ـ امام على (ع ) : مردم در برابر حق يكسانند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : مردم هماننددندانه هاى شانه يكسانند.
ـ امام على (ع ) : مردم تا آدم با يكديگريكسان و برابرند.
ـ امير المؤمنين (ع ) به دو زن , يكى عرب و ديگرى از موالى , به يكسان مقدارى درهم و خوراك داد زن عرب گفت : من زنى عرب هستم و اين زن عجم است حضرت فرمود : به خدا سوگند كه من در اين فيئ براى فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق برترى نمى بينم .
ـ امـام عـلـى (ع ) : اى مردم , آدم (ع ) نه بنده اى به دنيا آورد و نه كنيزى , بلكه همه مردم آزادند اما خـداوند برخى از شما را به خدمت برخى ديگر درآورد پس , هر كه را بلا وآزمايشى رسد و به خوبى در آن پـايدارى كند,نبايد به خاطر آن بر خداى عزوجل منت نهدبدانيد كه مالى رسيده است و ما آن را ميان سياه وسفيد به يكسان تقسيم خواهيم كرد.
مروان به طلحه و زبير گفت : منظورش كسى جز شما دو نفر نيست .
پس , امام (ع ) به هر كس سه دينار داد به مردى از انصار سه دينار پرداخت بعد از او غلام سياهى آمد, حـضرت به او نيز سه درهم داد آن مردانصارى گفت : اى امير المؤمنين , اين غلامى است كه ديروز او را آزاد كـردم , حـالا من و او رايكسان قرار مى دهى ؟ امام (ع ) فرمود : من دركتاب خدا نگريستم , اما براى فرزندان اسماعيل برتريى نسبت به فرزندان اسحاق نيافتم .
ـ عبداللّه بن صلت : مردى از اهالى بلخ گفت : من در سفر حضرت رضا(ع ) به خراسان همراه ايشان بـودم روزى سفره غذايش را خواست و غلامان سياه و غير سياه خود را دورآن سفره جمع كرد من عرض كردم : فدايت شوم , كاش براى اين ها سفره جداگانه اى مى انداختى حضرت فرمود : خاموش باش !خداوند تبارك و تعالى يكى است , مادر يكى است , پدر يكى است و پاداش به اعمال است .
ـ روايت شده است كه موسى بن جعفر(ع ) به مرد كريه المنظرى از اهالى سواد(عراق ) برخورد به او سلام كرد و در كنارش نشست و مدتى طولانى با وى گفتگو كرد وسپس اظهار داشت كه چنانچه براى وى مشكلى و نيازى پيش آيد حاضر است آن را برايش برطرف سازد.
شـخـصـى بـه حـضـرت عـرض كـرد : يـابـن رسـول اللّه , نـزد ايـن مـرد مـى نـشينى و سپس از حـوائجـش مـى پـرسـى , در صـورتـى كـه او به شما نيازمندتراست (و بايد در خدمت شما بيايد و درخواست و تقاضا كند)؟ !.
حـضـرت فرمود : او بنده اى از بندگان خداست و به حكم كتاب خدا با ما برادر است ودر سرزمين خدا به سر مى برد بهترين پدران ,يعنى آدم (ع ) و برترين اديان يعنى اسلام ما و اورا به هم پيوند داده است و شايد روزى زمانه ما رادر كارى نيازمند او كند و آن گاه ما را ببيند كه ديروز بر او بزرگى فروختيم و امروز در برابرش فروتنى مى كنيم .