زهرا پورعبدالله
« انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون ». (1)
در مورد اين آيه، در جلد 4 تفسير نمونه ص 423 چنين آمده است: اين آيه با كلمه « انما » كه در لغت عرب به معنى انحصار مىآيد، شروع شده و مىگويد: ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه شخص است: خدا و پيامبر و كسانى كه ايمان آوردهاند و نماز را بر پا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند...، شك نيست كه كلمه « ولى » در آيه به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست، زيرا ولايتبه معنى دوستى و يارى كردن، مخصوص كسانى نيست كه نماز مىخوانند و در حال ركوع زكات مىدهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مىگيرد، همه مسلمين بايد يكديگر را دوستبدارند و يارى كنند، حتى آنهايى كه زكات بر آنها واجب نيست و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند، آنها هم بايد دوست و ياروياور يكديگر باشند.
از اينجا روشن مىشود كه منظور از « ولى » در آيه فوق ولايتبه معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، بخصوص اينكه اين ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام و ولايتخدا در كنار هم قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شدهاند.
و به اين ترتيب، اين آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى، دلالتبر ولايت و امامت علىعليه السلام مىكند. لذا به دليل جدا بودن آن از عنوان بحث اين مقاله، به شرح و بسط آن نمىپردازيم.
« و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا »; (2) كسى كه خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را اطاعت كند همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمتخود را بر آنها تمام كرده از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان و آنها رفيقهاى خوبى هستند.
يكى از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله به نام « ثوبان » كه نسبتبه حضرت، محبت و علاقه شديدى داشت، روزى با حال پريشان خدمتش رسيد. پيامبرصلى الله عليه وآله از سبب ناراحتى او سؤال نمود. در جواب عرض كرد: زمانى كه از شما دور مىشوم و شما را نمىبينم، نارحت مىشوم. امروز در اين فكر فرو رفتهبودم كه فرداى قيامت اگر من اهل بهشتباشم، مسلما در مقام و جايگاه شما نخواهم بود و بنابراين شما را هرگز نخواهم ديد و اگر اهل بهشت نباشم كه تكليفم روشن است و بنابراين در هر حال، از درك حضور شما محروم خواهم شد، با اين حال چرا افسرده نباشم؟
آيههاى فوق نازل شد و به اين گونه اشخاص بشارت داد كه افراد مطيع پروردگار در بهشت نيز همنشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود، سپس پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: به خدا سوگند ايمان مسلمانى كامل نمىشود، مگر اينكه مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بيشتر دوستبدارد و در برابر گفتار من تسليم باشد. (3)
« قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفور رحيم »; (4) بگو اگر خدا را دوست مىداريد، از من پيروى كنيد تا خدا (هم) شما را دوستبدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.
اين آيه نيز به دليل آنكه سخن در منشا آغازين محبت اهل بيتعليهم السلام دارد، انتخاب شده است:
كسى كه مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستين نشانهاش اين است كه از پيامبر و فرستاده او پيروى كند. بديهى است اطاعت و محبت اهل بيت از محبتخدا سرچشمه گرفته است و محبت تنها يك علاقه قلبى نيستبلكه بايد آثار آن در عمل انسان منعكس باشد.
اين يك اصل كلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است. آنها كه شب و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيكان مىزنند، اما در عمل، كمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند.
در معانى الاخبار از امام صادقعليه السلام نقل شده كه فرمود: « ما احب الله من عصاه »; كسى كه گناه مىكند، خدا را دوست نمىدارد. سپس اين شعر معروف را قرائت فرمود:
معصيت پروردگار مىكنى، با اين حال اظهار محبتبه او مىنمايى. به جانم سوگند اين كار عجيبى است. اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او مىكردى; زيرا كسى كه ديگرى را دوست مىدارد، از فرمان او پيروى مىكند.
1 - احاطه مطلق و عام آل محمد صلوات الله عليهم، به آفرينش
بعد از وفات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، صد نفر از مسيحيان به سرپرستى جاثليق نصرانى (6) نزد علىعليه السلام آمدند و سؤالاتى را مطرح كردند، از جمله جاثليق نصرانى پرسيد: مرا از وجه خداى تبارك و تعالى با خبر كن.
علىعليه السلام آتشى برافروخت و از او پرسيد: وجه اين آتش كجاست؟ نصرانى پاسخ داد: همه حدود آتش وجه آن است. علىعليه السلام فرمود: اين آتش، كه خود آفريده و مصنوع است، وجهش شناخته نمىشود، پس چگونه خدا كه آفريننده آتش است و هيچ گونه شناختى به آن ندارد، وجهش شناخته شود؟ آرى مشرق و مغرب براى اوست و به هر كجا رو كند، آنجا وجه خداست و بر پروردگار ما هيچ چيز، مخفى و پوشيده نيست. (7)
روايات بسيارى وجه الله را آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم معرفى كرده است كه آنان مصداق اتم و اعلاى آن به شمار مىآيند. امام صادقعليه السلام فرمود: همانا خدا ما را آفريد و خلقت ما را نيكو ساخت و ما را چشم خود در بندگانش و لسان گويا و ستباز خود در خلقش قرار داد. دستى كه رافت و رحمتبر بندگانش باز است و وجه خويش كه از آن بايد وارد شد و در خويش كه بر او دلالت و راهنمايى گردد و گنجينهدار خويش در آسمان و زمينش. به وسيله ما، درختان بارور شدند و ميوهها رسيدند و رودخانهها جريان يافتند و به وسيله ما باران آسمان نازل گرديد و گياهان زمينى روييده شد، با عبادت ما خدا پرستيده شد و اگر ما نبوديم، خدا پرستيده نمىشد. (8)
آرى، هيچ گوشهاى از جهان از وجود مقدس آل الله خالى نيست و هر جا سخن خيرى به ميان مىآيد، آنان تمام آن هستند; «ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و ماويه و منتهاه.» (9)
البته اگر كسى از موجودات نتواند اين مقام را دريابد، به هيچ وجه دليل بر عدم اين مقام و اين احاطه نيست و اگر مثلا معانى ظاهر قرآن و بخشهاى گوناگون آن را به ظاهر بدون وساطت پيامبر و امامعليهم السلام مىفهميم و براى خود، استقلال حس مىكنيم، دليل بر عدم وساطت و دخالت معصوم نيست. اين احساس همواره دليل بر قصور و عدم درك ماست و خود، نوعى غفلت و بىخبرى است كه دامنگير ما شده و به سعى خود نتوان برد پى به گوهر مقصود.
طبق نصوص قطعى و مسلم، تقديرات پروردگار متعال، از آستان مقدس آل محمدعليهم السلام سر مىزند و از اين بيت مطهر منتشر مىشود، چنان كه در متن زيارت مطلقه امام حسينعليه السلام مىخوانيم: « ارادة الرب في مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم ... » (10) ; اراده پروردگار در اندازه و مقادير امورش به سوى شما هبوط مىكند و از بيوت شما صادر مىگردد.
اراده حضرت اقدس پروردگار از مسير خاندان عصمت و ولايت، همه را اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان و جن و ملك فرا مىگيرد; چون كه آنان وسيله فيض و رحمت پروردگارند: « و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون » (11) ; و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است، براى آنها روشنسازى و شايد انديشه كنند.
اين آيه و نظاير آن، صريحا روشنگر واقعيتى است كه عقل و فطرت و قلب سليم آن را قبول مىكند.
نكته مهم اينجاست كه: اگر بيان آل عصمت در چيزى نباشد، آن چيز نه تنها مشكل و غامض است، بلكه گويا آن چيز به طور كلى وجود ندارد، از اين رو، ولايت اهل بيتعليهم السلام محور و قطب قرآن و جميع كتب آسمانى معرفى شده است.
3 - محبت اهل بيتعليهم السلام اساس اسلام است
آرى محبت آل محمد - صلوات الله عليهم - دائر مدار آفرينش و اساس نجات و محور جميع معارف الهى است كه بستگان كمند تو رستگارانند.
به روايت امام صادقعليه السلام، رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:
« لكل شيء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البيت »; (12) براى هر چيزى اساس و پايهاى است و اساس اسلام محبت ما اهل بيت است.
علىعليه السلامدر توصيف آل محمدصلى الله عليه وآله مىفرمايد: « هم اساس الدين و عماد اليقين، اليهم يفيء الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولاية »; (13) آل محمد اساس و پايه دين و ستون ايمان و يقين هستند، دورافتادگان از راه حق به آنان رجوع كرده و واماندگان آنان ملحق مىشوند و خصائص امامت (علوم و معارف) در آنان جمع و حق ايشان است و بس.
پس از آنكه در جامعهاى ولايت تحقق يافت، زمينه تحقق احكام اسلام نيز فراهم مىگردد و تضعيف ولايتبه هر اندازه، به تضعيف اصل حاكميت اسلام منجر مىشود.
در پايان به ذكر روايتى مىپردازيم كه موجب شادابى دل و طراوات جان باشد. حكم بن عتيه مىگويد: روزى در حضور امام باقرعليه السلام بودم و اطاق پر از جمعيتبود. در اين هنگام پيرمردى كه بر عصاى بلندش تكيه كرده بود، آمد و دم در ايستاد و گفت: « السلام عليك يابن رسول الله و رحمة الله و بركاته »، آنگاه ساكتشد.
امام باقرعليه السلام فرمود: « و عليك السلام و رحمة الله و بركاته ». پيرمرد آنگاه به كسانى كه در خانه بودند سلام كرد و خاموش ايستاد. مردم نيز جواب سلام او را دادند. سپس او رو به امام كرد و گفت: يابن رسول الله ! مرا پهلوى خود بنشان ! جانم فداى تو، به خدا قسم من شما را دوست دارم و نيز كسانى را كه به شما محبت مىورزند، دوست دارم. به خدا قسم محبتم به شما و محبين شما به خاطر طمع دنيا نيست. به خدا قسم من به دشمن شما بغض و كينه دارم و از آنها بيزارم و به خدا قسم من حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مىدانم و منتظر امر و فرمان شما هستم، جانم فداى تو آيا براى من اميد (نجاتى) دارى؟
امام باقرعليه السلام فرمود: بيا اينجا ! بيا اينجا ! (آمد) تا او را پهلوى خود نشاند. آنگاه فرمود: اى پيرمرد همانا شخصى نزد پدرم، على بن الحسينعليهما السلام آمد و مثل همين سؤال كه تو از من كردى از پدرم پرسيد. پدرم به او فرمود: اگر بميرى (نگران مباش زيرا) بر رسول خداصلى الله عليه وآله و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين وارد مىشوى و دلتخنك و چشمت روشن مىشود و با فرشتگان كرام الكاتبين، با روح و ريحان از تو استقبال مىشود و اين هنگامى است كه جان تو به اينجا برسد و با دستبه گلوى خود اشاره نمود و اگر زنده بمانى، آنچه باعث روشنى چشم تو استببينى و با ما در بالاترين درجات بهشتخواهى بود پيرمرد گفت: چه فرمودى اى ابوجعفر ! امامعليه السلام همان سخن را براى او تكرار كرد. پيرمرد گفت: الله اكبر ! ابوجعفر ! اگر من بميرم و جانم به اينجا (گلو) رسد بر رسول خداصلى الله عليه وآله و بر على و بر حسن و حسين و على بن الحسينعليهم السلام وارد مىشوم و چشمم روشن گردد و دلم خنك شود و با فرشتگان كرامالكاتبيين با روح و ريحان استقبال شوم و اگر زنده بمانم، آنچه باعث روشنى چشم من است، ببينم و با شما در بالاترين درجات بهشتباشم ؟ !
آنگاه پيرمرد شروع كرد به هاى هاى گريه كردن تا به زمين افتاد. حضار مجلس، حال آن پير را كه چنين ديدند، گريه و شيون سر دادند. سپس امام باقرعليه السلام با انگشتخود اشك از گوشههاى چشم پيرمرد پاك كرد. پير سرش را بلند كرد و به امام باقرعليه السلام گفت: يابن رسول الله ! جانم به فدايت دستت را به من بده.
حضرت دستخود را به او داد. پير آن را بوسيد و بر ديدگان و رخسارش نهاد. آنگاه شكم سينه خود را برهنه كرد و دستحضرت را بر شكم و سينه خود نهاد. آنگاه برخاست و خداحافظى كرد و از منزل خارج شد.
امام باقرعليه السلام در حالى كه با نگاه او را بدرقه مىكرد، رو به مردم كرد و فرمود: هر كه دوست دارد كه به مردى از اهل بهشت نگاه كند به اين مرد نگاه كند. (14)
1. مائده / 55.
2.نساء / 69.
3. تفسير نمونه، ج3، ص459.
4. آل عمران / 31.
5. تفسير نمونه، ج 2، ص 385.
6. نصرانيها، سرآمد اسقفها را جاثليق مىگويند.
7. توحيد صدوق، ص 182، رقم 16.
8. كافى، ج 1، ص 144.
9. زيارت جامعه كبيره.
10. كامل الزيارات، ص 198.
11. نحل / 44.
12. محاسن برقى، ج 1، ص 150، رقم 66.
13. نهجالبلاغه، خطبه 1.
14. كافى ج 8، ص 76.