اين را نشانه لطف خود درباره تو قرار داده است .
اى مريم ! شاخه درخت نخل را (كه سبز و بارور شده است ) تكان ده تا رطب تازه فرو افتد. سپس از آن رطب تازه بخور و چشمت روشن باشد. اگر پس از وضع حمل بدخواهان يهود زاييدن و بچه دار شدن تو را بهانه كردند و ديدى كه درباره آن سؤ ال مى كنند، به آنان بگو: من براى خدا نذر كرده ام روزه بگيرم ، بنابراين با كسى سخن نمى گويم (79))).
به دنبال آن ، مريم زاييد و عيسى نوزاد زيباى خود را پاك و پاكيزه و پيچيده در قنداق ، در بغل گرفت و به ميان قوم آمد، شهرى كه اين ماجرا در آن به وقوع پيوست ((ناصره )) واقع در فلسطين بود كه امروز هم هست و به زادگاه حضرت عيسى معروف است . چون عيسى در ((ناصره )) متولد شد، خود او را ((عيساى ناصرى )) مى گفتند و به همين علت هم پيروانش را ((نصرانى )) يا ((نصارا)) مى خوانند.
مريم كه خود از اولاد يعقوب يعنى دودمان بنى اسرائيل و قوم يهود بود، همينكه با آن كيفيت و حال و وضع ، نوزاد را به بغل گرفته و به ميان قوم خود آورد، گفتند: اى خواهر هارون ! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت سابقه بدكارى داشته است تو كه دختر هستى اين بچه را از كجا آورده اى ؟ مريم با الهام غيبى اشاره به نوزاد كرد كه از خود وى جويا شويد. گفتند: چگونه با نوزادى كه در گهواره (قنداق ) است سخن بگوييم ؟(80))).
در هيمن لحظه عيساى نوزاد گفت : ((من بنده خدايم و (معانى ) كتاب آسمانى به من داده شده و خدا مرا پيغمبر نموده است و هر جا باشم پر بركت قرار داده و سفارش كرده است كه تا زنده ام نمازگزارم و زكات بدهم . و سفارش كرده است كه نسبت به مادرم نيكوكار باشم و ستمگر و سنگدل نباشم .
درود بر من روزى كه متولد شدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه زنده مى شوم )).
خداوند شخصيت مريم را در آيه آخر سوره تحريم بدينگونه بازگو مى فرمايد:((مريم دختر عمران نمونه كامل يك فرد با ايمان بود.رحمش پاك و ما روح خود را در آن دميديم . او سخنان خداى خود و كتب او را تصديق داشت و شخصا نيز از بندگان فرمانبردار خداوندبود)).
((امّ جميل )) همسر ابولهب و خواهر ابوسفيان بود. مى دانيم كه ابوسفيان مالدار معروف بنى اميه و شخص با نفوذ مكه بود و در اظهار عداوت نسبت به پيغمبر اسلام شهرت داشت . ابولهب نيز عموى پيغمبر اسلام و يكى از ده پسر عبدالمطلب ، سرسخت ترين دشمنان پيغمبر و مسلمانان بود.
ابولهب با اينكه از خاندان نجيب هاشم بود، مع الوصف بر اثر همنشينى با افراد فاسد قريش يعنى سران مشرك مكه و تماس دائم با آنها رنگ جماعت به خود گرفته بود. اين مرد زردانبوى بد دهن ، هتّاك و جسور، در ميان مشركان مكه بيش از همه نسبت به برادرزاده اش پيغمبر اسلام خصومت مى ورزيد و او را مى آزرد.
زن او ((ام جميل )) هم زنى بدسرشت و كينه توز بود. خانه آنان در همسايگى پيغمبر قرار داشت . هر خبرى كه از برادر زاده شوهر خود پيغمبر اسلام مى شنيد، آن را به اطلاع مشركان مى رسانيد.
ام جميل ، علاوه بر اين ، شوهرش او را وا مى داشت تا به پيغمبر آزار بيشتر برساند. او حتّى نام پيغمبر را عوض كرده بود و مى گفت : به او نگوييد ((محمّد)) بلكه بگوييد ((مُذَمّم ))!!
وقتى اين خبررابه پيغمبردادند،فرمود:خداخواسته است نام مراازدهان اين زن بيندازد تا هر ناسزايى كه مى گويد،به ((مُذَمّم ))بگويد،من كه ((مُذَمّم ))نيستم !
ام جميل ، شبها خار و خاشاك و هيزم مى آورد و در نقطه اى كه محل عبور پيغمبر بود مى ريخت تا از اين راه به حضرت صدمه بزند.
شوهر او ابولهب هم داوطلب شده بود كه مال و ثروت خود را در راه مبارزه با پيغمبر صرف كند و اين كار را هم مى كرد.
ام جميل از هر گونه شرارت و سخن چينى و جسارت نسبت به پيغمبر خوددارى نداشت و عواقب سوء آن را هم به گردن مى گرفت .
اين زن شرير همينكه پيغمبر را مى ديد، از گفتن هر سخن زننده و هر گونه فحاشى به حضرت خوددارى نمى كرد.
ابولهب نيز بارها همينكه نگاهش به پيغمبر مى افتاد، او را دنبال مى نمود و خاك و سنگريزه به طرف آن