پيش از آن كه المعتزّ باللّه عباسي (متوفي 296) كتاب البديع را بنويسد و براي نخستين بار محسّنات بديعي و آرايه هاي ادبي را به عنوان يك علم مطرح كند، در ميان عرب ها توجه خاصي به زيبايي هاي كلام مي شد و اگر چه اين زيبايي ها تعريف نشده بود، اما به هر حال در نظم و نثر به كار مي رفت. يك نمونه آن قرآن كريم است كه از اين نظر شاهكاري بزرگ به شمار مي رود و به طوري كه خواهيم ديد انواع صنعت هاي بديعي به گونه اي چشمگير در آن به كار رفته است.
المعتزّ با نوشتن كتاب خود، براي نخستين بار اين علم را پايه گذاري كرد و اصطلاحات خاص آن را پديد آورد. البته پيش از او نيز محسنات بديعي به كار مي رفته و اصطلاح «بديع» در ميان اهل شعر و بلاغت رواج داشته است؛ مثلاً جاحظ (متوفي 255) را مي بينيم كه از بديع در شعر شاعران ياد مي كند، آن هم به گونه اي كه گويا پيش از او اهل ادب اين اصطلاح را مي شناخته اند.1 خود المعتزّ تعريف «مطابقه» را كه يك صنعت بديعي است از خليل بن احمد و تعريف «مذهب كلامي» را كه آن نيز يكي از صنايع است از جاحظ نقل مي كند.2 كاري كه المعتزّ كرد اين بود كه با نوشتن كتاب البديع به اين مطالب متفرقه نظم خاصي داد و آن را به عنوان يك علم، فصل بندي كرد. او خود در آغاز كتاب اذعان كرده است كه دانشمندان جديد آنچه را او در كتاب خود آورده، بديع ناميده اند.3 المعتزّ در اين كتاب از هفده نوع صنعت بديعي نام برده است.
پس از المعتزّ، اين علم نيز مانند همه علوم ديگر سير تكاملي خود را ادامه داد. قدامة بن جعفر با نوشتن كتاب نقد الشعر سيزده نوع و ابو هلال عسكري در كتاب الصناعتين هفت نوع ديگر بر آن افزودند. همچنين افرادي مانند ابن رشيق قيرواني در كتاب العمدة و ابن سنان خفاجي در كتاب سرّ الفصاحة و عبدالقاهر جرجاني در اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز و ابن ابي الاصبع در بديع القرآن و سكاكي در مفتاح العلوم و يحيي بن حمزه علوي در الطراز كار را دنبال كردند و در نتيجه صنايع بديعي به حدود صد نوع رسيد.4
ذكر اين نكته در اين جا ضروري است كه در زمان متقدّمان كلمه «بديع» به تمام انواع علومِ مربوط به فصاحت و بلاغت اطلاق مي شد و گاهي هم از آن به «بيان» ياد مي شد، و ميان علومي كه ما امروز آنها را به معاني و بيان و بديع مي شناسيم، تداخل وجود داشت. مثلاً عبدالقاهر جرجاني در دو كتاب اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز گاهي از علوم بلاغت به عنوان بديع و گاهي به عنوان بيان ياد مي كند. درباره جرجاني گفته اند كه او بنيانگذار علوم بلاغت بوده و همان گونه كه المعتزّ در محسنات بديعي مؤسس بود، جرجاني نيز در موضوعاتي مانند استعاره و تمثيل و مجاز نوآوري داشته است. خود وي در جايي تصريح مي كند كه اساس بلاغت را او وضع كرده است.5 ضمنا فخررازي اين دو كتاب جرجاني را تلخيص و تنقيح كرده و آن را نهاية الاعجاز في دراية الايجاز ناميده است.6
تقسيم بندي علوم بلاغت به علم معاني و بيان و بديع از ابتكارهاي سكاكي (متوفي 626) است كه با نوشتن كتاب مفتاح العلوم دست به اين كار زد. اين تقسيم بندي مورد پذيرش محققان پس از وي نيز قرار گرفت و هم اكنون به همان سبك جريان دارد. ابن خلدون، سكاكي را واضع علوم بلاغت مي داند،7 در صورتي كه چنين نيست، بلكه همان گونه كه گفتيم المعتزّ و جرجاني واضعان آن هستند و سكاكي تنها اين سه علم را از هم تفكيك كرده است. اين موضوع در زمان يحيي بن حمزه يمني (متوفي 799) هم معروف بوده است. او در مقدمه كتاب خود مي گويد:
«نخستين كسي كه علم بيان را پايه گذاري كرد عبدالقاهر جرجاني بود كه دو كتاب اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز را نوشت».
آن گاه تأسف مي خورد كه هيچ كدام از اين دو كتاب را نديده است.8
پس از سكاكي روش او دنبال شد و خطيب قزويني كتاب او را تلخيص كرد و سعدالدين تفتازاني تلخيص خطيب را دوبار با نام هاي المطوّل و المختصر في شرح تلخيص المفتاح شرح كرد. امروزه كتاب متداول ميان طلاب اين علم، همين دو كتاب تفتازاني است.
سخنوران فارسي زبان نيز به پيروي از اساتيد علوم بلاغت عربي در اين زمينه كار كردند و كتاب هاي پر ارجي مانند ترجمان البلاغة، تأليف محمد بن عمر رادوياني، از سخنوران قرن پنجم،9 و حدائق السحر في دقايق الشعر، تأليف رشيد الدين وطواط (متوفي 573) و كتاب المعجم في معايير اشعار العجم تأليف شمس الدين محمد بن قيس رازي از مؤلفان قرن ششم، به رشته تحرير درآمد. اين كتاب ها نمونه هايي از كتب مربوط به علوم بلاغت در زبان فارسي هستند. در اين كتاب ها هر چند كه اصطلاحات از عربي وام گرفته شده ولي مثال هايي كه به كار رفته غالبا از شعر فارسي است و كم و بيش از قرآن و اشعار عربي نيز مثال آورده شده است.
مطلبي كه ذكر آن در اين جا خالي از فايده نيست اين است كه بعضي از شاعران عرب و عجم شعرهاي بلندي ساختند و در هر بيت آن يك يا چند صنعت بديعي را به كار بردند. اين گونه شعرهاي بلند را «بديعيه» مي گويند.10 ظاهر اين است كه بديعيه سرايي در شعر فارسي جلوتر از شعر عربي بوده است. نخستين بديعيه عربي كه بسيار استوار و مشتمل بر همه يا بيشتر صنعت هاست مربوط به صفي الدين حلي از شعراي قرن هشتم است كه شيعي مذهب بود. او بديعيه خود را كه مشتمل بر يكصد و پنجاه نوع صنعت بديعي است، در مدح پيامبر اسلام(ص) در وزن بسيط در 145 بيت سرود كه با اين مطلع آغاز مي شود:
واقر السلام علي عرب بذي سلم ان جئت سلعا فسل عن جيرة العلم
نام اين بديعيه «الكافية البديعة في مدح خير البرية» است كه متن آن در انوار الربيع سيد علي خان آمده و جداگانه نيز چاپ شده است. گويا پيش از اين بديعيه، بديعيه هاي عربي ديگري نيز وجود داشته كه در اين حد جامع نبوده اند.11 بعدها نيز به پيروي از حلي بديعيه هاي بسياري نوشته شده است كه علامه اميني از 35 بديعيه نام مي برد.12
در ميان شاعران فارسي زبان نيز بديعيه سرايي وجود داشته كه از جمله آنها قصيده رائيه قوامي مطرزي از شعراي قرن ششم در مدح قزل ارسلان به نام «بدايع الاسحار في صنايع الاشعار» است كه 83 صنعت را در بر دارد و با اين مطلع آغاز مي شود:
و با اين بيت پايان مي يابد:
بر اين قصيده شرح هايي نيز نوشته شده كه از جمله آنها شرحي است كه توسط محمود بن عمر نجاتي نيشابوري انجام گرفته است.13 پس از مطرزي بديعيه هاي ديگري نيز در فارسي سروده شد كه بديعيه سلمان ساوجي و اهلي شيرازي كه هر كدام در جاي خود كاري بديع و شگفت انگيزند، از جمله آنها به شمار مي روند.