در روز عاشورا اکثر اصحاب امام حسين عليه السلام و تمام اهل بيتشان و خودشان بعد از ظهر عاشورا شهيد شدند. البته گروهي همان صبح که صف آرايي و تيراندازي از طرف دشمن شد، در همان تيراندازي بسيار شديد از پا درآمدند. ولي بعد که حضرت مکرر رفتند با مردم اتمام حجت کردند، يک مقدار مبارزه هاي تن به تن شد. تا ظهر هنوز بسياري از صحابه و همه اهل بيت زند بودند. زوال ظهر مي شود. يکي از اصحاب ( ظاهرا سعيدبن عبدالله حنفي ) نگاهي به آسمان مي کند و از وقت مطلع مي شود. عرض مي کند: يا اباعبدالله! ظهر است و دوست داريم که آخرين نماز را با شما به جماعت بخوانيم. حالا اين کيست که اين حرف را مي زند؟ مردي که از آن آخرين غربال بيرون آمده، در خدمت امام و آماده شهادت است. حال ببينيد امام درباره او چه دعايي مي کند؟ فرمود: ذکرت الصلاة (يا: ذکرت الصلاة) به ياد نماز افتادي (يا نماز را به ياد ديگران آوردي)؛ بارک الله، مرحبا، جعلک الله من المصلين خدا تو را از زمره نمازگزاران قرار بدهد.
دعايي که امام به يک چنين شخصي مي کند اين است: خدا تو را در زمره نمازگزاران قرار بدهد. آيا اين جمله يعني تو نماز نمي خواني، بعد از اين ان شاءالله نمازخوان بشوي؟! بلکه به اين معني است که تو در زمره نمازگزاران (قرار بگيري) آنهايي که حق نماز را مي شناسند و ادا مي کنند. خيلي معني دارد که امام وقتي که درباره يار و صاحب خودش، کسي که شب گذشته درباره او و ديگران شهادت داده است که من اصحابي بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، اصحاب من الآن بر اصحاب پيغمبر فضيلت دارند، بر اصحاب پدرم علي فضيلت ندارند، وقتي که درباره يکي از آنها دعا مي کند مي فرمايد: خداوند تو را در زمره نمازگزاران قرار بدهد.
امام عليه السلام نگاهي به آسمان کرد و فرمود: راست مي گويي، زوال ظهر است، نماز مي خوانيم. ولي نماز جنگ است که در اصطلاح فقه به آن «نماز خوف» مي گويند. نماز جنگ يعني نماز ميدان جنگ. نماز ميدان جنگ احکام بالخصوصي دارد. اولا مثل نماز مسافر قصر است يعني اگر شخص، مسافر هم نباشد در حال جنگ نماز چهار رکعتي اش دو رکعتي است. ثانيا در نماز جنگ براي اينکه همه مؤمنين از فيض نماز بهره مند شوند و از طرفي نمي شود که ميدان چنگ را بکلي رها کنند، به اين شکل نماز مي خوانند: گروهي (تعداد آنها بستگي به اوضاع دارد) ميدان جنگ را حفظ مي کنند، گروهي ديگر مي آيند به امام اقتدا مي کنند. امام يک رکعت را مي خواند، آنها فورا يک رکعت ديگر را خودشان تنها و به اصطلاح فرادي مي خوانند، و سلام مي دهند (امام مي ايستد و صبر مي کند) بعد اينها به ميدان مي روند، جاي آنها را اشغال مي کنند و آنهايي که در ميدان هستند مي آيند و رکعت دوم را اقتدا مي کنند، يک رکعت هم آنها جماعت را درک مي کنند و رکعت ديگر را قهرا خودشان تنها مي خوانند.
اباعبدالله در آنجا نماز خوف يعني همين نماز جنگ خواند، ولي مي دانيم که عاشورا يک وضع استثنايي داشت. در واقع ميدان جنگ و محل نماز هر دو يکي بود. اين بود که اينها نماز خودشان را در يک وضع خيلي استثنايي خواندند. کأنه هم در ميدان جنگ بودند و هم نماز مي خواندند. جمعيت اينها کم بود و آنقدر عده نداشتند که گروهي بتوانند جلو دشمن را سد کنند و مانع هجوم شوند و اينها در يک فضاي فارغي نمازشان را بخوانند. اينها در واقع مرز ميان خود و دشمن را به اين شکل حفظ مي کردند: چند نفر آمدند بدن خودشان را سپر قرار دادند براي نمازخوانها و بالاخص وجود مقدس حسين بن علي عليه السلام که در حالي که اينها نماز مي خواندند دشمن تيرباران مي کرد. مردي از آنها خود را براي وجود مقدس اباعبدالله سپر کرده و مراقب بود که مبادا تيري از طرف دشمن به حضرت اصابت کند. به هر وسيله بود - با دستش، با صورتش، با سينه اش، با پايش - خود را سپر قرار مي داد به طوري که بعد از آنکه نماز تمام شد اين مرد به حال احتضار افتاده بود.
حالا باز ببينيد اينها چگونه مردمي هستند؟ حضرت فورا مي روند به بالين او، چشمش که به حضرت مي افتد عرض مي کند: يا اباعيدالله! وفيت؟ يعني هنوز من ترديد دارم، آيا وظيفه ام را انجام دادم؟ مطمئن باشم که به وظيفه خود عمل کرده ام؟