مبانی عقلی فهم روایات تفسیری در المیزان (1)

نیکزاد عیسی‏زاده

نسخه متنی
نمايش فراداده


5968
حوزه و دانشگاه، ش 39 ـ سال دهم ـ تابستان 1383
مباني عقلي فهم روايات تفسيري در الميزان
نيکزاد عيسي‌زاده^?
چکيده
فهم گزاره‌ها و مسائل هر علمي بر مباني و قواعد خاصي استوار است که در اصطلاح، «منطق فهم» ناميده مي‌شود. پژوهش حاضر که درصدد بررسي منطق فهم روايات تفسيري در الميزان است، آن را از نظرگاه مفسّر بزرگ، علامه طباطبايي (ره)، در بعد مباني عقلي به تحقيق کشيده و منطق مذکور را در حوز? عصمت اهل بيت (عليهم السّلام) در فهم و تفسير قرآن، عدم تعارض آن با مسلمات عقلي، زبان عرفي داشتن روايات تفسيري، وحدت منشأ در آيات و روايات و عدم تناقض دروني روايات تفسيري بررسي نموده است.
واژه‌هاي کليدي: مباني، عقل، تفسير، روايت، الميزان.^?
مقدمه
در تاريخ معاصر، نقش اساسي روش‌شناسي^ و منطق فهم بر کسي پوشيده نيست. اصل روشمندي و قانونمداريِ فهم گزاره‌ها در هر رشته‌اي از علوم انساني، پيش‌فرض مسلّمي است که تکاپوي فهم و دانش پژوهي در هر شاخه‌اي از اندوخته‌هاي فکري بشري را بر منطق خاصي استوار مي‌سازد. در اين ميان «روايات^ تفسيري» که بخش عمده‌اي از مبحث «تفسير روايي» قرآن را به خود اختصاص داده و از جايگاه مهمّي در حوز? علوم قرآني برخوردار است، از اين اصل مستثنا نبوده و ورود به داير? فهم و تجزيه و تحليل خويش را بر منطق ويژه‌اي بنيان نهاده است. مباني فهم که عنصري اساسي در منطق فهمِ روايات تفسيري قلمداد مي‌شود، اصولي بنياد و کارا براي تحصيل فهم صحيح و روشمند کلام معصوم (عليه‌ السّلام) است که قواعد و قوانين تحليل و تفسير روايات اهل بيت (عليهم السّلام) را بر خود مبتني مي‌سازد.
«مباني»، آنگونه که در تعريف لغت پژوهان آمده است، از ريش? «بني» که اصل واحدي است به معناي برپا کردن و ساختن چيزي با ضميمه کردن بعضي از اجزاي آن بر بعض ديگر، مشتق شده است (معجم مقائيس اللغه، ج 1) «مباني» جمع «مبني»، بر محل بنا و ريش? چيزي و يا پايه و بنيان اطلاق مي‌شود (فرهنگ عميد). در علوم مختلف، مباني به پيش فرض‌ها و مسلّماتي گفته مي‌شود که سمت و سوي موضع‌گيري‌هاي بعدي براساس آن تنظيم مي‌گردد، قواعد و دستورالعمل‌هاي کلي در فرايند مهم از آن کشف مي‌شود و زمين? روش‌ها را فراهم مي‌آورد؛ لذا براي قواعد نقش زيربنا را دارد و قوانين فهم از آن برمي‌خيزد.
به طور کلي مي‌توان فهم روايات تفسيري را براساس منابعي که اين مباني از آن اخذ مي‌شوند، به مباني عقل و نقلي تقسيم کرد. مراد از مباني عقلي آن دسته از مباني‌اي است که مستقيماً و مستقلاً از عقل و تحليلات آن و با تکيه بر مباحث برون ديني به دست مي‌آيد، هر چند مباني نقلي با مفاد ارشادي خويش آن را تأييد نمايد؛ خواه اين مباني محصول منظر کلامي باشد، يا منطقي و يا فلسفي و يا ديگر گرايش‌هاي عقل مدارانه.^^?
و مراد از مباني نقلي، مباني برخاسته از آيات و روايات و اخبار تاريخي است و، در صورت سکوت نقل، دست‌يابي به آن امکان پذير نيست.
مقول? فهم روايات تفسيري، تاريخي به درازاي صدور آن دارد و در حوز? علوم حديث، علم مستقلي را تحت عنوان «دراية الحديث» يا «فقه الحديث» به خود اختصاص داده است. از آغازين روزهاي صدور روايت از ناحي? پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم)، عامل جعل و وضع احاديث از ناحي? بدخواهان و نسبت دادن آنها به آن حضرت، فرآيند فهم و درک احاديث نبوي را دچار آسيب‌هاي جدّي چون تناقض ساخته و حقيقت امر را به ابهام کشانده بود و به دنبال معرفي روايات معصومان (عليهم السّلام) به عنوان ثقل اصغر الهي و توصي? اکيد پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اهل بيت مطهرش به دريافت محتواي بلند آن، اين امر همواره مورد عنايت شاگردان مکتب پوياي تشيع بود و با دل‌سپاري آنان به رهنمودهاي آسماني معصومان (عليهم السّلام) روز به روز بالندگي بيشتري يافت.
در عصر اخير کمتر اثر تفسيري‌اي را مي‌توان يافت که در توجه به مباني فهم و به کارگيري قواعد برخاسته از آن در فهم و تفسير احاديث، همانند تفسيرگران سنگ و ارزشمند الميزان باشد و مؤلّف بزرگ اين اثر، علامه سيد محمد حسين طباطبائي، از معدود کساني است که با بصيرت و دقّتي وصف ناپذير روايات تفسيري برجاي مانده از خاندان عصمت و طهارت را براساس مباني و قواعد برگرفته از آنها در خدمت تفسير آيات وحي قرار مي‌دهد و احاط? کامل علامه به مفردات سنت معصومين (عليهم السّلام)، همواره او را در ايجاد سازگاري بين تفسير آيات و سنت صحيح ياري رسانده است (خضيّر جعفر، 1369، ص 344).
برخي از مباني فهم و تجزيه و تحليل روايات تفسيري اهل بيت (عليهم السّلام) در الميزان صبغ? عقلي دارند. بنيان نهادن فهم روايات بر ديگر مباني، چون مباني نقليِ برخاسته از خود آنها، آنگاه نتيجه‌بخش خواهد بود که اصل وجود آن روايات در مرحل? صدور به اثبات رسيده و معناداري و واقع‌نمايي و ديگر مباني عقلي فهم آن به بار نشسته باشد؛ از اين رو، بحث از مباني عقلي فهم روايات تفسيري ضروري مي‌نمايد.
تحقيق حاضر که در واقع تلاشي ناچيز براي تبيين اين مباني عقلي است، با نگاهي پيشين به مباني فهم روايات تفسيري، موضوع «مباني عقلي فهم روايات تفسيري در^? الميزان» را در نگاهي جديد مورد کاوش و بازخواني قرار مي‌دهد. در ابتدا يادآوري اين نکته لازم است که مباني مورد بررسي، تمام آن چيزي است که نويسنده با استقصاي خود از الميزان به دست آورده است.
پس از بررسي مقدماتي مفاهيمِ مباني، عقل و فهم روايات و ضرورت بررسي مفاهيم عقلي فهم روايات تفسيري؛ اينک به اجمال، مباني عقلي فهم روايات در تفسير الميزان مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
1. عصمت اهل بيت در فهم و تفسير قرآن
دست‌يابي به تفسيري صحيح از متن آيات وحي، دورنماي مبارکي است که يکي از راه‌هاي وصول به آن پرداختن به روايات معصومان (عليهم السّلام) و فهم آنهاست؛ لذا زماني مي‌توان به تحصيل اين هدف اميدوار بود که تطابق روايات تفسيري با معنا و محتواي واقعي آيات به اثبات رسيده باشد. عصمت اهل بيت در فهم و تفسير قرآن، اصلي است که براساس آن، حکايت‌گري قطعي بيانات تفسيري^ پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اهل بيت (عليهم السّلام) از معنا و محتواي آيات قرآن رنگ اثبات و صحت به خود مي‌گيرد؛ مبنايي که تطابق محتواي چنين احاديثي را با واقعيت به دست داده و عيارهاي ارزيابي رويات تفسيري را مشخص مي‌سازد، هر چند از اصالت صدور و درستي سند آنها صرف‌نظر شود؛ چرا که بررسي مطابقت يا عدم مطابقت تفسير ارائه شده در روايات با معنا و مراد آيات قرآن، که از طريق عرض? اخبار بر قرآن انجام مي‌شود، مي‌تواند با صرف‌نظر از ارزيابي سندي آن روايات انجام گيرد و اين خود يکي از راه‌هاي اثبات صحت يا بطلان محتواي احاديثِ رسيده از معصومين (عليهم السّلام) است که پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائمه اطهار (عليهم السّلام) آن را توصيه نموده‌اند.
در نگاه پذيرندگان اين اصل اساسي، جايگاه پيغمبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اهل بيت او در برابر قرآن، موقعيّت معلّمان معصومي است که در تعليم خود هرگز خطا نکنند و قهراً تفسيري که آنان ارائه مي‌دهند با تفسيري که واقعاً از انضمام آيات به همديگر به دست مي‌آيد^^? مخالف نخواهد بود.^ علامه طباطبائي (رحمة الله) در تبيين اين جايگاه مي‌نويسد: «همان پيامبر اکرم که خداوند قرآن را به او تعليم فرمود و او را معلّم کتاب خود قرار داد... و اهل بيت او، کساني که پيامبر آنها را در حديث متواتر ثقلين در اين مقام [معلّمي قرآن] نصب کرد و خداوند نيز علم آنان به قرآن را تصديق فرمود» (طباطبايي،1363، ج 1، ص 11 و 12). وي در رساي احاديث صادر شده از آنان، محتواي آنها را همان مطلب قرآن و آنها را بيانگر و مفسِّر همان چيزي مي‌داند که در قرآن آمده است (همان، ج 3، ص 68 و 85)؛ مفسّراني که علم آنها به کتاب الهي و تسلط آنان بر آن در محدوده‌اي خاص منحصر نمي‌شود (همان، ج 7، ص 350). فرآيند واقع‌نمايي در عرص? روايات، پيش از هر چيزي، مترتب بر حجّيتي است که از گذر عقل، سير? عقلا، عرف و... براي آنان به اثبات مي‌رسد. بي‌ترديد، زماني مي‌توان از مطابقت يا عدم مطابقت حديثي با متن قرآن سخن گفت که اعتبار آن در نزد ما مسلم باشد.
1. 1. دلايل اثبات تطابق محتويا روايات تفسيري و آيات
الف) آيات: از ميان آياتي که مؤلّف الميزان براي اثبات تطابق بين مطالب روايات و محتواي آيات، که همان مبناي عصمت اهل بيت (عليهم السّلام) در فهم و تفسير قرآن است، بدانها استناد ورزيده، مي‌توان به آيات ذيل اشاره کرد:
1. «و ما ذکر را بر تو نازل کرديم تا آنچه را براي مردم نازل شده است براي آنان تبيين نمايي»^ (نحل / 44).
2. «آيات الهي را بر آنان تلاوت نمايد و آنها را تزکيه کند و کتاب و حکمت را به آنان تعليم فرمايد»^ (جمعه/2).
وي با تمسک به آيات فوق، جايگاه رفيع تعليم را براي روايات پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) ثابت کرده و آنگاه با استناد به حديث شريف ثقلين، اهل بيت (عليهم السّلام) را نيز به پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) ملحق ساخته است (طباطبايي، 1363، ج 1، ص 11). و از گذر مقام معلّميِ آنان نسبت به مفاهيم قرآن، هر گونه عدم تطابق تفسيرِ ارائه شده و کلمات پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائم?‌ اطهار (عليهم السّلام) با معناي آيات را محال مي‌شمارد (همان، ص 12؛ ج 3، ص 70؛ ج 12،^? ص 284 و طباطبايي، 1361، ص 60).
ب) روايات: حديث شريف ثقلين از معدود احاديثي است که به خاطر برخورداري از تواتر در نقل، به طور جدّي و چندين بار مورد استناد مؤلّف ارجمند الميزان واقع شده است (طباطبايي، 1363، ج 1، ص 11 ـ 12؛ ج 3، ص 86 و ج 5، ص 174). وي در استدلال بر جانشيني اهل بيت (عليهم السّلام) در جايگاه پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) در تعليم و تفسير قرآن، اين حديث را نقل مي‌کند و مي‌نويسد: «پس پيامبر اکرم که خداوند قرآن را به او تعليم و او را معلم کتاب خود قرار داد... و عترت و اهل بيت او، کساني که پيامبر آنان را به اين مقام ـ در حديث مورد اتفاق بين شيعه و سني ـ نصب کرد [همانا من دو چيز گران‌بها بين شما مي‌گذارم؛ تا زماني که به آن دو تمسک کنيد، هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد: کتاب خدا و عترت و اهل بيتم؛ و آن دو از يکديگر جدا نخواهند شد تا وقتي که در حوض بر من وارد شوند]» (طباطبايي، 1363، ج 1، ص 12 ـ 11).^
مطلبي که علامه طباطبائي با استناد به اين روايت درصدد اثبات آن است، همان تطبيق کامل محتواي روايات رسيده از اهل بيت (عليهم السّلام) در تفسير قرآن، با معنا و مراد آيات آن است. در جاي ديگر در مقام پاسخ به ادعاي کسي که با دستاويز قرار دادن حديث ثقلين، وجوب پيروي از منويات تفسيري ائمه (عليهم السّلام) را اثبات کرده و عمل تفسير قرآن را منحصر در روايات اهل بيت مي‌داند، با رضايتمندي از بخش اوّل اين مدّعا، بند دوم آن به باد انتقاد مي‌گيرد (همان، ج 3، ص 86). اين وجوب اتّباعي، که علامه نيز به آن تصريح مي‌کند، زماني منطقي به نظر مي‌رسد که نقضي بر انطباق روايات با مضامين آيات وارد نيايد (براي ملاحظ? روايات ديگر، ر. ک: طباطبايي، 1363، ج 7، ص 350؛ ج 12، صص 184 ـ 185 و ص 284 و ج 19، ص 33).
ج) عقل: صرف‌نظر از دلايل نقلي، اثبات عقلي عصمت اهل بيت در فهم و ابلاغ قرآن امري بايسته و لازم است و خلاف آن، دستگاه آفرينش را در اجراي برنام? هدايت خود دچار خطا خواهد کرد. در نگاه مؤلّف الميزان، «پيغمبران و فرستادگان خدا بايد معصوم باشند؛ يعني هم در فراگرفتن تعليمات وحي از عالم بالا و هم در نگهداري و هم در تبليغ آنچه فراگرفته‌اند از خطا و معصيت مصون باشند؛ زيرا اينان براي دستگاه آفرينش در هدايت عمومي که مي‌کنند وسيل? کارند و اگر در فراگرفتن و نگهداشتن و رسانيدن وحي خطا کنند، يا به واسط? وسواس شيطاني^? و نفساني خيانت ورزند يا معصيت کنند، قهراً‌ به خلاف آنچه تبليغ قولي کرده‌اند، تبليغ فعلي خواهد بود و در هم? اين صور، دستگاه آفرينش در اجراي برنام? هدايت خود خطا نموده و محالي به وقوع پيوسته است» (طباطبايي، 1362، ص 99). از سوي ديگر، با توجه به دلايل نقليِ متواتر، از جمله آيات و روايات، همانند آي? تطهير و حديث ثقلين، حکم فوق در حق اهل بيت (عليهم السّلام) نيز جاري و ساري است.
1. 2. نتيجه
برآيند دلايل و براهين ذکر شده در اثبات عصمت اهل بيت (عليهم السّلام) در فهم و تفسير قرآن و تطابق روايات تفسيريِ آنان با مراد حقيقي قرآن، اين دو جمل?‌ علامه طباطبائي است که فرمودند:
اول: «آنان (پيامبر و ائم? اطهار (عليهم السّلام)) داناترين به کتاب خدايند و هرگز در تفسير و فهم آن دچار خطا و اشتباه نخواهند شد» (طباطبايي، 1363، ج 5، ص 274).
دوم: «روايات [پيامبر اکرم و اهل بيت] چيزي غير از مضامين قرآن را در برندارد و تنها آنچه را قرآن بيان کرده تفسير مي‌نمايد» (همان، ج 3، ص 68).
3. 1. واقع‌نمايي در آزمون عرضه بر کتاب
عصمت اهل بيت (عليهم السّلام) در فهم و تفسير قرآن ـ که برآيند آن حکايتگريِ روايات معصومان (عليهم السّلام) از محتواي واقعي آيات قرآن است ـ از سويي مبناي فهم روايات در جهت نيل به تفسير قرآن است و از سوي ديگر و با منظري نو، مي‌تواند ملاکي براي ارزيابي احاديث قلمداد شود، که از رهگذر عرض? آن روايات بر مضامين و اصول کلي آيات حاصل مي‌آيد.
نکت? مقدّمي ديگر آن است که اين واقع‌نمايي، پيش از آنکه از گذر عرض? احاديث بر قرآن به صحن? تحقّق درآيد، مقتضي مرحله‌اي پيشيني است که همان تلقّي معناي درست از آيه است، تا پس از دريافت آن مفهوم صحيح از طريق انضمام آيات مناظر به يکديگر ـ که در جامع? تفسير، به روش تفسير قرآن به قرآن نامبردار است ـ محتواي روايت بر‌ آن عرضه شده و مطابقت يا عدم مطابقت آن مشخص گردد؛ يعني در ابتدا بايد با به کارگيري سبک تفسير قرآن به قرآن، مضمون صحيح آيه به دست آيد، آنگاه روايت بر آن عرضه گردد و مطابقت آن با آيه به اثبات برسد؛ بنابراين، آنجا که سخن از تفسير بطني آيات و يا مانند آن است، که راه تفسير آن از طريق خود آيات بسته است، نمي‌توان قانون عرضه را به اجرا گذاشت. در اين راستا، تأمل در کلمات صاحب الميزان^? راهگشاست: «به موجب اين اخبار، حديث بايد به کتاب خدا عرضه شود؛ اگر موافق کتاب باشد اخذ و عمل شود و اگر مخالف باشد طرح گردد. بديهي است مضمون اين اخبار وقتي درست خواهد بود که آي? قرآني به مدلول خود دلالت داشته باشد و محصول مدلول آن، که تفسير آيه است، داراي اعتبار باشد؛ و اگر بنا شود که محصل مدلول آيه (تفسير) را خبر تشخيص دهد، عرض? خبر به کتاب معناي محصلي نخواهد داشت» (طباطبايي، 1362، ص 63). و در جاي ديگر، اخبار عرض روايات بر کتاب را زماني داراي معنا مي‌داند که پيش از عرضه، معنا و مفهوم آيات روشن باشد؛ چرا که در غير اين صورت، مستلزم دور باطل خواهد بود (طباطبايي، 1363، ج 3، ص 85). در حقيقت، آنچه فرآيند عرض? احاديث بر قرآن به دنبال آن است، حدّ واقع نماييِ روايات و تطابق آنها با محتواي آيات است؛ بنابراين، واقع نمايي خود متغيري است که مي‌تواند سنگ محک اخبار و ملاک سنجش آنها باشد.
در پايان تذکر اين نکته ضروري است که گاه برخي روايات به سبب وجود تشابه در ميان آنها و يا به کارگيري زبان مجاز و کنايه و...، از يک سو، و انس ذهن با محسوسات، که مانع فهم دقيق معاني بلند ماوراي طبيعت است، از سوي ديگر، موجب استنتاج ما، مبني بر عدم صحت و انطباق آنها با متن واقع، يعني مراد حقيقي آيات مي‌شود. علامه طباطبائي (رحمة الله) در هشدار به اين مسأله در ذيل روايت مربوط به طينت، چنين مي‌فرمايد: «مبادا امثال اين احاديث شريف را که از معادن علم و سرچشمه‌هاي حکمت صادر شده است رد نمايي و آنها را از بافته‌هاي صوفيان و پندار آنان بداني؛ چرا که براي خلقت اسراري است» (همان، ج 1، ص 121 و 290 ـ 292).
2. عدم تعارض با مسلمات عقلي
عدم تعارض با مسلمات عقلي مبنايي عقلي است که از بيان صريح مؤلّف الميزان در فهم روايات تفسيري اخذ شده و هرگونه جهت‌گيري وي در قبال فهم و به کارگيري آنها را در طول تفسير قرآن رقم زده است (همان، ج 14، ص 206).^ تعريفي که علامه براي عقل ارائه مي‌دهد چنين است: «عقل مصدر عَقَلَ يَعْقِلُ و به معناي درک و فهم کامل يک چيز است و شِقّي از آن عقل به چيزي اطلاق مي‌شود که انسان به وسيل? آن بين اصلاح و فساد حق و باطل^? و راست و دروغ فرق مي‌گذارد» (همان، ج 1، ص 405 و ج 15، ص 122). و در اين مقال مسلمات عقلي به آن دسته از بديهات و قواعد قطعي و يقيني‌اي اطلاق مي‌شود که عقل آنها را در سنجش محتواي روايات به کار مي‌گيرد. از منظر ايشان، هر چند موارد معارض با عقل در اخبار رسيده از مفسّران کُهني چون قتاده و عکرمه مشهود است، رواياتي ک از ائمه اهل بيت (عليهم السّلام) نقل شده است، هرگز مشتمل بر مطالبي خلاف عقل نيست (همان، ج 3، ص 185) و آنچه از معصوم (عليهم السّلام) صادر شده عين حق و حقيقت است (همان، ج 5، ص 265) و اين خود معياري براي صحت و سقم روايات نقل شده از پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اهل بيت (عليهم السّلام) است.
علت مبنا بودن اصل مذکور براي فهم روايات آن است که هرگونه موضع‌گيريِ‌ بعدي مفسّر در قبال فهم احاديثِ رسيده از معصومين (عليهم السّلام) مبتني بر آن است و براساس آن مي‌توان با استمداد از اصول و براهين عقلي به فهم احاديث تفسيري پرداخته، استلزامات عقليِ‌ مفاد يک حديث را در صحت فهم آن در نظر گرفت؛ لذا نبايد به محض مواجهه با روايتي به ظاهر خلاف عقل، آن را طرح کرد و به کناري انداخت.
وي آنجا که به نقل رواياتي، مربوط به موضوع طينت، که شامل مطالبي فوق عقل عادي بشري است، مي‌پردازد، اصل موضوعيِ مذکور را در نظر مي‌گيرد و از همگان مي‌خواهد که بدان توجّه نمايند (همان، ج 1، ص 121).
1. 2. فلسف? عدم تعارض روايات با عقل
در نگاه صاحب الميزان، فلسف? عدم تعارض روايات با عقل و مسلمات آن را بايد در اين حقيقت جست‌وجو کرد که از سويي روايات، کلمات صادر شده از ناحي? ائم? معصومين (عليهم السّلام) هستند که خود فردي از افراد بشرند و از لحاظ مشخصات طبيعي و فطري انسان، از جمله قواي عقلاني، تفاوتي با ديگر ابناي بشر ندارند، بلکه امتياز آنان در اين عرصه، برخورداري از حيات اقومي است که بر پاي? فکر صحيح‌تر و کامل‌تر سامان مي‌يابد (همان، ج 5، ص 254)؛ زيرا بنا به تعبير وي، ادراک عقلي يا طريق فکر کردن صحيح، همان است که آن را با فطرت و خلقت خويش مي‌شناسيم و از چيزهايي است که در افراد بشر متغير است، ولي دو فرد هرگز در آن دچار تنازع و تبديل و اختلاف نمي‌شوند و اگر هم تنازعي رخ نمايد، به خاطر آن است که يکي از دو طرف مخاصمه، معناي مورد تنازع را کاملاً نفهميده است (همان، ص 255). لذا سخنان اهل بيت نيز مي‌‌تواند به راحتي در ميزان عقل به سنجش درآيد و عدم تعارض آن با قواعد مسلّم^? عقلاني به اثبات برسد.
از سوي ديگر، قرآن پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اهل بيت (عليهم السّلام) را انسان‌هاي برگزيده‌اي معرفي مي‌کند که، از طرفي، آنچه آنان بر زبان مي‌آورند تفسيري از آيات اوست (همان، ج 1، ص 11) و هر دو برگرفته از سرچشم? لايزال علم الهي‌اند و از طرف ديگر، عقل را ميزان پذيرشي براي محتواي خود به حساب آورده و همواره مخاطبان خود را به تدبر در آيات خويش فرامي‌‌خواند و‌آنها را کاملاً مطابق با عقل و فطرت انساني مي‌شناسد و انسان‌هاي فاقد شعور و تعقل را مورد نکوهش قرار مي‌دهد (همان، ج 5، ص 255). نتيجه آنکه کلمات ائمه اطهار (عليهم السّلام) نيز که عين قرآن و تفسير آن است، قطعاً با عقل و براهين آن سازگاري دارد و عدم تعارض آن با عقل به اثبات مي‌رسد؛ و اين حقيقت برخاسته از معادن علم و حکمت است که سرسلسل? روايات خويش را به مخزن نامتناهي علم الهي مربوط ساخته‌اند.^
در اين بين، مبنا قرار گرفتن «عدم تعارض روايات با مسلمات عقلي» به جاي موافقت آنها با مسلمات مذکور که در الميزان بيشتر با تعبيراتي نظير «ما لم يخالف العقل» (همان، ج 1، ص 293)، «لا دليل من جهة العقل علي استحالته» (همان)، و مانند آن آمده است، از آن روست که، از يک‌سو، مسائل مطرح شده در برخي روايات، همانند بعضي از روايات تفسير بطني، بسيار بلند و دور از دسترس عقل عادي‌اند، از سوي ديگر، داير? درک عقل بسيار محدود است و تنها به بديهيات و مسائل نظري متعارف محدود مي‌شود (رک: علم الحديث و دراية الحديث، ج1، ص 109)، چنانکه علامه نيز مي‌فرمايد: «همانا احاطه به تمام اهداف کتاب و سنت و رمزها و اسرار آنها با توجه به وسعت محتواي آن، تنها براي افراد محدودي ميسر است» (طباطبايي، 1363، ج 5، ص 263، و ج 1، ص 121). لذا جاي دارد تا براي بازننشستن عقل از دست‌يابي به معارف والاي اهل بيت و آسان‌سازي طريق فهم روايات براي آن، «عدم تعارض» آن روايات با دلايل و براهين قطعي و يقيني عقل ملاک کار قرار گيرد نه موافقت آنها؛ چرا که در صورت مبنا قرار گرفتن موافقت، لازم است تمام جزئيات يک موضوع يا روايت، مورد درک و فهم واقع شود تا عقل به صحت آن شهادت دهد؛ در حالي که چنين چيزي، با توجه به محذور فوق، محال مي‌نمايد؛ علاوه بر آنکه صرف^? موافقت نيز نمي‌تواند دليل اعتبار باشد. ولي در حالت نخست، عقل نيازي به دريافت تمام جزئيات موضوع نداشته، بلکه با در اختيار داشتن مناط‌ها و ملاک‌هاي بديهي اوّليه که در هر قضيه‌اي شالود? آن گزاره را تشکيل مي‌دهد، مانند استحال? اجتماع نقيضين و مسلماتي از اين دست، مي‌تواند با فراهم آوردن مقدمات لازم، آرام آرام به فهم بيشتري از آن معارف بلند وحياني نايل آيد و با محکماتي که در دست دارد به تجزيه و تحليل آنها بپردازد؛ افزون بر اينکه در موضوعاتي مانند معاد راه استدلال به وسيل? مقدمات کلي عقلي بسته است و عقل در آن قادر به درک جزئيات نيست و تنها از طريق اخبار صادق مصدَّق، يعني پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائم? اطهار (عليهم السّلام) به آنها نايل مي‌شود (همان، ج 1، ص 412).
موارد ذيل نمونه‌هايي از عرض? روايات صادره از اهل بيت (عليهم السّلام) بر براهين عقل است که عدم تعارض آنها در نزد علامه طباطبائي به اثبات رسيده است.
الف) علامه در ضمن نقل رواياتي مربوط به زنده بودن حضرت خضر نبي (عليه السّلام) مي‌آورد: «از اخبار متفرق? رسيده از اهل بيت (عليهم السّلام) به دست مي‌آيد که او [حضرت خضر (عليه السّلام)] زنده است و هنوز نمرده است و اين امر بر خداوند ناممکن نيست به بعضي از بندگان خود عمر طولاني دهد و براي زمان زيادي زنده نگه دارد و برهان عقلي‌اي که دالّ بر محال بودن آن باشد وجود ندارد» (همان، ج 13، ص 352).
ب) «رواياتي که خبر از نزول قبه بر آدم (عليه السّلام) و رفتن حضرت ابراهيم به مکه به وسيل? براق مي‌دهد و مانند اين روايات، که کرامت خارق‌‌العاده‌اي را به اثبات مي‌رساند، دليلي بر محال بودن آنها از سوي عقل وجود ندارد» (همان، ج 1، ص 290).
3. زبان عرفي داشتن روايات تفسيري
تاريخ گواه صادقي است بر ورود پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائم? اهل بيت (عليهم السّلام) به مقام تخاطب با مردم عصر خويش؛ و هزاران حديثِ بر جاي مانده از آن مفسّران حقيقي وحي، خود دليلي بر اين مدعاست؛ هر چند در فراز و نشيب اعصار و به دنبال گرايش‌هاي مخالف و موافق دچار آسيب‌هايي جدّي، همانند جعل و تحريف شد و رو به قلتّ نهاد؛ «روايات مواضع موافق و مخالفي را به خود ديد و فضاهاي روشن و تاريکي را گذراند تا به ما رسيد» (همان ج 14، ص 13، 65 ـ 74 و ج 5، ص 274).
بي‌شک، انسان در مرحل? تخاطب، به طور طبيعي نيازمند به زبان است و زبان رايج در عرف و به کارگيري واژگان، به همراه اصول حاکم بر آن، ابزاري اساسي و کارآمد تلقي^? مي‌شود. در نگاه مؤلّف الميزان، بهره‌گيري از زبان تخاطب رايج در ميان عرف مردم، روشي است که سنت الهي در طريق هدايت انسان بر آن استوار بوده است؛ «و ما هيچ رسولي را نفرستاديم مگر به زبان قومش»^ (ابراهيم / 4؛ طباطبايي، 1363، ج 3، ص 78)؛ و خداوند و پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) آن را در کتاب و سنت خويش به کار برده‌اند (همان، ج 5، ص 265).
قرآن کريم در آياتي نظير: «قرآن به زبان عربي آشکار است»^ (همان، ج 5، ص 265). «همانا آن قرآن را به زبان عربي نازل نموديم تا شما در آن انديشه کنيد»^ (يوسف / 2) و «زبان اين قرآن، زبان عربي آشکار است»^ (نحل / 103)؛ خبر از استعمال زبان عرف به وسيل? آن مي‌دهد. به تعبير صاحب الميزان، قرآن کلام آشکاري است که هيچ آشناي به زبان عرب و اسلوب حاکم بر آن، در فهم آن درنمي‌ماند (الميزان، ج 1، ص 9) و در نحو? به کارگيري الفاظ و ترکيب جملات و به کار بردن صناعات لفظي و زباني، تفاوتي با سخن غير خود ندارد (همان، ج 3، ص 78). روشي که اهل بيت (عليهم السّلام)، معلّمان و مفسّران حقيقي قرآن، براي تفسير آن اتخاذ کرده‌اند، مبتني بر همين روش عرفي عقلايي بوده است و ديگران را نيز به تفسير آيات قرآن بر اساس اصول رايج در لسان عرف و زبان محاور? عقلايي توصيه نموده‌ا‌ند؛ براي مثال، مي‌توان به روايتي که علامه آن را از قول امام صادق (عليه السّلام) نقل نموده اشاره کرد:^ «در تفسير قمي از قول پدر بزرگوارشان از ابن ابي عمير و او از عبدالرحيم القصير روايت کرده که از امام صادق (عليه السّلام) معناي «ن والقلم» را پرسيدم [آنگاه امام در بخشي از جواب مي‌فرمايد:] پس کتاب مکنوني که نسخه‌ها همه‌اش از آنجاست همين کتاب است. مگر شما عرب نيستيد؟ مگر شما به يکديگر نمي‌گوييد اين کتاب را استنساخ کن؟ مگر جز اين است که کتاب از نسخ? اصلي‌اش استنساخ مي‌شود؟ اين همان است که خداي تعالي مي‌فرمايد: «انا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون» (طباطبايي، 1363، ج 18، ص 295).
بنابراين طبيعي است که سخنان و روايات تفسيريِ آن بزرگواران نيز، در مدار عرف و قواعد حاکم بر محاورات آن دور بزند و همانند قرآن، آيين محاورات عرف عقلا را در^? بيانات خويش به استخدام گيرد. اين از سويي برآيند نقش تعليمي و تفسيري اهل بيت (عليهم السّلام) است که در قرآن به آن تصريح شده (الميزان، ج 1، ص 11، و ج 3، ص 85 ـ 86) و اقتضاي آن به کارگيري زباني است که براي مخاطبان و متعلمان وحي معروف و شناخته شده باشد و،‌ از سوي ديگر، اهل بيت (عليهم السّلام) که خود از ابناي بشر بوده و در ميان آنها مي‌زيسته‌اند چاره‌اي جز به کارگيري و استخدام آن قوانين نداشته‌اند؛ لذا حديث نيز، چنانکه علامه طباطبائي (رحمه الله) مي‌فرمايد، در مشخصات زباني، همانند قرآن است؛ «آنچه علم به آن لازم است، اين نکته است که حديث نيز، مانند قرآن، مشتمل بر محکم و متشابه بوده، سخن از روي اشاره و رمز در آن شايع است» (همان، ج 1، ص 260، ج 2، ص 30 و مجلسي، ج 2، ص 229).
و چنانکه بايد براي فهم قرآن دو مرحله قايل شد ـ که در مرحل? اول به قرآن با ويژگي‌هاي محاور? عقلا نظر شده و ملاک‌هاي پذيرفته شده در ميان آنان به کار گرفته مي‌شود و مرحل? دوم فهم باطن قرآن و معاني لطيفي است که با تحليل معاني نخست به دست مي‌آيد ـ در فهم روايات نيز، لحاظ اين دو مرحله ضروري به نظر مي‌رسد. در مرحل? اوّل هر آنچه در ميان عقلا براي فهم کلام رايج است در روايات تفسيريِ اهل بيت نيز بايد مورد توجه قرار گيرد؛ ولي در مرحل? دوم سخن فراتر از اصول محاور? عقلايي است و ضوابط خاص خود را دارد که از دسترس ما به دور است. از طرف ديگر استفاد? روايات از مجاز، کنايه و امثال اينها، در تفهيم مطالب خويش به مخاطبان، از عرفي بودن زبان آنها حکايت دارد؛ چرا که اين صناعات ادبي در محاورات عرف عقلا شايع است و کلام را زيبا و دلنشين مي‌سازد و حقايقي لطيف در قالب آنها ارائه مي‌شود.
بنابراين، براي دست‌يابي به مرحل? نخستِ فهم روايات تفسيري، لازم است به نقش مبنايي مسئل? «زبان عرفي داشتن آن روايات»، در تحصيل فهمِ صحيح از آنها توجه گردد؛ چرا که در اين صورت اصول رايج در محاورات عرفيِ عقلايي براي فهم احاديث مفسّرِ وحي به استخدام درمي‌آيد و جلوي هرگونه قضاوت شتاب‌زده در رد برخي از رواياتِ نامأنوس، گرفته خواهد شد؛ براي مثال، به دست آوردن معنا بر اساس مفاهيم عرفيِ کلمات، از آن دسته اصولي است که در روش محاور? عرفي عقلايي به کار مي‌آيد و مخاطب را در فهم مراد و مقصود متکلم ياري مي‌رساند.^^?
در راستاي استخدام اصل مذکور براي فهم و تفسير کلمات معصومين (عليهم السّلام) مؤلّف کبير الميزان از لغت و مفهوم عرفي کلمات در حد يک ابزار مهم در فهم روايات اهل بيت (عليهم السّلام) سود مي‌جويد و در برخي از صفحات الميزان، اين اصل اساسي در محاور? عرف عقلا را به کار مي‌گيرد. وي در فهم و تفسير روايتي از امام حسن مجتبي (عليه السّلام) که در ضمن بيان اوصاف پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود:‌ «يفتتح الکلام ويختتمه بأشراقه» مي‌نويسد: «اشراق جمع شِرْق و مراد از آن زاوي? دهان از درون دور رخسار است و «آغاز و پايان کلام به أشراق»، کنايه از فصاحت در بيان الفاظ است» (طباطبايي، 1363، ج 6، ص 306).
4. وحدت منشأ در آيات و روايات
علامه طباطبائي (رحمةالله) گاه در فهم آيات از روايات مدد مي‌گيرد^ و گاه در تبيين بعضي از زواياي روايت به آيات پناه مي‌برد.^ استمداد از روايات ديگر در فهم و تفسير روايتي مناظر با آن، از ديگر مشخصات اين طريقه به حساب مي‌آيد (همان، ج 2، ص 199؛ ج 4، ص 251 و ج 5، ص 209). اين روش فهم مبتني بر پيش‌‌فرض مسلّمي است که براساس آن، گوينده و متکلم در آيات و روايات به منزل? شخصي واحد تلقّي شده و محتواي آيات و روايات، گونه‌ها و زواياي مختلفي از کلام وي محسوب، و هرگونه تعارض و ناسازگاري در بين آنها نفي مي‌شود؛ بنابراين، هريک از آن دو مي‌تواند قرينه‌اي براي ديگري به به حساب آيد و در فهم و تبيين مراد آن به کار مي‌رود. به تعبير ديگر، آيات و روايات پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اهل بيت (عليهم السّلام) همگي منشأ وحياني دارند و هريک بخشي از وحي را شامل‌اند که از ذات اقدس باري تعالي سرچشمه مي‌گيرد؛ و اين مبنا، که مؤلّف ارجمند الميزان تلاش خود را در تفسير وحي را بر آن استوار ساخته است، پيش از هر چيزي ريشه در عقل دارد و از راه براهين قطعي به اثبات مي‌رسد؛ هر چند رهنمودهاي روشنگران? معصومين (عليهم السّلام) نيز آن را تأييد مي‌کند (همان، ج 1، ص 11 ـ 12 و ج 19، ص 33).
وحدت منشأ نسبت به آيات و روايات، آنچنان که از عنوان آن برمي‌آيد، در سه محور «آيات»، «آيات و روايات» و «روايات» قابل تعمّق و پيگيري است که هر يک مبناي مستقلي را در فهم آيات و روايات تشکيل مي‌دهد.^?
1. 4. وحدت منشأ در آيات
عنوان مذکور که مبناي فهم در آيات قرآن است، وحياني و از سوي خدا بودن تمام آيات قرآن را، چه در لفظ و چه در محتوا، به اثبات رسانده، هرگونه شايب? تحريف در آن را منتفي مي‌سازد. موضوع فوق مربوط به حوز? منطق فهم آيات است که از داير? پژوهش حاضر خارج است و در جاي خود نياز به تأمّل و بررسي دارد.
2. 4. آيات و روايات در حکم کلام واحد
اين مبنا که هرگونه استمداد از آيات و روايات در فهم و تفسير يکديگر مبتني بر آن است، عنصري کليدي و بنيادي در منطق فهم علامه از آيات و روايات قلمداد مي‌شود؛ چرا که وي علي‌رغم اصرار بر تفسير قرآن با قرآن (همان، ج 3، ص 85)، در فهم مراد برخي از آيات، چاره‌اي جز رجوع به روايت نمي‌بيند (همان، ج 2، ص 246 و ج 15، ص 396)؛ هر چند در اين ميان، بيشتر روايات‌اند که به خاطر برخورداري از نقش تعليم و تفسير در خدمت فهم قرآن درمي‌آيند؛ امّا گاه بخشي از روايت در هاله‌اي از ابهام فرو مي‌رود و مفسّر چيره‌دست و گران‌قدر الميزان با تأمّل در آيه‌اي از قرآن، ابهام آن را مي‌گشايد (همان، ج 5، ص 110). بديهي است، زماني روند مذکور درست است که وحدت منشأ را مبنا قرار دهيم.
وي در مقدم? تفسير الميزان با استناد به آياتي چون، «آن را (فرشت? وحي) روح‌الامين، بر قلب تو نازل نمود»^ (شعرا / 193)، «و ما ذکر را بر تو نازل کرديم تا آنچه براي مردم نازل مي‌شود براي آنان تفسير نمايي»^ (نحل / 44)؛ «آيات الهي را بر آنان تلاوت و آنها را تزکيه نمايد و کتاب و حکمت را به آنها بياموزد»^ (جمعه / 2)؛ پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) را معلّم و مفسّر قرآن، و به موجب حديث متواتر ثقلين، اهل بيت (عليهم السّلام) را در جايگاه معلّمي، جانشينان وي مي‌داند که هر چه آنها بگويند همان قرآن و روي ديگري از سک? وحي خواهد بود.
علامه طباطبائي (رحمة الله) که علم ائم? اطهار (عليهم السّلام) به قرآن را منحصر در محدوده‌اي خاص نمي‌بيند (الميزان، ج 7، ص 350) در نتيجه‌اي چنين مي‌آورد: «بنابراين، روايات شامل^? چيزي غير از محتويات قرآن نيستند و فقط چيزهايي را بيان کرده‌اند که قرآن متعرّض آن شده است» (همان، ج 3، ص 68).
وي که سنت را در حجيّت، قرين کتاب مي‌داند (همان، ج 5، ص 214)، براساس برخي از روايات، همانند حديث متواتر ثقلين، تبعيت از قول اهل بيت (عليهم السّلام) در تفسير قرآن را واحب دانسته (همان، ج 3، ص 86) و پيغمبر اکرم و ائم? معصومين (عليهم السّلام) را مبيّن جزئيات و تفاصيل شريعت (قرآن در اسلام، ص 26) و معلّمان معصوم قرآن معرفي مي‌نمايد که تفسيرشان هرگز مخالف قرآن نخواهد بود (همان، ص 60).
مويّد اين سخن، کلامي است که ايشان دربار? روايات عرض سنت بر کتاب دارند: «به درستي که اخبار متواترِ‌ نقل شده از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم)، که متضمن وصيت آن حضرت به تمسک به قرآن و اخذ به آن و عرضه کردن رواياتِ نقل شده از او بر کتاب خداست، معناي صحيحي نخواهد داشت، و آنکه بتوان تمام آنچه از پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) نقل شده را از کتاب استفاده کرد» (طباطبايي، 1363، ج 3، ص 85).
برآيند مبناي فوق آن است که آيات و روايات قرين? يکديگر به حساب مي‌آيند و براساس اين قاعد? تفسير، که يکي از راههاي دست‌يابي به تفسير و فهم درست از يک چيز استمداد از قراين آن است، در آيات و روايات نيز مي‌توان در فهم و تفسير يکي، از ديگري مدد گرفت. چنانکه علامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان چنين روندي را طي کرده است. براي مثال به دو مورد زير بسنده مي‌گردد.
الف) فهم روايت به کمک آيه: در تفسير قمي آمده است که اباعبدالله (عليه السّلام) فرمود: مؤمن بر گردن مؤمن هفت حق دارد که واجب‌ترين آنها گفتن حق است ولو آنکه به ضرر خود انسان يا پدر و مادرش باشد. سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: «از هواي نفس پيروي نکنيد به اينکه از حق تجاوز و اعراض کنيد»^ و اين بدان معناست که معناي شهادت را به هر قول حقي تعميم دادند و اين تعميم به قرين? عموميت قولوا قوامين بالقسط» به دست مي‌آيد» (همان، ج 5، ص 110).
ب) فهم آيه به کمک روايت: ايشان در ذيل آي? «از زمين جنبنده‌اي براي آنها خارج کرديم که با آنان سخن بگويد»^ (نمل / 82)، مي‌نويسد: «در قرآن آيه‌اي که بتواند اين آيه را^? تفسير کند پيدا نکرديم. اينکه اين جنبنده‌اي که از زمين خارج خواهد شد، چه چيز است، خصوصيات آن چيست، چگونه خارج مي‌شود و چگونه تکلم مي‌کند؛ لذا اين آيه کلامي مبهم و مرموز است» (طباطبايي، 1363، ج 15، ص 396). آنگاه در بخش روايي، به نقل رواياتي در تفسير آي? فوق پرداخته که دابه را بر موجودي خارق‌العاده که حضرت علي (عليه السّلام) باشد، تفسير نموده‌اند (همان، ص 405)
3. 4. وحدت منشأ در روايات
در سرتاسر الميزان کمتر بحثي روايي را مي‌توان يافت که در آن علامه طباطبائي در تفسير يا تأييد و يا ارزيابي صحت و سقم روايتي، از روايات ديگرِ مناظر بهره نگرفته باشد (طباطبايي، 1363، ج 1، ص 179، 260 و 409؛ ج 2، ص 3، 142 و 199؛ ج 3، ص 76...). روند فوق برخاسته از اين حقيقت است که اولاً، روايات صادره از معصومين (عليهم السّلام) سخناني هماهنگ و گويند? آنها، يعني پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائم? اهل بيت (عليهم السّلام)، متکلم واحد تلقي مي‌شوند؛ ثانياً، روايات از کساني صادر شده است که خود از مردم‌اند و در ميان آنان و به زبان عرف آنان تکلم کرده‌اند؛ لذا اصول رايج در فهم محاورات عرفي، دربار? آن احاديث نيز جريان‌پذير است و چنانکه در اصول مذکور بيان شده است، مي‌توان براي فهم کلام يک شخص، از کلمات ديگرِ وي که مناظر به موضوع است کمک مي‌گرفت. نتيجه آنکه، مي‌توان در فهم و تفسير يک روايت از روايات ديگر مدد گرفت و اين مبتني بر اثبات دو مقدم? مذکور است که، به نحوي، در فرمايشهاي مؤلّف ارجمند الميزان انعکاس يافته است. استدلال زير حاصل تأمّل در عبارات ايشان و انضمام آنها به يکديگر است.
در حکم متکلّم واحد بودن هم? معصومان (عليهم السّلام) ريشه در اين حقيقت و واقعيت ناب دارد که بنابر فرمايش قرآن، آنچه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) بيان دارد، بي‌کم و کاست، حق و از جانب خداست (همان، ج 1، ص 12 ـ 11؛ ج 3، ص 85؛ ج 12، ص 284 و ج 19، ص 27). معارف و حقايق بي‌شماري که آن حضرت مستقيماً از خداوند متعال اخذ و آن را در تفسير و تکميل آيات وحي بيان داشته است، همگي حجت‌اند و پيروي از آنها ضرورت دارد (همان، ج 3، ص 86 و 240). از سوي ديگر، براساس رواياتِ متواترِ رسيده از پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) ائمه اطهار (عليهم السّلام) جانشينان وي در رهبري امت اسلامي و تبيين و تفسير آيات وحي‌اند و آنچه آنان بيان مي‌دارند نيز، حق و از جانب خداوند است؛ بنابراين، تبعيت از سخنان آنان نيز لازم و واجب است (همان، ج 1، ص 11 ـ 12؛ ج 3، ص 86 و طباطبايي،^? 1362، ص 26)؛ زيرا آنان نيز معارف بلند مذکور را از ناحي? خداوند متعال و از طريق وحي و الهامات الهي دريافت مي‌دارند. صرف نظر از آيات دال بر مدعاي فوق (همان، ج 1، ص 12)، رواياتي نيز به صراحت بر مطلب فوق دلالت دارند. از جمله رواياتي که در الميزان نيز بايد بدان استناد شده، روايتي از امام صادق (عليه السّلام) است که در آن امام (عليه السّلام) مبناي فوق را به طور مبسوطي تشريح مي‌نمايد. هشام از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي‌کند که امام فرمود:^ «حديث من حديث پدرم و حديث پدرم حديثِ جدم و حديث جدم حديث حسين و حديث حسين حديث حسن و حديث حسن حديث اميرالمؤمنين و حديث او حديث پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و حديث رسول‌الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم) قول خداوند متعال است» (همان، ص 33).
بنابراين، احاديثِ‌ بيان شده از ناحي? پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائم? اهل بيت (عليهم السّلام)، همگي معارف و حقايقي نازل شده از سوي خداي متعال و عين حق و حقيقت‌اند؛ لذا گويند? کلام در هم? آنها در حقيقت خداوند متعال است و هم? آنها کلام واحد تلقي مي‌شوند؛ از اين جهت و بنابر فرمود? امام صادق (عليهم السّلام)، حديثي که از يک امام صادر شود، قابل انتساب به ديگر ائمه (عليهم السّلام) و رسول‌الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و در نهايت، سخني برگرفته از معدن وحي است.
از سوي ديگر، با تأمّل در روايات اهل بيت (عليهم السّلام) و کلمات منتسب به آنان، عرفي بودن زبان آنها با به کارگيري اصول شايع در محاورات عرف عقلا توسط آنان آشکار مي‌شود؛ لذا در فهم سخنان وحياني آنان، تسلط بر اصول مذکور امري اساسي به نظر مي‌رسد؛ يکي از آن اصول، چنانکه قبلاً بيان شد، فهم معنا با توجه به ساير سخنان گوينده‌ است.
در نهايت، برآيند مقدمات مذکور، جواز بهره‌گيري از يک روايت، در فهم و تفسير روايت مناظر با آن است که در تفسير الميزان رنگ تحقّق به خود گرفته است؛ به طور نمونه، علامه طباطبائي در تفسير آي? «يَسْأَلُونَكَ عَنْ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ...» (بقره / 219) با نقل رواياتي از حضرات معصومين (عليهم السّلام) دربار? خمر چنين مي‌آورد: «در کافي از ابي‌بصير و او از امام باقر يا امام صادق (عليهم السّلام) نقل کرده است که "خداوند براي گناه خانه‌اي قرار داد که کليد آن خانه، شراب خواري است" و در همان کافي روايت ديگري از قول امام صادق (عليهم السّلام) و او از قول پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) آورده است که: "شراب سرآمد تمام گناهان است"؛ بنابراين، چنانکه ملاحظه مي‌شود، روايات همديگر را تفسير مي‌کنند» (طباطبايي، 1363، ج2، ص 199).^?
5. عدم تناقض دروني روايات تفسيري
در حقيقت، آناني که قايل به فهم‌پذيري قرآن‌اند و دست‌يابي به محتواي آيات آن را از طريق فهم احاديث تفسيري معصومين (عليهم السّلام) پي مي‌گيرند،‌ زماني مي‌توانند داعيه‌اي بر تفسير صحيح و مستقيم آن داشته باشند که ثمر? شيرين فهم روايات، به دور از هرگونه آفتي به بار بنشيند و در مسير خويش دچار هيچ‌گونه تضاد و تناقضي نشود.
و اين مبتني بر آن است که عنصر اصلي سازنده و خلّاق فهم، يعني روايات مفسِّر متنِ وحي، داراي نظامي هماهنگ باشد و از درون يکديگر را رد نکنند و اين خود مبنايي مهم در تحصيل فهم صحيح است که در بخش مباني عقلي فهم روايات تفسيري، «عدم تناقض دروني روايات تفسيري» نام گرفته است. در اين رويکرد، احاديث به مثاب? مکمّلي (طباطبايي، 1363، ج 3، ص 85 ـ 86 و طباطبايي، 1362، ص 26) براي قرآن مي‌ماند که از سويي، جزئياتِ احکامِ ناگفته را بيان مي‌کند و از سويي ديگر، پرده‌هاي ابهام را از چهر? دلرباي آيات وحي فرو مي‌کشد و به تفسير آن اقدام مي‌ورزد.
«عدم تناقض دروني روايات تفسيري» که برآمده از نگاهي برون ديني به روايات و تجزيه و تحليل عقلاني است، مبنايي است که روند اجتهاد مفسّران روايي، از جمله علامه طباطبائي (رحمة الله) را در فهم و به کارگيري اين دسته از روايات، بر پذيرفتن و لحاظ خود استوار مي‌سازد. تفسير الميزان که از مشخصات بارز آن، تعمّق در فهم و بررسي روايات تفسيري است، براي اصل موضوعيِ فوق نقش اساسي و بنيادين قايل است و بارها در آن اثر سترگ، مبناي مهمّ مذکور مورد توجه مؤلّف ارجمند آن قرار گرفته و در عين حال، اصلي کليدي در تفسير قرآن از طريق اخبار اهل بيت (عليهم السّلام) قلمداد شده است. «پس بدان، وقتي اخبار رسيده از اهل بيت را در ذيل موارد عام و خاص و مطلق و مقيد قرآن به خوبي مورد بررسي قرار دهي، بسيار است که مثلاً، از روايات عام، حکمي و از خاص، حکمي ديگر استفاده کني؛ و اين يکي از کليدهاي فهم آيات است» (طباطبايي، 1363، ج 1، ص 260).
بنابراين، هيچ تنافي و تناقضي بين احاديث معصومين (عليهم السّلام) وجود ندارد و آنچه در بين است، اختلافاتي ظاهري است که با اندک تأمّلي برطرف خواهد شد. احاديث گرچه در نگاه اوّل مختلف به نظر مي‌رسند، با قطع از ويژگي‌هاي بياني آنها، همگي آنها داراي معناي واحدي هستند (همان، ج 1، ص 384؛ ج 5، ص 60 و ج 7، ص 15). به طور کلي،^? آنچه در نگاه مؤلّف الميزان عامل پيدايي و منشأ تناقض آسيب‌زا^ در بين روايات تفسيري است، نظر انفرادي و تک به تک به روايات است که در صورت ملاحظ? جمعي آنها و با عنايت به عدم مخالفت آنها با عقل و نقل قطعي، تنافي مذکور رنگ خواهد باخت و جاي خود را به وفاق و هماهنگي خواهد بخشيد. «تناقض و تعارض زماني مضرّ خواهد بود که به تک تک روايات اخذ شود، ولي اگر مجموع آنها من حيث المجموع (به اين معنا که هم? آنها به خاطر عدم برخورداري از مطالب مخالف عقل و نقل طرح نشود) اخذ شود، تعارض موجود آسيبي نخواهد زد» (طباطبايي، 1363، ج 1، ص 293). آنچه مبناي عدم تناقض درونيِ روايات تفسيريِ رسيده از معصومين (عليهم السّلام) را اثبات مي‌کند، براهين محکمي است که از ناحي? عقل و نقل، اصل تناقض و حتي احتمال آن را در بين احاديث اهل بيت (عليهم السّلام) به کلي منتفي مي‌سازد. از گواهان نقل مي‌توان به رواياتي اشاره کرد که احاديث صادره از معصومين (عليهم السّلام) را به سان سخن واحدي تلقي کرده و هم? آنها را نور واحد فرض نموده است؛ مانند روايتي که در صفحات قبل از قول امام صادق (عليه السّلام) نقل شد.
در اشاره به براهين عقلي، دو دليلِ عرض? روايات بر سنت قطعي و عينيّت سنت و قرآن، براهين مستحکمي است که هر منصف خردمندي را به پذيرش مبناي مذکور وامي‌دارد.
از آنجايي که يکي از راه‌هاي تشخيص صحت و سقم روايات نقل شده از ائم? معصومين (صلّي الله عليه وآله وسلّم) عرض? آنها بر روايات و سنت قطعيِ رسيده از آنان است که از سوي خود آن بزرگواران توصيه شده است، اين کار زماني نتيجه‌بخش خواهد بود که هيچ تناقضي در بين نباشد. صاحب الميزان، در برخي از صفحات اين کتاب، معيار فوق براي ارزيابي احاديث را متذکر شده است (همان، ج 16، ص 57 و ج 19، ص 36 و 214). از سوي ديگر، در برخي از روايات صحيحِ رسيده از پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اهل بيت (عليهم السّلام) به عينيت و يکي بودن قرآن و روايات آنها تأکيد شده است و يکي از لوازم اين اتحاد، جريان برخي از احکام مربوط به قرآن در عرص? روايات است که از جمل? آنها عدم تناقض در آيات قرآن است که مي‌تواند در حق روايات نيز به اثبات برسد.^?
منابع
بابايي، علي‌اکبر؛ عزيزي‌کيا، غلامعلي و روحاني‌راد، مجتبي، (1376). روش‌شناسي تفسير قرآن، قم، پژوهشکد? حوزه و دانشگاه.
خضيّر جعفر، (1369). تفسير القرآن بالقرآن عند العلامه طباطبائي. قم، دارالقرآن.
طباطبايي، محمد حسين، (1361). قرآن در اسلام. قم، دفتر انتشارات اسلامي.
طباطبايي، محمد حسين، (1363). الميزان. ترجم? سيد محمد باقر موسوي همداني. بي‌جا، بنياد علمي و فکري علامه طباطبايي.
عميد، حسن، (1362). فرهنگ عميد. تهران، امير کبير.^?
پي‌نوشتها:
?. کارشناس ارشد مؤسسه امام خميني (ره) و مدرس دانشگاه علوم پزشکي يزد.
?. پايان ص 133.
? . پايان ص 134.
? . پايان ص 135.
? . پايان ص 136.
? . پايان ص 137.
? . پايان ص 138.
? . پايان ص 139.
? . پايان ص 140.
? . پايان ص 141.
? . پايان ص 142.
? . پايان ص 143.
? . پايان ص 144.
? . پايان ص 145.
? . پايان ص 146.
? . پايان ص 147.
? . پايان ص 148.
? . پايان ص 149.
? . پايان ص 150.
? . پايان ص 151.
? . پايان ص 152.
? . پايان ص 153.
24
. methodology..
. مراد از روايت در پژوهش حاضر، خبري است که به طريق نقل، به معصوم ختم شود.
. براي مطالع? بيشتر در تعريف (عقل و عقلي) به معناي عام، ر. ک: مهدي هادوي، مباني کلام اجتهاد در برداشت از قرآن کريم، قم: مؤسس? فرهنگي خان? فرد، 1377، ص 22 و 23.
. لازم به يادآوري است که مراد از اخبار تفسيري معناي عام آن بوده، شامل هر نوع روايت مربوط به متن و محتواي قرآن مي‌شود.
. در اين رويکرد روش تفسير قرآن به قرآن، نقش محوري را دارد که در پرتو آن واقع نمايي تفسير روايي در معرض سنجش قرار مي‌گيرد. ر. ک: الميزان، ج 3، ص 85 ـ 87 و ج 5، ص 274 (در اين قسمت علامه هرگونه خطاي اهل بيت در فهم و تفسير را، با استناد به آيات، مردود مي‌شمارد).
. ر. ک: قرآن در اسلام، ص 60.
. وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ.
. يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ.
. «ثم ان النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم) الذي علّمه القرآن وجعله معلماً لکتابه... وعترته و اهل بيته الذين اقامهم النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم) هذا المقام في الحديث المتفق عيه. بين الفريقين [اني تارك فيکم الثقلين ما ان تمسکتم بهما ان تضلوا بعدي ابداً کتاب الله وعترتي اهل بيتي وانهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض].
. وي در اينجا با تمسک به قاعد? مسلم «محال بودن. اجتماع نقيضين» به بررسي دو روايت مي‌پردازد.
. براي نمونه مي‌توان به روايت امام صادق (عليه السّلام) اشاره کرد که حضرت احاديث ائمه (عليهم السّلام) و رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم) را يکي دانسته و هم? آنها را برخاسته از ناحي? خداوند به حساب آورده است. (ر. ک: الميزان، ج 19، ص 33).
. وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ.
. هَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ‌ مُبِينٌ.
. إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً‌عَرَبِِيّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلٌونَ.
. هَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ.
. «و في تفسير القمي... حدثني ابي عن ابن ابي عمير عن عبدالرحيم القصير عن ابي عبدالله (عليه السّلام) قال: سألته عن «ن والقلم»... قال: فهو الکتاب المکنون الذي منه النسخ کلها او لستم عرباً؟ فکيف لا تعرفون معني الکلام. و احدکم يقول لصاحبه انسخ ذلك الکتاب او ليس انما ينسخ من کتاب آخر من الاصل و هو قوله انا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون.
. براي مطالعه بيشتر در اصول فوق ر. ک: روش شنانسي تفسير قرآن، علي‌اکبر بابايي و همکاران.
. وي در تفسير آي? 82 سور? نمل با اعتراف به اينکه تفسير آيه و آشکار ساختن مقصود آن از طريق قرآن امکان ندارد، لازم? فهم مراد آيه را رجوع به روايات مي‌داند. ر. ک: الميزان، ج 15، ص 396.
. براي نمونه، ايشان عموميت و شمول در مراد روايت را با استفاده از آيات به دست مي‌آورند. ر. ک: همان، ج 5، ص 110.
. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ قَلْبِكَ.
. وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ.
. يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهٍ وَيُزَکِّهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ.
. لاتَتَّبِعُوا الْهَوَي أَنْ تَعْدِلُوا وَإَنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا.
. اخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنْ الأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ.
. حديثي حديث ابي و حديث ابي حديث جدي و حديث جدي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث اميرالمؤمنين و حديث اميرالمؤمنين حديث رسول‌الله (صلّي الله عليه و‌آله وسلّم) و حديث رسول‌الله (صلّي الله عليه و‌آله وسلّم) قول‌الله عزّوجلّ.
. با توجه به کلام علامه، مراد از تناقضِ آسيب‌زا، تناقضي است که به طور قطع، مطالب يک روايت مخالف با روايات ديگر بوده، معاني متضادّي را ارائه نمايد.