فريده مصباحي
ايستادگى در برابر ظلم و ظالم و تلاش براى محو آن، از ويژگيهاى مهم فرهنگ اسلامى است كه در فرهنگ عاشورا و حماسه قيام امام حسين - عليهالسلام - به زيباترين شكل متجلى شد. حماسه عاشورا را مىتوان رويارويى انسان با شيطان تفسير كرد; انسانهايى كه اعمال آنها از قدرت ايمان و جهانبينى آنان نشات مىگرفت و شهادت اسارت - كه نتيجه قطعى آن بود - جز حلاوت، زيبايى و جلوههاى شورانگيز عشق و عرفان چيز ديگرى به همراه نداشت. اصحاب عاشورا با الهام از پيامبر - صلىالله عليه و آله - و آيين مقدس او، هدف خويش را دفاع از ارزشها و آرمانهاى اسلامى قرار داده بودند و هرگونه تحمل سختيها و رنجها را فرصتى براى پيوستن به محبوب مىدانستند و در نتيجه مسائل عاطفى، عشق و علاقه به خانه و خانواده و دلبستگى به جهان براى آنان داراى چنان لذت معنوى بود كه درد ناشى از آن نتوانستحتى احساس تسليم در برابر دشمن را برايشان ايجاد كند; نمونه بارز آن را در شخصيتحضرت زينب - سلامالله عليها - قهرمان حماسه كربلا مىتوان مشاهده كرد. او كه در مكتب والاى رسالت و امامت تربيتشده است، با اتكاء به ايمان و توكل به خدا، وظيفه خود را در قافلهسالارى كاروان بازماندگان عاشورا بخوبى ايفا نمود و ضمن رهبرى و نگهدارى از كودكان و داغديدگان، از هر فرصتى براى ابلاغ پيام عاشورا استفاده كرد.
اينك گوشه هايى از حماسههاى حضور اين بانوى قهرمان را در راه اعتلاى ارزشهاى متعالى به تصوير مىكشيم:
براى آخرين بار كه امام حسين - عليهالسلام - به نزد بانوان حرم مىآيد به حضرت زينب - سلامالله عليها - مىفرمايد، خواهرم جامه كهنهاى برايم بياور كه احدى از اين مردم در آن رغبت نكند تا آن را زير لباسهايم بپوشم شايد پس از كشته شدن بدنم را برهنه نكنند، [1] اين بانوى شكيبا به درخواست مرادش عمل مىكند و همچون كوهى استوار، برادر را براى رفتن به ميدان شهادت بدرقه مىكند زيرا او در كتاب درسش آموخته است:
"ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيلالله امواتا، بل احياء عند ربهم يرزقون. " [2]
و نيز از معلم مكتبش امام على - عليهالسلام - شنيده است، پايگاه شهادت صبر نيست، كه جايگاه شكر و بشارت است. [3]
عصر عاشورا فرامىرسد، وقتى زنان را از خيمهها بيرون مىريزند تا خيمهها را آتش بزنند، قهرمان كربلا با ديدن شهدا مرثيهسرايى مىكند و مىفرمايد:
"يا محمدا، هذا حسين بالعراء تسفى عليه الصبا، قتيل اولاد البغايا! واكرباه! اليوم مات جدى رسولالله، يا اصحاب محمدا هولاء ذرية المصطفى يساقون سوق السبايا. " [4]
او كه مظهر صبر و بردبارى استبا اين سخنان، انگيزه قيام سالار شهيدان را كه همان احياى اهداف جد بزرگوارش استبيان كرده و رسوايى و ننگ كشتن فرزند پيامبر - صلىالله عليه و آله - را به رخ تماشاچيان مىكشد تا قيام حسينى راهگشاى همه مظلومان تاريخ شود. و هنگامى كه شمر ملعون عزم كشتن امام سجاد - عليهالسلام - را مىكند اوست كه با دفاع از امام زمانش مانع كشتن او مىشود [5] ، و بدين ترتيب درخت ولايت را آبيارى مىكند.
روز عاشورا به پاس حرمتخون حسين يارى از دين خدا و مظهر علام كرد عترت آل عبا را كرد محفوظ از خطر سرنگون چتر و لواى مردم بدنام كرد صبح روز بعد كاروان اسرا را به سوى كوفه حركت دادند، ابتدا آنان را از كنار كشتگان گذراندند. خواهر به سراغ بدن مطهر برادر مىرود; بدن را برهنه مىبيند و آن جامه كهنه را هم در تن برادر مشاهده نمىكند، تا آنان كه با كشتن حسين - عليهالسلام - راه را براى جاودانگى حكومت ننگين خود هموار مىديدند و مستانه سرود پيروزى مىخواندند، كوس رسواييشان به صدا درآيد و تاريخ نظارهگر پيروزى خون بر شمشير باشد. قهرمان كربلا از ديدن آن صحنههاى دلخراش كه قلم توان ترسيم آن را ندارد، بىتابى نمىكند و به بىتابان نويد عهد و پيمانى را مىدهد، كه دور از چشم نامحرمان مىآيند و بدنهاى قطعهقطعه را به خاك مىسپارند و على رغم تلاش كافران، قبور مطهرشان محفل دلسوختگان مىشود. [6]
حضرت زينب - سلامالله عليها - كه با صبرى جزيل شهادت بيست نفر از نزديكترين افراد خانواده خود را به چشم ديد، مصيبتهاى جانكاه و مناظر دلخراش ناشى از شكنجههاى روحى و جسمى اسرا را در طول سفر تحمل كرد و در تكميل حركت عاشورا و لبيكگويى به نيابتخاصه [7] تلاش نمود و با بيان خطبههايى در اوج بلاغت، پيام شهادت را ابلاغ كرد. وقتى خاندان پيامبر - صلىالله عليه و آله - به كوفه رسيد، خفتگان كوفه برخاستند تا داستان اسرا را جويا شوند، او لب به سخن گشود و پس از حمد و ستايش خداوند، فريبكارى و حيلهگرى كوفيان را زير سؤال برد و آنان را در اين فاجعه بزرگ ملامت كرد. [8]
در مجلس ابن زياد، اين چاكر و خانهزاد اموى، شاد و مغرور از جنايات خويش پيروزى ذلتبار خود را به رخ دخت فاطمه - سلامالله عليها - كشيد و گفت:
"كيف رايت صنعالله باخيك و اهل بيتك"؟ [9]
حضرت زينب - سلامالله عليها - با كمال افتخار مىفرمايد:
"ما رايت الا جميلا. . . " [10] .
بانوى كربلا در حوادث جانگداز عاشورا، در گلوى پاره پاره قهرمان شش ماهه و بدن بدون سر سبط پيامبر - صلىالله عليه و آله - چه چيزى را مشاهده مىكند كه در نظر او جميل است،
امام خمينى (س) در اين مورد مىفرمايد:
"شما ملاحظه كنيد كه بهترين خلقالله در عصر خودش حضرت سيدالشهدا - سلامالله عليه - و بهترين جوانان بنىهاشم و اصحاب او شهيد شدند و از اين دنيا رفتند با شهادت، لكن وقتى كه در آن مجلس پليد يزيد صحبت مىشود، حضرت زينب - سلامالله عليها - قسم مىخورد كه "ما راينا الا جميلا"، رفتن يك انسان كامل، شهادت يك انسان كامل در نظر اولياى خدا جميل است، نه براى اين كه جنگ كرده و كشته شده، براى اين كه جنگ براى خدا بوده است، قيام براى خدا بوده است. " [11]
يكتا موعظه خداوند اين است كه:
"قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى. " [12]
يعنى:اى پيامبر به امتبگو كه قيام كنيد و قيام "لله" باشد. اگر قيام براى خدا باشد، اگر عمل براى خدا باشد شكست ندارد. خواجه عبدالله انصارى، اول منزل سلوك را " يقظه" يعنى بيدارى مىداند و اين آيه شريفه را شاهد مىآورد كه خدا فرموده است، ان تقومو الله، و تعبيرش اين است كه بيدار شويد، بيدار شدن نوعى "قيام" است; [13]بنابراين تمام نهضتهاى عالم نيز قيام است; قيام از خواب و قيام بعد از بيدارى.
اول قدم اين است كه از غفلت و خواب سنگينى كه طبيعتبر انسان غلبه كرده بيدار شود و توجه كند به اينكه عالم طبيعت چيست و به كجا سير مىكند. انسان غافل كه در دار دنيا اسير است، سعادتمند نخواهد شد ولى اگر غفلت را كنار بگذارد و توجه به معنويات و يا ماوراء طبيعتبكند و راه مستقيم يعنى راه "الىالله" را طى كند، انحرافات را كنار بگذارد و توجه به خدا و احكام او، مجاهده براى او و قياملله را رهتوشه خود كند به سعادت كه همه آن نور است، خواهد رسيد.
"الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور. " [14]
قيام براى خدا، ابراهيم خليل الله را به منزل خلت رسانده و از جلوههاى گوناگون طبيعت رهانده; لا احب الافلين [15]و موسى كليمالله را با يك عصا بر فرعونيان چيره كرده و او را به ميقات رسانده. . . و پيامبر - صلىالله عليه و آله - را بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داده و توحيد و تقوا را جايگزين بتها نموده و او را به مقام، قاب قوسين او ادنى، [16] رسانده است.
نكته مهم در آيه شريفه اينكه قيام مىتواند فردى يا اجتماعى باشد; يعنى اداى تكليف است و اگر انسان تشخيص بدهد كه قياملله است از تنهايى و يا جمعيت كم هراسى ندارد. بزرگمردان تاريخ اينگونه عمل كردند كه از جمله مىتوان حضرت ابراهيم (س) ، حضرت موسى (س) و حضرت محمد (ص) را نام برد.
وقتى كه مطلبى الهى شد، ديگر خوف از قدرتها نيست زيرا هيچ قدرتى مانند قدرت خدا نيست و ايمان به قدرت مطلق خداى تبارك و تعالى، طمانينهاى را در نفس ايجاد مىكند كه ديگر شكست معنا ندارد و اين مثل قطرهاى است كه چون به دريا متصل شود، پشتوانهاش درياى غيرمتناهى است. بنابراين حكم همان دريا را پيدا مىكند.
قطره بودم چو شدم غرقه درياى قدم قطرگى رفت دگر من همه دريا بودم چون ز خود فانى و باقى به بقاى تو شدم در همه كون و مكان مطلق و بيجا بودم نكته قابل توجه اينكه بر اساس فطرت الهى عشق به كمال مطلق و قلبش توجه به جميل مطلق دارد و همين امر موجب مىشود كه هركس به حسب حال و مقام خود كمال را در چيزى تشخيص دهد و قلب او متوجه آن شود; اهل دنيا، كمال را در لذايذ دنيا تشخيص دادهاند و جمال دنيا در چشم آنها زينتيافته است و چون فطرتا طالب كمال مطلق است اشتياقش در امور دنيوى محدوديت ندارد و آتش اشتياقش در هر زمينهاى كه طلب مىكند، شعلهورتر مىگردد; مانند رياستطلبى، شهوت و. . . . در حديث مىفرمايد، كسى كه تعلق داشته باشد دلش به دنيا، تعلق پيدا كند قلبش به سه چيز، اندوهى بىزوال، آرزويى كه به او نرسد، اميدى كه به آن نائل نشود. [17]اهل آخرت نيز كمال را در مقامات و درجات آخرت تشخيص داده و قلوبشان متوجه آن است و اهل الله در جمال حق كمال و در كمال او جمال را يافتهاند، بنابراين قرآن مىفرمايد:
"وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض" [18]
اهل الله به مرتبهاى از اخلاص رسيدهاند كه حقتعالى آنان را در پناه خود قرار مىدهد، كلمة لا اله الا الله حصنى، فمن دخل حصنى، آمن من عذابى، ادراك زيبايى جمال حق، براى امام حسين - عليهالسلام - آنقدر جلوه دارد كه در آخرين لحظات حيات خويش، غرق در عبوديت همه دردها و مصائب را بر خويشتن هموار مىبيند و با همه وجود فرياد مىزند:
"صبرا على قضائك، يا رب لا اله سواك، يا غياثالمستغيثين، مالى رب سواك ولا معبود غيرك. . . . " [19]
حضرت زينب - سلام الله عليها - نيز به اين زيبايىشناسى كه بر اساس ايمان و يقين به ذات و جمال مقدس حضرت حق استوار است، آراسته شده بود، بنابراين صحنه عاشورا از نظر او، عشقبازى شيفتگان مقام ربوبيت و عاشقان جمال جميل بود كه به وصال يار مىشتافتند.
يكى ديگر از نكات قابل توجه در حماسه عاشورا "صبر و مقاومت" است، حضرت امام (ره) در اين مورد مىفرمايد، زينب - سلامالله عليها - در دنباله آن مصيبتبزرگى كه "تصغر عنده المصائب" ايستاد و در مقابل كفر و هرجا موقع شد، مطلب را بيان كرد، [20]
خداوند در قرآن مىفرمايد:
"والعصر، ان الانسان لفى خسر، الا الذين آمنوا و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. " [21]
انسان در خسارت است، انسان شقى است مگر آن كسانى كه تحت تربيت انبياى عظام ايمان آوردهاند و مومنين داراى اين صفات هستند: عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر; يعنى آنهايى كه عمل صالح و سفارش به صبر و حق مىكنند، اگر انسان بخواهد حق را به دستبياورد بايد صبر كند. قرآن در سوره يوسف مىفرمايد: وقتى كه حضرت يعقوب داستان ربوده شدن حضرت يوسف را از زبان پسرانش مىشنود، صبر را مدح مىكند و مىفرمايد: ". . . فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون"، [22] يعنى يوسف را نمىخواهد و به او عشق نمىورزد و از فقدانش دچار شديدترين اندوه نمىگردد، مگر به خاطر خدا و راه او. قرآن كريم پيامبر - صلىالله عليه و آله - را نيز در برابر استكبار به صبر جميل دعوت مىكند و مىفرمايد، "فاصبر صبرا جميلا". [23]
خواجه عبدالله انصارى در باب صبر مىگويد، صبر نگاهدارى نفس است از شكايتبر جزع مستور، و كمالالدين عبدالرزاق كاشانى در شرح منازل مىگويد، مراد شيخ كه فرمايد صبر خوددارى از شكايت است، شكايتبه مخلوق است والا شكايتبه حق تعالى و اظهار جزع در درگاه قدس با صبر منافات ندارد، از سيره انبيا عظام و حضرات ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، نيز چنان ظاهر مىشود، آنكه مقامات آنها بالاتر از صبر، رضا و تسليم بود، مع ذلك هيچ گاه از دعا و عجز و تضرع در درگاه معبود خوددارى نمىكردند و عرض حاجات خود را به حضرت حق تعالى مىنمودند و اين مخالف با مقامات روحانيه نيستبلكه تذكر حق و انس و خلوت با محبوب و اظهار عبوديت و ذلت در پيشگاه عظمت كامل مطلق غايت آمال عارفين و نتيجه سلوك سالكين است. [24]
صبر در زندگى انسان داراى ثمرات بسيار زيادى است; مثلا اگر انسان در حوادث ناگوار، مشقت عبادات و تلخى ترك لذات نفسانى صبر كند كم كم براى نفس تحمل مشقات آسان مىشود و موجب ترقى و رشد معنوى مىشود يا به عبارت ديگر صبر در معاصى منشا تقواى نفس، صبر در طاعات منشا انس به حق و صبر در بليات منشا رضا به قضاى الهى مىشود كه از مقامات بزرگ اهل ايمان است. امام صادق - عليه السلام - مىفرمايد:
"الصبر من الايمان بمنزلة الراس من الجسد; فاذا ذهب الراس، ذهب الجسد، و كذلك اذا ذهب الصبر، ذهب الايمان. " [25]
انسان غير صابر قلبى مضطرب و دلى لرزان دارد و شكايات و ناشكيبايى او نه تنها موجب تحقير شدن نزد خلق خدا مىشود، بلكه بندهاى كه نتواند در مقابل هزاران نعمتى كه خداوند به او عطا فرموده يك مصيبتى از محبوب خود را تحمل كند چه ايمان و تسليمى در مقام مقدس حق دارد، پس مىتوان گفت كسى كه صبر ندارد، ايمان ندارد زيرا اضطرابهاى درونى و شكايتها موجب بغض به حق و قضاى الهى و در نتيجه ملكه انسان غير صابر مىشود و انسان در ظاهر و باطن دشمن خدا مىگردد و به شقاوت ابدى مبتلا مىشود.
در حديث است ازامام على - عليه السلام - كه از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نقل مىكند، صبر سه گونه است: صبر در مصيبت، صبر بر طاعت و صبر از معصيت و كسى كه بر مصيبت صبر كند تا آنكه برگرداند مصيبت و شدت آن را به نيكويى عزاى آن (يعنى با صبر جميل شدت مصيبت را رد كند) ، بنويسد خدا براى او سيصد درجه; مابين هر درجه تا درجه مثل مابين آسمان و زمين، و كسى كه صبر نمايد بر اطاعتبنويسد خدا از براى او ششصد درجه، ميانه درجه تا درجه مثل ميانه قعر زمين تا عرش و كسى كه صبر كند بر معصيت، بنويسد خداوند براى او نهصد درجه، ميانه درجه تا درجه مثل ميانه منتهاى زمين تا منتهاى عرش! [26]
آنچه تاكنون بيان شد در مورد حال عامه است و در مورد اهل سلوك و اولياى خدا صبر به صورتهاى ذيل تعريف مىشود:
صبر فى الله، و آن ثبات در مجاهده و ترك مالوفات و مانوسات و ترك خويشتن است در راه محبوب; صبر مع الله، مربوط به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقتخروج از جلباب بشريت، و تجرد از ملابس افعال و صفات، و متجلى شدن قلب به تجليات اسماء و صفات، و توارد واردات انس و هيبت و حفظ نفس از تلونات و غيبت از مقام انس و شهود; صبر عن الله، از درجات عشاق و مشتاقين است از اهل شهود و عيان، در صورتى كه رجوع به عالم خود كنند و به عالم كثرت و صحو برگردند. اميرالمومنين -عليه السلام - مىفرمايد:
وهبنى صبرت عى عذابك، فكيف اصبر على فراقك. [27]
صبر بالله، و آن از براى اهل تمكين و استقامت است. كه بعد از حال صحو و بقابالله و پس از تخلق به اخلاق الله، بر آنها رخ دهد، [28] در قلب سليم غير خدا معنا ندارد و صبر مراتب سير سالكين است كه از خود و آمال نفسانى جدا شده و به سوى خدا هجرت مىكنند.
در ضمير ما نمىگنجد به غير از دوست كس هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوستبس انسانى كه فطرتا حب به كمال و جمال دارد و خداخواه و خدابين است; هرچه از جانب خدا بر او وارد شود حتى اگر به ظاهر ناگوار باشد، براى او مطلوب و زيباست; زيرا از حب دنيا و نفس وارسته است و لغزشها به علتحجابهاى ناشى از حب غير خداست.
قرآن مىفرمايد:
"يا ايتها النفس المطمئنه، ارجعى الى ربك راضية مرضية، فادخلى فى عبادى، وادخلى جنتى". [29]
صاحب نفس مطمئنه، راضى و مرضى جذبه حبيب و محبوب خويش است و رسيدن به مقام استهلاك و فنايى كه در آن اسم و رسمى از سالك و صبر و سلوك نيست.
بانوى قهرمان عاشورا كه در خاندان عصمت تربيتشده است، در كربلا معراج به سوى محبوب را طلب مىكند و با شجاعت، شكيبايى در مصايب، استقامت در راه حق، اخلاص، ايثار، مناعت، ايمان، ياد خدا، تسليم، توحيد و همه فضايل انسانى درس زيبايى شناسى به همه رهروان راستينش مىدهد.
[1] . زندگانى حضرت فاطمه زهرا (س) و دختران آن حضرت، ص205. [2] . آل عمران/169. [3] . نهج البلاغه، خطبه 154. [4] . نفس المهموم، ص199. ترجمه:اى محمد اين حسين است كه در اين دشت روى زمين افتاده و باد صبا بر پيكر او گرد و غبار مىافشاند،اى دريغا واى افسوس كه امروز جدم رسول خدا كشته شد! [5] . همان، ص200. اى اصحاب و ياران محمد! آخر اينان فرزندان حضرت مصطفى هستند كه همچون اسيران آنان را مىبرند. [6] . كامل الزيارة، ص261 - 266. [7] . در روايتى كه حاكى از وصيت امام به زينب (س) است چنين آمده است: "اوصى الى اخته زينب بنت على فى الظاهر فكان مايخرج عن على بن الحسين فى زمانه من علم ينسب الى زينب بنت على عمته سترا على على بن الحسين و تقيه اتقاء عليه". (الخصائص الزينبية، ص241) . [8] . احتجاج طبرسى. [9] . الفتوح، ج3، ص142. ترجمه: رفتار خدا را با برادر و جدت چگونه ديدى؟ [10] . همان جا. [11] ترجمه: من جز زيبايى نديدم. [12] . سبا/46. [13] . منازل السائرين (شرح تلمسانى) ، ص53. [14] . بقره/257. [15] . انعام/76. [16] . نجم/9. [17] . اصول كافى، ج2، ص320. [18] . انعام /79. [19] . مقتل الحسين، مقوم، ص357. ترجمه: خدايا! در برابر تقدير و دستور تو شكيبايى مىكنم،اى پروردگار من! جز تو خدايى وجود ندارد،اى پناه بىپناهان! من به غير تو پروردگارى ندارم و به غير تو معبودى نمىشناسم. . . . [20] . صحيفه امام، ج17، ص56. [21] . آيات سوره عصر. [22] . يوسف/18. [23] . معارج/5. [24] . چهل حديث، ص260 - 261. [25] . اصول كافى، ج2، ص87، كتاب ايمان و كفر، باب صبر، حديث 2. ترجمه: صبر نسبتبه ايمان به مثابه سر است نسبتبه بدن. پس وقتى سر رفت، جسد برود، و همين طور وقتى كه صبر رفت، ايمان برود. [26] . چهل حديث، ص265 - 266. [27] . فرازى از دعاى كميل ابن زياد، خائف و رسوا و مفتضح. [28] . چهل حديث، ص267 - 268. [29] . فجر/27 - 30