عبدالكريم پاكنيا
حضرت محمد بن عبد اللهصلى الله عليه وآله، آخرين سفير الهى و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه 17 ربيع الاول سال 571 ميلادى در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، ديده به جهان گشود . آن حضرت كه قبل از تولد، پدر گراميش را از دست داده بود، در شش سالگى شاهد درگذشت مادرش گرديد . حضرت محمدصلى الله عليه وآله در 8 سالگى از وجود بزرگ حامى خود، حضرت عبدالمطلب محروم شد و به همراه تنها سرپرستخويش ابوطالب، دوران نوجوانى خود را سپرى كرد . پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در 25 سالگى در حالى كه به خردمندى، پاكدامنى، امانت و دانايى در ميان مردم شهرت داشتبا حضرت خديجه ازدواج نمود، و در 40 سالگى با نزول آياتى در غار حراء به رسالت الهى مبعوث گرديد .
13 سال بعد از بعثت، در حالى كه منزل آن حضرت با تدبير سران لجوج 0و كوتهانديش قريش به محاصره در آمده بود، با هجرت به يثرب زندگى نوينى را آغاز كرد . بعد از اينكه رسول اكرمصلى الله عليه وآله به يارى خداوند متعال توطئهها و نقشههاى كافران را يكى پس از ديگرى خنثى كرده و موانع را از سر راه برداشت و مكتب حياتبخش خود را در اقصى نقاط جهان گسترش داد، در سال دهم هجرت با انجام مباهله و حجة الوداع موقعيتخود را تثبيت نموده و در غدير خم از طرف پروردگار متعال، امير مؤمنان علىعليه السلام را به جانشينى خويش برگزيد . و سرانجام در 63 سالگى و در هنگام ظهر روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرى قمرى، مطابق سال 633 ميلادى، در منزل خود در مدينه به ملاقات معبود شتافت . حضرت علىعليه السلام پيامبر را غسل داد و كفن نمود و به همراه ساير مسلمانان بر آن گرامى نماز گزارده و پيكر مقدس حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله را در منزل مسكونىاش به خاك سپرد . با رحلت پيامبر خاتمصلى الله عليه وآله، مصيبتبزرگى در اسلام و انحراف عميقى در ميان مسلمانان پديد آمد، كه تا امروز اثر آن ضربه سهمگين پيكر اسلام و مسلمانان را مىآزارد .
در اين فرصتبا نقل فرازهايى حساس، از واپسين روزهاى حيات آن بزرگوار به برخى از حوادث آموزنده آخرين لحظات حيات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اشاره خواهيم كرد، به اميد اينكه بتوانيم، با بكارگيرى رهنمودهاى راهگشاى آن بزرگوار در رديف پيروان واقعىاش قرار گرفته و با عبرتاندوزى از حوادث آن دوران، در اعتلاى آيين نجاتبخش اسلام سهيم باشيم .
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله تا آخرين روزهاى رحلتخويش از يك نگرانى و ناراحتى درونى شديدا رنج مىبرد . اساسا براى يك شخصيت والاى آسمانى كه نتيجه تمام زحمات خود را در تداوم رهبرى آينده اسلام بوسيله فردى شايسته مىانديشيد، مسئله امامت و رهبرى امت اسلام، مهمترين دغدغه خاطر به شمار مىآمد . حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله كه از انديشه برخى افراد فرصتجو و رياست طلب در انحراف مسئله جانشينى، آگاهى داشت و از سرنوشت آن شديدا بيمناك بود، بارها بر اين مهم تصريح نموده و به جانشينى علىعليه السلام بعد از رحلتخويش تاكيد كرده بود . اوج اين رهنمودها در حادثه غدير بود كه 70 روز قبل از رحلت آن حضرت اتفاق افتاد . در آن روز تاريخى كه با حضور يكصد هزار تن از مسلمانان و بعد از نزول آيه بلاغ ، وصايت و ولايتحضرت امير مؤمنان علىعليه السلام رسما اعلام گرديد و با نزول آيه اكمال ، اين مراسم سرنوشتساز پايان پذيرفت، باز هم نگرانى حضرت رسولصلى الله عليه وآله رفع نشد . پيامبر دورانديش اسلامصلى الله عليه وآله پيش بينى مىكرد كه در آيندهاى نزديك رهبرى حكومت اسلامى را عدهاى از محور خارج كرده و افراد جاه طلب، علىعليه السلام را از خلافت دور نموده و مسلمانان را از رهبرى آن يگانه دوران محروم كنند . بدين جهت گاهى اين نگرانى خود را اظهار نموده و به علىعليه السلام مىفرمود: «من مىترسم اگر با آنان بر سر خلافت و رهبرى پافشارى كرده و به نزاع برخيزى، تو را به قتل برسانند .»
اگر آن نامه را مىنوشت!
به اين جهتحضرت رسولصلى الله عليه وآله در يكى از واپسين روزهاى حيات خود كه در بستر بيمارى بود و برخى از سران اصحاب به عيادتش آمدند، بعد از اينكه اندكى سر به زير انداخته و مدتى فكر نمود، رو به حاضرين كرده و فرمود: «ايتونى بدواة وصحيفة اكتب لكم كتابا لاتضلوا بعده; برايم كاغذ و دواتى بياوريد، تا براى شما نامهاى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد .»
در اين هنگام عمر بن خطاب بدون رعايت احترام پيامبر و با لحنى كاملا بىادبانه به ساحت مقدس نبى اكرم جسارت كرده و گفت: «بيمارى بر او غلبه كرده، با داشتن قرآن ما به چيز ديگرى نياز نداريم .»
سعيد بن جبير مىگويد: ابن عباس با اظهار تاسف شديد از نوشته نشدن نامه پيامبر چنين مىگفت: «روز پنجشنبه عجب روز دردناك و مصيبتبارى براى مسلمانان بود!» آنگاه در حالى كه از شدت ناراحتى اشك بر گونههايش سرازير بود، واقعه آن روز را توضيح مىداد .
بديهى است كه هدف پيامبر از نوشتن نامه همان تحكيم وصايت و خلافت اميرمؤمنان علىعليه السلام و تبيين خط رهبرى آينده جهان اسلام بود، به دليل اينكه:
1 - نگرانى پيامبر هنوز از تثبيت رهبرى آينده رفع نشده بود و آن مسئله حياتى دنياى اسلام همچنان موجب دغدغه خاطر پيامبرصلى الله عليه وآله و اشتغال فكرى او محسوب مىشد .
2 - حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله در اين مورد فرمود: مىخواهم نامهاى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد و اين عينا همان عبارتى است كه در حديث ثقلين بكار برده است . با ملاحظه اين دو حديث مىتوان فهميد كه هدف پيامبر نوشتن چيزى محكمتر از حديث ثقلين و حديث غدير در مورد رهبرى اهل بيتعليهم السلام بوده است .
3 - مهمتر از اين، مخالفتسرسختانه خليفه دوم - كه به هنگام رحلت پيامبر در سقيفه بنى ساعده شوراى خلافت و رهبرى تشكيل داده و با زير پا گذاشتن تمام گفتارها و وصيتهاى پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد زمامدارى آينده مسلمانان تصميمگيرى كرد - مىباشد و از شدت عصبانيت وى مىتوان هدف پيامبر را حدس زد .
4 - ابن حجر هيثمىدر الصوائق المحرقه روايتى نقل كرده كه نشانگر تلاشهاى مكرر پيامبرصلى الله عليه وآله در آخرين لحظات زندگى بر مسئله امامت و ولايت علىعليه السلام است . او مىگويد: پيامبر خداصلى الله عليه وآله در حالى كه آخرين روزهاى عمر شريف خود را سپرى مىكرد و در اطراف او يارانش گرد آمده بودند، خطاب به آنان فرمود: اى مردم! من به زودى از ميان شما خواهم رفت، آگاه باشيد! من در ميان شما كتاب خدا و عترتم را كه اهل بيت من هستند باقى مىگذارم . سپس دست علىعليه السلام را گرفته و بالا برده و فرمود: «هذا على مع القران والقران مع على لايفترقان اين على همراه با قرآن و قرآن هم همراه اوست و اين دو از هم جدا نمىشوند»
حضرت رسولصلى الله عليه وآله كه در طول حيات و بويژه در زمان رسالتخود حامل وحى الهى و امين خداوند بر مردم بود و با گفتار و كردار خود احكام الهى را به مردم ابلاغ و اعلان مىنمود، در آخرين لحظات زندگى نيز از اين سيره الهى خويش دست نكشيد . آن بزرگوار با اينكه از بيمارى شديدا رنج مىبرد، براى آخرين بار و با زحمت تمام به ميان جمعيت آمده و بر ارزشهاى اسلامى كه در راه استقرار آنها هستى خويش را وقف نموده بود، تاكيد كرده و بار ديگر به مسلمانان در پاسدارى از آيين اسلام سفارش نموده و هشدار داد .
پيامبرى كه احترام به حقوق فردى و اجتماعى مسلمانان را در طول 23 سال به آنان آموخته و خود عملا آنرا رعايت كرده بود، در واپسين دم حيات نيز به اين امر مهم همت گماشت .
شيخ صدوق مىگويد: حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله در آخرين روزهاى حيات خويش به بلال فرمود: به مردم بگو در مسجد جمع شوند . و آنگاه حضرت عمامه بر سر بست و با تكيه به كمان خويش برفراز منبر آمد و بعد از سپاس و ستايش پروردگار، خطاب به مردم فرمود: اى مسلمانان! من چگونه پيامبرى براى شما بودم؟ آيا براى هدايت و تربيتشما تلاش نكردم؟ آيا شما در مقابل، دندانهايم را نشكستيد و پيشانيم را بر خاك نماليديد تا اينكه خون بر چهرهام روان شده و محاسنم را فرا گرفت؟ آيا من از دست افراد نادان سختيها و مشقتها نكشيدم؟ ! گفتند: بلى يا رسولالله! تو پيامبرى صبور و شكيبا بودى و ما را از زشتيها و منكرات جلوگيرى مىكردى، خداوند به تو بهترين پاداش عنايت كند . پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند به شما هم پاداش دهد .
آنگاه رسول اللهصلى الله عليه وآله ادامه داد: پروردگارم حكم كرده و سوگند ياد نموده كه از ستم هيچ ستمكارى نگذرد، شما را به خدا هر كدام از شماها كه در گردن من حقى داريد، برخيزيد و دادخواهى كرده و از من قصاص كنيد، چرا كه قصاص دنيا در پيش من از آخرت - كه در برابر فرشتگان و پيامبران خواهد بود - بهتر است .
در اين هنگام مردى به نام سوادة بن قيس از آخرين صفهاى مردم برخاسته و عرضه داشت: يا رسولالله! پدر و مادرم فدايتباد، هنگامى كه از سفر طائف برمىگشتى به استقبالت آمدم، تو سوار بر ناقه غضباء بودى و تازيانه ممشوق را در دست داشتى، وقتى خواستى تازيانه را بلند كنى و به شتر بزنى به شكم من خورد، نمىدانم عمدى بود يا نه؟ ! پيامبر فرمود: به خدا پناه مىبرم بر اينكه عمدى باشد . سپس به بلال فرمود: اى بلال! برخيز، به منزل فاطمهعليها السلام برو و تازيانه ممشوق را بياور .
هنگامى كه بلال تازيانه را آورد، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آن مرد كجاست؟ هنگامى كه آمد، حضرت فرمود: نزد من بيا و از من قصاص كن، تا راضى شوى . سوادة گفت: يا رسولالله شكمت را برايم برهنه كن! چون در آن هنگام شكم من برهنه بود، هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيراهن خود را كنار زد، سواده بعد از اخذ اجازه، بر بدن مبارك پيامبر بوسه زد . رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: اى سوادة بن قيس! آيا مرا عفو مىكنى يا قصاص مىكنى؟ عرضه داشت: يا رسولالله! من شما را عفو مىكنم . پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله دستبه دعا برداشته و فرمود: «اللهم اعف عن سوادة بن قيس كما عفى عن نبيك محمد; خدايا از گناهان سواده بن قيس درگذر چنانكه او از پيامبرت محمد درگذشت .»
در فرهنگ اسلام بيت المال و اموال عمومى در دستحاكمان نوعى امانت محسوب مىشود و زمامداران در حكومت اسلامى موظفند در حمل و نقل و حفظ و نگهدارى و تقسيم و تخصيص بيت المال، كمال كوشش را انجام دهند و در محافظت از اين مانتسنگين، امانتدار خوبى باشند . امير مؤمنان علىعليه السلام در اين مورد فرمود: «والله ما هو بكد يدى ولا تراثى من الوالد ولكنها امانة اودعتها فانا اؤديها الى اهلها; به خدا سوگند! اين مال (اموال حكومتى) حاصل دست رنج من و يا ميراث پدرم نمىباشد، بلكه اين امانت است و به من سپرده شده و من آنرا به اهلش مىرسانم .»
مطمئنا علىعليه السلام اين شيوه امانتدارى در بيت المال را از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله آموخته بود . حضرت رسولصلى الله عليه وآله همچنانكه در مدت عمر خود بعنوان امانتدار مردم معروف بود، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، در آخرين لحظات حيات خويش بر اين خصلت نيكو و پسنديده اصرار ورزيده و به مسلمانان رسم امانتدارى و به زمامداران آيين حكمرانى و عدالت گسترى را مىآموخت .
روش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در تقسيم بيت المال چنين بود كه در نخستين فرصت آنرا به دست اهلش مىرساند و از نگهدارى و طول دادن در تقسيم آن شديدا خوددارى مىكرد . براى توضيح سخن و تبيين سيره حكومتى پيامبر، نقل روايتى در اين زمينه مناسب مىنمايد:
عثمان بن عفان مىخواست ابىذر غفارى را به علت امر به معروف و نهى از منكر و خروش بر عليه ناعدالتيهاى موجود جامعه، از مدينه به ربذه تبعيد كند، بدين جهت ابوذر را در حالى كه از ناتوانى بر عصايى تكيه كرده بود به دربار عثمان آوردند، ابوذر هنگام ورود، مشاهده كرد كه در مقابل خليفه، صد هزار درهم موجود است و ياران و بستگان و اطرافيانش گرد او ايستاده و با چشم طمع به آن پولها مىنگرند و انتظار دارند كه عثمان آنها را در ميان آنان تقسيم كند .
ابوذر به عثمان گفت: اين پولها از كجا آمده است؟ عثمان پاسخ داد: عوامل حكومت اينها را از برخى نواحى آوردهاند، صد هزار درهم است، منتظرم كه همين مقدار هم برسد، بعد در مورد آن تصميم بگيرم . ابوذر گفت: اى عثمان! آيا صدهزار درهم بيشتر استيا 4 دينار؟
عثمان گفت: خوب، معلوم است صدهزار درهم!
ابوذر گفت: اى عثمان! آيا به ياد مىآورى هنگامى كه من و تو، با هم در يك شبى به حضور حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله رسيديم و آن حضرت را محزون و اندوهناك ديديم؟ آن شب گذشت، و ما صبح دوباره به حضور مبارك حضرت رسولصلى الله عليه وآله رسيديم، پيامبر را با لبى خندان و چهرهاى شادمان يافتيم، من عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو، شب گذشته به حضورت آمديم، غمگين و ناراحتبودى اما امروز تو را خندان و خوشحال مىبينيم، علت چيست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بلى درست است، شب گذشته از بيت المال مسلمين چهار دينار نزدم بود و آن را تقسيم نكرده بودم و بيم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و حقوق مردم در گردنم باشد . اما صبح امروز آن پولها را بين اهلش تقسيم كردم و راحتشدم .
داشتن خصلت امانتدارى و عدالت گسترى، آن حضرت را وادار مىكرد كه در آخرين روزهاى عمر شريف خويش با همه مشكلاتى كه داشت، در انديشه بيت المال و تقسيم عادلانه آن به اهلش باشد . رسول اكرمصلى الله عليه وآله در حالى كه در بستر بيمارى و در آستانه مرگ قرار داشت، لحظاتى چشمانش را گشود، به يادش آمد كه چند دينار از بيت المال نزد يكى از همسرانش باقى مانده است . به سرعت همسرش را صدا كرده و فرمود: آنها كجاست؟ زود آنها را حاضر كن . وى دينارها را آورده و آنها را به دست مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله داد . رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در حالى كه آنها را در دست داشت فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقى الله وهذه عنده، انفقيها;محمد در مورد خداوند چه خيال مىكند، اگر خدا را ملاقات كند و اين چند دينار از بيت المال در نزدش مانده [و آنها را به اهلش نرسانيده باشد; و بعد به همسرش فرمود:] آنها را انفاق كن .»
از مهمترين تعاليم مكتب اسلام، توجه به مسائل بهداشتى است . يك مسلمان طبق آموزههاى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بايد نظافت را مراعات كرده و با ظاهرى آراسته در اجتماع ظاهر شود . يكى از نكات مهم بهداشتى كه شديدا مورد توجه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله بود، مسواك كردن دندانها مىباشد .
به همين جهت آن حضرت همواره در موقع آماده شدن براى نماز مسواك مىزد و به مسلمانان در اين مورد تاكيد فراوان داشت . حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله در وصاياى خود به علىعليه السلام مىفرمايد: «وعليك بالسواك عند كل وضوء; در هنگام هر وضو گرفتن مسواك دندانها را انجام بده .» در حديث ديگرى فرمود: «لولا ان اشق على امتى لامرتهم بالسواك مع كل صلوة; اگر براى مسلمانان سخت نبود، فرمان مىدادم كه همراه هر نماز مسواك كنند .»
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله حتى در آخرين لحظات زندگى خويش از مسواك كردن دست نكشيد و در بستر بيمارى دندانهاى خود را پاك و پاكيزه نموده و با آن حال به ملاقات پروردگار شتافت . عبدالرحمن بن ابىبكر در يكى از آخرين روزهاى حيات پيامبرصلى الله عليه وآله به عيادتش آمد، او كه همراه خود چوب مسواكى آورده بود، به علت علاقه زياد آن حضرت به مسواك نمودن، آن را به پيامبرصلى الله عليه وآله تقديم كرد و حضرت رسول اكرمصلى الله عليه وآله با آن مسواك نمود .
از ويژگيهاى مكتب تربيتى اسلام، گستردگى برنامههاى تربيتى آن مىباشد .
طبق اين مكتب متعالى، والدين وظيفه دارند براى پرورش صحيح فرزندان خود، تا پايان عمر روشهاى تربيتى اسلام را در مورد فرزندانشان اعمال كنند و شايسته است كه از هر فرصتى براى رشد فكر و تعالى روح فرزندان بهره گرفته و براى رفع فقر فرهنگى فرزندان، با بذل عاطفه و ابراز محبت تلاش نمايند . سيره تربيتى رسول گرامى اسلام بويژه در واپسين لحظات زندگىاش دراين زمينه روشنترين الگوى ماست . آن حضرت در آن لحظات حساس و سرنوشتساز با ابراز محبت و ارتباط عاطفى و كلامى با فرزندانش، يكى از موفقترين شيوههاى تربيتى را پيش روى ما قرار داد .
در اينجا چند نمونه از رفتار پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با فرزندان را در آستانه رحلتش با هم مىخوانيم:
1 - يكى از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله مىگويد: فاطمهعليها السلام در رفتار و گفتار و سيماى ظاهرى شبيهترين فرد به رسول خداصلى الله عليه وآله بود . ارتباط اين پدر و فرزند آنچنان مستحكم بود كه او هرگاه بر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وارد مىشد، پيامبر از جاى خود برمىخواست و سر و دست دخترش را مىبوسيد و او را در جاى خود مىنشاند و هرگاه پيامبرصلى الله عليه وآله به منزل فاطمهعليها السلام مىآمد، فاطمهعليها السلام از جايش برخاسته و پدر گرامىاش را مىبوسيد و آن گرامى را در جاى خويش مىنشانيد . اين ارتباط عميق عاطفى و معنوى بين پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا اينكه رحلت رسول خداصلى الله عليه وآله نزديك شد . در يكى از آخرين روزهاى حيات پيامبرصلى الله عليه وآله، فاطمهعليها السلام به حضورش آمد، او خود را روى سينه پيامبرصلى الله عليه وآله افكنده و صورت پيامبرصلى الله عليه وآله را بوسيد، پيامبرصلى الله عليه وآله با او آهسته سخن گفت، هنگامى كه سر برداشتبه شدت گريست، دوباره با اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله خود را به پدر بزرگوارش نزديك نموده و با رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله نجوا كرد، اما اين بار با چهره باز و سيمايى گشاده و خندان از پيامبرصلى الله عليه وآله جدا شد . حاضران از اين دو حركت متفاوت تعجب كردند، اما وقتى كه بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله از حضرت زهراعليها السلام اين نكته را پرسيدند، فاطمهعليها السلام در پاسخ فرمود: بار نخست، رسولالله به من فرمود: من از اين بيمارى نجات نخواهم يافت و به مرگ من خواهد انجاميد . از شنيدن اين سخن و تصور جدايى از آن حضرت اندوهگين شدم و گريستم، اما در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودى و پيش از ساير خاندانم به من خواهى پيوست، و من خوشحال شدم .
2 - با شنيدن خبر شدت بيمارى پيامبرصلى الله عليه وآله، حسنينعليهما السلام در حالى كه به شدت گريه كرده و صيحه مىزدند وارد خانه شده و خود را در آغوش رسول اكرمصلى الله عليه وآله افكندند . آنان كه نگران جدايى از دامان پر مهر سالتبودند، با حزن و اندوه فراوان روى سينه پيامبرصلى الله عليه وآله گريه مىكردند .
علىعليه السلام خواست آن دو را از روى سينه پيامبرصلى الله عليه وآله دور كند، در اين حال پيامبر فرمود: «دعهما يتمتعان منى واتمتع منهما فستصيبهما بعدى اثرة; [يا على!] اين دو را بگذار [روى سينه من باشند،] تا از من بهره گيرند و من نيز از آنها بهرهمند شوم . پس از من به آنها مصيبت و ناگوارى خواهد رسيد .» لعنتخدا بر كسى كه به اين دو ستم كند، و اين جمله را سه بار تكرار كرد .
حضرت زهراعليها السلام يگانه دختر پيامبرصلى الله عليه وآله در كنار بستر پدر گرامىاش نشسته و با حسرت به سيماى نبوت نظاره مىنمود و در حالى كه از شدت ناراحتى قطرات اشك بر صورتش جارى بود، شعر ابوطالب را - كه در مورد حضرت رسولصلى الله عليه وآله سروده است - زمزمه مىكرد:
«آن چهره روشن و نورانى كه [به بركت آن] از ابر طلب باران مىشود، او كه دادرس يتيمان و پناهگاه بيوه زنان بود .»
رسول خداصلى الله عليه وآله در اين لحظه چشمانش را گشوده و با صداى ضعيفى به دخترش فرمود:
دخترم! اين گفتار عمويت ابوطالب است، شايسته استبه جاى آن، آيه زير از قرآن را بخوانى:
«وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا وسيجزى الله الشاكرين»
«محمدصلى الله عليه وآله فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز آمده و رفتهاند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، به گذشتههاى خود برمىگرديد؟ و هر كس به گذشته خود باز گردد، هرگز به خداوند ضررى نمىزند، و خداوند به زودى شاكران را پاداش خواهد داد .»
قرآن كريم در آيات متعددى از وفاى به عهد و عمل به وعده سخن گفته و مردم رابه آن تشويق مىكند . از منظر كلام وحى پايدارى در عهد و پيمانها و جامه عمل پوشاندن به وعدهها از مهمترين صفات اهل ايمان است . قرآن در ضمن شمارش اوصاف نيكوكاران مىفرمايد:
«والموفون بعهدهم اذا عاهدوا»«آنان هنگامى كه با كسى عهدى بستند به عهد خود وفا مىكنند .» و همچنين در مورد مؤمنين مىفرمايد: «والذين هم لاماناتهم وعهدهم راعون»«اهل ايمان امانتها و عهد و پيمانهايشان را مراعات مىكنند .» رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله نيز لازمه داشتن ايمان كامل را عمل به وعده و وفاى به عهد مىداند و مىفرمايد: «من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد;كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد به وعده خود عمل كند .»
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در روزهاى آخر عمر خويش اين خصلت زيبا را عملا به نمايش گذاشت . ابن شهر آشوب مىنويسد: در يكى از آن روزهاى حزن آلود كه پيامبرصلى الله عليه وآله حال خوبى نداشت، به كمك فضل بن عباس و علىعليه السلام به ميان مردم آمده و فرمود: اى مردم! وقت رحلت من فرا رسيده است، اگر به كسى وعدهاى دادهام بيايد و به من بگويد تا به وعدهام عمل نمايم و اگر به كسى بدهكارم، آن را به من خبر دهد . در اين حال مردى از ميان حاضرين بلند شده و گفت: يا رسولالله! من پيش شما وعدهاى دارم، هنگامى كه مىخواستم ازدواج كنم به من وعده داديد كه مبلغى يارى نماييد! پيامبرصلى الله عليه وآله به فضل بن عباس فرمود: مبلغى را كه او مىگويد برايش بپردازيد .
ابن عباس مىگويد: در آن لحظات كه پيامبر شديدا بيمار بود، دقايقى آن حضرت بيهوش شد، در آن هنگام در خانه كوبيده شد، فاطمهعليها السلام به پشت در رفته و فرمود: كيستى؟ از پشت در صدا آمد كه من شخص غريبى هستم و با رسول خداصلى الله عليه وآله كارى دارم، آيا اجازه هست كه به حضورش برسم؟ فاطمهعليها السلام فرمود: خدا تو را بيامرزد، هم اكنون پيامبرصلى الله عليه وآله بيمار است و حال ملاقات با كسى را ندارد . آن شخص رفته و پس از لحظاتى دوباره آمد و اجازه ورود خواست و گفت: آيا به افراد غريب اجازه مىدهيد به حضور پيامبر بروند؟ ! در اين موقع پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله صداى وى را شنيده و به حضرت فاطمهعليها السلام فرمود: فاطمه جان! آيا مىدانى كه او كيست؟ او جمعيتها را پراكنده و لذتها را به هم مىزند . او پيك مرگ، عزرائيل است . به خدا قسم قبل از من از كسى اجازه نخواسته و پس از من هم از احدى اجازه نخواهد گرفت و اين بخاطر مقام ارجمندى است كه خداوند به پدر تو عنايت كرده است . فاطمهعليها السلام به عزرائيل اجازه ورود داد و او همچون نسيم ملايمى وارد خانه پيامبرصلى الله عليه وآله شده و گفت: السلام على اهل بيت رسولاللهصلى الله عليه وآله، و آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله به علىعليه السلام وصايايى را متذكر شد .
با نقل چند جمله از سخنان و اشعار حضرت فاطمه زهراعليها السلام در سوگ حضرت خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله اين مقاله را به پايان مىبريم .
حضرت فاطمهعليها السلام در فراق پدر آنچنان غمگين و مصيبت زده شد كه الفاظ و عبارات را ياراى بيان مكنونات قلبى آن دخت رسالت نبود . آن حضرت گاهى خود را چنين تسلى مىداد:
«كسى كه [عطر] تربت پيامبر9 را ببويد، اگر در طول زمان، عطر ديگرى را استشمام نكند چه مىشود؟»
«[بعد از رحلت پدرم] آنچنان مصيبتها بر من ريخت كه اگر بر روزها مىآمد، به شبهاى ظلمانى تبديل مىگشت»
آن حضرت در سخن ديگرى در عزاى پدر اين چنين شيون كرده و ناله سر مىدهد:
«[بابا!] غم و غصه جانم را در سينه حبس كرده، اى كاش به همراه اين همه اندوه جانم از بدن خارج مىشد .»
«[پدر جان!] بعد از تو ديگر در زندگى خير و اميدى نيست، گريه من بخاطر بيم از طولانى شدن عمرم [بعد از تو] مىباشد .»