محبت اهل بیت در کتاب و سنت (3)

زهرا پور عبدالله

نسخه متنی
نمايش فراداده

محبت اهل بيت در كتاب و سنت(قسمت سوم )

زهرا پورعبدالله

« انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون ‏». (1)

در مورد اين آيه، در جلد 4 تفسير نمونه ص 423 چنين آمده است: اين آيه با كلمه « انما » كه در لغت عرب به معنى انحصار مى‏آيد، شروع شده و مى‏گويد: ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه شخص است: خدا و پيامبر و كسانى كه ايمان آورده‏اند و نماز را بر پا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند...، شك نيست كه كلمه « ولى ‏» در آيه به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست، زيرا ولايت‏به معنى دوستى و يارى كردن، مخصوص كسانى نيست كه نماز مى‏خوانند و در حال ركوع زكات مى‏دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مى‏گيرد، همه مسلمين بايد يكديگر را دوست‏بدارند و يارى كنند، حتى آنهايى كه زكات بر آنها واجب نيست و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند، آنها هم بايد دوست و ياروياور يكديگر باشند.

از اينجا روشن مى‏شود كه منظور از « ولى ‏» در آيه فوق ولايت‏به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، بخصوص اينكه اين ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت‏عليهم السلام و ولايت‏خدا در كنار هم قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شده‏اند.

و به اين ترتيب، اين آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى، دلالت‏بر ولايت و امامت على‏عليه السلام مى‏كند. لذا به دليل جدا بودن آن از عنوان بحث اين مقاله، به شرح و بسط آن نمى‏پردازيم.

« و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا »; (2) كسى كه خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را اطاعت كند همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت‏خود را بر آنها تمام كرده از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان و آنها رفيق‏هاى خوبى هستند.

يكى از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله به نام « ثوبان ‏» كه نسبت‏به حضرت، محبت و علاقه شديدى داشت، روزى با حال پريشان خدمتش رسيد. پيامبرصلى الله عليه وآله از سبب ناراحتى او سؤال نمود. در جواب عرض كرد: زمانى كه از شما دور مى‏شوم و شما را نمى‏بينم، نارحت مى‏شوم. امروز در اين فكر فرو رفته‏بودم كه فرداى قيامت اگر من اهل بهشت‏باشم، مسلما در مقام و جايگاه شما نخواهم بود و بنابراين شما را هرگز نخواهم ديد و اگر اهل بهشت نباشم كه تكليفم روشن است و بنابراين در هر حال، از درك حضور شما محروم خواهم شد، با اين حال چرا افسرده نباشم؟

آيه‏هاى فوق نازل شد و به اين گونه اشخاص بشارت داد كه افراد مطيع پروردگار در بهشت نيز همنشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود، سپس پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: به خدا سوگند ايمان مسلمانى كامل نمى‏شود، مگر اينكه مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بيشتر دوست‏بدارد و در برابر گفتار من تسليم باشد. (3)

« قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفور رحيم ‏»; (4) بگو اگر خدا را دوست مى‏داريد، از من پيروى كنيد تا خدا (هم) شما را دوست‏بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.

اين آيه نيز به دليل آنكه سخن در منشا آغازين محبت اهل بيت‏عليهم السلام دارد، انتخاب شده است:

كسى كه مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستين نشانه‏اش اين است كه از پيامبر و فرستاده او پيروى كند. بديهى است اطاعت و محبت اهل بيت از محبت‏خدا سرچشمه گرفته است و محبت تنها يك علاقه قلبى نيست‏بلكه بايد آثار آن در عمل انسان منعكس باشد.

اين يك اصل كلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است. آنها كه شب و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيكان مى‏زنند، اما در عمل، كمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند.

در معانى الاخبار از امام صادق‏عليه السلام نقل شده كه فرمود: « ما احب الله من عصاه ‏»; كسى كه گناه مى‏كند، خدا را دوست نمى‏دارد. سپس اين شعر معروف را قرائت فرمود:


  • تعصي الاله و انت تظهر حبه لو كان حبك صادقا لاطعته ان المحب لمن يحب مطيع (5)

  • هذا لعمري في الفعال بديع ان المحب لمن يحب مطيع (5) ان المحب لمن يحب مطيع (5)

معصيت پروردگار مى‏كنى، با اين حال اظهار محبت‏به او مى‏نمايى. به جانم سوگند اين كار عجيبى است. اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او مى‏كردى; زيرا كسى كه ديگرى را دوست مى‏دارد، از فرمان او پيروى مى‏كند.

محبت اهل بيت عليهم السلام در روايات

1 - احاطه مطلق و عام آل محمد صلوات الله عليهم، به آفرينش

بعد از وفات پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله، صد نفر از مسيحيان به سرپرستى جاثليق نصرانى (6) نزد على‏عليه السلام آمدند و سؤالاتى را مطرح كردند، از جمله جاثليق نصرانى پرسيد: مرا از وجه خداى تبارك و تعالى با خبر كن.

على‏عليه السلام آتشى برافروخت و از او پرسيد: وجه اين آتش كجاست؟ نصرانى پاسخ داد: همه حدود آتش وجه آن است. على‏عليه السلام فرمود: اين آتش، كه خود آفريده و مصنوع است، وجهش شناخته نمى‏شود، پس چگونه خدا كه آفريننده آتش است و هيچ گونه شناختى به آن ندارد، وجهش شناخته شود؟ آرى مشرق و مغرب براى اوست و به هر كجا رو كند، آنجا وجه خداست و بر پروردگار ما هيچ چيز، مخفى و پوشيده نيست. (7)

روايات بسيارى وجه الله را آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم معرفى كرده است كه آنان مصداق اتم و اعلاى آن به شمار مى‏آيند. امام صادق‏عليه السلام فرمود: همانا خدا ما را آفريد و خلقت ما را نيكو ساخت و ما را چشم خود در بندگانش و لسان گويا و ست‏باز خود در خلقش قرار داد. دستى كه رافت و رحمت‏بر بندگانش باز است و وجه خويش كه از آن بايد وارد شد و در خويش كه بر او دلالت و راهنمايى گردد و گنجينه‏دار خويش در آسمان و زمينش. به وسيله ما، درختان بارور شدند و ميوه‏ها رسيدند و رودخانه‏ها جريان يافتند و به وسيله ما باران آسمان نازل گرديد و گياهان زمينى روييده شد، با عبادت ما خدا پرستيده شد و اگر ما نبوديم، خدا پرستيده نمى‏شد. (8)

آرى، هيچ گوشه‏اى از جهان از وجود مقدس آل الله خالى نيست و هر جا سخن خيرى به ميان مى‏آيد، آنان تمام آن هستند; «ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و ماويه و منتهاه.» (9)

البته اگر كسى از موجودات نتواند اين مقام را دريابد، به هيچ وجه دليل بر عدم اين مقام و اين احاطه نيست و اگر مثلا معانى ظاهر قرآن و بخش‏هاى گوناگون آن را به ظاهر بدون وساطت پيامبر و امام‏عليهم السلام مى‏فهميم و براى خود، استقلال حس مى‏كنيم، دليل بر عدم وساطت و دخالت معصوم نيست. اين احساس همواره دليل بر قصور و عدم درك ماست و خود، نوعى غفلت و بى‏خبرى است كه دامنگير ما شده و به سعى خود نتوان برد پى به گوهر مقصود.

2 - صدور مقدرات از آل الله

طبق نصوص قطعى و مسلم، تقديرات پروردگار متعال، از آستان مقدس آل محمدعليهم السلام سر مى‏زند و از اين بيت مطهر منتشر مى‏شود، چنان كه در متن زيارت مطلقه امام حسين‏عليه السلام مى‏خوانيم: « ارادة الرب في مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم ... » (10) ; اراده پروردگار در اندازه و مقادير امورش به سوى شما هبوط مى‏كند و از بيوت شما صادر مى‏گردد.

اراده حضرت اقدس پروردگار از مسير خاندان عصمت و ولايت، همه را اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان و جن و ملك فرا مى‏گيرد; چون كه آنان وسيله فيض و رحمت پروردگارند: « و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون ‏» (11) ; و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است، براى آنها روشن‏سازى و شايد انديشه كنند.

اين آيه و نظاير آن، صريحا روشنگر واقعيتى است كه عقل و فطرت و قلب سليم آن را قبول مى‏كند.

نكته مهم اينجاست كه: اگر بيان آل عصمت در چيزى نباشد، آن چيز نه تنها مشكل و غامض است، بلكه گويا آن چيز به طور كلى وجود ندارد، از اين رو، ولايت اهل بيت‏عليهم السلام محور و قطب قرآن و جميع كتب آسمانى معرفى شده است.

3 - محبت اهل بيت‏عليهم السلام اساس اسلام است

آرى محبت آل محمد - صلوات الله عليهم - دائر مدار آفرينش و اساس نجات و محور جميع معارف الهى است كه بستگان كمند تو رستگارانند.

به روايت امام صادق‏عليه السلام، رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:

« لكل شي‏ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البيت ‏»; (12) براى هر چيزى اساس و پايه‏اى است و اساس اسلام محبت ما اهل بيت است.

على‏عليه السلام‏در توصيف آل محمدصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: « هم اساس الدين و عماد اليقين، اليهم يفي‏ء الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولاية ‏»; (13) آل محمد اساس و پايه دين و ستون ايمان و يقين هستند، دورافتادگان از راه حق به آنان رجوع كرده و واماندگان آنان ملحق مى‏شوند و خصائص امامت (علوم و معارف) در آنان جمع و حق ايشان است و بس.

پس از آنكه در جامعه‏اى ولايت تحقق يافت، زمينه تحقق احكام اسلام نيز فراهم مى‏گردد و تضعيف ولايت‏به هر اندازه، به تضعيف اصل حاكميت اسلام منجر مى‏شود.

خاتمه

در پايان به ذكر روايتى مى‏پردازيم كه موجب شادابى دل و طراوات جان باشد. حكم بن عتيه مى‏گويد: روزى در حضور امام باقرعليه السلام بودم و اطاق پر از جمعيت‏بود. در اين هنگام پيرمردى كه بر عصاى بلندش تكيه كرده بود، آمد و دم در ايستاد و گفت: « السلام عليك يابن رسول الله و رحمة الله و بركاته‏ »، آنگاه ساكت‏شد.

امام باقرعليه السلام فرمود: « و عليك السلام و رحمة الله و بركاته ‏». پيرمرد آنگاه به كسانى كه در خانه بودند سلام كرد و خاموش ايستاد. مردم نيز جواب سلام او را دادند. سپس او رو به امام كرد و گفت: يابن رسول الله ! مرا پهلوى خود بنشان ! جانم فداى تو، به خدا قسم من شما را دوست دارم و نيز كسانى را كه به شما محبت مى‏ورزند، دوست دارم. به خدا قسم محبتم به شما و محبين شما به خاطر طمع دنيا نيست. به خدا قسم من به دشمن شما بغض و كينه دارم و از آنها بيزارم و به خدا قسم من حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مى‏دانم و منتظر امر و فرمان شما هستم، جانم فداى تو آيا براى من اميد (نجاتى) دارى؟

امام باقرعليه السلام فرمود: بيا اينجا ! بيا اينجا ! (آمد) تا او را پهلوى خود نشاند. آنگاه فرمود: اى پيرمرد همانا شخصى نزد پدرم، على بن الحسين‏عليهما السلام آمد و مثل همين سؤال كه تو از من كردى از پدرم پرسيد. پدرم به او فرمود: اگر بميرى (نگران مباش زيرا) بر رسول خداصلى الله عليه وآله و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين وارد مى‏شوى و دلت‏خنك و چشمت روشن مى‏شود و با فرشتگان كرام الكاتبين، با روح و ريحان از تو استقبال مى‏شود و اين هنگامى است كه جان تو به اينجا برسد و با دست‏به گلوى خود اشاره نمود و اگر زنده بمانى، آنچه باعث روشنى چشم تو است‏ببينى و با ما در بالاترين درجات بهشت‏خواهى بود پيرمرد گفت: چه فرمودى اى ابوجعفر ! امام‏عليه السلام همان سخن را براى او تكرار كرد. پيرمرد گفت: الله اكبر ! ابوجعفر ! اگر من بميرم و جانم به اينجا (گلو) رسد بر رسول خداصلى الله عليه وآله و بر على و بر حسن و حسين و على بن الحسين‏عليهم السلام وارد مى‏شوم و چشمم روشن گردد و دلم خنك شود و با فرشتگان كرام‏الكاتبيين با روح و ريحان استقبال شوم و اگر زنده بمانم، آنچه باعث روشنى چشم من است، ببينم و با شما در بالاترين درجات بهشت‏باشم ؟ !

آنگاه پيرمرد شروع كرد به هاى هاى گريه كردن تا به زمين افتاد. حضار مجلس، حال آن پير را كه چنين ديدند، گريه و شيون سر دادند. سپس امام باقرعليه السلام با انگشت‏خود اشك از گوشه‏هاى چشم پيرمرد پاك كرد. پير سرش را بلند كرد و به امام باقرعليه السلام گفت: يابن رسول الله ! جانم به فدايت دستت را به من بده.

حضرت دست‏خود را به او داد. پير آن را بوسيد و بر ديدگان و رخسارش نهاد. آنگاه شكم سينه خود را برهنه كرد و دست‏حضرت را بر شكم و سينه خود نهاد. آنگاه برخاست و خداحافظى كرد و از منزل خارج شد.

امام باقرعليه السلام در حالى كه با نگاه او را بدرقه مى‏كرد، رو به مردم كرد و فرمود: هر كه دوست دارد كه به مردى از اهل بهشت نگاه كند به اين مرد نگاه كند. (14)

1. مائده / 55.

2.نساء / 69.

3. تفسير نمونه، ج‏3، ص‏459.

4. آل عمران / 31.

5. تفسير نمونه، ج 2، ص 385.

6. نصرانيها، سرآمد اسقفها را جاثليق مى‏گويند.

7. توحيد صدوق، ص 182، رقم 16.

8. كافى، ج 1، ص 144.

9. زيارت جامعه كبيره.

10. كامل الزيارات، ص 198.

11. نحل / 44.

12. محاسن برقى، ج 1، ص 150، رقم 66.

13. نهج‏البلاغه، خطبه 1.

14. كافى ج 8، ص 76.