محمدرضا فواديان
از زيباترين جلوههاي زندگانيِ سيدالشهدا عزت است كه تبلور اين جلوه در واقعةطف بسيار ديدني است.
اين عزت كربلاست كه ريشه در همة پيامهاي آن دوانيده و تمام تابلوهاي آنچون؛ سخاوت، شهادت، شجاعت، عبادت و... را معطّر و منوّر كرده است.
نصب اين مدال پر افتخار بر سينة اين ايام، جلوهاي ديگر از هوشياري و فرزانگينائب به حق مصلح جهاني است؛ زيرا عزت حسيني، فكرهاي خفتة جهانيان را بيدار وبيداريشان را حركت و حركتشان را ثمر ميدهد.
سالي كه مزيّن به عزت و افتخار حسيني است، ميتواند، سال زمينه سازي ظهورحضرت حجت(عج) باشد؛ زيرا در دولت كريمة او، اسلام و اهلش عزيز و مخالفان آن ذليلو نابود ميشوند، و مهمانان خدا در ضيافت الهي، چنين تمنّا و آرزويي دارند: «اللهم اءنانرغب اءليك في دولة كريمة تعّز بها اءلاسلام و اهُله و تذّل بها النفاق و اهله؛ خدايا از تو اميدداريم كه دولت با كرامت امام زمان را به ظهور آوري، و اسلام و اهلش را با آن عزت بخشيو نفاق و اهل آن را ذليل و خوار گرداني.»
و هر عاشق ارادتمندي كه حضرتش را زيارت ميكند، عرضه ميدارد: «و انت...عزّ الموحدين.»
آري، اعتقادمان بر اين باور استوار است كه اوست عزت بخش انسانها، اوست:«معزّ المؤمنين المستضعفين.»
و جانهاي خسته اما عاشق، در فراق حضرتش در پگاه هر جمعه، ندبه سر داده وميگويند: «اين معزّ الاولياء و مذّل الاعداء.»
به راستي آن بذر عزتي را كه پيامبر كاشت و امام علي و امام حسن (ع) آن را حفظنمودند و امام حسين (ع) و ديگر ائمه (ع) آن را پرورانيدند، در دولت يوسف زهرا ثمرميدهد و شكوفا ميشود.
براي شكوفا شدن اين گُل نينوايي بايد «ياور مهدي» بود و اين مهم با «مهديزيستي» محقق ميشود، و راه به آن جز با «عزت حسيني» راهي ديگر ندارد.
از آن جائي كه بين امام حسين و امام مهدي (ع) رابطهاي بسيار تنگاتنگ و دقيقوجود دارد كه زمين و زمان، ملك و ملكوت به آن شهادت دادهاند و در حقيقتِ فرهنگانتظار كه ادامة عاشوراست، ميتوان گفت، در اين عصر و زمان كه استكبار جهاني وصهيونيسم خونخوار، قلوب انسانهاي آزاد مرد خصوصاً مسلمانان را جريحه دار نموده،تنها راه پيروزي بر آنان، پيروي از عزت حسيني است كه اشارتي به بُعد نظامي انتظار نيزدارد.
انتفاضه كه شعارش پيروزي سنگ بر سلاحهاي پيشرفته است، در حقيقت همانشعار كربلاست كه خون بر شمشير پيروز است و هر سنگ رها شده به سمت صهيونيزم،درسي از كربلا و اميدي از انتظار است. اين نوشتار برگي از همين حقيقت است كه عزتحسيني ميتواند ظهور را نزديك و روز ظهور، عصر عزت است.
عزت حالتي است كه انسان را مقاوم و شكست ناپذير ميسازد، و نميگذارد مغلوبكسي گردد و شكست پذيرد. لذا به زمينهايي كه مقاوم است و با نيش هر كلنگي جابهجانشده و آب به آساني در آن فرو نميرود «ارض عَزاز» گفته ميشود، و يا به گوشتي كهناياب باشد و دست يافتن به او ممكن نباشد «تَعَزّز اللحم» ميگويند؛ از اين رو، به كسيكه قاهر است و مقهور نميشود «عزيز» و مقابل آن را «ذليل» ميگويند.
مبناي اين معنا، روايتي است كه امام صادق (ع) ميفرمايد: «خداوند همة كارها رابه مؤمن داده، اما اين اختيار را به او نداده است كه ذليل باشد. آيا نميبيني كه خداوندميفرمايد: خدا و پيامبر و مؤمنان عزت دارند فالمؤمن يكون عزيزاً و لا يكون ذليلاً، اءنالمؤمن اعز من الجبل لان الجبل يُستَقَلُّ منه با المعادل والمؤمن لا يُستقل من دينه بشيءبه؛ مؤمن از كوه سختتر است، زيرا كوه با كلنگ تراشيده و خُرد ميشود ولي هرگز از دينمؤمن چيزي كم نميشود و خرد نميگردد.»
لذا عزت به معناي صلابت است و «عزت حسيني» «عزت حسني» و «عزتعلوي» و «عزت محمدي» است و ائمه (ع) همواره عزيز بودند و هيچ يك از اين انوارالهي، لحظهاي و كمتر از آن، در راه خدا صلابت خود را از دست نداده و همواره عزيز وعزت بخش بودهاند. و هر كس رهرو اين رهبران باشد به عزت دنيا و آخرت مفتخر و نائلميگردد. اما «عزت حسيني» و «عزت مهدوي» به علت نهضت و قيامشان جلوهايديگردارد.
و از باب توسعه در استعمال، در معاني ديگر از جمله؛ غلبه، صعوبت، سختي،غيرت، حميت و مانند اين ها به كار رفته است.
خداوند تبارك و تعالي «عزيز» است؛ يعني، هيچ قدرتي بر او قهر و غلبه ندارد واوست كه بر همه چيز و از هر جهت قهر و غلبه دارد.
زيرا به غير از خداوند، همة موجودات ذاتاً فقيرند ( انتم الفقراء ) و در نفس خويشذليل هستند و مالك هيچ چيز براي خود نيستند، مگر آن كه خداي متعال از سر رحمتخويش بهرهاي از عزت به آنان بخشد.
بنابراين؛
اوّلاً: تمام عزت براي خداست ( فلله العزة جميعاً ).
ثانياً: عزتش را به هر كه بخواهد ارزاني ميدارد: ( تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء ).
ثالثاً: عزت خداوند بالاصالة و بالذات است و ديگران عزتشان، بالعرض و بالتبعاست؛ يعني؛ عزت رسول و مؤمنان از عزت خداست: ( ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين ).
رابعاً: عزت خدا و پيامبر و مؤمنان، دائمي و باقي است و آنچه كافران دارند «تعزز»است و حقيقت آن خواري و ذلت است.
خامساً: منافقان اين حرفها را نميفهمند: ( ولكن المنافقين لا يعلمون. ).
زينت دوش رسول خدا و نور ديدة علي مرتضي و فاطمة زهرا 3 آموخته و آموزاندكه چگونه بايد عزتمندانه زيست و چگونه با عزت و شرف جان داد و اصلاً عزت چيست؟
او در مدت هفت سال زيستن و تربيت در دامان اشرف مخلوقات (ص) آموخته بودكه عزت اسلامي چيست. او از جد بزرگوارش شنيده بود كه: «من اقرّ بالذل طائعا فليس منّااهل البيت؛ هر كه پذيراي ذلت شود از خاندان ما نيست.»
او از مادرش درس فداكاري جهت عزت بخشيدن را خوب فرا گرفته بود و همچنين از پدر بزرگوارشان اين مهم را مشاهده نموده بود.
لذا وقتي «وليد بن عتبه» والي مدينه درخواست بيعت ميكند، حضرت پيام عزترا صادر ميفرمايد. و چون مخالفت حضرت به گوش مردم ميرسد، عدهاي خواستندحضرتش را از تصميم مقدسش منصرف سازند و پيشنهاد سازش با باطل و ستم را ارائهدادند.
برادر حضرت، «عمر اطرف» عرضه داشت: «من به قربانت اي ابا عبدالله،برادرت ابو محمد حسن از پدرش براي من حديث كرد...» همين را گفت و شروع به گريهكردن نمود، حضرت او را به سينه ميچسباند و ميفرمايد: «برايت حديث كرد كه منكشته ميشوم؟» عرض كرد: «خداي نكند، اي فرزند رسول خدا!» امام ميفرمايد: «تو رابه حق پدرت به سؤالم جواب بده، آيا از كشته شدن من خبر داد؟»
عرض نمود: «آري، چه ميشد كه كناره نميگرفتي و بيعت ميكردي؟»
فرمود: «حدثني ابي ان رسول الله (ص) اخبره بقتله و قتلي و ان تربتي تكون بقربتربته، فتظنّ انك علمت مالم اعلمه و انه لا اُعطي الدّنيّة من نفسي ابدا؛ پدرم برايمحديث كرد كه رسول خدا (ص) به پدرم فرموده است كه او و من هر دو كشته ميشويم و قبرمن نزديك قبر او خواهد بود، گمان ميكني آنچه را تو ميداني من نميدانم؟ حقيقت ايناست كه هرگز تن به پستي نخواهم داد.»
«ميل بن ماندن» و «ترس از رفتن» آدمي را به اسارت ذلت ميكشد و آن كه«عزيز» است ماندن را با «عزت» و «رفتن» به سوي حق را «عزت» ميبيند و از اين رو،هرگز با باطل و ستم سازش نميكنند.
محمد حنفيه نيز، خدمت برادر ميرسد و از سر خير خواهي ميگويد: «برادر، تومحبوبترين و عزيزترين مردمان نزد مني و هيچ كس را خيرخواهي نتوانم كرد كهشايستهتر از تو باشد، چندان كه تواني با پيروان خويش از يزيد و از شهرها دوري گزين.آن گاه نمايندگاني به سوي مردم روانه ساز، و آنان را به سوي خويش فراخوان، اگر با توبيعت كردند، حمد خدا گويم و اگر به كسي ديگر گرد آمدند، خدا بدين سبب دين و عقل تورا نكاهد و جوانمردي و فضيلت نرود. بيم آن دارم كه به يكي از اين شهرها در آيي، و نزدگروهي از مردم روي كه ميان خود اختلاف كنند و گروهي از آنان با تو باشند و گروهي برضد تو باشند و كار به قتال و خون ريزي منجر شود. و در اين ميان تو، هدف نخستيننيزهها شوي و در نتيجه، خون بهترين خلايق، از حيث شخصيت و پدر و مادر بيهودهبريزد و كسانش به ذلت كشيده شوند.»
امام حسين (ع) به او گفت: «اكنون ميگويي كجا بروم؟»
گفت: «به سوي مكه رو، اگر آن جا ايمن بودي كه چه بهتر. وگرنه سويريگستانها رو، و به قلّة كوهها پناه بر، و از شهري به شهر ديگر، تا ببيني كار مردم به كجاميانجامد.»
پيشواي عزتمندان عالم پس از شنيدن اين پيشنهاد فرمود: «يا اخي! و الله لو لميكن في الدنيا ملجأ و لا مأوي لما بايعت يزيد بن معاوية ابدا؛ برادرم! به خدا سوگند، اگر درتمام دنيا هيچ پناهگاه و مأمني نباشد، هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد.»
به راستي، اگر انسانها همين كلام تابناك حسين بن علي 8 را نصب العينخود قرار دهند، به اوج عزت، راه نمييابند، و چنانچه سرتاسر زندگاني مردم «عزتحسيني» شود، شرايط ظهور «مصلح جهاني» مهيا نميشود؟ ما معتقديم، آنچهكارگشاست شرايط ظهور است نه علائم ظهور و يكي از بارزترين شرايط ظهور آمادگيمردم است. اگر انسانهاي مسكون بر ربع زمين، با ستم پيشه سازش نكنند و با دل وجان طالب «عدل جهاني» باشند، خداوند «عدل منتظر» را نميرساند؟
محمد حنفيه از ميدان در رفتن و آوارگي از اين شهر به آن شهر را پيشنهادميكند، اما سالار آزادگان جهان ميفرمايد: راه و رسم من استقامت و پاي مردي تا سرحد جان و زندگي توأم با عزت است و اسير شدن اهل بيتم، نه فقط ذلت نيست، بلكه آنانمُهر ذلت و نكبت را بر پيشاني يزيد و يزيديان ميزنند.
اين كلام گهر بار، بارقة اميد ملت مظلوم فلسطين است؛ يعني كه در رويارويي بادشمن صحنه را خالي نكنند كه مهاجرت به كشورهاي ديگر، خلاف منطق فرزندرسولخدا (ص) است. بايستند و با حمايت از انتفاضه، شاهد عزت اسلام و مسلمين باشند.
بنابر خبر «ابو مخنف»، حسين (ع) پس از اين گفت و گو براي چندين بار به سويمسجد النبي رفت و در طول راه، شعر «يزيد بن مفرّغ» را زمزه مينمود كه سرودهاي برايحفظ عزت هنگام رويايي با خطر است:
لا ذَعَرْتُ السّوام في فلق الصُبْح مغيراً و لا دعيتُ يزيدا
يوم اُعطي من المهابة ضَيْماو المنايا يرصُدْ نَني ان احيدا؛
«در سپيده دمان، چوپانان از شبيخون من به هراس نيفتند و مرا يزيد ]بن مفزغ[نخوانند، اگر از بيم مرگ به ستم تن دهم و زير بار ذلت روم، خطر مرگ مرا از راه ببرد.»
لذا در شب مبعث از مدينه، همراه زن و بچه خارج شد و در سال روز تولدش در مكةمكرم رحل اقامت افكند و با نامههايي كه به اطراف و اكناف مينوشت، مردم را به عزتفرا خواند. با احرام نبستن براي حج، عزتي ديگر به همگان آموخت. او با خروجش ازمكه به دنبال شكوفا نمودن عزت در كربلا بود- امام خميني (ره) اين حركت را سياستيبراي براندازي جور ميخواند.
و چون حضرت به سوي عراق روانه شد، ابن عباس به محضر امام آمد و حضرت راتوصيه به ماندن در مكه نمود و گفت: اگر اصرار به رفتن داري، به يمن برو. اما امام همچنان بر تصميم خود استوار بود.
در طول راه نيز، امام همواره آموزگار عزت بود و با برخورد به اشخاص درس عزتميداد؛ وقتي به عراق نزديك شد، مردي از اوضاع و احوال كوفه خبر آورد و پرده از خيانتكوفيان برداشت، امام با مطلع شدن از اوضاع كوفه در اشعاري ميفرمايد:
فاءن تكن الدنيا تُعدّ نفيسهفدار ثواب الله اللْي و اَنُبَلُ
و اءن تكن الاموال للترك جمعهافما بالُ متروك به الحُرُّ يبخل
و اءن تكن الارزاق قسما مقدّرافقلّةُ حرص المرِء في الكسب اجمل
و اءن تكن الابدان للموت اُنشاتفقتل امرء بالسيف في الله افضل
عليكم سلام الله يا آل احمدفاءني أرائي عنكم سوف ارحل«اگر زندگي دنيايي ارزشمند باشد، ]در نظر من[ پاداش خداوندي برتر و گرانبهاتر است،و اگر بعد از جمع مال و ثروت، بايد دست از آن كشيد، پس انسان آزاده نبايد براي چنينثروتي بخل ورزد، و اگر روزيها مقدّر گشته و تقسيم شده است، پس هر چه انسان در بهدست آوردن آن كم آزتر باشد بهتر است، و اگر بدن براي مرگ آفريده شده است، پسكشته شدن انسان با شمشير در راه خدا برتر و سزاوارتر و نيكوتر است. درود بر شما ايخاندان پيامبر كه من به زودي از ميان شما كوچ خواهم كرد.
حسين «عزيز» و سخنانش «عزت آفرين» است. حسيني، سراي باقي را از دنيايفاني برتر ميداند و بخل و حرص را در قاموس كسب نميگنجاند و براي ياري دين خدا باجان و مال به استقبال بهشت ميشتابد، و شهادت در راه خدا را بزرگترين پيروزي وحيات طيبه ميپندارد.
اين فرهنگ حسين است كه زمينه ساز حكومت مصلح جهاني است. و مهديفاطمه، ياران تربيت شده با فرهنگ حسين را ميخواهد. از اين روست كه امام حسين ويارانش، جزء ياران امام مهدي هستند و شعار ياران مصلح جهاني، ياد حسين است.
حتي از شرايط پذيرش ياران ويژة امام زمان (عج)، فرار نكردن از ميدان رزم،نيندوختن سيم و زر، پايداري در سختي و مشكلات و... است.
چنانچه ما با كار بستن فرهنگ حسيني، حسيني شويم، قطعاً از ياوران مهديهستيم و هر گاه كه ياوران مهدي (عج) تكميل شوند، ظهور دولت يوسف زهرا نه فقطتأخير نمييابد، بلكه بهترين زمينه را فراهم نموده، تا جهان عطر دلنشين ظهور رااستشمام نمايد.
حسيني بودن؛ يعني آرام ننشستن به هنگام قيام و اين مطلب يك بُعد مهمانتظار را تشكيل ميدهد كه همان بُعد نظامي انتظار است.
امام صادق (ع) ميفرمايد: «ليعد احدكم لخروج القائم (ع) و لو سهماً، فاءن الله اءذاعلم ذلك في نيته رجوت لان ينسيء في عمره حتي يدركه و يكون من اعوانه و انصاره ؛قبل از آن كه ولي عصر (ع) ظهور كند خودتان را با يك تير هم كه شده آماده كنيد، زيرا اگرخدا چنين آمادگي رادر كسي ببيند اميد است كه عمرش را طولاني گرداند تا از اصحاب وياران آن حضرت شود.» اين روايت كه دربارة آمادگي نظامي است، نشان ميدهد كهمنتظر واقعي آن حضرت كسي است كه ]حسيني باشد[ اهل رزم، جنگ، مبارزه و نبرد وخلاصه، مسلح و بسيجي باشد؛ كسي كه كاري با جنگ و مبارزة با طاغي ندارد، هرگزمنتظر واقعي امام زمان عج نيست، چون آن حضرت با نبردي مسلحانه و نفس گير،جهان را اصلاح ميكند.
در روايت ديگري از آن حضرت آمده است كه: پيامبر و ائمه (ع) گاه مأمور به تقيهبودند و بر اساس تقيه رفتار ميكردند، اما وقتي قائم ما قيام كند، تقيه رخت بر ميبندد و اوشمشيرش را برهنه ميكند و حقي را نميستاند و به صاحب حقي نميرساند مگر باشمشير: «... فاءذا قام قائمنا سقطت التقية و جرّد السيف و لم يأخذ من الناس و لم يعطهماءلا بالسيف.»
وقتي ما امروزه، وضع جهان را اين گونه مشاهده ميكنيم كه آمريكا و فرزندنامشروعش اسرائيل، حقوق بشر را زير پا نهاده و براي پيش برد اهداف شوم خود دست بههر كار فجيعي ميزنند، در مييابيم كه مصداق بارز اين نوع احاديث آنان هستند.
حضرت امام (ره) هم در اين باره ميفرمايد: «در بعضي از روايات... هست كه يكياز چيزهاي مستحب اين است كه مؤمنين در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند.اسلحهاي مهيّا نه اين كه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر. اسلحه داشته باشندبراي اين كه با ظلم مقابله كنند، با جور مقابله كنند. تكليف است. نهي از منكر است. بههمة ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاههاي ظالم، خصوصاً استكبارجهاني كه با اساس مخالفند.»
كربلا را نميتوان يك آرامگاه خواند، زيرا به مدرسه و دانشگاه شبيهتر است.انديشة خفتگان در آن سرزمين، خود يك مكتب است. انسانهاي آزاد مرد از ثار اللهميآموزند كه براي يافتن عزت، سكوت و سازش معنا ندارد، و بايد قيام نمود و بعد از قيام،طبق تعاليم آسماني بايد با ياد منجي و مصلح جهاني آن را حفظ نمود.
شيعه به بركت نعمت ولايت، از اين معنا برخوردار است. شيعيان براي يافتن عزتواقعي، با ديدن تابلو سرخ عاشورا، جان ميگيرد و جوانهاش در پرتو و گرماي شمس كربلا،سبز ميشود و با ديدن تابلوي سبز انتظار، جوانة سرسبزش را در پرتو خورشيد، پشت ابرشكوفا و زنده نگه ميدارد؛ وقتي به آئينة شفاف و تابناك انقلاب خميني (ره) نظرمياندازيم، در مييابيم كه فرزند حسين، به سالار شهيدان اقتدا نمود و سرا پردة قيامشرا به رنگ سرخ حسيني مزين كرد و با بيرق «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» مردم را اززير بار ذلت، به سرزمين سرسبز و خرم عزت فرا خواند. وي با ديد نافذ سياسياش، قطرةاشك براي مظلوم كربلا را از نغمة لالايي در آورد و آب حيات درخت اسلام كرد. به راستي،چرا براي عزاداري و گريه و حتي تباكي ثواب زيادي نقل شده است؟
حضرت امام (ره) راز اين مطلب مهم را يك نكتة عميق سياسي ميداند وميفرمايد: «علاوه بر آن امور عبادياش و روحانياش، يك مسئلة مهم سياسي در كاربوده است. آن روزي كه اين روايات صادر شده است، روزي بوده است كه اين فرقة ناجيهمبتلا بودند به حكومت اموي و بيشتر عباسي، و يك جمعيت بسيار كمي، يك اقليت كميدر مقابل قدرتهاي بزرگ. در آن وقت براي سازمان دادن به فعاليت سياسي اين اقليتيك راهي درست كردند كه اين راه خودش سازمانده است... و شايد بسياري از آنها همنميدانستند مطلب چه هست، ولي مطلب سازماندهي يك گروه اقليت در مقابل آناكثريت است و در طول تاريخ، اين مجالس عزا كه يك سازماندهي سرتاسركشورهاست... اين بيرق حسيني، اسباب اين ميشود كه سازمان داده شده باشد... جهتسياسي اين دعاها و اين توجه به خدا همه مردم را به يك نقطه، اين است كه يك ملت رابسيج ميكند براي يك مقصد اسلامي... نكتة مهم، آن جنبة سياسي است... اجتماعتحت يك بيرق، اجتماع تحت يك ايده و هيچ چيز نميتواند اين كار را به مقداري كهعزاي حضرت سيد الشهدا در او تأثير دارد، تأثير بكند.»
لذا ايشان به واعظان و خطيبان ميفرمايند: «.. در اين اجتماعاتي كه در محرم وصفر ميشود، مبلغين عزيز و علماي اعلام و خطباي معظم بايد مسائل روز را، مسائلسياسي را، مسائل اجتماعي را و تكليف مردم در يك هم چو زماني كه گرفتار اين همهدشمن ما هستيم، معين كنند، به مردم و به كشور بفهمانند كه ما در بين راه هستيم و بايدتا آخر راه، انشاء الله برويم.»
وقتي امام حسين (ع) با فرماندة سپاه كوفه «حربن يزيد رياحي» مواجهه ميشود واو راه را بر ايشان ميبندد و هشدار ميدهد كه اگر دست به شمشير ببريد و جنگي را آغازكنيد، قطعاً كشته خواهيد شد، حسين نيز شمشير سخن را ميكشد و ميفرمايد:«فبالموت تخوّفني و هل بعد و بكم الخطب ان تقتلوني و سأقول كما قال اخو الاوس لابنعمه و هو يريد نصرة رسول الله (ص) فخوّفه ابن عمه و قال :أين تذهب فاءنك مقتول،فقال:
سَاَمضي و ما بالموت عارُ، علي الفتياذما نوي حقّاً و جاهد مسلما
و واسي الرجال الصالحين بنفسه و فارق مثبوراً و خالف مجرما
اقدم نفسي لا اُريد بقائهالتلقي خمياً في الهياج عررما
فاءن عشت لم اُندم و اءن مت لم الم كفي بك ذُلاّ ان تعيش و ترغما؛آيا مرا از مرگ ميترساني و آيا كار شما به آن جا رسيده كه مرا بكشيد؟ من در پاسخ تو،همان سخني را ميگويم كه برادر اوسي به پسر عموي خود گفت، آن گاه كه ميخواست بهياري پيامبر (ص) بشتابد و عموزادهاش او را از كشته شدن، بيم داد كه به كجا ميروي كه دراين راه كشته خواهي شد و او چنين سرود:
من به سوي مرگ خواهم رفت كه مرگ براي جوانمرد ننگ نيست، اگر در جست وجوي حق باشد و در راه اسلام جهاد كند، و بخواهد با ايثار جانش از انسانهاي صالححمايت كند و با جنايتكاران مخالفت كند و از دشمن خدا دوري گزيند. من جان خود رافدا ميكنم و بقاي آن را خواستار نيستم، و به زودي در جنگي سخت با دشمني بس بزرگرو به رو خواهم شد. پس اگر زنده بمانم پشيماني ندارم و اگر كشته شوم ملامت نشوم، وليبراي تو همين بس كه چنين زندگي ذلت بار و ننگين را سپري كني.»
اي ملت مسلمان، جهت ثواب تفكر، قدري در اين سخن بينديشيد. آيا اين چنيننيست كه امروزه اسلام احتياج به ياري دارد؟ آيا تاريخ يك بار ديگر تكرار نشده است؟ آيادشمنان اسلام براي از بين بردن دين مقدستان متحد نشدهاند؟ آيا وقت زمزمه كردنشعر بلند برادر اوسي و به كار بردن عزت فرزند رسول خدا (ص) نرسيده است؟ آيا ترسيدناز شهادت بر مسلمان ننگ و عار نيست؟ آيا جان دادن براي ملت مظلوم مسلمان و نابودكردن آمريكا و ايادياش بزرگترين ايثار نيست؟ آيا زندگي با عزت، بقاي جاودانگينيست؟
و خلاصه آن كه آيا به دنبال عزت حسيني رفتن، زمينه سازي براي حكومتمصلح جهاني نيست؟ پس بياييد همه كلام فرزند رسول خدا (ص) را زمزمه كنيم كه درادامه ميفرمايد:
«ليس شأني شأن من يخاف الموت، ما اهون الموت عل سبيل نيل العزّ و اءحياءالحق، ليس الموت في سبيل العزّ الاحياة خالدة، و ليست الحياة مع الذل اءلا الموت الذيلاحياة معه، أفبالموت تخوفني؟ هيهات، طاش سهمك، و خاب ظنّك! لست اخافالموت، اءن نفسي لاكبر من ذلك و همتي لاعلي من ان احمل الظميم خوفا من الموت، وهل تقدرون علي اكثر من قتلي؟ مرحبا بالقتل في سبيل الله، و لكنكم لا تقدرون عليهدم مجدي و محو عزّي و شرفي، فاذاً لا ابالي بالقتل؛ شأن من شأن كسي نيست كه ازمرگ بهراسد، چه قدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق سبك و راحت است. مرگدر راه عزت، جز زندگي جاويد نيست و زندگي با ذلت جز مرگ فاقد حيات نيست. آيا مرا ازمرگ ميترساني؟ تيرت به خطا رفته و كمانت تباه است! من كسي نيستم كه از مرگبهراسم. منش من بزرگتر از اين است و همت من عاليتر از آن كه از ترس مرگ به زيربار ستم روم؛ و آيا شما بر بيش از كشتن من توانايي داريد؟ آفرين و درود به كشته شدن درراه خدا، در حالي كه شما قادر به نابودي عظمت من و محو عزت و شرفم نيستيد. پس دراين صورت باكي از كشته شدن ندارم.»
و اين مهم را شهداي اسلام و شهيدان انقلاب اسلامي ايران و شهداي انتفاضه،بار ديگر با پيروي از سالار شهيدان به منصه ظهور گذاشتند. وظيفة ما حمايت و پاسبانياز اين گنجينه ارزشمند است كه سبب در تعجيل ظهور طالب دم مقتول كربلا و منتقمخون تمام مظلومان جهان است.
امام وقتي در دوم محرم الحرام سال 61 هجري وارد كربلا شد، در نخستينخطبهاش فرمود: «... الاترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتناهي عنه؟ ليرغبالمومن في لقاء الله محقاء فاءني لااري الموت اءلا سعادة و لا الحياة مع الظالمين اءلا برما؛آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل نهي نميشود؟ در اين صورت شايستهاست كه مؤمن ]باعزت[ لقاء پروردگارش را خواهان شود. من مرگ را جز خوشبختي وسعادت نميدانم و زندگي با ستمگران را جز ملامت و خستگي و بدبختي نميبينم.»
هر انسان آزادهاي كه اين سخن حق را بشنود، ميفهمد كه در زماني كه فساد وفحشا و ظلم و بي عدالتي، دهان باز كرده و خوبيها را ميبلعد، نشستن و دست رويدست گذاشتن، ارمغانش ذلت، ننگ، شكست و نابودي است، و ارمغان برخاستن و به فكربودن و عمل كردن، منطق حسين و حيات و سعادت است. مهدوي اين چنين بايد باشد وچنانچه لازم باشد، مانند سرور آزادگان جان را فداي عزت اسلام نمايد تا حكومتگستردة عدل را همگان نظاره كنند، زيرا زندگي همة اوليا و انبيا براي برقراري چنينحكومتي بوده است؛ حضرت امام ؛ در اين باره ميفرمايند: «زندگي سيد الشهدا زندگيحضرت صاحب (ع) ، زندگي همة انبياي عالم، همة انبياي از آدم تا حالا، همه شان اينمعنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را ميخواستند، درست كنند.»
آري، يكي از بارزترين اهداف مشترك امام حسين (ع) و امام مهدي عجل اللهتعالي فرجه الشريف «اصلاح گري» است. امام حسين (ع) ميفرمايد: «اءنما خرجتلطلب الاصلاح اُمة جدي...» و دربارة امام مهدي (ع) نيز آمده است كه: «ليصلح الاُمةبعد فسادها.»
كلام دل نشين رسول خدا (ص) است كه ميفرمايد: خداوند به وسيلة حضرتمهدي، اين امت را پس از آن كه تباه شدهاند، اصلاح ميكند.
اصلاح توأم با عزت را، حسين در كربلا به نمايش گذاشت و ظهور آن در روز ظهورفرزندش، بسيار زيباست.
بنابراين لازم است يك بار ديگر براي رفتن به قلّة عزت، اوج عزت حسيني را درروز عاشورا مرور نماييم.
روز عاشورا، صحنة اوج غيرتمندي حسين و حسينيان (ع) است، وقتي دو سپاهدر مقابل هم قرار گرفتند. ابن زياد ملعون، پيشنهاد تسليم شدن را ميدهد، تربيت شدةمكتب وحي، امام حسين (ع) ميفرمايد: «الا و اءن الدعي قدر ركزني بين اثنتين، بينالسلة و الذلة و هيهات منا الذلة، يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت وطهرت ]و انوف حمية و نفوس ابيّه من ان[ نؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام ؛ آگاهباشيد كه اين فرزند خوانده (ابن زياد)، مرا ميان دو راهي شمشير و ذلت قرار داده است وهيهات كه ما زير بار ذلت رويم، زيرا خداوند و پيامبرش و مؤمنان از اين كه ما زير بار ذلترويم ابا دارند، و دامنهاي پاك مادران و انسانهاي پاكدامن و مغزهاي با غيرت ونفوس با شرافت روا نميدارند كه افراد لئيم و پست را بر انسانهاي كريم و نيكمنشانمقدم داريم.»
آري، كسي كه معلّمش رسول خدا (ع) و قرآن كتاب درسياش است، هرگز تن بهذلت و خواري نميدهد و هم چنين، چنانچه كسي «مهدي باور» و «مهدي زيست» باشد،دور است كه مانند حسين نباشد و گام در مسيري گذارد كه راه حسين نباشد. راه حسين،راه مهدي است، و سير و سلوك راه حسيني همان راهي است كه خميني طي نمود وثمرش، اين انقلاب شكوهمند، زمينه ساز حكومت مصلح جهاني است.
آن گاه امام حسين (ع) ، چند نفر از سرشناسان كوفه را، مانند شبث بن ربعي، حجّاربن ابجر، قيس بن الاشعث، يزيد بن الحارث كه حضرتش را دعوت نموده بودند، و اكنون باشمشيرهاي برّان و سينههايي مملو از خشم و نفرت و چشمهايي پر از كينه به استقبالآمده بودند، را مخاطب ساخت و آنان هم امام را به همان ذلتي كه خود به آن تن دادهبودند، دعوت نمودند؛ قيس بن اشعث گفت: چرا به حكم عموزادگانت تن نميدهي؟ بهخدا به ميل تو رفتار خواهند كرد و از ايشان به تو بدي نميرسد.
در اين جا بود كه سومين برج امامت و ولايت، از بلنداي روح آسمانياش، اعلاميهعزت و آزادي را براي جهانيان صادر ميفرمايد:
«لا و الله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا اقراقرار البعيد و لا افرّ فرار العبيد ؛ منهرگز دست ذلت به شما نميدهم، مانند بردگان اقرار به سرپرستي شما نميكنم و مانندبردگان فرار نميكنم.»
سپس اعلام نمود كه او و نهضتش در هر حال پيروز است و براي آنان كه به عزتالهي عزيز شدند، شكستي نيست: «و ان نغلب فغير مغلبينا؛ و اگر شكست بخوريم(وكشته شويم) شكست نخوردهايم كه ما را شكستي نيست.»
و به قول مصلح بزرگ، اقبال لاهوري:
در جهان نتوان اگر مردانه زيستهم چو مردان جان سپردن زندگي است
لذا وقتي ياران و اصحاب با وفاي او را به شهادت رساندند و حضرتش را از هر سومحاصره نمودند، با سخناني رسا كه همواره در جهان براي طالبان عزت و آزادگي طنينافكن است، فرمود: «موت في عز خير من حياة في ذل ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگي باذلت است.»
و به هنگام حمله به صفوف دشمن به مسلمانان آموخت كه چگونه شعار بدهند، ورجز سر بدهند:
الموت اولي من ركوب العارو العار اولي من دخول النار؛«مرگ در نزد من از پذيرش ننگ بهتر است و پذيرش ننگ بهتر از داخل شدن بر آتشاست.»
آري شعار حسين روز عاشورا، شعار عزت است. او ميفرمايد:
ان الحسين بن عليآليتُ ان لا انثني
احمي عيالات ابيامضي علي دين النبي؛«سوگند ياد كردهام كه در مقابل دشمن سرفرود نياورم، من از اهل و عيال پدرم حمايتميكنم و در راه آيين پيامبر كشته ميشوم.»
علامة شهيد، مرتضي مطهري ميگويد: «اسم اين شعار را بايد گذاشت شعارآزادي، شعار عزت، شعار شرافت.»
بزرگ فلسفة قتل شاه دين اين استكه مرگ سرخ به از زندگي ننگين است
نه ظلم كن به كسي ني به زير بار ظلم بروكه اين مرام حسين است و منطق دين است
بياييد مرام حسين و منطق دين را سرلوحة زندگيمان قرار دهيم. و با به كار بستنعزت و افتخار حسيني، طعم دل نشين ياران و سربازان كربلا را بچشيم. با گامهاي استواردر فرهنگ مهدويت سير نماييم، زيرا راه حسين، به عشق مهدي ختم ميشود و عشق بهمهدي، اكسيري است كه مس وجود شخصي را تبديل به طلاي ناب ميكند و همانطوري كه ياري حسين، ياري مهدي است، ياري مهدي نيز ياري حسين است؛ لذا چشمدل به عزت ياران حسين ميدوزيم:
در شب عاشورا وقتي امام (ع) خطبه خواند و در وصف ياران فرمود: «... فاءنيّ لااعلم اصحابا ]اوني[ و لا خيراً من اصحابي...؛ ياراني شايستهتر ]باوفايي[ وبهتر از شماسراغ ندارم و نميشناسم.»
و به آنان فرمود: «ميتوانيد شب را وسيله رفتن قرار دهيد و در شهرهايتان پراكندهشويد.»
اصحاب، وفاداري و پايداري و شكست ناپذيري و طالب عزت بودن خود را بيانفرمودند: ابتدا عباس صاحب پرچم و لواي عزت و افتخار حسيني بر خاست و اعلاموفاداري نمود. سپس ديگر برادران و فرزندان و برادر زادگان و افراد بني هاشم، استواريخود رابر كوي عزت و هم راهي با حضرتش را اظهار فرمودند.
سپس مسلم بن عوسجه، جنگيدن با دشمنان حضرت را با زدن نيزه، كشيدنشمشير و حتي بيسلاح رزم و جهاد و با پرتاب سنگ، ابراز ميدارد. بعد از آن سعيد بنعبدالله حنفي، هفتاد بار كشته شدن و سوختن و بر باد رفتن خاكسترش را در كوي حسينناچيز ميشمارد. آن گاه زهير بن قين، هزار بار جان دادن براي حفظ جان امام زمان واهل بيتش را بيان ميدارد. آخرين سخنان ياران حسين، ماندن و پاسباني و جنگيدن باچنگ و دندان و وفاي به عهد با امامشان بود.
آنگاه امام، آنان را دعا كرد و خبر خوش شهادت را مژدهشان داد. ياران حسين، بادريافت اين مژدة مسرت بخش و يافتن عزت و شرف، سجدة شكر به جا آوردند.
در شب عاشورا، وقتي زينب كبري 3 از برادر ميپرسد: «آيا نيت و عزم ياران خودرا آزمودهاي؟ مبادا هنگام سختي و تنگي، دست از تو بر دارند و به دشمنت وا گذارند؟»
امام ميفرمايد: «و الله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم اءلا الاشوس الاقعسيستانسون بالمنية دوني استيناس الطفل اءلي محالب اُمه؛ به خدا سوگند آنان را آزمودهامو جز محكمي و صلابت و غرندگي در آنان نيافتهام آنان در ركاب من چنان مشتاق مرگندكه طفل شير خوار، مشتاق پستان مادرش است.»
يكي از جلوههاي روشن ارتباط بين اين دو اختر تابناك آسمان ولايت و امامت،ياري كردن امام حسين (ع) بوده كه در حقيقت اين ياري، نصرت امام عصر (عج) است.
امام حسين (ع) در اين زمينه، در شب عاشورا به اصحاب خود فرمود:
«.. و قد قال جدّي رسول الله (ص) : ولدي حسين يقتل بطفّ كربلا، غريباً وحيداًعطشاناً فريداً فمن نصره فقد نصرني ونصر ولده الحجة (ع) ... ؛ همانا جدّم رسول خدا (ص) فرمودند: فرزند من حسين (ع) در زمين كربلا، غريب و تنها، عطشان و بي كسكشتهميشود، كسي كه او را ياري كند، مرا و فرزندش مهدي (ع) را ياري كرده است...»
در حقيقت بين اين دو كوكب درخشان آسمان ولايت، ارتباطي وجود دارد كه ملكو ملكوت، عرش و فرش همه از يگانگي آن دو سخن ميگويند. ذكر و نام آن يكي، قرين وعجين با ياد ونام ديگري است. از امام زمان (عج)، سيد الشهدا را ميطلبند و از سيدالشهدا امام زمان را و اين نكتة اساسي دربارة فرشتههاي ياري دهنده، تبلور دارد.
از ويژگيهاي قيام حضرت مهدي، برخورداري از نصرت الهي به وسيلة فرشتگاناست. شيخ صدوق در روايت ريّان بن شبيب از حضرت امام رضا (ع) نقل ميكند: «و لقدنزل اءلي الارض من الملائكة اربعة آلاف لنصره فوجدوه قد قتل فهم عند قبره شعث غبراءلي ان يقوم القائم فيكونون من انصاره و شعارهم يا لثارات الحسين؛ به تحقيق چهارهزار فرشته براي نصرت و ياري حسين (ع) به زمين فرود آمدند. آنان هنگامي كه نازلشدند، ديدند حسين (ع) كشته شده است، از اين رو، ژوليده و غبار آلوده در نزد قبر آنحضرت، اقامت كردند و هم چنان هستند تا اين كه قائم، قيام كند و آنان از ياوران و سپاهآن حضرت خواهند بود و شعارشان، يالثارات الحسين است.»
وقتي فرشتههاي ياور حسيني، منتظر مصلح جهاني هستند، انسانهاي حسينينبايد منتظر منتقم خون سيد الشهدا باشند؟ و آيا عمل به دستورهاي انتظار، سبب زمينهسازي حكومت مصلح جهاني نيست؟
به تحقيق بايد گفت: مزيّن شدن به عزت حسيني و مفتخر شدن به افتخارحسيني، گامي بلند به سوي حكومت امام مهدي (عج) است. و از ناميده شدن اين سال بهعزت و افتخار حسيني بايد بهره جُست و همة انسانهاي آزاد مرد خصوصاً مسلمانان رابا اين مهم آشنا ساخت. همان طوري كه برخي از مسلمانان و غير مسلمانان، لزوم پيروياز منطق و مرام حسين (ع) را ابراز نمودهاند كه ما نمونههايي از آن را براي شماذكرميكنيم.
سخنان بزرگان دربارة عزت و افتخار حسيني و پيروي از آن
1 ـ «ابو نصر بن نباته» پيرامون عزت حسيني اين چنين ميسرايد:
الحسين الذي راي لاموت في العزحياة و العيش في الذلّ قتلا؛
«حسين همان كسي است كه مرگ با عزت را زندگي ميديد و زندگي با ذلت رامرگ و كشته شدن مييافت.»
وبه راستي اين چنين است و بايد گفت: زندگي حقيقي در عزت آدمي است كه بيآن بودن ، دست و پا زدن در گنداب ذلت خواهد بود، پس مرگ با عزت، زندگي و زندگي باذلت مرگ است، لذا شاعر شيعي «ابوالحسن تهامي» اين چنين سروده است:
و موت الفتي في العز مثل حياتهو عيشته في الذل مثل حمامه؛
«مرگ جوانمرد، با عزت، همچون حيات اوست و زندگي با ذلت او، همچون مرگاوست.»
2 ـ ابن ابي الحديد معتزلي در اين باره مينويسد: «سيد اهل الاباء الذي علَّمالناس الحمية و الموت تحت ظلال السيوف اختياراً له علي الدّنية، ابو عبد الله الحسينبن علي بن ابي طالب 8 ، عرض عليه الامان و اصحابه، فانف من الذل و خاف من ابنزياد ان يناله بنوع من الهون ان لم يقتله فاختار الموت علي ذلك..؛ سرور سالار كساني كهزير بار ذلت نرفتهاند، كسي كه به مردم مردانگي و غيرت و مرگ زير سايههاي شمشير راآموخت و چنين مرگي را بر پستي و ذلت ترجيح داد، ابوعبدالله حسين بن علي بن ابيطالب است كه به او و يارانش امان داده شد، اما از آن جا كه نميخواست، تن به ذلت دهد ونيز بيم آن داشت كه ابن زياد اگر هم او را نكشد به نوعي خوار و ذليلش سازد، مرگ را برچنين زندگي ترجيح داد.»
اين عالم اهل سنت در ادامه مينويسد: «از نقيب «ابوزيد يحيي بن زيد علويبصري» شنيدم كه ميگفت:
گويا اين ابيات «ابوتمام» دربارة «محمد بن حميد طايي»، جز درباره حسينسروده نشده است.
و قد كان فوت الموت سهلاً فردَّهاءليه الحفاظ المر و الخلق الوعرُ
و نفس تعاف الضيم حتي كانههو الكفر يوم الروع او دونه الكفر
فاثبت في مستنقع الموت رجلهو قال لها من تحت اخمصك الحشر
تردّي ثياب الموت حمراً فما اتيلها الليل الا و هما من سندس خضر؛
مرگ براي او آسان است، و زنده ماندن را دشوار، و مرارت باروناگوار ميداند. اوشخصيتي است كه ستم پذيري را ننگ ميداند، آن سان كه گويا چنين كاري در هنگامترس و وحشت نيز كفر است.
پس چون مرگ نزديك گرديد، پاي خود را محكم بر زمين كوبيد و فرياد كرد كه اززير پاي تو حشر برانگيخته شدن است. او صبحگاهان لباس سرخ ]شهادت[ بر تن كردوهنوز شب هنگام، فرا نرسيده بود كه ديباي سبز ]بهشتيان[ زينت بخش او بود.»
سپس ابن ابي الحديد، به ماجراي كشته شدن «مصعب بن زبير» اشاره ميكند ومينويسد: هنگامي كه ياران «مصعب» از او فرار كردند، او با چند نفر تنها ماند، نيامشمشير خود را شكست و چنين گفت:
فان الالي بالطف من آل هاشمتاسّو فنُّوا الكرام التأسّيا؛
«بني هاشم كه در كربلا تسليم نشدند، براي همة صاحبان عزت، سنت پايداريگذاشتند و مقتداي آنان شدند.»
با اين كلام، ياران او دانستند كه جز كشته شدن منظوري ندارد.
3 ـ رهبر بزرگ هند، گاندي، دربارة عظمت امام حسين و ياران آن حضرتميگويد: «من براي مردم هند چيز تازهاي نياوردم، بلكه فقط نتيجهاي از مطالعات وتحقيقاتم دربارة تاريخ زندگي قهرمان كربلا به دست آوردم، ارمغان ملّت هند كردم.»
و نيز ميگويد: «من زندگي امام حسين، آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خواندهامو توجه كافي به صفحات كربلا نمودهام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستانبخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستي از سرمشق امام حسين پيروي كند.»
4 ـ محمد علي جناح، مؤسس پاكستان ميگويد: «هيچ نمونهاي از شجاعت، بهتراز آن كه امام حسين از لحاظ فداكاري و تهوّر نشان داد، در عالم پيدا نميشود. به عقيدةمن تمام مسلمانان بايد از سرمشق اين شهيدي كه خود را در سرزمين عراق قربان كرده،پيروي نمايند.»
5 ـ واشنگتن، مورخ آمريكايي ميگويد: «براي امام حسين ممكن بود كه زندگيخود را با تسليم شدن به ارادة يزيد نجات بخشد، وليكن مسئوليت پيشوا و نهضت بخشاسلام اجازه نميداد كه او يزيد را به عنوان خليفه به رسميت بشناسد، لذا به زودي خود رابراي قبول هر فشار و ناراحتي به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بني اميهآمادهساخت.»
6 ـ مسيور مابين آلماني ميگويد: «حسين بن علي نوة حضرت محمد (ص) كه ازدختر محبوبهاش فاطمه 3 متولد شده، تنها كسي كه در چهارده قرن پيش در برابرحكومت جور و ظلم قد علم كرد. حسين شجاعت را از پدر خود به ارث برد و موضوعي كهميتوان ناديده گرفت اين است كه حسين (ع) اوّل شخص سياستمداري بود كه تا بهامروز احدي چنين سياست مؤثري انتخاب ننموده است. اين سرباز رشيد اسلام به مردندنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگري پايدار نيست و بناي ستم هر چند ظاهراً عظيم واستوار باشد، در برابر حق و حقيقت چون پر كاهي بر باد خواهد رفت و ميتوان ادعا كرد كهتا به امروز تاريخ بشريت نظير چنين شخص مآل انديش و فداكار به خود نديده و نخواهدديد.»
و در قسمتي ديگر ميگويد: «در ظاهر يزيد، حسين را كشت. اما در باطن،حسين (ع) يزيد و همة بي اميه را بيشتر از هزار بار كشت. يزيد آنها را يك بار وامامحسين (ع) او و قومش را تا ابد و هر روز كشت.»
آري روح سيد الشهدا و عزتش، آن قدر بزرگ و عظيم است كه هر انسان پاكباختهاي تاريخ زندگاني حضرتش را ورق بزند، نيرويي مييابد كه سكوت و نشستن دربرابر ظلم و بي عدالتي را گناه نابخشودني ميداند، زيرا جمله پرمعناي «كل يوم عاشورا وكل ارض كربلا» انسانها را به حركت، تلاش، عزت، آزادي و آزادگي فرا ميخواند.
امام خميني (ره) در بيان اين جمله ميفرمايد: «دستور است به اين كه هر روز و درهر جا، بايد همان نهضت را ادامه دهيد.»
ونيز ميفرمايد: «محتواي اين جمله اين است كه ارض كربلا در روز عاشورا، چهنقشي را بازي كرد. همة زمينها بايد اين طور باشد... همه روز، بايد ملّت ما اين معني راداشته باشد كه امروز روز عاشوراست و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلااست و بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم.»
خلاصه اگر ما از عزت حسيني دم ميزنيم و معتقديم كه امام حسين (ع) باطاغوت زمان خويش دست بيعت نداد و قيام با شمشير كرد. همان طور هم براي اماممهدي عجل اللّه فرجه الشريف ميگوييم.
چنانچه امام حسين (ع) بيعت و سازش را نپذيرفت، امام زمان (ع) هم بيعت هيچطاغوتي را نپذيرفته و نميپذيرد. در منتخب الاثر بابي به عنوان «في أنه ليس في عنقهبيعة الاحد» ذكر شده كه ده روايت را در اين باب ذكر مينمايد كه: قائم (عج) قيام ميكنددر حالي كه بيعت هيچ كس بر عهدة او نخواهد بود.
هم چنين امام مهدي (ع) سر سازش با هيچ كس را ندارد و كساني كه اهل منطقوفهم نباشند، با شمشير حضرتش روياروي هستند. امام باقر و امام صادق 8 ميفرمايند: «ليس شأنه اءلا السيف.» او كه درياي مهر و عطوفت است، در برابر باملحدان كج انديش متعصب، فقط شمشير را ميشناسد و مانند جد بزرگوارش بعد از اتمامحجت، چنانچه نپذيرند، آنان را با شمشير روانة دوزخ كند: «يقتل اعداء الله حتييرضيالله؛ دشمنان خدا را ميكشد تا خدا راضي گردد.»
و گويا از روز ظهور كه روز عاشوراست، ظهور عاشورايي فهميده ميشود؛ يعنيمهدي (عج) ادامة حسين (ع) است و همان طوري كه شمشير در كربلا قامت خميدةاسلام را استوار كرد، روز ظهور نيز شمشير كج حضرت، قامت خميدة اسلام را راستمينمايد، و بذر عزتي كه پيامبر آورد و وارث او حسين در كربلا كاشت و ديگر امامان آن رابارور كردند، امام مهدي در دوران غيبت به هرس آن همت گماشته، در روز ظهور شكوفا وثمر ميدهد.
لذا، با تطبيق موجبات عزت در كلام معصوم : با روز ظهور در مييابيم كه تمامعزت در دوران مهدي است و اگر خواهان گسترش عزت حسيني باشيم، گامي بلند بهسوي ظهور برداشتهايم و در حقيقت عزت حسيني، بهترين زمينه سازي براي حكومتمهدي است.
آنچه در آئينة تابناك كلام معصومان سبب عزت ميشود، در دولت كريمة مهديموعود (عج) تلالؤ و جلوهاي خاص دارد كه به نمونههايي از آن اشاره مينماييم:
پيروي از دستورهاي الهي، موجب عزت است؛ پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «انالله تعالي يقول كل يوم أنا ربكم العزيز، فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز؛ خداوند تبارك وتعالي همه روز ميفرمايد: من پروردگار عزيزم و هر كه خواهان عزت دنيا و آخرت است،مرا اطاعت نمايد.»
امام علي (ع) ميفرمايد: «لا عزّ كالطاعة ؛ هيچ عزتي مانند اطاعت پروردگارنيست.»
در روايتي ديگر ميفرمايد: «اءذا طلبت العز فاطلبْهُ بالطاعة؛ هر گاه جوياي عزتباشي، آن را به طاعت (از خدا) بجوي.»
روايتي ديگر در اين زمينه وجود دارد كه ثابت ميكند، اطاعت پروردگار موجبعزت ميشود و اين اطاعت پروردگار، در دولت مهدي (عج) بسيار چشمگير است كه بهبعضي از روايات آن اشاره ميشود:
الف) سيرت فردي حضرت: آن حضرت چنان در عبادت و اطاعت پروردگاركوشاست كه در روايت آمده كه رنگ رخسار مبارك مهدي بر اثر تهجد متمايل به زرداست.
ب) ياران حضرت: در اوصاف ياران حضرت عنوانهايي به چشم ميخورد كهگوياي اين مطلب است، مانند: «مرداني شب زنده دار»، «پارسايان شب»، «سجده برپيشانيشان اثر گذاشته».
ج) عموم مردم: وقتي حضرت ظهور بفرمايند، بساط شرك بر چيده و نظامتوحيدي برقرار و مردم يكتا پرست ميشوند و زميني باقي نماند، مگر آن كه گل بانگتوحيد در آن بلند باشد.
يكي ديگر از اسباب عزت، اطاعت از ولي امر است؛ امام سجاد (ع) در اين بارهميفرمايند: «طاعة ولاة الامر تمام؛ كمال و تمام عزت در فرمان بردن از فرمانروايان(الهي) است.»
و اين نوع اطاعت در دولت آخرين ولي امر بسيار مبرهن و واضح و كامل مينمايد.
الف) ياران ولي امر (عج): «ياران حضرتش جان خود راسپر بلاي او ميكنند وحضرت هر آنچه از آنان بخواهد، اجابت ميكنند» و «آنان در برابر حضرت از يك كنيزنسبت به مولا و مالك خود، فرمانبردارتر هستند و در برابر اوامرش تسليم محض اند».
ب) عموم مردم: امام كاظم (ع) در تفسير آية شريفه ( وله اسلم من فيالسموات و الارض طوعا و كرهاً ) ميفرمايد: «اين آيه درباره قائم است.» ؛ يعني، همةمردم فرمان حضرت را ميبرند، عدهاي از روي ميل و رغبت و عدهاي از روي اكراه و اجبار،ولي همه فرمانبردار هستند.
موارد فوق الذكر از اسباب عزت است كه روايات فرواني در اين زمينه ازمعصومان : وارد شده است؛ مثلاً امام علي (ع) ميفرمايد: «اقنع تعز ؛ قانع باش تاعزيز شوي.» و در روايت ديگري ميفرمايد: «القناعة تودي الي العزّ ؛ قناعت به عزتميانجامد.»
يا در روايت ديگري ميفرمايد:«العز مع اليأس؛ عزت با قطع طمع همراه است.»
روح بي نيازي در دولت مهدي موج ميزند و با ظهور حضرت، خداوند بي نيازي رادر دلهاي بندگان جاي ميدهد.
حتّي منادي ندا ميدهد كه هر كس به مالي نياز دارد، بيايد (تا نيازش رفع شود)،ولي جز يك نفر كسي نميآيد، آن گاه حضرت مهدي (عج) به او ميفرمايد: «نزدخزينهدار برو، بگو مهدي دستور داده است كه به من مال و ثروت بدهي.» خزانهدارميگويد: دو دستي پولها را جمع كن. او نيز پولها را در دامن خود ميريزد، ولي هنوز ازآنجا بيرون نرفته است كه از رفتار خويش پشيمان ميگردد و با خود ميگويد؛ چه شد كهمن طمعكارترين امت پيامبر شدم! آيا كسي كه سبب غنا و بي نيازي آنان گشت، از بينياز كردن من ناتوان است. آن گاه باز ميگردد تا اموال را باز گرداند؛ اما خزانه دارنميپذيرد و ميگويد: ما چيزي را كه بخشيديم پس نميگيريم.»
در روايت، جملة «يملا قلوب اُمة محمد» به كار رفته است كه شايستة دقت است،زيرا غنا و بي نيازي مطرح نيست، بلكه استغنا و بي نيازيِ روح، مطرح است؛ ممكن است،انسان فقير باشد ولي روحي بي نياز داشته باشد.
امام صادق (ع) عزت مؤمن را ترك هر گونه اذيت ميداند و ميفرمايد: «شرفالمؤمن، صلاته بالليل و عزّه، كف الاذي عن الناس.»
امنيت در دولت مهدي غوغا ميكند و كار به جايي ميرسد كه خبري از اذيت و آزاردر آن دوران به گوش نميرسد و در روايت وارد شده است كه در دولت مهدي (عج) شخصخواب را به ناحق از خواب بيدار نميكنند.
در اين مورد نيز، احاديث فراواني وارد شده كه گاه يك صفت بارز را موجب عزتنام ميبرد؛ مثلاً امام صادق (ع) ميفرمايد: «الصدق عز و الجهل ذل؛ صدق عزت است وجهل ذلت.» يا روايت «الكذب ذل؛ دروغگويي ذلت است.»
منتهي در دولت امام زمان (ع) عقلها رشد و بالندگي مييابد و «اكمل بهاخلاقهم»؛ اخلاقها كامل ميشود و از صفات زشت خبري نيست.
علم و دانش نيز بسيار شكوفا ميگردد تا جايي كه زنان در خانه بر طبق كتاب وسنت قضاوت ميكنند و حتي 25 حرف از علم در آن دوران منتشر ميشود.
شجاعت نيز از اسباب عزت است و بر عكس آن؛ يعني ترس و فرار از معركه، ذلتاست؛ امام علي (ع) در اين باره ميفرمايند: «الشجاعة احد العزين، الفرار احد الذلين؛شجاعت نوعي عزت و فرار از روي ترس و زبوني ذلت است.»
در دولت امام مهدي (ع) ترسو يافت نميشود و مردم همه شجاع هستند. مفضّلميگويد: امام صادق (ع) ميفرمود: «هنگامي كه قائم ما قيام كند، شخص شب را بهصبح ميرساند، در حالي كه نادان، ترسو و بخيل است و به هنگان صبح، داناترين مردم،شجاعترين آنان و بخشندهترين انسانهاست.»
از اين موارد در تطبيق روايات عزت با دولت امام مهدي (ع) فراوان يافت ميشودكه به نمونههايي اشاره شد. تمام خوبيها در دولت كريمة امام زمان شكوفا ميشود و هرچه بدي است از سطح اجتماع، رخت بر ميبندد. لذا تمام عزت و خصوصاً عزت حسيني رابايد در دولت مهدي جست و با به كار بستن عزت حسيني، زمينه ساز حكومتمهدي(عج) شد. راه به كار بستن عزت حسيني چند چيز است كه اشاره مينماييم:
1 ـ امام حسين (ع) با ياران كم بپا خاست. پس اي مهدويان براي زمينه سازي وتشكيل حكومت مصلح جهاني نبايد از كمي عدد واهمه داشت.
2 ـ امام حسين (ع) با عزتش اسلام را جان دوباره بخشيد. منتظران مهدي عجنيز با به كار بستن عزت حسيني ميتوانند، زمينه سازان شكوفايي عصر عزت باشند.
3 ـ امام حسين (ع) در نينوا قيام به سيف نمود. عاشقان مصلح جهاني نيز با بيرق«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» براي بسط عدالت و مهيا نمودن پايههاي حكومتعدل جهاني آرام و خموش نمينشينند.
4 ـ امام حسين (ع) با بذل جان، انقلابي به ياد ماندني كرد و چراغ هدايت را فراسوي هستي روشن نمود: «و بذل مهجته فيك ليستنقذ مبارك من الضلالة و حيرةالجهالة.» طالبان حكومت و اصلاح جهاني از جان مايه ميگذارند.
5 ـ امام حسين (ع) پيام عزت خود را صادر و به قافله سالار كربلا سپرد. عقيلة بنيهاشم و زين العابدين 8 اين پيام تاريخي را به گوش جهانيان رسانيدند. پس ايمهدويان، پيام عزت مهدي را بسط و گسترش دهيد و به جانهاي خسته و بي رمقجهانيان برسانيد و اميد و انتظار را همواره سرسبز نگاه داريد، زيرا نويد انتظار از اسبابزمينه سازي حكومت جهاني امام مهدي (ع) است.
به اميد روزي كه چشم همگان به جمال معز الاوليا منور گردد. و در سايه سار وجودنازنينش، همان طوري كه رسول خدا (ص) فرمودند: «دين، قرآن، اسلام و اهلش عزيزشوند.»
و به راستي آن ايام عزت و عصر عزت، عصر دولت مهدي (عج) است، زيرا عروسعزت به تامه رُخ مينمايد و جهان هستي از چهرة دل ربا و عطر دل نوازش، منور وسرورميشود.