سيد عليرضا حسيني
1ـ انقلاب مبارك اسلامي ايران، آذرخشي در شبستان سرد و ديجور قرن، و چراغي فرا راه انسان معاصر در متن گمراهيها و پلشتيها بود.
انقلاب ما، دستاورد و آرزوي همهي انبيا و اوليا از آدم تا خاتم بود.
انقلاب ما، انفجار نوري بود كه بر «طور» انديشهها تجلّي كرد و «موسي خواهان» را در سراسر اين كرهي خاكي، بيدار ساخت، و بارقهاش در دل دشمن، ترس و وحشت، و در دل دوست، شور و اميد آفريد و خفتهها را بيدار و هوشيار ساخت.
انقلاب ما، رعدي برخاسته از طوفان طف بود كه غرش تندر كوهساران را در پي داشت.
انقلاب ما، مظهر عشق و حماسه، ثار و ايثار، و در يك كلام، تولّد دوبارهي يك ملّت بود.
2ـ انقلاب، ثمرهي بذري است كه باغباني آگاه، آن را به دل زمين ميسپارد و در انتظار جوانهاش مينشيند و با زحمات طاقت فرساي خود از ابتدا تا به ثمر نشستناش را زير نظر ميگيرد و آن را از آفتها و آسيبها در امان نگاه ميدارد. تصويري كه قرآن در آيهي پاياني سورهي فتح از رسول، (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم)، و ياراناش ارائه ميدهد، چنين است:
... كزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يُعْجِبُ الزرّاعَ ليغيظَ بهم الكفار...1؛
... همچون كِشتهاي كه جوانهاش را بيرون ريخته، قد كشيده، به غلظت و خشونت، به استقلال و بر پاي ايستادن رسيده است. اين كشته با اين رشد و استقلال، كشاورزان خود را دل شاد كرده و غيظ را در دل دشمن نشانده است.
3ـ تشيّع، حقيقت اسلام و رود سيّال و جاري تاريخ اسلام است2. تاريخ اسلام، بيتشيّع، درخت آفت زدهاي را ميماند كه قرنها است خشكيده است.
اين رود جاري و درخت تناور، در دستان پرتوان رسول (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم)، و اهل بيت گرامياش، تولّد يافت و روييد، و اگر نبودند امامان شيعه، اين وارثان فرهنگ وحي ودست پروردگان و اصحاب آنان، از آن هيچ نشاني نبود.
انقلاب اسلامي ايران، ريشه در تاريخ تشيّع، و تشيّع، ريشه در حقيقت اسلام و رسول و علي و فاطمه و سجاد و صادق و عسكري و مهدي (عليهمالسّلام) دارد.
به گفتهي دكتر علي وردي (استاد جامعه شناس دانشگاه بغداد)، تشيّع، آتشفشان خاموش كوهسار است كه گاه و بيگاه، دود و بخار و لرزه و تكان اندكي پديد ميآورد و همين تأثير اندك، ريشهي تمام انقلابات دنياي اسلام است.3
4ـ شيعه، با اعتقاد به امامت گره خورده است، و با اين طرح، راه خويش را در تاريخ آغاز كرده، و در اين راه، رنجها برده است، تا آن جا كه به اعتراف برخي، آن قدر كه در اين راه شمشير كشيده شده و جان فشاني شده است، در هيچ برههاي از زمان و در مورد هيچ يك از ديگر آموزههاي دين، شمشير زده نشده و جان فشاني نشده است.
اين اعتقاد و اهتمام، از آن جا برخاسته كه آدمي، اهدافي بيشتر و بزرگتر از آزادي و امنيّت و رفاه و فراتر از محدودهي دنيا دارد.
خدا، براي انساني كه در هستي طرح شده و با كلِّ نظام رابطه دارد، حاكمي انتخاب كرده و در دسترس گذاشته است، و او را با ملاك عصمت، يعني آگاهي و آزادي، همراه ساخته است تا در هر دوره، آنان كه ميخواهند، به پا خيزند و زمينههايش را فراهم سازند.
امامت، طرح آناني است كه در زندان دنيا نماندهاند و انسان را در جايگاه خودش طرح كردهاند. امام، جلودار كساني است كه جلوتر از زمان را ميخواهند. امام، بر اساس واقعيّتهايي حكومت و رهبري ميكند كه هنوز علوم انساني آن را كشف نكردهاند و جلوتر از علم و جلوتر از زمان و آگاهي انسان است. از آن جا كه چنين امامي، ضرورت دارد، پس وجود دارد و چنين امامي را تو بايد كشف كني و چنان امامتي را تو بايد زمينه ساز باشي.4
اين بينش و اعتقاد و اين «ولايت مداري» ـ كه از نابترين و مترقيترين نظريات سياسي و ديني است ـ مستلزم آثار فراوان و نتايج درخشاني است كه از جملهي آنها حركتهاي انقلابي و اصلاح طلبانه است.
مسئلهي امامت در شيعه، همواره، تهديدي نسبت به قدرت دولتهاي غير مذهبي بوده است. در شيعه، از لحاظ تئوري، حكومت مشروع، متعلِّق به امامان است.5 ويليام وات، محقّق دانشگاه ادين بورگ، در كتاب اصول گرايي اسلام و مدرنيسم، ميگويد:
اعتقاد به امامت و مسئلهي انتظار، از جمله ويژگيهاي تشيّعاند كه در انديشهي سياسي شيعه، نقش مهمّي ايفا ميكنند.6
5ـ مهدويّت، امتداد امامت و تجلّي آخرين حلقه از سلسله حلقات آن است. مهدويّت ذخيرهي آخرين هستي، ثمرهي همهي رسالتها، منبع همهي كمالات، سرچشمهي همهي خيرات و جلوهگاه همهي نيكيها و زيباييها است.
مهدويّت، قلب تپندهي حيات شيعه در تمامي قرون و اعصار است؛ مهدويّت، باوري عميق است كه ريشه در ساخت و بافت انسان دارد؛ مهدويّت، نويد پاياني سبز براي زمان است؛ مهدويّت، چشماندازي است زيبا به جهان آينده و آيندهي جهان و رويكردي جدّي و نويدبخش به آيندهي انسان و انسان آينده؛ مهدويّت، حقيقت سترگي است كه جهان با وجود آن، بر مدار عشق ميچرخد، و خورشيد، به يُمن درخشش نورش، زمين و آسمان را نور باران ميسازد؛ مهدويّت، آخرين پناه و خاكريز انسان معاصر است؛ مهدويّت، اعتقاد به يك منجي و مصلح و يك حكومت جهاني و باور مشترك همهي اديان و نداي قلبي همهي مستضعفان در سرتاسر اين كرهي خاكي است؛ مهدويّت، رمز پيروزي و استمرار انقلاب اسلامي ايران است؛ مهدويّت، اميد و حيات و زيبايي و عشق و شور و نشاط و در يك كلمه، همه چيز ما است.
يابن الحسن روحي فداك! متي ترانا و نراك!
6ـ فقها، حصون اسلام7 و حجّت و پناه مردم در عصر غيبتاند.8 فقها، نايبان و راهبران مردم در عصر حيرت اند. صفحات تاريخ هزار سالهي شيعه در عصر غيبت، وامدار علما و فقها ـ اين نايبان عام امام (عليهالسّلام) ـ است كه با ثار و ايثار و حماسه و عرفان خود، حيات فكري و سياسي شيعه را رقم زدند.
نگاهي به كارنامهي هزار سالهي علما و مرجعيّت شيعه، اين دژهاي تسخيرناپذير و سنگربانان حريم تشيع، اين رهبانان شب و شيران روز و ناخدايان كشتي شيعه در تندباد حوادث روزگار و مبارزات فكري و سياسي آنان، از كليني و شيخ مفيد و شيخ طوسي گرفته تا شهيدين و نراقيين، تا شيخ انصاري و ميرزاي شيرازي، تا ميرزاي ناييني و امام خميني، رحمةاللهعليهمأجمعين، گوياي «العلماء ورثة الأنبياء» و برگي زرين در تاريخ حيات مسلمانان بل تمامي بشريّت، از آغاز تا امروز است.
تاريخ درخشان علما و مرجعيّت شيعه، امتداد تاريخ انبيا و اوليا است.
7ـ امام راحل، نايب امام زمان(عج) و روح خدا بود در كالبد فسردهي زمان و هَدِيَت بزرگ الهي در قرن غفلت.
او، يادگار همهي انبياي سلف و علماي گذشته بود. با هيبت موسوي و دَمِ عيسوي خود، از ايراني كه مهد فرهنگ بيگانه و پايگاه بيداد شده بود و ميرفت تا هويّت فرهنگي و تمامي هستي خود را، يك جا، با بيگانه به معامله بگذارد، اژدهايي در برابر تمامي قدرتهاي استكباري آفريد، اژدهايي كه مسير تاريخ در قرن غفلت را به گونهاي ديگر رقم زد و تمامي ساختارهاي دنيا را به هم ريخت.
8ـ انقلاب اسلامي ايران، بزرگترين رخداد اجتماعي قرن بيستم است. پديدهاي با اين گستردگي و عمق، نه تنها نهادها و نظامهاي يك ملّت و يك قوم را در هم ريخته و سرنوشت تاريخي آنان را در مسير تغييرات بنياديني قرار داده، بلكه دامنهي آن، بسي فراتر از يك كشور رفته و تمامي انديشهها، سياستها، نهضتها، احزاب سياسي جهان را به چالشي نو فرا خوانده است. اين تأثيرها، از آسيا و خاورميانه گرفته تا قلب اروپا و آمريكا را در بر ميگيرد.
هنري كسينجر، وزير امور خارجهي اسبق آمريكا:
پيروزي ايران در جنگ، عقايد راديكال اسلامي را، از جنوب شرقي آسيا تا سواحل اقيانوس اطلس، گسترش خواهد داد.9
شيمون پرز، نخست وزير سابق اسراييل:
انقلاب ايران، يك انقلاب بسيار افراطي و خصمانه در قبال اسراييل است. تجربهي آيةالله [امام [خميني براي ما، يك تجربهي بسيار تلخ در قرن بيستم به شمار ميرود.10
موشه دايان، وزير خارجهي اسبق اسرائيل:
اثرات تحولات انقلاب اسلامي بر روابط ساير كشورها قابل ملاحظه است.11
مارگارت تاچر، نخست وزير سابق انگليس:
ما، غربيان، در دههي 1980 از وسائل نظامي و ابزار جنگي شوروي و اقمارش واهمه نداريم؛ زيرا، اگر بلوك شرق و اعضاي پيمان ورشو، مجهز به سلاحهاي نظامي باشند و به ادوات مخرب و ويرانگر مسلّح باشند، ما نيز به سلاحهاي مدرن مسلح و مجهزيم، لكن از حضور فرهنگ اسلامي انقلاب ايران ميترسيم.12
ريچارد نيكسون، از رؤساي جمهور اسبق آمريكا:
وقتي حكومت شاه در سال 1979م [1375ش] سقوط كرد، يك خلأ قدرت تازه به وجود آمد. انقلاب ايران، در واقع، انقلابي بود عليه ارزشهاي غربي. اين انقلاب، همان قدر كه از سرمايه داري تنفّر داشت، از كمونيسم نيز متنفّر بود. هر دو را به مانند دو روي سكهي مادي گرايي ميديد. پس از انقلاب، مردم ايران، همان چيزي را به دست آوردند كه انقلاب قول داده بود. جاي انكار نيست كه انقلاب اسلامي يك انقلاب واقعي انديشهها را ارائه داد و آنان آن را با عشق و ايمان پذيرفتند.
آن چه كه انقلاب اسلامي به اثبات رسانده و به دنيا بيان كرده، اين است كه اسلام، شايستگي حاكميّت بر جامعه را دارد؛ زيرا كه دين آسماني است. از اين رو، در كشورهاي اسلامي ـ عربي، تاثير گذاشته است و انقلابهايي كه هم اكنون در ساير كشورهاي عربي شكل گرفتهاند، جز ثمر درخت انقلاب اسلامي چيز ديگري نيست. انقلاب، ثمرهاي ديگري نيز دارد كه اثرات آن را در كشورهايي چون تونس، الجزاير، مصر، آذربايجان، كشورهاي استقلال يافتهي شوروي سابق و ساير نقاط دنيا ميبينيم. اين انقلابها، نهرهايي هستند كه از سرچشمه جوشان انقلاب اسلامي ايران، در نقاط مختلف جهان، شاخه شاخه شدهاند. انقلاب اسلامي ايران، تكرار و تجديد نهضت امام حسين [عليهالسّلام] است.13
روزنامهي البعث چاپ دمشق:
جهان عرب و تمامي جهان، تحت تأثير رويدادهاي ايران قرار گرفتهاند كه در آن تاريخ با خون ملّت و با خطّ راست ملّت نوشته شده است.
روزنامهي آمريكايي تايمز:
دنياي غرب، به دليل انقلاب ايران، ناگهان بار ديگر اسلام را باور كرد. جنب و جوشي كه به دنبال انقلاب اسلامي ايران به وجود آمد هنوز ادامه دارد. براي اوليّن بار يك كشور مسلمان، به طور موفّقيّتآميز، قدرت بزرگ غربي را به مبارزه طلبيد، آن را تحقير، و خسارت مادي به منافع آن وارد كرد. اين مورد، قدرت بزرگ غربي آمريكا بود، و اين ضربات، از طريق جنبشي وارد شد كه نه به نام ملّيگرايي، بلكه با نام اسلام كه داراي ريشههاي قديميتر و عميقتر بود، عمل كرد.
روزنامهي تورنتور استار كانادا 30 آوريل 1984:
سرزمين آيةالله روحالله خميني[قدّس سرّه] در ميان يك ميليارد مسلمان جهان در خاورميانه، آفريقا، آسيا، خاور دور، اروپا، آمريكاي شمالي، طغيان بر ميانگيزد. اسلام مبارز، تحت رهبري امام خميني[قدّس سرّه] پس از قرنها ناشناخته بودن، حياتي تازه مييابد. امام خميني[قدّس سرّه] نيروهايي را آزاد كرده است كه ممكن است نمايانگر لبهي تيز بلوك اسلامي مستقلي كه ظهور پيدا ميكند، باشند؛ يعني، نيروي سومي پس از سرمايه داري و كمونيسم كه ميتواند توازن قوا در دو قطب آمريكا و شوروي را بر هم زده و با اسراييل نيز مبارزه كند.
اين رژيم، آمريكا را بيرون رانده، شورويها را عقب نگاه داشته، تحريم اقتصادي غرب را در هم شكسته، عراق را در جنگي چندين ساله فرو برده است. تمام اين كارها را به تنهايي و تقريبا در انزواي بينالمللي و بدون وام گرفتن حتّي يك پني از بازار صندوق بينالمللي پول انجام داده است.
امام خميني[قدّس سرّه] در خارج، شخصيّتي اسلامي و مردمي يافته كه دامنهي نفوذش به تدريج از دايرهي شخصيّتي دويست ميليون مسلمان شيعه فراتر ميرود. او، گروهي از پيروان فدايي از ميان شيعه و سنّي جذب كرده كه حاضر به هر گونه عمل تلافي جويانه هستند و در پارهاي از موارد، حتّي حاضرند در راه اسلام شربت شهادت بنوشند. امام خميني[قدّس سرّه[ شش سال قبل، مانند ستارهاي دنباله دار به جهان اسلام آمد. امام خميني[قدّس سرّه] نه تنها ستايش مسلمانان ايران، بلكه تودههاي مسلمان سراسر جهان را در ابعادي بينظير، برانگيخته است. پيروزي امام خميني[قدّسسرّه] در جهان و جنبش بنياد گرايي او، مهمتر و قدرتمندتر و پر تحركتر و نيرومندتر از آن است كه تا كنون در غرب ترسيم شده است.
جنبش اسلامي كه در اكثر كشورها توسط پيروان امام خميني[قدّسسرّه] يا متحدان آن رهبري ميشود، در مكانهاي مختلف، خود را به اَشكال گوناگون ميسازد. شيعيان لبنان، در مناطق تحت كنترل خود، سعي ميكنند با استفاده از هزاران تصوير و پوستر امام خميني[قدّسسرّه] چادر پوشاندن زنان و تصفيهي بازارها از مشروبات الكلي و برچيدن مراكز قمار، ايران اسلامي كوچكي به وجود آورند.14
9ـ هر انقلابي با اين وسعت و عمق و با اين اهداف و شعارها كه بر خرابههايي دو هزار و پانصد ساله بنا شود و بار جنگي هشت ساله را به دوش كشد، بدون ترديد، در معرض مشكلات و آسيبهاي فراوان قرار ميگيرد. به خصوص آن جا كه تو داعيهي صدور انقلاب و حمايت از فلسطين و همهي گروههاي آزاديبخش و مستضعفان عالم را هم داشته باشي، كه در اين هنگام، دشمن، آرام نمينشيند و با ترويج شبهات و شهوات و بدعتها، و در نهايت، هجوم مستقيم، با تو درگير ميشود.
در برابر انقلابي با اين وسعت و عظمت و با اين انبوه مشكلات و دشمنان داخلي و خارجي، بهترين موضعگيري، گفتهي آن استاد فقيد است كه گفته بود: «توجيه، حماقت و تضعيف، جنايت، و تكميل، رسالت ما است.».
بايد آموخت كه اشتباه را از هيچ كس و از هيچ مقامي توجيه نكنيم. به گفتهي امام راحل، انقلاب، به هيچ كس و هيچ دستهاي، دِيني ندارد. تضعيف اين انقلاب نيز جنايتي نابخشودني است؛ چون، به گفتهي همان استاد، انقلاب، تنها كشتي نجاتي است كه در اين درياي مواج و طوفاني و اين دنياي وانفسا قرار دارد. سوراخ كردن اين كشتي، مرگ خود، بل نااميد كردن همهي مستضعفان و آزادي خواهان اين كرهي خاكي است. رسالت ما و همهي آگاهان و دل سوزان، تكميل ضعفها و كمبودهاي انقلاب است.
هر كس در هر كجا هست، چه داخل و چه خارج، بايد از انجام هر كاري كه ميتواند در جهت تكميل اين انقلاب بكند، دريغ نورزد و كوتاهي نكند كه بي هيچ ترديد، از اين نعمت و اين مسئوليّت بزرگ، از آنان سؤال خواهد شد: «و أمّا بنعمة ربك فحدّث»،15 «وقفوهم إنَّهم مسؤولون»16.
البته، پر واضح است كه رسالت تكميل هر كس، به حسب خود او است. رسالت يك مسئول بلند پايهي نظام، غير از رسالت يك فرد عادي است. از يكي، طرح و برنامه و قاطعيّت و ساده زيستي و حلم و... ميخواهند و از يكي، دفاعِ زباني و شركت در راهپيمايي و از ديگري، انصاف در معامله يا مشكل گشايي و يا جدّيّت در تحصيل و درس و بحث.
اين دهانهايي كه امروز به رذالت يا جهالت، عليه انقلاب و روحانيّت باز شده، بايد بدانند، خواسته و ناخواسته، آب به آسياب دشمن ميريزند و در مسير طرح و نقشهي آنان قرار گرفتهاند؛ زيرا، آن چه كه امروز همين مسئولان انجام ميدهند، كاري است كارستان كه بسياري، از زير آن شانه خالي كردند! اين نظام مقدّسي كه امروز با تكيه بر خويش و با توجّه به خدا، اين گونه به حلّ مشكلات و گرفتاريها پرداخته است، پس از به بن بست نشستن تمام نظامها و تمام زد و بندها با قدرتهاي گوناگون، بر سر كار آمده است و دارد با تمام كارشكنيها، كارهايي را انجام ميدهد كه آنان با تمام حمايتها از آن ناتوان بودند و به بن بست رسيده بودند و چارهاي جز فرار نداشتند.
اين، يك حقيقت آشكار است كه تمام گروهها، بر فرض ائتلاف، نميتوانند كار همينهايي را كه با دست تنها و اين همه خرابكاري و دشمني و نامردي، مسئوليّت را پذيرفتهاند، عهدهدار شوند! اين حرف كه «ديگران در شرايط امروز ايران، بهتر ميتوانند كارگشا باشند»، يك شعار و يك فريب بيش نيست، ولي اين حرف كه «همين مسئولان، ميتوانند بهتر از اين كار كنند و از اشتباهات خود درس بگيرند.»، سخني حق است كه مقام معظّم رهبري هم بارها بر آن تأكيد كردهاند.
10ـ هر انقلابي، عوامل رشد و انحطاط و ركود دارد. شرطِ بقاي هر انقلاب، شناسايي مدام اين عوامل و به كار بستن و يا جلوگيري از آن هاست.
بر زعماي قوم و دلْ سوزان و برنامه ريزان انقلاب است كه مدام، در صدد شناسايي هر يك از اين عوامل، و اقدام مناسب مطابق آنها باشند. از همهي اين عوامل، در جاي ديگري بايد گفت و شنود كرد.17
11ـ مقولهي مهدويّت، به خاطر دارا بودن ويژگيهاي متعدّد، يكي از توانمندترين عوامل رشد جامعهي ديني ما است. طرح صحيح اين مقوله و گسترش اين فرهنگ در سطح جامعه، بدون ترديد، باعث شكوفايي هر چه بيشتر جامعه و حفظ آن از در غلطيدن در فسادها و تباهيها است.
آن چه كه باعث ميشود تا فرهنگ مهدويّت به عنوان يكي از مهمترين عوامل كلان در صحنهي رشد جامعهي ما باشد، دلائلي چند است كه در ادامه به آنها اشاره ميشود:
ريشههاي عميق در باور و اعتقادات مردم و عشق ورزي به آن؛
پشتوانهي فكري و برخورداري از مباني قوي و عميق؛
سفارش و تأكيد فراوان بر اين مسئلهي حياتي (وجود ادعيهي فراوان و قريب به هفت هزار روايت) تا آن جا كه در باب هيچ يك از موضوعات ديني و آموزههاي آن، تا اين اندازه روايت وارد نشده و بر آن سفارش نشده است.
تاريخي كهن و ريشه دار و سراسر مبارزه و شهادت؛
هماهنگي با فطرت و ساخت و بافت انسان؛
احساس برانگيز و شورآفرين (به خاطر ترسيم آيندهاي زيبا و دميدن روح اميد در انسانها)؛
رويكردي جدّي و قوي به آينده؛
همنوايي با اديان و مذاهب و همسويي با عطش جهاني به ظهور يك منجي الهي و مصلح كلّ؛
وجود امام و رهبري زنده، تلاشكننده، مهربان، فريادرس و پاسخگو؛
نقش ايرانيان (با توجّه به روايات متعدد) در انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) و ياري آن حضرت؛
تحقّق انقلاب اسلامي ايران به عنوان ظهور صغرا و پيش مقدمهي ظهور كبراي امام زمان(عج)؛
حضور وكلا و نايباني وارسته و پر نفوذ؛
نااميدي و سرگرداني جامعهي جهاني به خاطر شكست مكاتب و ايسمهاي مختلف از يك طرف، و گسترش جنگ و فريب و ظلم و زيادهطلبي به خصوص از سوي آمريكا و اسراييل از طرف ديگر؛
جهاني بودن؛
ترسيم و تصويري زيبا و واقعي و قابل دفاع و قابل وصول از آيندهي انسان و جهان و پايان تاريخ؛
هماهنگي با سنّت حاكم بر تاريخ و جوامع؛
ريشه داشتن در فرهنگ ايراني؛
توانايي در بسيج تودهها؛
وجود ياوراني عاشق، بيدار، بسيجي، شهادت طلب؛
الگو بودن دولت مهدي(عج) و قرار گرفتن آن به عنوان اهداف راهبردي نظام در عرصههاي فرهنگي و سياسي و اجتماعي؛
تسريع در ظهور آن حضرت كه ظهور همه زيباييها است. (اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج؛ فإنَّ في ذالك فرجكم)18.
قرار داشتن ايران در كانون حوادث و تحوّلات و احتمال رويارويي با آمريكا، به خصوص با توجّه به سير حوادث اخير و احتمال حملهي آمريكا به عراق و به تبع آن، درگيري با ايران؛
بشارتهاي ظهور و ذكر علائم و نشانههايي كه برخي از آنها تحقّق يافته و برخي ديگر گر چه قابليّت تطبيق بر موارد متعدد دارد، امّا شايد (البته به شرط عدم توقيت و اين كه وقتي معين نگردد كه «كذب الوقّاتون») بتواند خبر از نزديك بودن فرج هم باشد كه إنَّهم يرونه بعيدا ونراه قريبا.
از جملهي علائم ظهور، قرار گرفتن عراق و منطقه خاورميانه به عنوان كانون تحرّكات است. البته جداي از روايات، بررسي سير حوادث اخير نيز ما را به همين نتيجه ميرساند. از اين رو، تحرّكات اخير آمريكا و هم پيماناناش را بايد با تيزبيني و جدّيّت بيشتري تعقيب كرد و آمادهي بازتابهاي گستردهي آن بود. همهي قرائن، دلالت بر اين دارد كه يكي از اهداف عمدهي آمريكا از اين همه تحركات و لشكركشيها، ايران اسلامي است.
آن جا كه عزيز مصر بر اساس يك خواب به تكاپو ميافتد و با كمك و مديريّت حضرت يوسف (عليهالسّلام)، مردم را از قحطي و نگراني ميرهاند و يا فرعون بر اساس خوابي كه تعبير به آشفتگي شده، براي حفظ قدرت خود، شكمها و سرهايي را به ديوار ميكوبد، آيا جاي نداشت و يا ندارد كه ما با اين همه روايات و شواهد و قرائن و قرار داشتن در كانون بحران از خيلي پيشترها به فكر ميبوديم؟
ايجاد آمادگي فكري و روحي در جامعه، آمادگي نظامي، تهيهي ارزاق عمومي، ساخت سنگر، اجتناب از اختلاف، حفظ وحدت، بها دادن بيشتر به بسيج، ديپلماسي فعّال و به كارگيري تمام ظرفيّتها جهت بسيج همهي مسلمانان جهان، افزايش توان معنوي جامعه و توجّه و توسّل بيشتر به حضرت حجت (عليهالسّلام) و... از حداقل كارهايي است كه ميتوانيم انجام دهيم. به قول يكي از همانان كه در نطق تبليغاتي خود گفته بود: «خرسي، در جنگل است. ديدناش براي بعضيها، آسان است، و برخي هم اصلاً آن را نميبينند، و بعضي ميگويند: "خرس، رام و بي آزار است" و برخي ديگر ميگويند: "شرور است و خطرناك" و چون نميدانيم حق با كدام دسته است، شرط عقل آن است كه مثل خرس نيرومند باشيم.».19
بگذر از اين كه اين بار، خرس، مبدل به اژدهايي خونآشام و يكهتاز شده و از شرارت و خطر گذرانده، ديوانهاي است از زنجير رها شده. پس شرط عقل، همان است كه قرآن گفته است: «وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة ومن رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدّوكم»20 و راه همان است كه او نشان داده: «قل يا أيّها الكافرون * لاأعبد ما تعبدون»21 و «فقاتلوا أئمة الكفر»22 و «إنْ تنصر الله ينصركم»23 و «و نريد أنْ نمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين»24 و «أليس الصبح بقريب»25
1. 48 (فتح): 29.
2. به شهادت آيهي اكمال، دين مرضيِ خدا پسند، دين همراه مقام ولايت است: «اليوم أكملت... و رضيت لكم الإسلام دينا» [مائده: 4]
3. ظهور حضرت مهدي از ديدگاه اسلام و...، ص 229.
4. ر.ك: مباني اعتقادي مهدويّت، پورسيد آقايي، (فصلنامهي انتظار، شمارهي 1، ص 52 ـ 64).
5. سيري در نظريههاي جديد در علوم سياسي، بشيريه، ص 120.
6. تهاجم يا تفاوت فرهنگي، حسن بلخاري، ص 130.
7. الفقهاء حصون الاسلام (كافي، ج 1، ص 38، ح 2)
8. و أماالحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا؛ فإنّهم حجّتي عليكم وأنا حجةالله. (وسائلالشيعة، ج 18، ص 101؛ كمالالدين، ص 484.).
9. كيهان، 17/11/63.
10. كيهان، 17/11/63.
11. اطلاعات، 14/11/63.
12. پيام انقلاب، ش 26، 27/11/69.
13. پيروزي بدون جنگ، ريچارد نيكسون، ترجمهي دكتر جعفر ثقةالاسلامي.
14. به نقل از بررسي مطبوعات جهان، وزارت ارشاد، ش 62، 2/6/63.
15. 93 (ضحي): 11.
16. 37 (صافّات): 24.
17. چه خوب است مرد يا مرداني، اين عوامل را در قرآن و روايات و با تحقيقاتي ميداني، پيگيري كنند (ولو به عنوان پايان نامه) و مرداني مردتر، براي اجراي آن در سطح جامعهي امروز ما، برنامه ريزي كنند.
18. بحارالأنوار، ج 53، ص 181.
19. تبليغ انتخاباتي ريگان از تلويزيون، پاييز 1984 (به نقل از رويارويي بزرگ، لسترتارو، ترجمهي عزيز كياوند، ص 13.).
20. 8 (انفال): 60.
21. 109 (كافرون): 1 ـ 2.
22. 9 (توبه): 12.
23. 47 (محمد): 7.
24. 28 (قصص): 5.
25. 11 (هود): 81.