[ 279 ] زيرا مغز ما در حال خواب كشش زمان را بطور طبيعى درك نميكند . و اگر اين قدرت مغزى را داشته باشيم كه : در اين زندگانى از حوادث و رويدادها و محسوسات قطع نظر نموده و بطور خالص گذشت لحظات زمان را بطور خالص مورد تماشا قرار بدهيم ، از سرعت گذشت آن به وحشت خواهيم افتاد . مخصوصا اگر نتيجه گذشت زمان را هم در نظر بگيريم كه عبارتست از بريدن تدريجى درخت عمر ما ، تأسف شديد هم بآن وحشت اضافه خواهد گشت :
فقط يك توجه است كه مى تواند وحشت و تأسف گذشت و سپرى شدن عمر ما را از بين ببرد و اميد و خوشحالى و آرامش را جانشين آنها بسازد و آن توجه باينست كه بدانيم با هر نفسى كه مى زنيم از زندان دنيا دورتر و به ملاقات پروردگارمان نزديكتر مى شويم :
تا اليه يصعدا طياب الكلم
صاعدا منّا الى حيث علم [ 1 ]ترتقى أنفاسنا بالارتقاء
متحفا منَّا الى دار البقاء [ 2 ] پارسى گوئيم ، يعنى اين كشش
زانطرف آيد كه دارد او چشش
اين توجه معلول درك صحيح واقعيات است كه با عمل مطابق آن واقعيات همراه باشد . عمل مطابق واقعيات از قطعه قطعه شدن موجوديت آدمى با گذشت زمان و سپرده شدن هر قطعه آن به برهه اى از زمان جلوگيرى مى نمايد :
زيرا مقصود از جمله :
[ 1 ] تا بسوى خداوندى برود كلمات يا اعمال پاكيزه تا آنجا كه خدا ميداند .
[ 2 ] نفس هاى ما بعنوان تحفه اى بسوى ابديت ارتقاء پيدا مى كند . [ 280 ]
فلم يبق منها الاّ صبابة كصبابة الأناء اصطبّها صابّها ( و نمانده است از دنيا مگر ته مانده اى در كاسه اى كه كسى آنرا در كاسه ريخته باشد ) .
اينست كه هر لحظه اى از زمان كه در آن قرار گرفته ايم ، بدانجهت كه لحظات بعدى در اختيار ما نيست و ممكن است زندگى ما پيش از فرا رسيدن آن لحظات به پايان برسد ، يا در امكانات و استعدادهاى فعلى ما نقص و كاهشى پيدا شود و علل موفقيت هاى ما از بين بروند لذا همان لحظه اى كه در آن قرار داريم ، با نظر به امكانات و استعدادهاى موجود مانند اينست كه ته مانده اى از امكانات و استعدادهاى گذشته در اختيار ما است و يا اصول و مبادى هستى مربوط به هستى آفرين ، مقدار كمى آن امكانات را به گنجايش اين لحظه در اختيار ما قرار داده است . اين همان مضمون بيتى است كه مى گويد :
( آنچه كه گذشته ، سپرى شده است و آنچه كه مى آيد آمدنش قطعى نيست و معلوم نيست كه چگونه خواهد آمد ، پس برخيز و ميان دو عدم را غنيمت بشمار ) 9 الا و ان الاخرة قد اقبلت ( بدانيد كه آخرت روى آورده است ) .