذشته را زنده ميكرد.حضرتزينب 3 از اين فرصت استفاده نمود و شروع كرد به سخن گفتن، مردم صدايآشنايي شنيدند، گويي علي (ع) سخن ميگويد. حنجره، حنجرة علي و صدا صداي علي،راستي اين علي است كه حرف ميزند يا دخترش؟ بله او زينب است: «مردم كوفه! هرگزديده هاتان از اشك تهي مباد! چه بد توشهاي براي آن جهان آماده كرديد خشم خدا وعذاب دوزخ! گريه ميكنيد؟ آري به خدا گريه كنيد كه سزاوار گريهايد ميدانيد چه خونيريختيد؟ ميدانيد اين زنان و دختران كه بي پرده در كوچه و بازار آوردهايد چه كسانيهستند؟ ميدانيد جگر پيغمبر خدا را پاره كرديد»؟
اين سخنان كه با چنين عبارات شيوا از دلي سوخته برميآمد و از دريايي موّاج ازايمان به خدا، نيرو ميگرفت همه را دگرگون كرد. شنوندگان انگشت ندامت به دندانگزيده دري ميخوردند.
و يا در شام و در مجلس يزيد زماني كه اهل بيت عصمت و ناموسهاي خدا پيشرويشان سر پا ايستاده بودند. زينب كبرا 3 با قدرت و شهامت تمام آغاز سخن كرد وچنان خطبه ميخواند كه گويي حاكم و والي زمين و آسمان است و در آن مجلس همخطبهاي خواند كه مجلس را دگرگون كرد و آن مرد سنگ دل در اين هنگام چناناحساس عجز و ناتواني كرد كه لب به سخن گشود و چنان حرف زد كه خبر از زبوني اوميداد او گفت: «خدا بكشد پسر مرجانه را من راضي به كشتن حسين نبودم.»
و اما امام چهارم در كوفه به تماشاچيان كه آمده بودند، اشاره كردند و فرمودند:«مردم آن كه مرا ميشناسد، و آن كه نميشناسد خود را به او ميشناسانم.» و بعد ازشناساندن خودشان فرمودند: «من پسر آنم كه حرمتش را در هم شكستند. اگر رسولخدا (ص) به شما بگويد، فرزندان مرا كشتيد و حرمت مرا در هم شكستيد، شما از امت مننيستيد، به چه رويي به او خواهيد نگريست؟» و يا در مجلس شام هم به همين صراحتامام با سخنان كوبندة خود و بيان كلمات وحي گونة خود مجلس را دگرگون كردند. يزيدترسيد، شورش برپا شود، لذا به مؤذّن دستور داد تا اذان بگويد. مؤذّن به پاخاست و اذان راشروع كرد و اين هم با سخنان و استشهادهاي امام بر ضد يزيد تمام شد. بله، اين جزءنقشة امام حسين (ع) بود كه مرحلة اوّل را خود و يارانش با شهادت انجام دادند و مرحلةدوم آن يعني رساندن پيام قيام كربلا بر عهدة امام زين العابدين (ع) و زينب كبرا 3 بود.تنها با اين نوع مبارزه بود كه ميشد تمام بافتههاي سي و چند سالة بني اميه را از بين بردو شورش بنيادي بر ضد بني اميه پي افكند و كاخ يزيد و امويان آن زمان و زمانهاي آتيرا براي هميشه لرزاند و واژگون كرد.
سه عامل ياد شده در ذيل در پيدايي اين قيام و نهضت اثر داشت كه به اجمال بهآن ها ميپردازيم:
الف) درخواست بيعت از امام حسين (ع) براي يزيد و وارد آوردن فشار به آنحضرت به اين منظور؛
ب) دعوت مرم كوفه از امام به عراق؛
ج) عامل امر به معروف و نهي از منكر كه امام حسين (ع) از روز نخست از مدينه بااين شعار حركت كردند.
و اكنون هر كدام از اين ها را به اختصار توضيح ميدهيم.
چنان كه مورّخان ميگويند، پس از مرگ معاويه در نيمة ماه رجب سال 60هجري يزيد به وليد بن عتبه بن ابي سفيان، حاكم مدينه، كه از امام حسين برايخلافت او بيعت بگير و به وي فرصت تأخير در اين كار را ندهد. با رسيدن نامة يزيد، حاكممدينه حسين بن علي (ع) را خواست و موضوع را با او در ميان گذاشت. امام حسين (ع) كهاز قبل با ولي عهدي يزيد مخالف بود، اين بار نيز مخالفت كرد. زيرا بيعت با يزيد نه تنهاتأييد حكومت او بود بلكه به معناي تأييد به علت بزرگي هم چون تأسيس رژيم سلطنتيبود كه معاويه پايه گذاري كرده بود.
چند روز فشار بر امام وارد ساخت تا اين كه بر اثر فشار حضرت در 28 رجب بااعضاي خانواده و گروهي از بني هاشم مدينه را به طرف مكه ترك گفتند و سوم شعبانوارد مكّه شدند. انتخاب مكّه چند مزيّت سياسي داشت كه بماند. ولي در هر حال اينموضوع روشن است كه امام قبل از دعوت كوفيان، چون كه در برابر فشار حكومت يزيد ازخود مخالفت نشان داده بود باز هم بيعت نميكردند و به هر نحو اين قيام صورتميگرفت.
امام از زمان ورود به مكه به افشاي ماهيّت ضد اسلامي رژيم وقت پرداخت،گزارش مخالفت امام با يزيد به عراق رسيد و اين مردم بي وفا كه طعم خوش حكومتعدل را چشيده بودند، بزرگانشان دور هم جمع شدند و با ارزيابي اوضاع تصميم بهمخالفت با يزيد و دعوت امام و پيروي آن حضرت گرفتند.
خلاصه اين ماجرا، باعث شد كه سيل هزاران نامه به سوي امام روان شود. امام باتوجه به اين استقبال عظيم و سيل نامهها و تقاضاها، چون احساس مسئوليت و وظيفهكردند عكس العمل مثبت نشان دادند و پسر عموي خود، مسلم بن عقيل را به كوفه اعزامنمود تا اوضاع عراق را بررسي نمايد و نتيجه را به امام واصل دارد كه اگر مثبت بود امامرهسپار عراق گردد.
امام حسين (ع) از روز نخست با اين شعار از مدينه حركت كردند، با اين نظر اگر ازامام (ع) بيعت هم نميخواستند، باز قيام را لازم ميدانست و نيز علت قيام منحصر دردعوت كوفيان هم نبود، زيرا ديديم كه حدود يك ماه و نيم بعد از خودداري از بيعت بود كهدعوت كوفيان آغاز شد. از اين ديدگاه منطق امام (ع) منطق اعتراض و تهاجم بر حكومتغير اسلامي بود. منطق امام اين بود كه چون منكر جهان اسلام را فرا گرفته و حكومتوقت سرچشمه فساد درآمده، او به حكم مسئوليت شرعي و وظيفة الهي خود بايدقيامكند.
چند نوع پيام از عاشورا به نظر ميرسد كه به طور اجمال و مختصر و چون كه دراين ورطه مجال آن نيست كه مفصلاً به اين ابعاد و پيامها پرداخت شود، به آنها اشارهميكنيم:
امام حسين (ع) تنها تكيه گاهش خدا بود، نه نامهها و حمايتها و شعارها، وقتيسپاه حرّ راه را بر كاروان امام بست، حضرت ضمن خطابهاي كه دربارة حركت خويش وامتناع از بيعت و استناد به نامههاي كوفيان بود و ضمن گله گزاري از عهد شكني كوفيانفرمود: «تكيه گاهم خداست و او مرا از شما بي نياز ميكند. سيغني الله عنكم» در ادامهراه نيز وقتي با عبدالله مشرقي ملاقات كرد و او اوضاع كوفه و گرد آمدن مردم را برايجنگ با آن حضرت بيان كرد پاسخ امام اين بود كه «حسبي الله و نعم الوكيل.»
چنين اعتقادي در كلمات امام حسين (ع) و اشعار و رجزهاي او و يارانش نقشمحوري دارد و به برجستهترين شكل خود را نشان ميدهد. امام حسين (ع) روز عاشوراوقتي بي تابي خواهرش را ميبيند، اين فلسفة بلند را يادآور ميشود و ميفرمايد:«خواهرم، در نظر داشته باش، بدان كه همة زمينيان ميميرند، آسمانيان هم نميمانندهر چيزي جز وجه خدا كه آفريدگار هستي است، از بين رفتني است، خداوند همگان رادوباره برميانگيزد و ديگر سخنان آن حضرت كه گوياي اين مسئله است.
در عصر پيامبر، هرچند به ظاهر همه او را قبول داشتند و مطيع او بودند. امّا درعصر پس از او امت دچار تجزيه شد برخي به سنّت و دين او وفادار ماندند، برخي در پياحياي جاهليّتهاي رنگ باخته و بي روح راه افتادند. پيدايي ضلالت و بدعت و حيرت وجهالت نوعي انشعاب در پيروان اسلام بود و جنگيدن با ذريّه پيامبر، خروج از دين و انكاررسالت آن حضرت بود. حضرت سيدالشهدا در مكه با ابن عباس دربارة امويان حاكمسخن گفت. حضرت از وي پرسيد: «نظر تو دربارة كساني كه پسر دختر پيامبر را از خانه ووطن و زادگاهش بيرون كرده چيست؟» و «ابن عباس گفت: «آنان به خدا و پيامبرش كافرشدند و نماز را جز به كسالت به جا نميآورند.» امام حسين (ع) فرمود: «خدايا شاهد باشابن عباس به صراحت به كفر آنان نسبت به خداوند و پيامبرش گوهي داد.» در طول سفرنيز امام (ع) و خاندانش پيوسته از رسول خدا ياد ميكردند و خود را از نسل پيامبر پاكمعرفي ميكردند.
امام حسين (ع) عمل به اين تكليف الهي را مصداقي براي به دفاع از حريم دينبرشمرد و از انگيزههاي خويش، احياي دين و بدعت ستيزي را نام برد. از جمله در نامهايكه به بزرگان بصره نوشت، چنين آمده است: «أدعوكم اءلي كتاب الله و سنة فاءنّ السنّة قدامييت و البدعة قد احييت.»
آزادگي در آن است كه انسان، كرامت و شرافت خويش را بشناسد و تن به پستي وذلت و حقارت و اسارت دنيا و زير پانهادن ارزشهاي انساني ندهد.
امام حسين (ع) فرمود: «موت في عزّ خيرُ من حياة في ذل؛ مرگ با عزت بهتر ازحيات با ذلت است.» اين نگرش به زندگي، ويژة آزادگان است. نهضت عاشورا جلوةبارزي از آزادگي در حدود امام (ع) و خاندان و ياران شهيد اوست. وقتي ميخواستند به زوراز آن حضرت بيعت بگيرند به نفع يزيد، ايشان قبول نكرده و فرمودند: «لا و اللّه لاأعطيهم بيدي اءعطاء الذليل و لاأفرّ فرار العبيد؛ نه به خدا سوگند نه دست ذلت به آنانميد هم و نه چون بردگان تسليم حكومت آنان ميشوم.» صحنة كربلا نيز جلوة ديگرياز اين آزادگي بود. آن حضرت از ميان دو امر: شمشير يا ذلّت، مرگ با افتخار را پذيرفت وبه استقبال شمشيرهاي دشمن رفت و فرمود: «ألا اءنّ الدَّعيَّ بن الدَّعيّ قد ركزني بيناثنين: بين السّلَّة و الذلّه و هيهات منا الذلّة.»
ايثار: در صحنه عاشورا، نخستين ايثارگر، سيدالشهدا (ع) بود كه حاضر شد فدايدين گردد و رضاي او بر همه چيز برگزيند و از مردم نيز بخواهد، كساني كه حاضرند خونخود را در اين راه نثار كنند با او هم سفر كربلا شوند. اصحاب آن حضرت نيز هركدامايثارگرانه جان فداي امام خويش كردند. براي نمونه، به يكي از آنها اشاره ميكنيم: جلوةآشكار ايثار در كار زيباي حضرت ابوالفضل (ع) بود. علاوه بر آن كه امان ابن زياد را كهشمر آورده بود، رد كرد و شب عاشورا نيز اظهار كرد كه: «هرگز از تو دست نخواهم كشيد،خدا نياورد زندگي پس از تو را.» و صدها پيام ديگر از اين قيام عظيم و مبارك ميتواندرك كرد؛ مانند تكريم انسان، توكل، عزت، جهاد با نفس، صبر و استقامت، شجاعت،عفاف و حجاب، عمل به تكليف، غيرت، مواسات، فتوت و جوانمردي و...
قيام عاشورا، نهضتي حساب شده و با برنامه بود، نه شورش كور و بي هدف برايلحظه به لحظه و روز به روز و مقطع به مقطع آن دور انديشي و تدبير به كار گرفته شده بودو با پيش بيني همة احتمالات و صورتهاي حادث، چاره انديشيهاي دقيق انجام يافتهبود. با مروري به حادثة عاشورا از آغاز حركت امام (ع) از مدينه تا پايان ماجرا به نمونههايي از اين برنامه ريزيها و تدبيرها برميخوريم كه اشارهوار از اين قرار است:
- حفاظت شخصي در ديدار با وليد در مدينه
- تعيين نيروي گزارش گر در مدينه (محمد بن حنفيه).
- خنثي كردن توطئه ترور امام در مكه (عمرو بن سعد).
- جمع آوري اطلاعات از رهگذران در مسير كوفه.
- جذب نيروي پشتيبان براي جبهة حق (زهير بن قين).
- تصفيه نيرو از عناصر نامطمئن.
- سنجش افكار عمومي در كوفه (مسلم بن عقيل).
- بهرهگيري از حضور زنان و كودكان در تأثيرگذاري عاطفي بر روي مردم.
- همراه آوردن شهود براي صحنههاي عاشورا براي گزارش گريهاي بعدي اززنان و اطفال.
و چندين نكته ديگر كه نشان از مديريت فوقالعاده در آن قيام الهي بود.
از جمله آثار و بركات ديگر قيام و شهادت سيدالشهدا (ع) در بعد سياسي، اجتماعياوست. بيداري خفتگان و انتقال روح مبارزه جويي عليه ظلم و ستم بوده و هست. در آناوضاع، انقلاب خونين سيدالشهدا (ع) تمام معادلات سياسي دشمنان را در هم زده واوضاع اجتماعي آن دوران را دگرگون ساخت. جان فشاني شخصيت منحصر به فرديچون امام حسين (ع) كه از نخبگان و برگزيدگان و پيشواي علي الاطلاق مسلمانان بود وبا فضيلتترين و نزديكترين آنان به پيامبر اسلام (ص) بود. خدايي بودن حركتمصلحانة سيدالشهدا (ع) و گذشت از همة هستياش و عمق فاجعه و مظلوميت آن امامعزيز از ناحيه سوم باعث گرديد، زنگ بيدار باش، خواب سنگين مردم را بر هم زند ومردگان را احيا كند و درخت اسلام را كه به پژمردگي روي آورده بود با خون خود آبياري كندو آن چنان طراوت بخشيد كه تا ابد سرسبز و خرّم باقي بماند.
خون امام حسين (ع) همانند آب حياتي بود كه در كالبدهاي مرده و خشك ومأيوس جريان پيدا كرد و منشأ قيامهاي بسياري شده و به راستي ميتوان گفت كه عصرعاشورا پايان نهضت حسين (ع) نبود بلكه آغاز حركت و اوّل بيداري ملت اسلام خصوصاًشيعيان بود. (براي نمونه) مورخ مشهور ميگويد: «در طي قرون آيندة بشريّت و درسرزمينهاي مختلف، شرح صحنة حزن آور مرگ حسين (ع) موجب بيداري قلب خونسردترين قاريان و خوانندگان خواهد شد.»
جامعة شيعه در ابعاد مختلفي تحت تأثير حادثة كربلا قرار داشته است. اما اين كهتصور شود اين تأثير تنها در بعد سياسي بوده، صحيح نيست به عكس تأثير حادثة كربلابيشتر غير سياسي بوده است؛ يعني الهي بوده و از طرف خود پروردگار هدايت ميشد. درآن زمان اوضاع عمومي اسلام و مسلمين بسيار ناراحت كننده بود. فعاليتها و تبليغاتمسموم عليه علي (ع) و آل علي و نيز تحريفات و بدعتهايي كه زيركانه در اسلام داخلكرده بودند، اوضاع را براي نابودي تدريجي اسلام و محو نام محمّد (ص) آماده كرده بود.خلافت الهي به حكومت سلطنتي تبديل شده بود. روح شريعت اسلام؛ يعني پرهيزگاريو عدالت در اجتماع ديده نميشد و از احكام اجتماعي دين فقط جمعه و جماعات آن همبه صورت تشريفاتي وجود داشت و گاهي همين صورت تشريفاتي هم به بدعت و بلكهفسق و فجور ميگراييد. اكثر كساني كه زمان پيامبر (ص) او و وحي را درك كرده بودند، رفتهبودند و در رأس همين جامعه هم يك حاكم فاسق و فاجر چون يزيد نشسته بود كه به خودلقب اميرالمؤمنين و خليفة مسلمين داده بود. در چنين وضع خطرناكي حسين (ع) پايفشرد و عزم جهاد راسخ كرد و با تعداد معدودي از ياران و همراه زنان و كودكان بهاستقامت برخاست و فرياد بيدار باش به مسلمين سرداد كه تا به حال آن فرياد مانده وخواهد ماند و نمونهاش را هم كه در انقلاب و هم در جبهههاي حق عليه باطل به فرزندانشيعيان داده بود، ديديم.
نهضت عاشورا براي احياي ارزشهاي ديني بود. در ساية آن حجاب و عفاف زنمسلمان نيز جايگاه خود را دريافت و امام حسين (ع) و زينب كبرا 3 و دودمان رسالت،چه با سخنانشان و چه با نحوة عمل خويش، يادآور اين گوهر ناب گشتند. زينب كبرا 3 وخاندان امام حسين (ع) الگوي حجاب و عفاف هستند. زنان در عاشورا در عين مشاركتدر حماسة عظيم و ادامة رسالت حسّاس و بزرگ اجتماعي، متانت و عفاف را هم مراعاتكردند و اسوة همگان شدند.
سيد بن طاووس نقل كرده است: «در شب عاشورا امام حسين (ع) در گفتگو باخانوادهاش آنان را به حجاب و عفاف و خويشتن داري توصيه كرد. روز عاشورا وقتي كهزينب كبري 3 بي طاقت صبر شد و به صورت خود زد امام (ع) به او فرمود آرام باش زبانشماتت اين گروه را به ما دراز مكن.» دختران و خواهران امام (ع) (در همة صحنهها)مواظب بودند تا حريم عفاف و حجاب اهل بيت پيامبر تا آن جا كه ميشود حفظ و رعايتشود. از اعتراضهاي شديد حضرت زينب 3 نيز به يزيد اين بود كه «اي يزيد آيا ازعدالت است كه كنيزان خود را در حرم سرا پوشيده نگاه داشتهاي و دختران پيامبر را بهصورت اسير شهر به شهر ميگرداني و حجات آنان را هتك كرده، چهره هايشان را درمعرض ديد همگان قرار دادهاي كه دور و نزديك به صورت آنان نگاه كنند.» ولي با آنحال وظيفه بزرگي هم در عاشورا به عهده زنان گذاشته شده بود و آن هم پيام رساني واشاعة فرهنگ عاشورا بود.
اين است مقام زن و اين است جايگاه زني كه عاشورا به بعد از خودش به جايگذاشت.
يكي از اعجازهاي حادثة كربلا، زنده ماندن آن است و هرچند از زمان آنميگذرد، تازهتر و شفافتر ميگردد و قلوب انسانها را به خود معطوف ميسازد و اماهرچند جنايات بني اميه شكوه و عظمت آن واقعه را از ميان بردارد و نيز تخريب بارگاه آنحضرت مؤثر واقع نشده اما با طرح تحريف وقايع كربلا سعي دارند اهداف مقدس حضرتسيدالشهدا (ع) را از دهان مردم منحرف سازند تا به دنيا بفهمانند كه حادثة كربلا حركتانقلابي، اسلامي و الهي و تاريخ ساز نبوده، بلكه يك درگيري حكومتي سياسي وجاهطلبي بوده است كه مع الأسف برخي از گويندگان نيز براي گرم كردن مجلس خود وگرياندن مردم از آن بهره ميجويند، كه بر همگان تكليف است كه از اشاعه چنينسمهاي مهلكي جلوگيري كنند. اكنون به نمونهاي از آن تحريفات از كلام استاد مطهرياشاره ميكنيم. ايشان دربارة قصة حضور ليلا مادر حضرت علي اكبر در كربلا ميگويد:«هنگامي كه حضرت علي اكبر (ع) قصد عزيمت به ميدان نبرد را داشت امام حسين (ع) دلش رضايت نميداد. پس از همسرش ليلا ميخواهد، كه در حق پسرش دعا كند تا سالمبازگردد و ليلا نيز دعا ميكند و حضرت علي اكبر (ع) پس از جنگ فراوان خسته برميگرددو به هنگام بازگشت مجدد به ميدان ديگر نزد مادر نميرود و شهيد ميگردد.»
اين حكايت چند اشكال اساسي دارد: 1ـ با منطق جان بازي، ايثار و شهامتامام (ع) سازگار نيست. 2ـ تمام مورخان نوشتهاند كه هركس براي رفتن به ميدان نبرد ازامام (ع) اجازه ميخواست و حضرت به نحوي براي آنان عذري ذكر ميكرد، جز براي علياكبر (ع) 3ـ زني به نام ليلا در كربلا نبوده است كه چنين حكايتي رخ دهد و قس علي هذا.4ـ امام (ع) ميگويد: برو مادرت دعا كند. مگر دعاي خود امام از ليلا اثرش كمتر بود.
مجالس عزاي حسيني همواره كانون بيدارگريها، ارشاد و كفر ستيزي بوده است وپيوسته امامان شيعه، دوستانشان را ترغيب به برپايي اين گونه مجالس ميكردند. اينعلاقة پاكي كه مردم به اهلبيت : و سالار شهيدان دارند، سرمايه ارزشمند تربيت وهدايت است و بايد در اين مجالس از آرمان بلند حضرت گفت. بايد در اين مجالسعبرتها و درسهاي عاشورا مطرح شود. تا خفتگان بيدار شوند. اين مجالس حسينيفقط براي اين نيست كه چند روز گرد هم بياييم و گريه و زاري و سينه و زنجير بزنيم و بعدروز از نو و روزي از نو. بلكه هم چنان كه امام خميني و بزرگان كشور گوش زد ميكردند وميكنند اين محرم است كه اسلام را زنده نگه داشته است.
آثار نهضت حسيني از خود دستگاه اموي و دشمنان حضرت شروع شد. درستمثل آبي كه با حرارت ميجوشيد و ميرود. پيش از به جوش آمدن نخست حباب هايي ازته ديگ بالا ميآيد و در روي آب ميتركد، پس از آن جوشيدن كم كم آغاز ميگردد.انقلاب يك جامعه عليه دستگاه ظلم نيز به همين شكل است؛ اوّل انتقادها و فريادهايعدالت خواهي و تظلم كه همانند حبابهاي ته ديگ از گوشه و كنار كشور شنيده ميشودو بعداً جوشيدن آغاز ميشود.
بعد از شهادت امام حسين 7 بلافاصله اين فريادها و انتقادها كه مقدمة فروريختن اركان حكومت منحوس بني اميه بود، بلند شد. سنان بن انس هنوز از قتلگاه امامبيرون نرفته بود كه يارانش به او گفتند: «تو حسين بن علي را پسر پيامبر و پسر دخترپيامبر را كشتي؟ تو مردي را كشتي كه از همة عرب بزرگتر است و آمده بود تا حكومت رااز دست بني اميه بگيرد. اكنون پيش امراي خود برو و پاداش خود را بگير و بدان كه اگرتمام موجودي خزانههاي خودشان را در برابر كشتن حسين 7 به تو بدهند باز هم كماست.»
و اين نشان دهندة آن است كه از همان لحظات اولين بعد از فاجعة عاشورا جرقّهانقلابها آغاز شده است و بعد از آن بود كه قيامهايي، مانند قيام مختار و توابين وسرانجام قيام بزرگ ايران بوجود آمد و به نظر ميرسد بعد از اين هم، اگر قيامي عليه ظلمرخ دهد به بركت عاشورا و كربلا باشد.
مدّاحي مداحان و برپاداشتن مراسمي به ياد امام حسين 7 در ايام مختلف، بهحق نقش به سزايي در زنده نگه داشتن فرهنگ عاشورا و محرم داشته است و اين عملمورد تشويق بسيار اولياي دين هم بوده است و خود معصومان اسلام : در راه اقامةعزاي حسيني ميكوشيدند؛ اولين مراسم سوگواري را اهل بيت : در كنار كاخ يزيد برپاكردند و خود خاندان امام به نوحه خواني پرداختند و مردم نيز هماهنگ با آل اللّ''''ه سينهزنيو نوحه خواني كردند. ابوهارون مكفوف ميگويد: «روزي خدمت امام صادق 7 رسيدم،حضرت فرمود: برايم شعر بخوان (در سوگ حسين) من نيز خواندم حضرت فرمود: نه اينطور، بلكه همان گونه كه براي خودتان شعر خواني ميكنيد و همان گونه كه نزد قبّةسيدالشهدا 7 مرثيه ميخواني.»
ولي عزاداري بايد از قداست و اخلاص برخوردار شود و از هرگونه امور دنيوي و رياكه روح الهي و قداست آن را مورد شبهه و ترديد قرار ميدهد، احتراز نمود.
1ـ منتهي الا´مال، ج 1، شيخ عباس قمّي.
2ـ الارشاد، ج 2، شيخ مفيد.
3ـ لهوف، سيدبن طاووس.
4ـ خاندان وحي، علي اكبر قرشي.
5ـ قيام حق، محمد علي شرقي.
6ـ زندگاني امام حسين 7 ، سيدهاشم رسولي محلاتي.
7ـ سيرة پيشوايان، مهدي پيشوائي.
8ـ بهار حماسه، ماه نامه بصائر.
9ـ موسوعه كلمات الامام الحسين.
10ـ نهج البلاغه.
11ـ بحارالانوار، ج 44 و 45.
12ـ مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 17.
13ـ نفس المهموم، شيخ عباس قمي.
14ـ بلاغات النساء ابن طيفور.