محمد كاوياني
در اين مختصر، ابتدا، توضيحي در باب عزاداري از ديدگاه متون ديني خواهيم داد.سپس «عزاداري و سوگ واقعي» و «مراسم عزاداري»، را از ديدگاه روان شناسي معرفيميكنيم؛ بعد از آن از منظر يك روان شناس اجتماعي، آن مراسم را يك گروهاجتماعي، تلقي كرده و به آثار و پيامدهاي آن مينگريم و در انتها به هيجانهاي روانيناشي از عزاداري مثل غم و اندوه، افسردگي، شادي، عزت نفس و... پرداخته و از اينرهگذر به بعضي اشكالات علمي مطرح شده، در اين موضع خواهيم پرداخت. در نهايتبه آسيبشناسي مراسم عزاداري اشارهاي مختصر خواهيم كرد.
در قرآن، آياتي كه به طور صريح و مستقيم، بيان كنندة حكم عزاداري باشد، وجودندارد، اما آنچه اكنون تحت عنوان مراسم عزاداري انجام ميشود، دست تأييد چند گروه ازآيات را بالاي سر خود دارد: الف) آياتي كه به فرياد كردن عليه ظلم، امر ميكند يا مجوزميدهد؛ ب) آياتي كه تحكيم ولايت را هدف خود قرار دادهاند؛ ج) آياتي كه مودت اهلبيت را تأكيد كردهاند؛ د) آياتي كه دلالت بر سوگواري بعضي از انبيا يا ديگر اولياي الهيداشتهاند، مثل سوگواري حضرت يعقوب در فراق حضرت يوسف؛ ه) آياتي كه بزرگداشتشعائر الهي را تأكيد ميكنند.
آيات بسيار زيادي از قرآن نيز هست كه از طريق روايات معصومان، به گونهايدرباره امام حسين است؛ اما از آن جا كه در باب نيست، به آنها نميپردازيم. مثل آيةمباهله، كه آن حضرت (ع) يكي از مصاديق آن هستند، يا آية نفس مطمئنه كه بهامامحسين(ع) تفسير ميشود؛ يا آيهاي كه خداوند از بندگانش، دربارة خون ريزي و...پيمان ميگيرد، در تفسير برهان در ذيل اين آيه آمده است كه وقتي اين آيه نازل شد،پيامبر فرمود: يهود، عهد خدا را نقض و رسولان او را تكذيب كردند واولياي الهي راكشتند، آيا به شما خبر بدهم به مشابه آنان از يهود اين امت؟ گفتند بله يا رسول الله،حضرت رسول(ص) فرمود: قومي از امت من كه خود را از اهل ملت من ميدانند، افاضلذرية مرا ميكشند، شريعت و سنت مرا عوض ميكنند، فرزندانم حسن و حسين راميكشند، همان طور كه يهود، زكريا و يحيي را كشتند.
روايات زيادي نيز داريم كه دلالت بر جواز گريه و عزاداري ميكنند؛ امام صادق (ع)ميفرمايد: بانوان در مصيبتها، نياز به نوحه سرايي و شيون و زاري دارند وبايد اشكهايشان جاري شود، اما نبايد سخنان باطل و بيهوده بگويند... آن حضرت در جاي ديگرميفرمايند: گريه كنندگان پنج نفر بودند، آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه بنت محمد وعلي بن الحسين. گريهي آدم به جهت خطا و اخراج از بهشت، يعقوب در فراق يوسف ويوسف در دوري پدر و حضرت زهرا براي پدرش و امام سجاد (ع) نيز براي شهادت پدرشگريه ميكردند؛ امام صادق (ع) به فرزندش سفارش ميكند كه برايش مجالس عزاداريبرگزار نمايد.رواياتي از اين نوع، بسيار فراوان است و مهمترين اهدافش، مبارزه با ظلم وستم بني اميه و بني عباس بوده است.
البته بعضي از روايات اهل سنت با عزاداري مخالفت كردهاند، اما از خود رواياتاهل سنت، پاسخ آنها نيز داده شده است. پاسخ اين است كه اين روايات جمع شدنيهستند، و وجه جمع آنها اين است كه روايات مخالف، براي نفي بعضي از كارهايناصحيح كه در عزاداري انجام ميشود، آمده است؛ مثل داد و فرياد كردن، گريبان دريدن،سخن باطل گفتن...، اما آنها كه موافق هستند، نظر به اصل عزاداري دارند.
در سيرة معصومان (ع) و سيرة مسلمانان نيز عزاداري، داراي سابقه بوده است.مسلمانان در جنگ احد 70 شهيد دادند؛ در مدينه، هر كسي براي بستگان شهيد خودگريه ميكرد. چشمان پيامبر (ص) با ديدن اين صحنه، پر از اشك شد و فرمودند: «اماعمويم حمزه گريه كننده ندارد». ابن مسعود ميگويد: «پيامبر (ص) در سوگ حمزه بسيارگريه كرد، جنازة حمزه را رو به قبله نهاد و ايستاد و با صداي بلند گريه كرد و صفات خوبحمزه را برشمرد». اسماء، همسر جعفر بن ابي طالب كه از زنهاي با ايمان و فداكار صدراسلام بوده است، ميگويد:«جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد؛ بر رسول خدا (ص) واردشدم، ايشان فرمودند: اي اسماء فرزندان جعفر كجا هستند؟ آنان را پيش آن حضرتآوردم، آنان را در آغوش كشيد و گريه كرد و گفت: جفعر امروز به شهادت رسيد».
پيامبر به دفعات فراواني در سوگ يارانش از جمله: در عيادت آخر و بيماري احتضارسعد ابن عباده، رئيس قبيله خزرج، در كنار مزار دختر خود در مدينه، در سوگ فرزندشابراهيم، (با بيان اين كه قلب از شدت اندوه ميسوزد، اماسخني بر خلاف رضاي حقنميگويم)، در سوگ عثمان بن مظعون در مدينه، در كنار مزار مادرشان در ابواء، (پس ازگذشت ساليان دراز و مبعوث شدن آن حضرت به نبوت)، به هنگام يادآوري شهادتامامعلي (ع) و امام حسين (ع)، حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع) و در مكانهايمختلف؛ مثل منزلهاي ام المؤمنين ام سلمه، ام المؤمنين زينب، ام المؤمنين عايشه، ودر خانة امام علي (ع) و...، گريه كردهاند. پس از پيامبر نيز، صحابه عزاداري ميكردند،علاوه بر گرية مستمر حضرت زهرا 3، كسان ديگري؛ مثل بلال، قيس، ام ايمن، خليفةاوّل و دوم نيز در سوگ پيامبر گريه كردند.
زنان بني هاشم در شهادت امام حسن و امام حسين، عزاداري و گريه كردند؛ امسلمه، ام المؤمنين، در رؤيا، از شهادت امام حسين با خبر ميشود و پس از بيداري بهعزاداري ميپردازد و زنان هاشمي را نيز به عزاداري بر حسين دعوت ميكند؛ جابر ابنعبد الله انصاري، پس از غسل در فرات و پوشيدن لباس تميز، به صورت پابرهنه واندوهگين به سوي مزار امام حسين ميرود و گريه فراوان ميكند؛ انس ابن مالك و زيدابن ارقم، از ياران پيامبر، در سوگ امام حسين گريه كردند؛ مختار ثقفي در عزاي امامحسين گريه كرد و قسم خورد كه انتقام بگيرد؛ توابين با شعار يالثارات الحسين، به رهبريسليمان ابن صرد خزاعي، براي انتقام جمع ميشوند و بر مزار امام حسين رفته و گريه وناله ميكنند، مردم كوفه و شام و مدينه، پس از شهادت امام حسين عزاداري ميكنند؛شعرا و سرايندگان عرب، اشعار فراواني در سوگواري سرودهاند.
يادآوري ميشود كه بعضي از موارد ذكر شده از سيرة معصومان و مسلمانان، ناظربه مراسم عزاداري نبوده است بلكه سوگ و داغ ديدگي واقعي بوده است، اما موارد متعدديهم بوده است كه سوگ واقعي نبوده است، بلكه مراسم عزاداري بوده و با هدف تبليغي وسياسي نيز انجام مي شده است. ائمة پس از امام حسين، همة آنان براي آن حضرتعزاداري كردهاند و مصيبت آن حضرت را تازه نگه داشتهاند، به ويژه امام صادق مجلسميگرفت و افراد جمع ميشدند و ذكر مصيبت ميشد و گريه ميكردند.
پس از زمان ائمه (ع) نيز عزاداري امام حسين توسط شيعيان انجام ميشد، اما تاپيش از قرن چهارم به صورت پنهان بود، همان طور كه جشن و سرور در روز عيد غدير(18 ذيحجه) نيز پنهان بود و از آن پس آشكار شد.
معز الدولة ديلمي، از سلاطين بزرگ و مقتدر آل بويه بود كه در آشكار ساختنشعائر شيعه، نقش اساسي داشت و مردم بغداد را به عزاداري حسين تشويق ميكرد. درسالهاي بين 352 تا اواسط قرن پنجم، مراسم عاشورا، مهم تلقي ميشد و اجرا ميشد.در همين سالها، فاطميه و اسماعيليه، مصر را به تصرف درآوردند و شهر قاهره را بنانهادند و مراسم عاشورا در مصر نيز برگزار ميشد. مراسم عزاداري، به ساير كشورهاياسلامي، شمال آفريقا، ايران و برخي كشورهاي عربي رسوخ كرد. در ايران از قرن اول ودوم، تعزيه رايج بود، ولي گسترش بيشتر يافت.
اكنون نيز نه تنها شيعيان، بلكه حتي بسياري از غير شيعيان و غير مسلمانان نيز،امام حسين و مراسم عزاداري حسيني را به خوبي ميشناسند و براي آن احترام قائلند،امروزه به بركت جمهوري اسلامي ايران، مراسم عزاداري، به همان شيوههاي مرسوم درايران (سخنراني و روضه خواني و مداحي و سينه زني و تشكيل دادن دستههاي عزاداريو...) به زبانهاي مختلف ديگري؛ مثل انگليسي، الماني چيني، ژاپني و...، نيز رواج يافتهاست.
ملتهاي ديگر، حضور و اثر گذاري اين مراسم، در پديدههاي اجتماعي و سياسيشيعيان را مشاهده كردهاند. هر كسي اندك تأملي كرده باشد، نقش حسين و عزاداريحسيني را در دفاع مقدس، به خوبي ميشناسد، حسين در انحصار شيعيان نيست؛ رهبرفقيد هند، گاندي، از حسين بهره گرفته؛ نهضتهاي بوسني و هرزگوين، لبنان، فلسطين،و... از حسين بهره گرفتهاند.
كساني، ميتوانند به خوبي، مراسم عزاداري را درك كنند كه اولاً شناختهاي لازمدربارة آن را داشته باشند، و ثانيا در آن شركت كرده و آثار عاطفي آن را تجربه دروني كردهباشند. براي شناخت اين پديده، علم حصولي و تحليل عقلي، لازم است اما بسندهنيست.
عزاداري در عرف عام به دو معنا اطلاق ميشود: الف) داغ ديدگي و عزاداريشخصي و بالفعل؛ ب) مراسم عزاداري كه به صورت سنتي براي بزرگان ديني و ديگرانبرگزار ميشود. اين دو، از ديدگاه روانشناسي كاملا متفاوت هستند. داغ ديدگي واقعيامري است غير اختياري و افراد داغ دار از مدار زندگي عادي خارج ميشوند و بايد بهتدريج به زندگي عادي برگردند. اما مراسم عزاداري، كاملاً اختياري و برنامه ريزي شدهاست و بخشي از برنامههاي زندگي عادي افراد محسوب ميشود. داغ داري حالتي رواني ودروني است، ولي مراسم عزاداري معمولاً به صورت اجتماعي صورت ميگيرد. برايعادي شدن زندگي فرد داغ دار، عواملي به كمك ميآيند، كه از جملة آنها مراسمعزاداري است. داغ ديدگي ممكن است به صورت ناگهاني و بدون آمادگي باشد؛ مثل اينكه عزيزي را در تصادف اتومبيل از دست بدهند و ممكن است با پيش بيني و آمادگيقبلي باشد، مثل اين كه عزيزي پس از يك دورة سخت بيماري لاعلاج، از دنيا برود. درهر دو صورت، داغ ديدگي صدق ميكند، اما ناگهاني بودن سختتر است.
داغ ديدگي: فقدانهاي مختلف، بار داغ ديدگيهاي متفاوت دارند. مرگهمسر يكي از پرفشارترين وقايع زندگي است، هم براي زنان و هم براي مردان. بونل وبرنل (
1989)، بر اساس مصاحبه هايشان با بيش از 100 خانوادة داغ ديده،راهنماييهاي زير را به فرد داغ ديده ارايه كردند:
1) حداقل تا 6 ماه از تصميمات ناگهاني پس از فقدان، خودداري كنند؛ (مانندخريد و فروش خانه و وسايل آن، تغيير شغل، ازدواج مجدد و...)؛
2) فرد داغ ديده بايداطمينان داشته باشد كه تجربة فقدان، مراحلي دارد و طي خواهد شد؛
3) در حالتهايخيلي شديد روحي، در روزهاي اوليه، استفاده از آرام بخشهاي ضعيف در هنگام خواباشكال ندارد؛
4) توسط يك مشاور، در يك فضاي همدلانه، فرايند مرگ براي داغ ديده،بيان شود؛
5) در مواردي كه لازم است از مددكار اجتماعي استفاده شود، مانند مردي كههمسر خود را از دست داده و فرزند خردسال دارد.
نيز از سوگهاي شديد است، به ويژه براي مادران؛ پدر زودتر به زندگي عادي برميگردد، اما مادر چه بسا از پدر متعجب ميشود كه چه زود، عادي شده است. در اينموقعيت، پدر بايد بسيار به وضعيت مادر توجه كند و او را حمايت كند.
در سوگ فرزند، نكتة مهم اين است كه روابط والدين خدشه دار و ناسالم نشود.والدين سعي كنند يكديگر را درك و حمايت كنند، فهم و تبيين خوبي از مرگ داشتهباشند، فلسفة منسجمي از زندگي داشته باشند، از اعتقادات ايماني خود بهره بگيرند.متخصصان داغ ديدگي، ميگويند، فرد، با فقدان والدين، گذشته را، و با فقدان همسر،حال را و با فقدان فرزند، آينده را از دست ميدهد. (بونل و برنل،
1989)
در هر صورت فرد داغ ديده، فشارهاي زيادي را تحمل ميكند. لايندمن(
1944)در مطالعات روان پزشكي خود، 101 فرد داغ ديده را مورد مطالعه قرار داد. او واكنش هاييمثل گريستن، اضطراب، بي قراري، بي خوابي، و بي اشتهايي، را گزارش كرده است.كوبلر راس (
1981) ميگويد، همه به عزا و فقدان، واكنش نشان ميدهند، اما هر كسي بهشيوة خاص خود.
در مجموع، آثار داغ ديدگي در سه بعد فيزيكي، روان شناختي، و جامعهشناختي بررسي ميشود. در بعد فيزيكي، آثاري؛ مثل بيماريهاي جسماني، تشديدعلايم بيماريهاي قبلي و ايجاد شكايات جديد و افزايش مراجعه به پزشك، توجهكردني است. بونل و برنل (
1989)، آثاري؛ مثل احساس گرفتگي شانهها، ضعفماهيچهها، گرفتگي گلو (بغض)، خشكي دهان، فقدان انرژي، تنگي نفس و آه كشيدن رامشاهده كردهاند.
آثار روان شناختي، به متغيرهاي بسياري ارتباط دارد؛ مثل سن، جنس، سلامتجسماني قبلي، سازگاري قبلي، متغيرهاي شخصيتي فرد، عوامل اجتماعي، اقتصادي،فرهنگي، نوع رابطة داغ ديده و متوفي، چگونگي فوت، سابقة متوفي و سابقة داغ دار دراموري؛ مثل مواد مخدر، مشروبات الكلي، سيگار و...
پاكز(
1983) در مطالعهاي به دست آورد كه اگر افراد داغ ديده گرفتار مشكلاتشديد روان پزشكي بشوند، در سال اوّل خواهند شد، نه بعد از آن. اما در هر صورت افراد كمو بيش گرفتار ناباوري، گيجي، دل مشغولي با افكار راجع به متوفي، توهمات بينايي،شنوايي و...، انكار غم، افسردگي، احساس گناه، خشم و اضطراب ميشوند.
آثار اجتماعي داغ ديدگي به ويژه در بين زنان بيوه زياد است. رفت و آمدها تغييرميكند، نگاهها عوض ميشود،اموري مثل فقدان شغل، تعارضات خانوادگي، بازنشستگيو... نيز، در اين جهت ايفاي نقش ميكنند.
فرد داغ ديده، در مرگ طبيعي، چهار مرحله را طي ميكند:
1) پذيرش واقعيتفقدان؛ گاهي فرد داغ ديده، آن چنان ضربة روحي ميبيند كه فقدان را انكار ميكند،ميگويد او نمرده است. گاهي افراد گرفتار فراموشي ميشوند. وردن(
1982)، نقل ميكندكه فردي در 12 سالگي پدرش را از دست داد و براي ساليان متمادي، همه چيز را دربارةپدرش فراموش كرد، حتي صورت پدرش را نيز به خاطر نميآورد.
2) تجربة دردناكيفقدان؛ اين تجربه، جزئي از فرايند عزاست، و بدون آن، فرايند عزا، به طور سالم طينميشود. در اين مرحله، جامعه نقش مهمي به عهده دارد. بالبي(
1980) ميگويد اگركسي از اين مرحله امتناع كند، ديري نميپايد كه غالباً به درجاتي از افسردگي دچارميشود.
3) سازگاري با اوضاع جديد؛ اين مرحله هم، به ويژه براي زنان بيوه مشكل است.مدتها طول ميكشد كه دريابند چگونه زندگي كنند، و چگونه جاي خالي نقشهايمتوفي را پر كنند.
4) سرمايه گذاري در ارتباطات جديد؛ بايد انرژي عاطفي فرد داغ ديده،بر ارتباطات جديد متمركز شود. به اصطلاح عاميانه، بايد از فرد متوفي دل بكند و بهزندهها دل بسپارد. براي عدهاي، اين خيلي سخت است، گروهي ميپندارند اين بياعتنايي به متوفي است.بعضي از افراد ميپندارند اگر مثلاً ازدواج مجدد كنند، فرزندانشاندچار تعارض خواهند شد. براي ايجاد رابطة جديد، در سطح ازدواج مجدد، حدود يك تا دوسال وقت لازم است.
عزاداري، در متون اسلامي، يك اصطلاح شرعي نيست، بلكه مسلمانان آن را بهكار بردهاند، لذا بايد در فرهنگ لغات، به دنبال كاربردهاي آن گشت. عزا به معناي صبر وشكيبايي در ماتم و به معناي سوگ و مصيبت آمده است. «عزّي''''»؛ از باب تفعيل به كاررفته است، «تعزيه الرجل»؛ يعني تسلي دادن و توصيه به صبر كردن، «عزّي'''' بعضهمبعضاً»؛ يعني يكديگر را توصيه به صبر كردند. «حسن الله عزاك»؛ يعني خداوند به توصبر و نيكي عطا كند.
همان گونه كه از لغت به دست ميآيد، عزاداري، در اصل براي تسلي دادن به داغديده است. براي آرامش بخشي به داغ ديده از عوامل متعددي ميتوان سود جست، ازجمله:
1) هنجارهاي اجتماعي و هم درديها.
2) همسان سازي با بزرگان ديني و تاريخي مورد علاقه مردم.
3) تفكر منطقي، براين نكته كه لاجرم بايد به زندگي عادي برگرديم، نميشود زندگي را تعطيل كرد.
4) گريهكردن و برون ريزي عاطفي.
5) ذكر كردن غم و غصّهها با ديگران (راه ديگري از برونريزي)
6) خواندن اشعار غم ناك و معنا دار.
7) اعتقاد به معاد و... و يادآوري آنها.
نكتة جالب توجه اين است كه همة عوامل هفت گانه، در ضمن مراسم عزاداري، وبا كمك ديگران، براي فرد داغ ديده، حاصل ميشود. در غالب ديد و بازديدها، اظهار همدرديها، شركت در مراسم و اداي احترام به متوفي و بازماندگان، مداحي كردن از بزرگانديني و ذكر مصايب آنان، خواندن قرآن و آيات مناسب تسلي بخش، اجرايسخنرانيهاي مناسب با موقعيت و اوضاع و ارايه كردن شناختهاي لازم براي داغ ديده وديگر مخاطبان، و... اينها همه در ضمن مراسم عزاداري حاصل ميشود، و جالب توجهتراين كه بسياري از اينها، اختصاص به مراسم جمعي دارد و در تنهايي و نشستهايخانوادگي حاصل نميشود.
در جوامع مختلف، شيوههاي نسبتاً مشابهي براي اين مراسم وجود داشته و دارد.مراسم عزاداري و ختم در سه روز اوّل، هفته، چهلم، وگاه سالگرد (در جامعة ما)، بهسازگاري داغ ديده با اوضاع جديد كمك ميكند. با گرفتن مراسم سالگرد، به بازماندگانكمك ميشود كه ضمن برگزاري گرامي داشت ياد متوفي، آن را به خاطرات عزيز و تكرارنشدني تبديل كنند. به طور كلي دو عامل «فراموشي» و «گذشت زمان» از جملة عواملسازگاري است.
در ساير اديان نيز چنين هنجارها و مراسمي وجود دارد؛ مثل مراسم يادآوري ازمصلوب شدن حضرت عيسي در دين مسيحيت. در فرهنگ ايراني قبل از اسلام نيز«خون سياوش» و «مرگ سهراب»، اگر چه به نوعي افسانه ميماند، ولي در كاهش غم وغصههاي داغ داران ايفاي نقش ميكرده است. تيشه بر سر زدن فرهاد، بيابان گرديمجنون، ناكامي زليخا، صبر يعقوب در غم فرزندش يوسف، بردار رفتن حلاج، و...، همه وهمه، عناصري نمادين از غم و اندوه براي درك اين معني و كنار آمدن با غم است.
انسان موجودي اجتماعي است و بخش بسياري از زندگي خود را در گروههاميگذراند. گروههاي خانواده، مدرسه، هم بازيها، هم سالان، هم كاران، گروههايمذهبي، سياسي، اجتماعي و...، از گروههايي هستند كه ما معمولاً بخش جالب توجهي اززندگي خود را با آنها ميگذرانيم. گروههاي مذهبي نيز در همين رديف است و به عنوانيك گروه بررسي ميشود.
گروه متشكل از دو يا چند نفر است كه با هم تعامل دارند، در اهدافي مشتركند،روابط پايداري با هم دارند، به نحوي به هم وابستهاند و خود را عضوي از گروه تلقيميكنند (بارون و بايرن،
1977 )، از اين تعريف چند ويژگي براي گروه به دست ميآيد:
1 ) تعامل دارند.
2) وابستهاند، به نحوي كه آن چه براي يك فرد اتفاق ميافتد، بر ديگراننيز موثر است.
3) روابط آنها پايدار است و چه بسا روزها و هفتهها و ماهها و سالها ادامهدارد و منشأ آثاري در جنبههاي دراز مدت زندگي مثل ازدواج هم ميشود.
4) اهدافمشترك دارند كه براي رسيدن به آن با هم تلاش و همكاري ميكنند.
5) اين تعامل درقالب گروه، معمولاً به گونهاي نظاممند است كه هر عضو، جايگاهي دارد و خودش وديگران، او را در آن جايگاه ميشناسند.
6) خود را بخشي از گروه ميدانند.
گروه با اين تعريف و ويژگيهايي كه ذكر شد، كاركردهاي روانشناختي متعدديدارد. بعضي از آن كاركردها عبارتند از:
1) بخشي از نياز رواني ما به تعلق داشتن رابرآورده ميسازد.
2) با راحتي بيشتري به اهداف مشترك ميرسيم.
3) دانش و اطلاعاتيبه دست ميآوريم كه در بيرون گروه بر ايمان ميسر نيست.
4) در مقابل دشمن مشتركاحساس امنيت بيشتر بر ايمان حاصل ميشود.
5) باعث استحكام و تثبيت هويتاجتماعي ما ميشود.
6) در ايجاد و تغيير احساسات و عواطف، باعث تسهيل اجتماعي ما ميشود.
7) ويژگي جمعي بودن بعضي برنامهها، باعث استدامه و استمرار برنامهميشود.
8) به اعتماد نفس بيشتر فرد كمك ميكند.
9) به افراد به ويژه كودكان در فراينداجتماعي شدن كمك ميكند.
10) فوايد جانبياش مثل مشاورهها، دوست يابيها،شغل يابيها، قرض الحسنهها، ديد و بازديدها به هنگام بيماري و مشكلات، نيز از طريقگروههاي مذهبي، حاصل ميشود.
11) هنجارهاي گروه (خوب يا بد)، معمولاً موردپذيرش همة اعضاء قرار ميگيرد (افراد به جهت اهميتي كه براي گروه قائل هستند، ازاختلافات كوچك ميگذرند و گاهي به واقع، تغيير نگرش ميدهند.
12) اين گروههاميتواند شروع و مبنايي باشد براي شروع و شكل دهي كارهاي تشكيلاتي آشكار ومخفي و انجام دادن كارهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و گاهي نظامي.
يكي از نمونههاي اين حركت، اقدامات سيد جمال الدين اسد آبادي بود، او ازمراسم سادة مذهبي شروع كرد و در نهايت تشكيلاتي شكل داد كه حكومت مصر ناچار بهاخراج ايشان از كشور مصر شد.
تمام كاركردهايي كه براي گروههاي اجتماعي ذكر شد، در گروههاي مذهبي نيزوجود دارد. براي اجتناب از تفصيل، به توضيح آنها نميپردازيم. اما بسياري از آنكاركردها را در قالب يك حديث در سخنان امام علي (ع) ميخوانيم: آن حضرتميفرمايند هر گاه كسي به مسجد رفت و آمد كند، يكي از بهرههاي هشت گانه را نصيبخود خواهد كرد:
1) يافتن يك برادر ديني و دوستي كه در مسير الهي با او همراه باشد.
2)علمي جديد بر علوم او اضافه خواهد شد.
3) نشانهاي از نشانهها و آيات محكم الهي بر اوروشن خواهد شد.
4) رحمت مورد انتظارش را از جانب خدا دريافت خواهد كرد.
5) سخنيميشنود كه باعث دوري و اجتناب او از پستيها ميشود.
6) يا سخني كه موجب هدايت اوبه راه راست خواهد شد.
7) يا باعث ترك گناهي از خوف الهي ميشود.
8) يا حجب وحياي او پيش ديگران، او را از گناه باز خواهد داشت.
بيشترين و مهمترين تأثيري كه مراسم عزاداري بر شركت كنندگان دارد، تأثيراترواني است و اكثر شركت كنندهها نيز در پي همين نوع تأثيرات هستند. احساس لذتيخاص به آنها دست ميدهد، آرامشي مييابند كه در كمتر مجلسي و گروهي از نوع ديگر،حاصل ميشود. چهرة افراد عزادار، درمجالس عزاداري، غم بار ميشود، گريه ميكنند ياحالت گريه به خود ميگيرند، اما اينغم از نوعي ديگر و متفاوت با غم و غصههاي زندگيروزمره است. غم معنويت است، غم آخرت است. غم مظلوميت مظلومان است. غمياست كه منشأ حركت است و كنش وري اجتماعي افراد را افزايش ميدهد نه كاهش،عامل نابهنجار در زندگي افراد نميشود، بلكه در مواردي نقش درماني ايفا ميكند.براي زندگي نشاط ميآفريند.
بديهي است، كساني كه خود به صورت مستمر و يا به صورت مقطعي، درزمانهاي خاصي از سال در اين گروهها و مراسم شركت ميكنند و اكثر قريب به اتفاقمردم مذهبي (شيعه)، با اين مراسم موافق هستند و آن را ميپسندند و از آن استقبالميكنند.
افرادي نيز هستند كه با عزاداري مخالفند و بر اين مخالفت، استدلالهايي نيزدارند؛ به بعضي از دليلهاي آنها اشاره ميكنيم:
1) ما دليل و برهاني از متن دين، برايعزاداري نداريم و اين نوعي بدعت محسوب ميشود.
2) بر فرض اين كه دلايلي كل وعام بر جواز عزاداري نيز داشته باشيم، اما چه لزومي دارد كه براي كساني عزاداري كنيم كهقرنها پيش شهيد شده و به مقام والايي رسيدهاند؟
3) عزاداري كردن، مخالفت با قضا وقدر الهي است. ما بايد بپذيريم و تسليم باشيم.
5) عزاداري و ازدياد اين مراسم در طولسال به مناسبتهاي مختلف، باعث شده است كه جامعه از شاديها به دور باشد و بيشتراحساس غمگيني كند و در نتيجه باعث افزايش فراواني افسردگي در جامعه بشود. ايناشكال، گاهي از زبان و قلم بعضي از صاحب نظران روانشناسي در كلاسهاي درس و درمقالات نيز مطرح شده است.
ما با بررسي مختصري كه در باب بعضي هيجانهاي رواني؛ مثل اندوه و گريه،شادي و خنده، افسردگي، عزت نفس و... و تأثير مراسم عزاداري بر روي آنها، انجامميدهيم، در باب اشكالات روان شناختي مطرح شده اظهار نظر خواهيم كرد و نيز بابررسي اي كه در متون دين انجام خواهيم داد، در مورد اشكالات ديني مطرح شده، اتخاذموضع ميكنيم.
گريه داراي يك ظاهر است و يك باطن. ظاهر آن يك امر فيزيولوژيك است،بايد تأثيرات رواني، از طريق محركهاي بيروني يا دروني مثل تفكر، شكل بگيرد.سپس اين تأثرات، وارد چرخة فيزيولوژي مغز و اعصاب بشود، بخش خاصي از مغز فعالشده و غدد اشكي چشم را فرمان فعاليت بدهد و در نهايت قطرات اشك جريان پيدا كندو ما آن را گريه بناميم.
باطن گريه همان تأثرات دروني است. نگاه روان شناختي ما و داوري ما در بابپيامدهاي گريه نيز داير مدار تأثرات عاطفي است. اگر در روايات آمده است كه گريه كردنو گرياندن و حالت گريه به خود گرفتن، در مراسم عزاي حسيني، منشأ اثر دنيوي و اخروياست، به تأثرات دروني نظر دارد و گرنه ميشود به صورت مصنوعي و يا با مواد شيميايي،چشماني گريان داشت. ما در اين جستار، باطن گريه را به چهار نوع تقسيم ميكنيم. كهفقط يك نوع آن، معطوف به خود و نيازهاي سركوب شدة خود است و ميتواند با افسردگيهم بستگي مثبت داشته باشد، و كنش وري اجتماعي فرد را مختل كند، اما سه نوع ديگر،اميد بخش است و حركت آفرين و رابطة معكوس با افسردگي دارد. نوع اول، ناشي از مرگواقعي است اما سه نوع ديگر، سوگ واقعي نيستند، اگر چه در مراسم سوگواري حاصلميشوند.
الف) گرية ناشي از علاقة طبيعي انسان به خود و متعلقات خود: اين گريه به هنگامغم و مصيبت و داغ ديدگي حاصل ميشود و اختياري نيست، معمولاً بي اراده، اشكجاري ميشود. تأثرات فرد ناظر به گذشته است، مصيبتي رخ داده و آثاري گذاشته و اكنونبه اصطلاح عاميانه، عقدهها گشوده ميشود و اشك ميريزد. اين گريه به اصطلاح روانشناسان و روان در مان گران، تخلية رواني - هيجاني است و به خود فرد و نيازهايسركوفته شدة او بر ميگردد.
ب) گريهاي كه ريشه در اعتقادات دارد: مثل آنچه در حال مناجات حاصل ميشود،فرد خود را در محضر خدا مييابد و رفتار و كردار خود را ضبط شده ميداند و خود را گناه كارو... به عنوان مثال دعاي امام سجاد (ع) در وداع با ماه رمضان و يادآوري رحمتهايخداوندي از اين نوع است. اين نوع گريه ناظر به آينده و حال است و آنچه روي خواهد داد.اين كه امام سجاد (ع) ميفرمايند: «محبوبترين قطره در نزد خداوند متعال، قطرةاشكي است كه مخلصانه، در تاريكي شب و از ترس خدا ريخته شود»، اين ريشه دراعتقادات دارد. مربوط به ترسهاي دنيايي و زندگي روزمره نيست. اكثر گريهها درمناجاتهاي امامان معصوم (ع) از اين نوع است.
ج) گريهاي كه از فضيلتطلبي و كمال خواهي ناشي ميشود: مثل گريهاي كه درفقدان معلم و مربي اخلاق و پيامبر و امام و... رخ ميدهد. اين گريه از اين روي است كه مادر عمق وجودمان كمال و رشد را تحسين ميكنيم و از بودن آن كمالات، ذوق زدهميشويم و از فقدان آنها نارحت. گاهي در مراسم عزاداري، گريههايي از اين نوع نيزوجود دارد. مثلاً؛ در باب شجاعت و وفاداري حضرت عباس (ع) به امام حسين (ع)، بسطسخن داده ميشود، و ما با شنيدن آن، اشك ميريزيم. پس از وفات حضرت رسول (ص)،ام ايمن گريه ميكرد، خليفة دوم از او پرسيد، چرا گريه ميكني؟ مگر نه اين كه رسول خدادر پيش گاه خداوند است؟ ام ايمن پاسخ داد: گرية من براي آن است كه دست ما از اخبارآسمان و وحي كوتاه شده است.
د) گريه بر مظلوم: مانند گرية رسول خدا (ص) بر علي (ع) و حسين (ع)، پيش ازشهادت آنها و مثل گريه و عزاداري مسلمانان در شهادتهاي ائمة دين كه به صورتمظلومانه شهيد شدند؛ مثل گريه به هنگام روضه خواني حضرت رقيه، و حضرت علي اكبرو حضرت فاطمه و ديگر مصايب اهل بيت و... .
- گاهي نوعي ديگر از گريه را نيز تحت عنوان «گرية سياسي» نام ميبرند. مثلاًامام خميني ميفرمايند: «زنده نگه داشتن عاشورا، يك مسئلة بسيار مهم سياسي -عبادي است. عزاداري كردن براي شهيدي كه همه چيز را در راه اسلام داده است يكمسئلة سياسي است.» اما در واقع از ديدگاه روانشناسي، اين گريه، نوعي مستقلنيست، بلكه به يكي از انواع مذكور بر ميگردد. و در اهداف سياسي، جهت دهي ميشود.اين يكي از كاربردهاي انواع گريه است.
گريه در مراسم عزاداري، از هر كدام از انواع چهارگانه كه باشد، كاركردهايي دارد:الف) در هر صورت نوعي تخلية هيجاني است و آرامشي را به دنبال دارد و باعث جلايقلب ميشود و اين نكته بسيار مهم و ارزشمند است. ب) هيجانها و تأثرات رواني، دربعد شناختي اثر گذاشته و كنجكاوي و در نهايت شناخت فرد، در موضوع مورد نظر راتقويت ميكند. ج) با تقويت عواطف و شناختها، آمادگي رفتاري فرد به تناسب آنشناختها و عواطف، بيشتر ميشود و نگرش فرد نسبت به آن موضوع تقويت ميشود.د) باعث همانند سازي با آن افراد و موضوعات مورد علاقه ميشود. كسي كه در شنيدنشجاعت حضرت عباس، اشكي ميريزد، به طور ناخودآگاه، در شجاعت، درحد توانخودش، با آن حضرت همانندسازي ميكند و... .
ه) تمام انواع گريهها ميتواند جهتگيريهاي سياسي، فرهنگي، ديني و... داشتهباشد و از آنها حسن استفاده يا سوء استفاده بشود (توسط خود فرد يا توسط اداره كنندگانمجالس عزاداري). و) علاقه و محبت فرد نسبت به موضوع مورد نظر افزايش مييابد.
شادي چيست؟ چه عواملي باعث شادي جامعه ميشوند؟، مراسم عزاداريمذهبي، چه رابطهاي با شادي افراد و جامعه دارد؟ در اين موارد به اختصار سخنميگوييم. براي شادي تعاريف مختلفي شده است؛ ارسطو معتقد است، حداقل سه نوعشادي وجود دارد: الف) حالتي كه همراه با لذت حاصل ميشود. ب) حالتي كه به دنبالعمل كرد خوب براي فرد حاصل ميشود. ج) حالتي كه بر اثر زندگي متفكرانه حاصلميشود. از ديدگاه ارسطو، نوع اوّل سطح نازل و زودگذر شادي است؛ نوع دوم، سطحمتوسط و ميان مدت شادي و نوع سوم سطح عالي و دراز مدت شادي است. فيلسوفانيمثل جان لاك و جرمي بنتام، گفتند شادي بستگي به تعداد لذات زندگي دارد.
اين تعاريف، منطبق با تعريف تودة مردم از شادي نيست. از ديدگاه مردم، شادييعني انبساط خاطر، يك فرد ممكن است يك روز صبح شاد باشد و بعد از ظهر غمگينباشد، با شنيدن يك خبر، شاد و با خبري ديگر غمگين بشود. در بعضي از كتابهاي انگيزشو هيجان نيز همين گونه تعريف شده است، بر اين اساس، حتي اگر با مصرف دارو هم،انبساط خاطري حاصل شود، نام آن شادي است.
وقتي ما از شادي اجتماعي سخن ميگوييم، نه آن شادي سطح اعلاي ارسطوييرا در نظر داريم و نه شادي زودگذر و مبتذلي كه حتي با مصرف دارو ممكن است حاصلشود؛ پس شادي مورد نظر چيست، امروزه از ديدگاه روانشناسي اجتماعي، شادي برابراست با حاصل جمع رضايت و سطح لذت:
اين نوع تعريف با تصور تودة مردم از شادي، منطبق است و بر اين اساس، شاديهم با فعاليت يا موضوع لذت افرين بالفعل مرتبط است، كه با مؤلفة سطح لذت، آن رابيان كرديم و هم با وضعيت رواني فرد كه ناشي از تجربهها، انتظارات و آرزوها، و...است، ارتباط مستقيم دارد كه آن را با مؤلفة رضايت بيان كرديم؛ و هر دو مؤلفه، اموريغير ثابت و غير مطلق هستند.
آنگوس كمپبل، ويلارد رادجرز، و فيليپ كانورس، محققان امريكايي،تلاش كردند كه رابطة 10 متغير (سن، نژاد، اشتغال، بيكاري، درآمد خانواده، اشتغالرئيس خانه، تحصيلات، مذهب، جنس، شهرنشيني، تجرد، تأهل بدون فرزند، تأهل بافرزند) را با ميزان شادي بسنجند، آنان 2144 آزمودني را آزمودند، با لحاظ كردن همة اينعوامل، توانستند فقط 10 درصد تفاوت شاديهاي بين افراد را به اين امور، نسبت بدهند،و در نهايت نتيجه گرفتند كه عمدتاً شادي به نوع شخصيت يا منش افراد بستگي دارد.
بدين ترتيب معلوم ميشود كه براي بالا بردن سطح شادي در فرد و جامعه، بايد بهآن دو مؤلفه (سطح لذت و رضايت) توجه كرده و آنها را تقويت كنيم؛ و آن دو مؤلفه ازمراسم عزاداري، اثر منفي نميپذيرند. اين گونه نيست كه مراسم عزاداري، با سطح لذتو سطح رضايت افراد، همبستگي منفي داشته باشند، بلكه شواهدي براي همبستگيمثبت وجود دارد.
قطعاً كساني كه با علاقه و انتخاب خود به مراسم عزاداري ميروند، از آن لذتميبرند و از آن احساس رضايت ميكنند.
عدهاي از روان شناسان از جمله روان شناس آمريكايي مايكل فورديس،برنامهاي براي افزايش شادي تهيه كردند. به نظر او، بهترين راه اين است كه افراد، خود،براي شاد بودن اقدام كنند. او يك برنامة چهارده عنصري تهيه و ارايه كرد كه به اختصاردر زير ميآيد:
1) خود را مشغول نگه داريد و فعالتر باشيد.
2) وقت بيشتري را به روابط اجتماعياختصاص دهيد.
3) در كارهاي با معني شركت كنيد.
4) امور زندگي را به بهترين نحو طرحريزي و سازماندهي كنيد.
5) حتي المقدور از نگراني دست برداريد.
6) سطح انتظارات وآرزوهايتان را پايين بياوريد.
7) تفكر مثبت و خوش بينانه را در خود بپرورانيد.
8) در زمانحال زندگي كنيد.
9) سعي كنيد شخصيتي سالم داشته باشيد.
10) برون گرا و اجتماعيباشيد.
11) خودتان باشيد.
12) احساسات منفي و مسايل منفي را بيرون ببريد.
13) باداشتن روابط نزديك خود را شاد كنيد.
14) شادي را در درجة نخست اولويت قرار دهيد.
در يك بررسي، 89 درصد از شركت كنندگان گفتند كه اين برنامه به آنها كمككرده است، تا خلق غمگين خود را متوقف كنند، با آن مقابله كنند، يا آن را تأخير اندازند.80 درصد نشان دادند كه اين برنامه، سطح شادي شان را افزايش داده است، 36 درصدمدعي بودند كه افزايش شادي آنها خيلي زياد بوده است.
با توجه به اين برنامه و دقت در كاركرد تك تك توصيههاي آن، نيز ميتوان رابطةمراسم عزاداري و شادي را تشخيص داد. آيا در مراسم عزاداري تعداد جالب توجهي ازاين توصيهها، اجرا نميشود؟! افراد فعالتر نيستند؟ روابط اجتماعي شان بيشترنميشود؟ عزاداري كار با معنايي نيست؟ سطح انتظارات و آرزوها را تعديل نميكند؟تفكر خوش بينانه القاء نميكند؟ برون گرايي را رشد نميدهد؟ با اطلاعات ديني،سياسي، فرهنگي اجتماعي كه افراد ميدهد، آنها را در زمان حال واقع نميكند؟ و...پاسخ به همة اين سؤالات، مثبت است و عزاداري در واقع براي جامعه و افراد، شاديحقيقي ميآفريند، نشاط و تحرك ميآورد و... .البته آسيب هايي نيز مراسم عزاداري راتهديد ميكند كه به آنها اشاره خواهيم كرد، اما آن آسيبها از لوازم لاينفك اين مراسمنيست، بلكه اموري عارضي است كه بايد زدوده شود.
اختلالات افسردگي به سه قسم كلي تقسيم ميشود.
1) اختلاف افسردگيعمده.
2) اختلال افسرده خويي.
3) اختلالهاي افسردگي موردي كه در آن دو نوع جاينگرفتهاند.
اختلاف افسردگي عمده، شديدترين نوع افسردگي است. و بعضي از نشانههاي آنعبارتند از: الف) احساس غمگيني يا پوچي در بخش عمده يا تقريباً تمام روز. ب) كاهشچشم گير علاقه يا لذت نسبت به تقريباً همة فعاليت در بخش عمدة روز. ج) كاهشچشم گير وزن بدن، بدون پرهيز يا رژيم غذايي (يا افزايش قابل ملاحظة وزن در عرضيك ماه). د) بي خوابي يا خواب زدگي در تقريباً همة روز. ه) بي قراري يا كندي رواني -حركتي تقريباً در همه روز. و) خستگي يا از دست دادن انرژي تقريباً در همه روزه. ز)احساس بي ارزشي يا احساس گناه مفرط. ح) كاهش توانايي فكري يا تمركزيابي يا بيتصميمي همه روزه. ط) افكار مكرر و عود كننده راجع به مرگ.
از بين اين سه نوع افسردگي، نوع اوّل و سوم مورد نظر كساني كه ميگويند، مراسمعزاداري باعث افسردگي جامعه شده است، نيست؛ چرا كه نوع اوّل بسيار شديد و واضحالبطلان است. نه جامعة ايران مبتلا به افسردگي عمده است و نه مراسم عزاداري باويژگي هايي كه شناختيم، ميتواند باعث افسردگي عمدة جامعه شود. نوع سوم هم مرادنيست. چرا كه مربوط به مواردي خاص؛ مثل: الف) اختلال ملال پيش از قاعدگي ب)اختلال افسردگي جزئي. ج) اختلال افسردگي پس از روان پريشي ناشي از اسكيزوفرنيو... است. پس افسرده خويي مورد نظر است.
اختلال افسرده خويي، نسبتاً خفيف است و داراي نشانههاي تشخيصي زير است:الف) دو يا چند مورد از نشانههاي كم اشتهايي يا پر اشتهايي، بي خوابي يا خواب زدگي،كمبود انرژي يا احساس خستگي، عزت نفس پايين، تمركز ضعيف يا اشكال درتصميمگيري و احساس درماندگي در فرد وجود داشته باشد. ب) اين نشانهها در بخشعمدة روز و در بيشتر روزها، به مدت حداقل 2 سال گزارش شوند. ج) طي يك دورة دوساله، شخص هرگز به مدت بيش از دو ماه خالي از نشانههاي بالا نباشد. د) در طي اين دوسال افسردگي عمده وجود نداشته باشد. ه) هرگز ملاكهاي اختلال ادواري خويي وجودنداشته باشد. و) اين نشانهها ناشي از آثار فيزيولوژيك (مثل مصرف ناصحيح دارو و...نباشد. ز) اين نشانهها موجب اختلال در كاركرد اجتماعي، شغلي و... بشوند.
اكنون ببينيم آيا مراسم عزاداري، نشانههاي افسرده خويي را ايجاد ميكند وباعث افزايش افسردگي در جامعه ميشود؟ براي روشن شدن اين مطلب لازم است بهعوامل افسرده خويي از ديدگاه روانشناسي، توجهي بكنيم. براي افسرده خويي سه عاملعمده را شمارش كردهاند الف) زيستي؛ ب) ارثي؛ ج) هيجاني و محيطي.
عوامل زيستي به وضعيت مغز و كاركرد قسمتهاي مختلف آن و ناقلهايعصبي و انتقال عصبي و سيناپسها و... اشاره دارد. بسياري از نشانههاي افسردگي،جايگاه خاصي در مغز را به خود اختصاص دادهاند. تا كنون بيش از 30 ناقل عصبيشناخته شده اما سه ناقل نوراپي نفرين، سروتونين، و دوپامين، باعث بعضي ازنشانههاي افسردگي ميشوند.
عامل ارثي، سالهاست مورد توجه واقع شده است و افسردگي را يك بيماريخانوادگي دانستهاند، و امروزه، ژن و توارث را عامل مهمي براي افسردگي ميدانند و بهدنبال شناسايي ژن آن نيز بودهاند. بعضي از مطالعات آماري، خانوادگي و ارثي بودنافسردگي را تقويت كرده است.
عوامل محيطي و هيجاني، نيز همواره و پيش از عوامل زيستي و ارثي، مورد توجهروان شناسان و پزشكان بوده است. آنان ميدانستند كه رويدادهاي محيطي، ميتواندذهن و احساسات ناشي از آن را تحت تأثير قرار دهند. روابط با ديگران، تربيت خانوادگي،فقدانها و بحرانها، همه ميتوانند بر ذهن مؤثر باشند. به اين ترتيب افسردگي نيزميتوانست تحت تأثير عوامل محيطي قرار بگيرد، اما اين ديدگاه به تدريج دقيقتر شد؛اكنون پژوهش گران معتقدند كه:
1) بعضي افراد، پس از رويدادهاي استرس زاي شديد،مبتلا به افسردگي ميشوند.
2) نمونههاي فراواني نيز بوده كه بي هيچ گونه استرسشديدي، مبتلا به افسردگي شدهاند. لذا بعضي پژوهش گران بر اين باورند كه تجربههاياسترس زاي محيطي، فقط به طور غير مستقيم و فقط در كساني كه آمادگي زيستي ووراثتي را دارند، باعث افسردگي ميشود. و كساني كه آن زمينهها را ندارند، استرسهاباعث افسردگي شان نميشود. بعضي از عوامل استرس زا كه زمينههاي زيستي و ارثيرا فعال ميكنند، عبارتند از: از دست دادن شغل، قطع يك رابطه، مرگ يكي از بستگان،طلاق، ازدواج ناموفق، مشكل اقتصادي جدي، و... .
اكنون با آن چه گذشت، معلوم است كه: الف) تنها عامل افسردگي، عامل محيطينيست. ب) عامل محيطي فقط در كساني موثر است كه زمينههاي ارثي و زيستي دارند.ج) در بين عوامل محيطي كه استرس زايي شديد دارند، جايي براي مناسك و مراسماسمي عزاداري پيدا نميكنيم. آن عوامل متعدد بود، سوگ و داغ واقعي ميتواند يكي ازآن عوامل باشد، اما مراسم عزاداري هيچ سهمي در استرس زايي ندارند. د) بلكه برعكس با توجه به مباحثي كه در روانشناسي اجتماعي و كاركرد گروهها و ويژگيهايگروههاي مذهبي، گفته ميشود، ميتوان گفت كه مراسم عزداري كاملاً نقش استرسزدايي دارد.
موضوع عزت نفس، هم از ديدگاه ديني، يك مفهوم محوري و مهم است و هم ازديدگاه روان شناسي، در گرايش هايي مثل رشد، باليني، شخصيت و اجتماعي، به آنتوجه فراوان شده است، عزت نفس يكي از مؤلفههاي بهنجاري محسوب ميشود(انكينسون و همكاران
1983).
مراسم عزاداري را از هر ديدگاهي (ديني يا روانشناسي) مطالعه كنيم، رابطة منفيبا عزت نفس ندارد. بلكه زمينههاي عزت نفس بيشتر را در افراد فراهم ميآورد.
ارزيابي ما از خود پندارة خويش بر حسب ارزش كلي آن، عزت نفس ناميدهميشود؛ به عبارت ديگر، ميتوان عزت نفس را هم چون ميزان ارزشي كه ما براي خودقائل هستيم، در نظر گرفت. مطالعات، حاكي از اين است كه آگاهي يا برداشت ما از خود،بيشتر ناشي از تجربههاي اجتماعي ماست. ماخود را آن گونه ميبينيم كه فكر ميكنيمديگران ما را ميبينيد.
ايلين شيهانو ميگويد، طي ملاقاتهايي كه در طول ساليان، با مراجعانمختلف داشتهام، افرادي را ديدهام كه عزم خود را جزم كرده بودند كه عزت نفس خود رابالا ببرند و از اين ره گذر آثار مثبت متعددي را نصيب خود كردند، بعضي از آن آثار بهترتيب زير است:
1) پذيرش هر چه بيشتر خود و ديگران
2) آگاهي بيشتر از آنچه درزندگي ميخواهيم.
3) آرامش بيشتر و آمادگي بيشتر براي كنترل استرس
4) امنيت بودنو احساس شاد بودن.
5) اشتياق به داشت مسئوليت بيشتر.
6) توجه بهتر به ديگران.
7)احساس راحتي در موقعيتهاي اجتماعي.
8) احساس متعادل بودن.
9) اتكا به خود وخلاقيت بيشتر.
10) بهبود ظاهر و احساس سر زندگي.
11) آمادگي بيشتر براي دريافتمحبت و محبت كردن به ديگران.
12) ملايمتر بودن با خود، توانايي دست زدن بهخطرهاي بيشتر.
13) توانايي تبريك گويي به ديگران بدون حسادت.
14) اطمينانداشتن به خود در همة فعاليتها.
15) تبديل كردن «مشكلات» به مبارزه جوييها.
16)تمايل بيشتر براي در ميان گذاشتن احساسات با ديگران.
17) توانايي بيان صادقانةنارساييها در كارهاي خود.
18) اشتياق، انگيزه و علاقهمندي بيشتر به زندگي.
از سوي ديگر عزت نفس پايين نيز، مشكلات فراواني را براي فرد ايجاد ميكند،بعضي از آنها عبارتند از:
1) عدم پذيرش خود و ديگران: كارل راجز ميگويد هر چه افراد خود را بيشتربپذيرند، احتمال پذيرش ديگران نيز برايشان بيشتر است و بر عكس.
2)ترس از تركشدن: بسياري از افراد، از ترس اين كه ترك شوند، به روابط مخرب خود و ديگران ادامهميدهند، گاهي وابستگي را با محبت و عشق اشتباه ميگيرند.
3) كمال گرايي افراطي:اگر در كمال گرايي، همواره خود را با موفقترها مقايسه كنيم و توقع بالاتر داشته باشيم، ازهمسر خوب دوست خوب، انجام دادن كارهاي خوب و...، محروم خواهيم ماند.
4) استفادهاز مكانيزم انكار: مثلا زني كه عزت نفس پايين دارد، اگر شوهرش از زيبايي اش بگويد،ميگويد او فقط براي خوشحالي من اين طور ميگويد
5) گاهي مكانيزمهاي ديگري مثلسركوبي، فرافكني، واكنش وارونه، و... نيز ناشي از كمبود عزت نفس است.
6) بعضياعتيادها در زندگي روزمره، مثل پرخوري، كم خوري، سيگار كشيدن، مصرف الكل و موادمخدر، كار، نظافت، قمار، مسائل جنسي، احساسات عقل گرايانه، سرزنش ديگران، و...نيز گاهي ناشي از عزت نفس پايين هستند.
7) عزت نفس پايين، با خود انگاره ضعيف ومبهم، و عزت نفس بالا، با شناخت روشنتر از خود، همراه است.
8) پيش قدم شدن درارتباط با ديگران، در افراد با عزت نفس پايين كمتر است.
كمبود عزت نفس در رفتار اجتماعي فرد نيز اثر منفي ميگذارد. گرني(
1988)،مطالعات زيادي را در مدارس انجام داد؛ او فهرستي از رفتارهاي اجتماعي متأثر از عزتنفس پايين را شمارش كرده است:
1) كوچكتران را آزار ميدهد.
2) با همسالانشپرخاش كننده است.
3) به غريبهها اعتماد نميكند.
4) ديدگاه ديگران را درك نميكند.
5)به نظريات مراجع قدرت خيلي وابسته است.
6) اطلاعات كمي از خودش بروز ميدهد.
7) از نقشهاي رهبري اجتناب ميكند.
8) به ندرت داوطلب ميشود.
9) به ندرت توسطهمسالانش انتخاب ميشود.
10) غالبا كناره گير و منزوي ميشود.
11) رفتارهايمتناقض دارد
12) مطيع است و ابراز وجود نميكند.
13) به ندرت ميخندد.
14) توجهاشبه خودش است.
15) همسالانش را بي ارزش تلقي ميكند.
16) فعاليت هايش توسطديگران تعيين ميشود.
در متون ديني، از اين موضوع با عنوانهاي متعددي؛ مثل عزت نفس، كرامتنفس، مردانگي و آزادگي و... ياد شده است. از ديدگاه دين، اصولاً براي مؤمن، عزت واحترام خاصي هست. يعني علاوه بر عزت نفس، بايد مؤمنان ديگر را نيز عزيز بداريم؛به عنوان مثال قرآن ميفرمايد؛ «اگر به نيازمند مؤمني كمك مالي كرديد، آن را با اذيتكردن و منت گذاشتن همراه نكنيد، و اگر غير از اين است، اصلا صدقه ندهيد و كلماتيخوب بر زبان جاري كنيد، بهتر است». «واي كساني كه ايمان آوردهايد، صدقات خود را بامنت گذاشتن و اذيت كردن باطل نكنيد.» در روايات متعددي نيز آمده است كه حرمتنفس مؤمن از حرمت مقدساتي مثل كعبه نيز بيشتر است. و تحقير وي به هيچ وجهبخشودني نيست.
در باب عزت نفس نيز در متون ديني، در دو سطح نگاه ميشود: يكي عزت نفسشخصي و ديگري عزت نفس انساني. در روانشناسي اگر از عزت نفس سخن به ميانميآيد، فقط به خود شخصي نظر دارد؛ يعني توجه كردن و مهم شمردن استعدادهاينهفته در وجود فرد. اما در دين، بايد علاوه بر احيا كردن استعدادهاي دروني، نفس انسانيرا عزيز داشت و در مقابل نفس حيواني، آن را پرورش داد. بايد حتي المقدور دست نيازپيش ديگران دراز نكرد، بر اساس بسياري روايات، خداوند كارهاي مؤمن را به خود ويواگذار كرده است، ولي اجازة ذلت پذيري به او نداده است. اين امر آن قدر مهم است كهحتي انجام دادن واجبات الهي نيز، عذري براي پذيرش منت و ذلت ديگران نيست، برايانجام يك واجب الهي ميتوان از مال و حتي از جان، مايه گذاشت، اما از آبروي مؤمننميشود. اگر كسي مؤمني را دعوت كند كه به هزينة او به حج برود، و شائبهاي از منتگذاري در بين باشد، لازم نيست بپذيرد.
حتي مبارزه با نفس كه به معناي صحيح خود، بسياري ضروري و لازم است. نبايدموجب ناديده گرفتن عزت نفس بشود. كسي ممكن است خيال كند كه با تحقير خودپيش ديگران، بهتر ميتواند با نفس خويش مبارزه كند، اما اسلام اين را اجازه نميدهد.
برخي از اهل تصوف كه كمتر با منابع غني اسلام آشنايي داشتهاند، گرفتار چنينخطايي شده اند، مؤمن نبايد كاري كند كه پس از آن مجبور به معذرت خواهي بشودچون اين نوعي ذلت پذيري است. نبايد در مسافرت، با كساني كه فاصلة اقتصادي بسياربا او دارند، همسفر بشود، چون اگر ضعيفتر باشد، خودش اذيت ميشود و اگر غنيتر باشدموجب اذيت هم سفر خود ميشود.
بين عزت نفس و رفتار اخلاقي مثبت، رابطة مستقيم وجود دارد. كسي كه عزتنفس داشته باشد، كمتر گرفتار خطاهاي اخلاقي ميشود، بيشتر ميتوان از او انتظارداشت و نبايد خودمان را از شرّ او ايمن بدانيم. هيچ كسي براي ديگران تكبر نميكند،مگر اين كه ذلتي را در خودش احساس كرده است. كسي كه نفاق ميورزد، ناشي از ذلتدرونياش است و كسي كه غيبت ميكند به خاطر عجز او است.
هم بستگي بين عزت نفس بالا و فضايل اخلاقي را از طريق يك قانون مسلمروان شناختي نيز ميتوان نتيجه گرفت و آن عبارت است از نظرية «هماهنگيشناختي» فستينگر. چكيدة اين نظريه اين است كه اگر متوجه بشويم، دو شناخت ما بايكديگر، يا شناخت و رفتار ما با يكديگر ناهماهنگ است، دچار ناراحتي ميشويم وتلاش ميكنيم كه حتي المقدور، آن ناهماهنگي را بر طرف سازيم.
طبيعي و آشكار است كه در مراسم عزاداري حسيني (ع)، اوّلاً، محتواي آن دين،تبليغ و ترويج ميشود كه حسين (ع) پيرو آن بوده است. و جايگاه عزت نفس در اين دينرا دانستيم؛ ثانياً، خود امام حسين (ع) و حركت او و سخنان و پيامهاي او، كه در مراسمعزاداري از آنها ياد ميشود، از ابتدا تا انتها، پر است از عزت نفس و تأكيد بر آن. پيام«هيهات منا الذلة» حسين (ع) و حركت او ضرب المثل شده است. در سراسر دنيا هركسي نام حسين را بشنود يا بخواند، فوراً همراه آن، نام عاشورا و نهضت حسين و ظلمستيزي حسين مطرح ميشود؛ ثالثاً، روانشناسان، براي رشد عزت نفس عواملي راشمارش ميكنند، كوپر اسميت(
1967) تحقيقات انجام شده بر روي عزت نفس را مروركرد و به اين نتيجه رسيد كه چهار عامل، اهميت ويژهاي در رشد عزت نفس داند.
1)ميزان پذيرشي كه ديگران براي او قابل هستند.
2) موفقيتهاي فرد و موقعيتي كه براي اودر جامعه قائلند.
3) تفسيري كه فرد از ارزش، و آروزهاي خود داشته است و دارد.
4) روشيا روشهايي كه فرد، آن تفسير خود را به عمل ميكشاند.
با اندكي تأمل در اين چهار عامل، متوجه ميشويم كه مراسم عزاداري، باعث رشداين عوامل و در نتيجه رشد عزت نفس ميشود. افراد، در مراسم عزاداري، به طور صحيحو كامل مورد پذيرش يكديگر قرار ميگيرند، در اين مراسم، عزاداران و برگزاركنندگان، بهاحترام حسين (ع) هر كسي را كه در اين مراسم وارد شود (حتي اگر اشتهار به بزه كاري همداشته باشد) عزيز ميشمارند و آن را مهمان حسين ميدانند. كساني كه اهل مراسمعزاداري حسيني هستند، در جامعه اسلامي، جايگاه خاص دارند. مردم هيئتيها ومسجديها را دوست دارند و آن را به صورت خودآگاه و ناخودآگاه، ييك از معيارهايگزينش خود در امور مهم زندگي، مثل ازدواج، مشاركت مالي و...، ميدانند. تفسيري كهفرد از ارزشها و آرزوهاي خود دارد، و همين طور شيوهاي كه فرد، آن آرزوها و ارزشها راعملي ميكند، تحت تأثير مستقيم شناختها و عواطف ناشي از مراسم عزاداراي است.
اگر مراسم عزاداري، اين قدر اهميت دارد، بايد همانند يك گوهر گران بها از آنمحافظت به عمل آيد. فريادهاي بعضي از علماي ديني، مثل شهيد مطهري، كه در سهجلد كتاب «حماسه حسيني و تحريفهاي عاشورا» گرد آمده است ناظر به همينمحافظت است. براي آسيبشناسي اين مراسم، لازم است مطالعاتي مستقل و مفصل باشيوههاي مختلف پژوهشي، انجام شود، اما در اين مختصر فقط با يك نگاه نظري بهاين مراسم، بعضي از نكات آسيبشناسي را ذكر ميكنيم، و از خداوند متعال ميخواهيمكه اين آسيبها، در مراسم عزاداري حسين به حداقل ممكن برسد، به گونهاي كه چندانقابل ذكر و قابل مشاهده نباشد:
الف) رقابتهاي شديدي كه گاهي بين گروهها و هيئتهاي مذهبي ايجادميشود.
ب) متداخل شدن مراسم عزاداري، با خرافات و امور ناصحيحي از فرهنگعمومي مردم
ج) اصالت پيدا كردن بعضي از فوايد جانبي و فرعي كه از طريق هر گروه اجتماعيممكن است حاصل شود، مثل ديد و بازديد و...
د) فراهم آوردن آزار و اذيت هايي براي ديگران، به طور مثال از طريق صدايبلندگو، بسته شدن خيابان و... كه اگر زياد تكرار شود، ممكن است افرادي را منزجر كند.
ه) استفاده از اشعار و موسيقي اي كه در شأن عزاداري حسيني نيست و گاهيممكن است خلاف شرع باشد. (البته يادآوري ميشود كه مراسم آهنگين عزاداري ومولوديها كه در جامعهي ما رواج دارد، سهم بسزايي دارد در ارضاي نياز به موسيقي، بهويژه در كودكان و نوجوانان، چه بسا آنان را از جذب شدن به موسيقيهاي مبتذل بازميدارد).
و) غلبه كردن بعد عاطفي، و غفلت از بعد شناخت ديني در اين مراسم، اين آسيببسيار جدي است و در دراز مدت ميتواند تخريب كننده باشد.
ز) ايجاد رابطههاي مريد و مرادي بين افراد معمولي؛ گاهي ممكن است افرادي درلفافه و ناآشكار، به جاي دعوت به دين، دعوت به خود كنند.
ط) تكراري بودن محتوي و شيوههاي جاري؛ مثل سخنرانيها، اشعار و...
ي) ساختن يا استفاده كردن از روضه و مطالبي كه مستند نيست، اما تأثر عاطفيايجاد ميكند.
ك) انجام دادن بعضي رفتارها؛ مثل نواختن شيپور، اجراي آهنگهاي مبتذل.
ل) آسيب رساندن به بدن، مثل قمه زني كه مبناي ديني ندارد.
م) قرار گرفتن مجالس عزاداري، در اختياز افراد كم سواد.
ن) خواندن بعضي از اشعار غلوآميز كه خلاف اعتقادات ديني است.