ترجمه و تفسیر نهج البلاغه

شارح: محمدتقی جعفری

جلد 9 -صفحه : 246/ 221
نمايش فراداده

[ 279 ] زيرا مغز ما در حال خواب كشش زمان را بطور طبيعى درك نميكند . و اگر اين قدرت مغزى را داشته باشيم كه : در اين زندگانى از حوادث و رويدادها و محسوسات قطع نظر نموده و بطور خالص گذشت لحظات زمان را بطور خالص مورد تماشا قرار بدهيم ، از سرعت گذشت آن به وحشت خواهيم افتاد . مخصوصا اگر نتيجه گذشت زمان را هم در نظر بگيريم كه عبارتست از بريدن تدريجى درخت عمر ما ، تأسف شديد هم بآن وحشت اضافه خواهد گشت :


  • در قطع نخل سركش باغ حيات ما چون اره دوسر نفس اندر كشاكش است

  • چون اره دوسر نفس اندر كشاكش است چون اره دوسر نفس اندر كشاكش است

فقط يك توجه است كه مى تواند وحشت و تأسف گذشت و سپرى شدن عمر ما را از بين ببرد و اميد و خوشحالى و آرامش را جانشين آنها بسازد و آن توجه باينست كه بدانيم با هر نفسى كه مى زنيم از زندان دنيا دورتر و به ملاقات پروردگارمان نزديكتر مى شويم :


  • اين نفس جانهاى ما را همچنان اندك اندك دزدد از حبس جهان

  • اندك اندك دزدد از حبس جهان اندك اندك دزدد از حبس جهان

تا اليه يصعدا طياب الكلم

صاعدا منّا الى حيث علم [ 1 ]ترتقى أنفاسنا بالارتقاء

متحفا منَّا الى دار البقاء [ 2 ] پارسى گوئيم ، يعنى اين كشش

زانطرف آيد كه دارد او چشش

اين توجه معلول درك صحيح واقعيات است كه با عمل مطابق آن واقعيات همراه باشد . عمل مطابق واقعيات از قطعه قطعه شدن موجوديت آدمى با گذشت زمان و سپرده شدن هر قطعه آن به برهه اى از زمان جلوگيرى مى نمايد :


  • هست هشيارى زياد ما مضى آتش اندر زن بهر دو تا به كى لا مكانى كه در او نور خدا است ماضى و مستقبل و حالش كجا است

  • ماضى و مستقلبت پرده خدا پر گره باشى از اين هر دو چونى ماضى و مستقبل و حالش كجا است ماضى و مستقبل و حالش كجا است

زيرا مقصود از جمله :

[ 1 ] تا بسوى خداوندى برود كلمات يا اعمال پاكيزه تا آنجا كه خدا ميداند .

[ 2 ] نفس هاى ما بعنوان تحفه اى بسوى ابديت ارتقاء پيدا مى كند . [ 280 ]

فلم يبق منها الاّ صبابة كصبابة الأناء اصطبّها صابّها ( و نمانده است از دنيا مگر ته مانده اى در كاسه اى كه كسى آنرا در كاسه ريخته باشد ) .

اينست كه هر لحظه اى از زمان كه در آن قرار گرفته ايم ، بدانجهت كه لحظات بعدى در اختيار ما نيست و ممكن است زندگى ما پيش از فرا رسيدن آن لحظات به پايان برسد ، يا در امكانات و استعدادهاى فعلى ما نقص و كاهشى پيدا شود و علل موفقيت هاى ما از بين بروند لذا همان لحظه اى كه در آن قرار داريم ، با نظر به امكانات و استعدادهاى موجود مانند اينست كه ته مانده اى از امكانات و استعدادهاى گذشته در اختيار ما است و يا اصول و مبادى هستى مربوط به هستى آفرين ، مقدار كمى آن امكانات را به گنجايش اين لحظه در اختيار ما قرار داده است . اين همان مضمون بيتى است كه مى گويد :


  • ما فات قضى و ما سيأتيك فأين قم فاغتنم الفرصة بين العدمين

  • قم فاغتنم الفرصة بين العدمين قم فاغتنم الفرصة بين العدمين

( آنچه كه گذشته ، سپرى شده است و آنچه كه مى آيد آمدنش قطعى نيست و معلوم نيست كه چگونه خواهد آمد ، پس برخيز و ميان دو عدم را غنيمت بشمار ) 9 الا و ان الاخرة قد اقبلت ( بدانيد كه آخرت روى آورده است ) .