آموزه هایی از واپسین روزهای حیات پیامبر(ص)

عبد الکریم پاک نیا

نسخه متنی
نمايش فراداده

آموزه‏هايى از واپسين روزهاى حيات پيامبرصلى الله عليه وآله

عبدالكريم پاك‏نيا

اهل بيت ـ پيامبر (ص)


  • مدتى بودى جليس خاكيان مسكنت گر چند روزى بود فرش لايق بزم تو نبود اين مقام حاليا زين خاكدان بيرون خرام

  • اينك آمد نوبت افلاكيان اين زمان بايد كنى ماوى به عرش حاليا زين خاكدان بيرون خرام حاليا زين خاكدان بيرون خرام

حضرت محمد بن عبد الله‏صلى الله عليه وآله، آخرين سفير الهى و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه 17 ربيع الاول سال 571 ميلادى در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، ديده به جهان گشود . آن حضرت كه قبل از تولد، پدر گراميش را از دست داده بود، در شش سالگى شاهد درگذشت مادرش گرديد . حضرت محمدصلى الله عليه وآله در 8 سالگى از وجود بزرگ حامى خود، حضرت عبدالمطلب محروم شد و به همراه تنها سرپرست‏خويش ابوطالب، دوران نوجوانى خود را سپرى كرد . پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در 25 سالگى در حالى كه به خردمندى، پاكدامنى، امانت و دانايى در ميان مردم شهرت داشت‏با حضرت خديجه ازدواج نمود، و در 40 سالگى با نزول آياتى در غار حراء به رسالت الهى مبعوث گرديد .

13 سال بعد از بعثت، در حالى كه منزل آن حضرت با تدبير سران لجوج 0و كوته‏انديش قريش به محاصره در آمده بود، با هجرت به يثرب زندگى نوينى را آغاز كرد . بعد از اينكه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله به يارى خداوند متعال توطئه‏ها و نقشه‏هاى كافران را يكى پس از ديگرى خنثى كرده و موانع را از سر راه برداشت و مكتب حياتبخش خود را در اقصى نقاط جهان گسترش داد، در سال دهم هجرت با انجام مباهله و حجة الوداع موقعيت‏خود را تثبيت نموده و در غدير خم از طرف پروردگار متعال، امير مؤمنان على‏عليه السلام را به جانشينى خويش برگزيد . و سرانجام در 63 سالگى و در هنگام ظهر روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرى قمرى، مطابق سال 633 ميلادى، در منزل خود در مدينه به ملاقات معبود شتافت . حضرت على‏عليه السلام پيامبر را غسل داد و كفن نمود و به همراه ساير مسلمانان بر آن گرامى نماز گزارده و پيكر مقدس حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله را در منزل مسكونى‏اش به خاك سپرد . با رحلت پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله، مصيبت‏بزرگى در اسلام و انحراف عميقى در ميان مسلمانان پديد آمد، كه تا امروز اثر آن ضربه سهمگين پيكر اسلام و مسلمانان را مى‏آزارد .

در اين فرصت‏با نقل فرازهايى حساس، از واپسين روزهاى حيات آن بزرگوار به برخى از حوادث آموزنده آخرين لحظات حيات پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اشاره خواهيم كرد، به اميد اينكه بتوانيم، با بكارگيرى رهنمودهاى راهگشاى آن بزرگوار در رديف پيروان واقعى‏اش قرار گرفته و با عبرت‏اندوزى از حوادث آن دوران، در اعتلاى آيين نجاتبخش اسلام سهيم باشيم .

بزرگترين نگرانى پيامبرصلى الله عليه وآله

پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله تا آخرين روزهاى رحلت‏خويش از يك نگرانى و ناراحتى درونى شديدا رنج مى‏برد . اساسا براى يك شخصيت والاى آسمانى كه نتيجه تمام زحمات خود را در تداوم رهبرى آينده اسلام بوسيله فردى شايسته مى‏انديشيد، مسئله امامت و رهبرى امت اسلام، مهمترين دغدغه خاطر به شمار مى‏آمد . حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله كه از انديشه برخى افراد فرصت‏جو و رياست طلب در انحراف مسئله جانشينى، آگاهى داشت و از سرنوشت آن شديدا بيمناك بود، بارها بر اين مهم تصريح نموده و به جانشينى على‏عليه السلام بعد از رحلت‏خويش تاكيد كرده بود . اوج اين رهنمودها در حادثه غدير بود كه 70 روز قبل از رحلت آن حضرت اتفاق افتاد . در آن روز تاريخى كه با حضور يكصد هزار تن از مسلمانان و بعد از نزول آيه بلاغ ، وصايت و ولايت‏حضرت امير مؤمنان على‏عليه السلام رسما اعلام گرديد و با نزول آيه اكمال ، اين مراسم سرنوشت‏ساز پايان پذيرفت، باز هم نگرانى حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله رفع نشد . پيامبر دورانديش اسلام‏صلى الله عليه وآله پيش بينى مى‏كرد كه در آينده‏اى نزديك رهبرى حكومت اسلامى را عده‏اى از محور خارج كرده و افراد جاه طلب، على‏عليه السلام را از خلافت دور نموده و مسلمانان را از رهبرى آن يگانه دوران محروم كنند . بدين جهت گاهى اين نگرانى خود را اظهار نموده و به على‏عليه السلام مى‏فرمود: «من مى‏ترسم اگر با آنان بر سر خلافت و رهبرى پافشارى كرده و به نزاع برخيزى، تو را به قتل برسانند .»

اگر آن نامه را مى‏نوشت!

به اين جهت‏حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله در يكى از واپسين روزهاى حيات خود كه در بستر بيمارى بود و برخى از سران اصحاب به عيادتش آمدند، بعد از اينكه اندكى سر به زير انداخته و مدتى فكر نمود، رو به حاضرين كرده و فرمود: «ايتونى بدواة وصحيفة اكتب لكم كتابا لاتضلوا بعده; برايم كاغذ و دواتى بياوريد، تا براى شما نامه‏اى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد .»

در اين هنگام عمر بن خطاب بدون رعايت احترام پيامبر و با لحنى كاملا بى‏ادبانه به ساحت مقدس نبى اكرم جسارت كرده و گفت: «بيمارى بر او غلبه كرده، با داشتن قرآن ما به چيز ديگرى نياز نداريم .»

سعيد بن جبير مى‏گويد: ابن عباس با اظهار تاسف شديد از نوشته نشدن نامه پيامبر چنين مى‏گفت: «روز پنجشنبه عجب روز دردناك و مصيبت‏بارى براى مسلمانان بود!» آنگاه در حالى كه از شدت ناراحتى اشك بر گونه‏هايش سرازير بود، واقعه آن روز را توضيح مى‏داد .

بديهى است كه هدف پيامبر از نوشتن نامه همان تحكيم وصايت و خلافت اميرمؤمنان على‏عليه السلام و تبيين خط رهبرى آينده جهان اسلام بود، به دليل اينكه:

1 - نگرانى پيامبر هنوز از تثبيت رهبرى آينده رفع نشده بود و آن مسئله حياتى دنياى اسلام همچنان موجب دغدغه خاطر پيامبرصلى الله عليه وآله و اشتغال فكرى او محسوب مى‏شد .

2 - حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در اين مورد فرمود: مى‏خواهم نامه‏اى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد و اين عينا همان عبارتى است كه در حديث ثقلين بكار برده است . با ملاحظه اين دو حديث مى‏توان فهميد كه هدف پيامبر نوشتن چيزى محكمتر از حديث ثقلين و حديث غدير در مورد رهبرى اهل بيت‏عليهم السلام بوده است .

3 - مهمتر از اين، مخالفت‏سرسختانه خليفه دوم - كه به هنگام رحلت پيامبر در سقيفه بنى ساعده شوراى خلافت و رهبرى تشكيل داده و با زير پا گذاشتن تمام گفتارها و وصيتهاى پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد زمامدارى آينده مسلمانان تصميم‏گيرى كرد - مى‏باشد و از شدت عصبانيت وى مى‏توان هدف پيامبر را حدس زد .

4 - ابن حجر هيثمىدر الصوائق المحرقه روايتى نقل كرده كه نشانگر تلاشهاى مكرر پيامبرصلى الله عليه وآله در آخرين لحظات زندگى بر مسئله امامت و ولايت على‏عليه السلام است . او مى‏گويد: پيامبر خداصلى الله عليه وآله در حالى كه آخرين روزهاى عمر شريف خود را سپرى مى‏كرد و در اطراف او يارانش گرد آمده بودند، خطاب به آنان فرمود: اى مردم! من به زودى از ميان شما خواهم رفت، آگاه باشيد! من در ميان شما كتاب خدا و عترتم را كه اهل بيت من هستند باقى مى‏گذارم . سپس دست على‏عليه السلام را گرفته و بالا برده و فرمود: «هذا على مع القران والقران مع على لايفترقان اين على همراه با قرآن و قرآن هم همراه اوست و اين دو از هم جدا نمى‏شوند»

رهنمود به زمامداران

حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله كه در طول حيات و بويژه در زمان رسالت‏خود حامل وحى الهى و امين خداوند بر مردم بود و با گفتار و كردار خود احكام الهى را به مردم ابلاغ و اعلان مى‏نمود، در آخرين لحظات زندگى نيز از اين سيره الهى خويش دست نكشيد . آن بزرگوار با اينكه از بيمارى شديدا رنج مى‏برد، براى آخرين بار و با زحمت تمام به ميان جمعيت آمده و بر ارزشهاى اسلامى كه در راه استقرار آنها هستى خويش را وقف نموده بود، تاكيد كرده و بار ديگر به مسلمانان در پاسدارى از آيين اسلام سفارش نموده و هشدار داد .

پيامبرى كه احترام به حقوق فردى و اجتماعى مسلمانان را در طول 23 سال به آنان آموخته و خود عملا آنرا رعايت كرده بود، در واپسين دم حيات نيز به اين امر مهم همت گماشت .

شيخ صدوق مى‏گويد: حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله در آخرين روزهاى حيات خويش به بلال فرمود: به مردم بگو در مسجد جمع شوند . و آنگاه حضرت عمامه بر سر بست و با تكيه به كمان خويش برفراز منبر آمد و بعد از سپاس و ستايش پروردگار، خطاب به مردم فرمود: اى مسلمانان! من چگونه پيامبرى براى شما بودم؟ آيا براى هدايت و تربيت‏شما تلاش نكردم؟ آيا شما در مقابل، دندانهايم را نشكستيد و پيشانيم را بر خاك نماليديد تا اينكه خون بر چهره‏ام روان شده و محاسنم را فرا گرفت؟ آيا من از دست افراد نادان سختيها و مشقتها نكشيدم؟ ! گفتند: بلى يا رسول‏الله! تو پيامبرى صبور و شكيبا بودى و ما را از زشتيها و منكرات جلوگيرى مى‏كردى، خداوند به تو بهترين پاداش عنايت كند . پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند به شما هم پاداش دهد .

آنگاه رسول الله‏صلى الله عليه وآله ادامه داد: پروردگارم حكم كرده و سوگند ياد نموده كه از ستم هيچ ستمكارى نگذرد، شما را به خدا هر كدام از شماها كه در گردن من حقى داريد، برخيزيد و دادخواهى كرده و از من قصاص كنيد، چرا كه قصاص دنيا در پيش من از آخرت - كه در برابر فرشتگان و پيامبران خواهد بود - بهتر است .

در اين هنگام مردى به نام سوادة بن قيس از آخرين صفهاى مردم برخاسته و عرضه داشت: يا رسول‏الله! پدر و مادرم فدايت‏باد، هنگامى كه از سفر طائف برمى‏گشتى به استقبالت آمدم، تو سوار بر ناقه غضباء بودى و تازيانه ممشوق را در دست داشتى، وقتى خواستى تازيانه را بلند كنى و به شتر بزنى به شكم من خورد، نمى‏دانم عمدى بود يا نه؟ ! پيامبر فرمود: به خدا پناه مى‏برم بر اينكه عمدى باشد . سپس به بلال فرمود: اى بلال! برخيز، به منزل فاطمه‏عليها السلام برو و تازيانه ممشوق را بياور .

هنگامى كه بلال تازيانه را آورد، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آن مرد كجاست؟ هنگامى كه آمد، حضرت فرمود: نزد من بيا و از من قصاص كن، تا راضى شوى . سوادة گفت: يا رسول‏الله شكمت را برايم برهنه كن! چون در آن هنگام شكم من برهنه بود، هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيراهن خود را كنار زد، سواده بعد از اخذ اجازه، بر بدن مبارك پيامبر بوسه زد . رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: اى سوادة بن قيس! آيا مرا عفو مى‏كنى يا قصاص مى‏كنى؟ عرضه داشت: يا رسول‏الله! من شما را عفو مى‏كنم . پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله دست‏به دعا برداشته و فرمود: «اللهم اعف عن سوادة بن قيس كما عفى عن نبيك محمد; خدايا از گناهان سواده بن قيس درگذر چنانكه او از پيامبرت محمد درگذشت .»

در انديشه بيت المال

در فرهنگ اسلام بيت المال و اموال عمومى در دست‏حاكمان نوعى امانت محسوب مى‏شود و زمامداران در حكومت اسلامى موظفند در حمل و نقل و حفظ و نگهدارى و تقسيم و تخصيص بيت المال، كمال كوشش را انجام دهند و در محافظت از اين مانت‏سنگين، امانتدار خوبى باشند . امير مؤمنان على‏عليه السلام در اين مورد فرمود: «والله ما هو بكد يدى ولا تراثى من الوالد ولكنها امانة اودعتها فانا اؤديها الى اهلها; به خدا سوگند! اين مال (اموال حكومتى) حاصل دست رنج من و يا ميراث پدرم نمى‏باشد، بلكه اين امانت است و به من سپرده شده و من آنرا به اهلش مى‏رسانم .»

مطمئنا على‏عليه السلام اين شيوه امانتدارى در بيت المال را از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله آموخته بود . حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله همچنانكه در مدت عمر خود بعنوان امانتدار مردم معروف بود، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، در آخرين لحظات حيات خويش بر اين خصلت نيكو و پسنديده اصرار ورزيده و به مسلمانان رسم امانتدارى و به زمامداران آيين حكمرانى و عدالت گسترى را مى‏آموخت .

روش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در تقسيم بيت المال چنين بود كه در نخستين فرصت آنرا به دست اهلش مى‏رساند و از نگهدارى و طول دادن در تقسيم آن شديدا خوددارى مى‏كرد . براى توضيح سخن و تبيين سيره حكومتى پيامبر، نقل روايتى در اين زمينه مناسب مى‏نمايد:

عثمان بن عفان مى‏خواست ابى‏ذر غفارى را به علت امر به معروف و نهى از منكر و خروش بر عليه ناعدالتيهاى موجود جامعه، از مدينه به ربذه تبعيد كند، بدين جهت ابوذر را در حالى كه از ناتوانى بر عصايى تكيه كرده بود به دربار عثمان آوردند، ابوذر هنگام ورود، مشاهده كرد كه در مقابل خليفه، صد هزار درهم موجود است و ياران و بستگان و اطرافيانش گرد او ايستاده و با چشم طمع به آن پولها مى‏نگرند و انتظار دارند كه عثمان آنها را در ميان آنان تقسيم كند .

ابوذر به عثمان گفت: اين پولها از كجا آمده است؟ عثمان پاسخ داد: عوامل حكومت اينها را از برخى نواحى آورده‏اند، صد هزار درهم است، منتظرم كه همين مقدار هم برسد، بعد در مورد آن تصميم بگيرم . ابوذر گفت: اى عثمان! آيا صدهزار درهم بيشتر است‏يا 4 دينار؟

عثمان گفت: خوب، معلوم است صدهزار درهم!

ابوذر گفت: اى عثمان! آيا به ياد مى‏آورى هنگامى كه من و تو، با هم در يك شبى به حضور حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله رسيديم و آن حضرت را محزون و اندوهناك ديديم؟ آن شب گذشت، و ما صبح دوباره به حضور مبارك حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله رسيديم، پيامبر را با لبى خندان و چهره‏اى شادمان يافتيم، من عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو، شب گذشته به حضورت آمديم، غمگين و ناراحت‏بودى اما امروز تو را خندان و خوشحال مى‏بينيم، علت چيست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بلى درست است، شب گذشته از بيت المال مسلمين چهار دينار نزدم بود و آن را تقسيم نكرده بودم و بيم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و حقوق مردم در گردنم باشد . اما صبح امروز آن پولها را بين اهلش تقسيم كردم و راحت‏شدم .

داشتن خصلت امانتدارى و عدالت گسترى، آن حضرت را وادار مى‏كرد كه در آخرين روزهاى عمر شريف خويش با همه مشكلاتى كه داشت، در انديشه بيت المال و تقسيم عادلانه آن به اهلش باشد . رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در حالى كه در بستر بيمارى و در آستانه مرگ قرار داشت، لحظاتى چشمانش را گشود، به يادش آمد كه چند دينار از بيت المال نزد يكى از همسرانش باقى مانده است . به سرعت همسرش را صدا كرده و فرمود: آنها كجاست؟ زود آنها را حاضر كن . وى دينارها را آورده و آنها را به دست مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله داد . رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله در حالى كه آنها را در دست داشت فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقى الله وهذه عنده، انفقيها;محمد در مورد خداوند چه خيال مى‏كند، اگر خدا را ملاقات كند و اين چند دينار از بيت المال در نزدش مانده [و آنها را به اهلش نرسانيده باشد; و بعد به همسرش فرمود:] آنها را انفاق كن .»

يك درس بهداشتى

از مهمترين تعاليم مكتب اسلام، توجه به مسائل بهداشتى است . يك مسلمان طبق آموزه‏هاى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بايد نظافت را مراعات كرده و با ظاهرى آراسته در اجتماع ظاهر شود . يكى از نكات مهم بهداشتى كه شديدا مورد توجه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله بود، مسواك كردن دندانها مى‏باشد .

به همين جهت آن حضرت همواره در موقع آماده شدن براى نماز مسواك مى‏زد و به مسلمانان در اين مورد تاكيد فراوان داشت . حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله در وصاياى خود به على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «وعليك بالسواك عند كل وضوء; در هنگام هر وضو گرفتن مسواك دندانها را انجام بده .» در حديث ديگرى فرمود: «لولا ان اشق على امتى لامرتهم بالسواك مع كل صلوة; اگر براى مسلمانان سخت نبود، فرمان مى‏دادم كه همراه هر نماز مسواك كنند .»

پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله حتى در آخرين لحظات زندگى خويش از مسواك كردن دست نكشيد و در بستر بيمارى دندانهاى خود را پاك و پاكيزه نموده و با آن حال به ملاقات پروردگار شتافت . عبدالرحمن بن ابى‏بكر در يكى از آخرين روزهاى حيات پيامبرصلى الله عليه وآله به عيادتش آمد، او كه همراه خود چوب مسواكى آورده بود، به علت علاقه زياد آن حضرت به مسواك نمودن، آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله تقديم كرد و حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله با آن مسواك نمود .

بذل عاطفه به فرزندان

از ويژگيهاى مكتب تربيتى اسلام، گستردگى برنامه‏هاى تربيتى آن مى‏باشد .

طبق اين مكتب متعالى، والدين وظيفه دارند براى پرورش صحيح فرزندان خود، تا پايان عمر روشهاى تربيتى اسلام را در مورد فرزندانشان اعمال كنند و شايسته است كه از هر فرصتى براى رشد فكر و تعالى روح فرزندان بهره گرفته و براى رفع فقر فرهنگى فرزندان، با بذل عاطفه و ابراز محبت تلاش نمايند . سيره تربيتى رسول گرامى اسلام بويژه در واپسين لحظات زندگى‏اش دراين زمينه روشنترين الگوى ماست . آن حضرت در آن لحظات حساس و سرنوشت‏ساز با ابراز محبت و ارتباط عاطفى و كلامى با فرزندانش، يكى از موفقترين شيوه‏هاى تربيتى را پيش روى ما قرار داد .

در اينجا چند نمونه از رفتار پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با فرزندان را در آستانه رحلتش با هم مى‏خوانيم:

1 - يكى از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گويد: فاطمه‏عليها السلام در رفتار و گفتار و سيماى ظاهرى شبيه‏ترين فرد به رسول خداصلى الله عليه وآله بود . ارتباط اين پدر و فرزند آنچنان مستحكم بود كه او هرگاه بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وارد مى‏شد، پيامبر از جاى خود برمى‏خواست و سر و دست دخترش را مى‏بوسيد و او را در جاى خود مى‏نشاند و هرگاه پيامبرصلى الله عليه وآله به منزل فاطمه‏عليها السلام مى‏آمد، فاطمه‏عليها السلام از جايش برخاسته و پدر گرامى‏اش را مى‏بوسيد و آن گرامى را در جاى خويش مى‏نشانيد . اين ارتباط عميق عاطفى و معنوى بين پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا اينكه رحلت رسول خداصلى الله عليه وآله نزديك شد . در يكى از آخرين روزهاى حيات پيامبرصلى الله عليه وآله، فاطمه‏عليها السلام به حضورش آمد، او خود را روى سينه پيامبرصلى الله عليه وآله افكنده و صورت پيامبرصلى الله عليه وآله را بوسيد، پيامبرصلى الله عليه وآله با او آهسته سخن گفت، هنگامى كه سر برداشت‏به شدت گريست، دوباره با اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله خود را به پدر بزرگوارش نزديك نموده و با رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله نجوا كرد، اما اين بار با چهره باز و سيمايى گشاده و خندان از پيامبرصلى الله عليه وآله جدا شد . حاضران از اين دو حركت متفاوت تعجب كردند، اما وقتى كه بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله از حضرت زهراعليها السلام اين نكته را پرسيدند، فاطمه‏عليها السلام در پاسخ فرمود: بار نخست، رسول‏الله به من فرمود: من از اين بيمارى نجات نخواهم يافت و به مرگ من خواهد انجاميد . از شنيدن اين سخن و تصور جدايى از آن حضرت اندوهگين شدم و گريستم، اما در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودى و پيش از ساير خاندانم به من خواهى پيوست، و من خوشحال شدم .

2 - با شنيدن خبر شدت بيمارى پيامبرصلى الله عليه وآله، حسنين‏عليهما السلام در حالى كه به شدت گريه كرده و صيحه مى‏زدند وارد خانه شده و خود را در آغوش رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله افكندند . آنان كه نگران جدايى از دامان پر مهر سالت‏بودند، با حزن و اندوه فراوان روى سينه پيامبرصلى الله عليه وآله گريه مى‏كردند .

على‏عليه السلام خواست آن دو را از روى سينه پيامبرصلى الله عليه وآله دور كند، در اين حال پيامبر فرمود: «دعهما يتمتعان منى واتمتع منهما فستصيبهما بعدى اثرة; [يا على!] اين دو را بگذار [روى سينه من باشند،] تا از من بهره گيرند و من نيز از آنها بهره‏مند شوم . پس از من به آنها مصيبت و ناگوارى خواهد رسيد .» لعنت‏خدا بر كسى كه به اين دو ستم كند، و اين جمله را سه بار تكرار كرد .

امر به خواندن قرآن

حضرت زهراعليها السلام يگانه دختر پيامبرصلى الله عليه وآله در كنار بستر پدر گرامى‏اش نشسته و با حسرت به سيماى نبوت نظاره مى‏نمود و در حالى كه از شدت ناراحتى قطرات اشك بر صورتش جارى بود، شعر ابوطالب را - كه در مورد حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله سروده است - زمزمه مى‏كرد:


  • وابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للارامل

  • ثمال اليتامى عصمة للارامل ثمال اليتامى عصمة للارامل

«آن چهره روشن و نورانى كه [به بركت آن] از ابر طلب باران مى‏شود، او كه دادرس يتيمان و پناهگاه بيوه زنان بود .»

رسول خداصلى الله عليه وآله در اين لحظه چشمانش را گشوده و با صداى ضعيفى به دخترش فرمود:

دخترم! اين گفتار عمويت ابوطالب است، شايسته است‏به جاى آن، آيه زير از قرآن را بخوانى:

«وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا وسيجزى الله الشاكرين‏»

«محمدصلى الله عليه وآله فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز آمده و رفته‏اند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، به گذشته‏هاى خود برمى‏گرديد؟ و هر كس به گذشته خود باز گردد، هرگز به خداوند ضررى نمى‏زند، و خداوند به زودى شاكران را پاداش خواهد داد .»

درسى ديگر براى مسلمانان

قرآن كريم در آيات متعددى از وفاى به عهد و عمل به وعده سخن گفته و مردم رابه آن تشويق مى‏كند . از منظر كلام وحى پايدارى در عهد و پيمانها و جامه عمل پوشاندن به وعده‏ها از مهمترين صفات اهل ايمان است . قرآن در ضمن شمارش اوصاف نيكوكاران مى‏فرمايد:

«والموفون بعهدهم اذا عاهدوا»«آنان هنگامى كه با كسى عهدى بستند به عهد خود وفا مى‏كنند .» و همچنين در مورد مؤمنين مى‏فرمايد: «والذين هم لاماناتهم وعهدهم راعون‏»«اهل ايمان امانتها و عهد و پيمانهايشان را مراعات مى‏كنند .» رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله نيز لازمه داشتن ايمان كامل را عمل به وعده و وفاى به عهد مى‏داند و مى‏فرمايد: «من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد;كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد به وعده خود عمل كند .»

پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در روزهاى آخر عمر خويش اين خصلت زيبا را عملا به نمايش گذاشت . ابن شهر آشوب مى‏نويسد: در يكى از آن روزهاى حزن آلود كه پيامبرصلى الله عليه وآله حال خوبى نداشت، به كمك فضل بن عباس و على‏عليه السلام به ميان مردم آمده و فرمود: اى مردم! وقت رحلت من فرا رسيده است، اگر به كسى وعده‏اى داده‏ام بيايد و به من بگويد تا به وعده‏ام عمل نمايم و اگر به كسى بدهكارم، آن را به من خبر دهد . در اين حال مردى از ميان حاضرين بلند شده و گفت: يا رسول‏الله! من پيش شما وعده‏اى دارم، هنگامى كه مى‏خواستم ازدواج كنم به من وعده داديد كه مبلغى يارى نماييد! پيامبرصلى الله عليه وآله به فضل بن عباس فرمود: مبلغى را كه او مى‏گويد برايش بپردازيد .


  • سر و زر و دل و جانم فداى آن يارى كه حق صحبت و عهد و وفا نگه دارد

  • كه حق صحبت و عهد و وفا نگه دارد كه حق صحبت و عهد و وفا نگه دارد

آخرين لحظات عمر

ابن عباس مى‏گويد: در آن لحظات كه پيامبر شديدا بيمار بود، دقايقى آن حضرت بيهوش شد، در آن هنگام در خانه كوبيده شد، فاطمه‏عليها السلام به پشت در رفته و فرمود: كيستى؟ از پشت در صدا آمد كه من شخص غريبى هستم و با رسول خداصلى الله عليه وآله كارى دارم، آيا اجازه هست كه به حضورش برسم؟ فاطمه‏عليها السلام فرمود: خدا تو را بيامرزد، هم اكنون پيامبرصلى الله عليه وآله بيمار است و حال ملاقات با كسى را ندارد . آن شخص رفته و پس از لحظاتى دوباره آمد و اجازه ورود خواست و گفت: آيا به افراد غريب اجازه مى‏دهيد به حضور پيامبر بروند؟ ! در اين موقع پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله صداى وى را شنيده و به حضرت فاطمه‏عليها السلام فرمود: فاطمه جان! آيا مى‏دانى كه او كيست؟ او جمعيتها را پراكنده و لذتها را به هم مى‏زند . او پيك مرگ، عزرائيل است . به خدا قسم قبل از من از كسى اجازه نخواسته و پس از من هم از احدى اجازه نخواهد گرفت و اين بخاطر مقام ارجمندى است كه خداوند به پدر تو عنايت كرده است . فاطمه‏عليها السلام به عزرائيل اجازه ورود داد و او همچون نسيم ملايمى وارد خانه پيامبرصلى الله عليه وآله شده و گفت: السلام على اهل بيت رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله، و آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله به على‏عليه السلام وصايايى را متذكر شد .

فاطمه‏عليها السلام در سوگ فراق

با نقل چند جمله از سخنان و اشعار حضرت فاطمه زهراعليها السلام در سوگ حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله اين مقاله را به پايان مى‏بريم .

حضرت فاطمه‏عليها السلام در فراق پدر آنچنان غمگين و مصيبت زده شد كه الفاظ و عبارات را ياراى بيان مكنونات قلبى آن دخت رسالت نبود . آن حضرت گاهى خود را چنين تسلى مى‏داد:


  • ماذا على من شم تربة احمد ان لايشم مدى الزمان غواليا

  • ان لايشم مدى الزمان غواليا ان لايشم مدى الزمان غواليا

«كسى كه [عطر] تربت پيامبر9 را ببويد، اگر در طول زمان، عطر ديگرى را استشمام نكند چه مى‏شود؟»


  • صبت على مصائب لو انها صبت على الايام صرن لياليا

  • صبت على الايام صرن لياليا صبت على الايام صرن لياليا

«[بعد از رحلت پدرم] آنچنان مصيبتها بر من ريخت كه اگر بر روزها مى‏آمد، به شبهاى ظلمانى تبديل مى‏گشت»

آن حضرت در سخن ديگرى در عزاى پدر اين چنين شيون كرده و ناله سر مى‏دهد:


  • نفسى على زفراتها محبوسة ياليتها خرجت مع الزفرات

  • ياليتها خرجت مع الزفرات ياليتها خرجت مع الزفرات

«[بابا!] غم و غصه جانم را در سينه حبس كرده، اى كاش به همراه اين همه اندوه جانم از بدن خارج مى‏شد .»


  • لا خير بعدك فى الحياة وانما ابكى مخافة ان تطول حياتى

  • ابكى مخافة ان تطول حياتى ابكى مخافة ان تطول حياتى

«[پدر جان!] بعد از تو ديگر در زندگى خير و اميدى نيست، گريه من بخاطر بيم از طولانى شدن عمرم [بعد از تو] مى‏باشد .»