اسلام در فراسوی مکه

حامد منتظری مقدم

نسخه متنی -صفحه : 4/ 4
نمايش فراداده

اولين تشكل اسلامى در فراسوى مكه

هنگام بازگشت مردان يثرب، رسول گرامى(ص) مصعب بن‏عمير را مامور كردند تا همراه آنان به يثرب برود و در آن ديار، به ترويج اسلام و بيان احكام آن بپردازد. مصعب، جوانى زيبارو از بنى‏هاشم و عموزاده عبدالله، پدر بزرگوار حضرت رسول‏6، بود. وى در يثرب ميهمان ابوامامه - اسعدبن زراره - گرديد و خانه او را منزل گزيد. بنابر نقلى، عبدالله بن ام مكتوم نيز در اين ماموريت او را همراهى مى‏كرد. (27)

مصعب در شهر يثرب، مسائل دين اسلام را باز مى‏گفت و در بين يثربيان، آيات قرآن كريم را با لحنى دلكش تلاوت مى‏كرد. لذا، لقب «مقرى‏» (قرائت كننده قرآن) بدو دادند. بر اثر كوشش‏هاى او و ديگر مسلمانان، اسلام در يثرب چنان جاى گرفت كه او حتى در آن ايام براى مسلمانان «نماز جماعت‏» اقامه مى‏كرد. در اين زمينه، مورخان نگاشته‏اند كه چون اوس و خزرج به‏دنبال اختلافاتى ديرينه امامت‏يكديگر را ناپسند مى‏دانستند، مصعب را به امامت‏بر گزيدند; اما بايد توجه داشت كه چون مصعب نماينده تبليغى رسول خدا(ص) در مدينه بوده، لذا، تنها اقتدا به او سزاوار بوده است. شايد يعقوبى، مورخ بزرگ، نيز كه اين مبلغ اعزامى پيامبر(ص) را نخستين «مهاجر» به مدينة‏النبى‏6 مى‏پندارد، از اين مطلب غفلت نموده است كه رنگ و بوى سفر مصعب به يثرب بيش از آنكه «هجرت‏» به ديارى امن و دور باشد، يك «ماموريت‏» تبليغى بوده (28) و اساسا فرمان هجرت به يثرب پس از عقبه دوم و «بيعة الحرب‏» صادر شده است. (29)

به هرصورت، با وجود ترس از برخورد مشركان، تبليغات آشكار و نهان مصعب، اسعدبن زراره و ديگر مسلمانان به گسترش روز افزون اسلام در يثرب و به تشكيل انجمنى از مسلمانان، بالغ بر چهل تن، انجاميد كه به تعبير مورخان، «جماعتى‏» بالغ بر چهل مسلمان (30) شكل يافت. هرچند تكيه بر شناسايى يكايك اين افراد و يا كسانى كه بعدا تا پيمان عقبه دوم، به آنها پيوستند، كارى ارزنده است، اما بجز آن، مى‏توان همين «تشكل‏» اسلامى را در بيرون از مرزهاى مكه مهم‏ترين نقطه عطف در تاريخ اسلام دانست. به‏دنبال اين تشكل، پيمان عقبه دوم در بيعتى گسترده منعقد شد و به امداد «الهى‏»، يثرب شهر پيامبر(ص) «مدينة النبى‏6» نام يافت و هم پايگاه يارى رسانى به مسلمانان گرديد تا مردمانش در هميشه تاريخ با مباهات بر اين نصرت، به لقب «انصار» آراسته شوند.

اينك شايسته است كه بر جلوه‏هاى پر صدق و صفاى اسلام‏پذيرى يثربيان تكيه كنيم و آن هنگام را به ياد آوريم كه شش خزرجى - گروه نخستين - نشستند و برادرانه، به سخنان سراسر مهر رسول خدا(ص) دل سپردند; به خاطر آوريم دورانى را كه طنين روح‏نواز صداى مصعب در قرائت قرآن، نومسلمانان يثربى را به دور از تفرقه و جنگ‏هاى فرساينده گردهم آورد; .... . بى‏گمان، اين گزارش‏هاى تاريخى را نمى‏توان به‏دور از محيطى آكنده از مهربانى تجسم نمود و اين صحنه‏ها هيچ‏يك نمى‏تواند در گسترش برون مرزى اسلام، آن هم در نخستين گام، خبر از قهر و غلبه و يا دخالت «شمشير» داشته باشد. پس بجاست تا محققان از سر انصاف درباره اتهامى كه از سوى برخى از شرق‏شناسان و با عنوان «روح ستيزه‏جويى‏» درباره رشد مرزهاى اسلامى مطرح شده است، (31) به قضاوت بپردازند و به ستيزه‏جويى ايشان با اسلام پى ببرند.

سخنى در گرايش انصار به اسلام

در پايان اين مختصر، شايسته است كه در نگاهى گذرا، خاستگاه‏هاى اسلام انصار را مورد توجه قرار دهيم. در اين زمينه، بجز آنچه معمول است و تاريخ‏پسند (كه در اينجا نيز بدان اشاره مى‏شود)، با تكيه بر مدارك موجود بايد بر تاثير شگفت‏آور قرآن كريم بر اهل يثرب و نقش تبليغى مصعب، نماينده رسول الله‏6 تاكيد ورزيم كه بر اثر تلاش‏هاى اين مبلغ بزرگ و ساير مسلمانان، در سال سيزدهم بعثت هفتاد و چند يثربى ديگرباره، در عقبه منى با پيامبر(ص) بيعت كردند و اين خود زمينه «هجرت‏» مهم مسلمانان را به يثرب فراهم ساخت.

گفتار شش خزرجى در موسم حج‏يازدهمين سال بعثت در عقبه، اعترافى است‏بر اين كه اهل يثرب در كشاكش درگيرى با مجاوران يهودى، بر بعثت زود هنگام پيامبرى شرك‏ستيز آگاه شده بودند و نيز همان سخنان فاش مى‏كند كه ايشان از منازعات داخلى خود به شدت بيزار و به همان ميزان، به آيينى عدالت گستر و صميميت‏پرور علاقه‏مند بودند. اين آرمان سبب شد تا حتى آن شش تن آمادگى خود را براى ترويج اين كيش تازه در بين قوم خود (32) اعلام نمايند كه بى‏گمان، از پيش‏آمدن خطرات احتمالى نيز غافل نبودند.

بايد دانست كه بر خلاف اهل مكه و يا ديگر بلاد، نه زمينه‏هاى سوداگرى براى يثربيان - كه كمتر به تجارت و بيشتر به زراعت مى‏پرداختند - فراهم بود و نه ايشان به روحيه سوداگرى گرفتار بودند و اين همه سبب مى‏شد تا پس از شناخت آيين اسلام،به شدت شيفته آن شوند و حتى به بذل مال و جانفشانى راضى گردند.

تا چندى پيش، آنان درصدد بودند تا عبدالله بن ابى را به دليل عدم شركت در جنگ بعاث، به اميرى برگزينند (33) و اين سندى است‏بر آنكه يثربيان در جستجوى يك زندگى «برادرانه‏» بودند و انصراف بعدى‏شان نيز از اين تصميم و اينكه اسلام را بر حاكميت عبدالله‏بن ابى ترجيح دادند، خود گواه تعالى خواهى ايشان است. البته اين را هم نمى‏توان گفت كه مردم به‏دنبال يك زندگانى به‏دور از مخاطره بودند; زيرا خود در عقبه دوم بر «بيعة الحرب‏» (پيمان جنگ) متعهد شدند و گفتند: «فانا ناخذه على مصيبة الاموال و قتل الاشراف.» (34)

كوتاه سخن آنكه اهل يثرب همتى كردند و همواره بر آن باليدند. جابربن عبدالله مى‏گويد: «رسول الله‏6 ده سال تمام در منازل مكيان و در موسم حج در عكاظ و مجنه ندا در مى‏داد كه «كيست مرا پناه دهد و كيست كه مرا در ابلاغ رسالتم يارى رساند»، هيچ‏كس اجابتش نمى‏نمود و اگر كسى هم از يمن يا مصر درصدد يارى او بر مى‏آمد، نزديكانش او را باز مى‏داشتند و مى‏گفتند: از اين جوان قريش بپرهيزيد، مبادا كه شما را بفريبد! ... تا آنكه خداوند ما يثربيان را به‏سوى او فرستاد; پس پناهش داديم و ياريش نموديم. مردمان يثرب نزد پيامبر(ص) مى‏رفتند و با شنيدن آيات قرآن، ايمان مى‏آوردند ... . سپس با خود گفتيم: تا كى رسول الله‏6 بى‏پناه و ياور باشد؟ لذا، هفتاد تن از ما به مكه آمدند و در موسم حج، در شعب عقبه با او بيعت نمودند... .» (35)

تاريخ از جفا بر اين ياوران رسول خدا(ص) بسيار حكايت‏ها دارد... .

1- «عقبه‏» گردنه و گذرگاهى صعب‏العبور و سخت‏گذر بر روى كوه است. عقبه مزبور در خارج از مكه، بين مكه و منى، با فاصله دو ميل واقع شده است. ر. ك. به: ياقوت حموى، معجم‏البلدان، ج 4، ص 134، بيروت، داراحياء التراث العربى،1399 ق.

2- به نقل يعقوبى، مورخ مسلمان، اوس و خزرج پسران حارثة‏بن ثعلبه بودند كه هر يك اساس قومى شدند و ميان اين دو قوم جنگ‏هايى پياپى به وقوع پيوست. ر. ك. به: يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص‏37، بيروت، دارصادر، بى‏تا.

3- از آنجا كه «بيعت النساء» به ثبت مورخان، يك سال پس از جريان مزبور و در سال دوازدهم بعثت رخ داده است، پس زمان وقوع اين جريان همان سال يازدهم بعثت است. ر. ك. به: ابن‏هشام، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقاء، ج 2 ، ص 431 ، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى‏تا/ طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2 ، ص 494 ، بيروت، عزالدين، بى‏تا/ ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 2 ، ص 234 ، بى‏تا، دارالكتاب المصرى و بيروت، دارالكتاب اللبنانى/ ابن‏كثير، السيرة النبويه، ج 2، ص 178، بيروت، دارالوائد العربى، بى‏تا/ مقريزى، امتاع‏الاسماع، ص‏33 ، مصر، بى‏تا/ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏19 ، ص‏23.

4- درباره اينكه پيش از اين افراد نيز اشخاص ديگرى از مردمان يثرب، به صورت جداگانه، با اسلام آشنا شده باشند، مباحثى مطرح است، لكن به عنوان يك آشنايى جمعى، شناخت اين شش تن اهميت مى‏يابد، بويژه آنكه با فعاليت ايشان نخستين زمينه‏هاى پذيرش اسلام در يثرب فراهم مى‏آيد و اينكه اين زمينه توسط نفرات پيشين فراهم شده باشد، مساله‏اى است كه فاقد سند تاريخى مى‏باشد.

5- مقريزى، پيشين، ص 32

6- ابن‏هشام، ج 2 ، ص‏429 / طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 494 / هاشم معروف حسنى، سيرة‏المصطفى، ص‏229 ، قم، منشورات الرضى، بى‏تا

7- بيهقى، دلائل النبوة، ج‏2، ص‏430 و438، بيروت، دارالكتب العلمية، بى‏تا

8- محمدباقرمجلسى، پيشين، ج‏19 ، ص 8

9- ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 178 و 180

10- پس از آنكه انصار در عقبه دوم، به «بيعت الحرب‏» معتهد شدند، به دستور پيامبر(ص) دوازده نقيب ( نماينده) از ميان خود برگزيدند.

11- به روايت‏ابونعيم، اسعدنخستين‏خزرجى بودكه‏ايمان آوردوبه‏قولى‏ديگر كه معاذبن عفراء را جزو همين گروه نخست مى‏شمارد، معاذ و رافع‏بن مالك، پيشترازديگران‏اسلام‏آوردند. ر.ك.به:ابن‏كثير،پيشين،ج‏2،ص‏177.

12- ر.ك.به:ابن‏حجرعسقلانى،الاصابة فى‏تمييزالصمابة،ج‏1،ص‏34،بيروت، داراحياء التراث العربى، بى‏تا/ ابن عبدالبر اندلسى، الاستيعاب فى معرفة‏الاصحاب (درحاشيه‏كتاب‏الاصابة فى‏تمييزالصمابة)،ج‏1،ص‏84.

13- براى شرح احوال اين افراد، ر. ك. به: ابن حجر عسقلانى، پيشين/ ابن عبدالبر اندلسى، پيشين.

14- ابن هشام، پيشسين، ج 2 ، ص‏177 / مقريزى، پيشين، ص 32/ محمدباقر مجلسى، ج 5 ، ص 370 و ج‏19 ،23

15- محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 15 ، 370 و ج‏19 ، ص‏23

16- ر. ك. به: يعقوبى، پيشين، ج 2 ، ص‏37 / ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏427 / طبرى،پيشين،ج‏1،ص‏493/ ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 175.

17- ابن كثير، پيشين، ص‏179

18- «بيعت‏» يعنى معاهده و معاقده. ر. ك. به: لسان‏العرب و تاج‏العروس.

19- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏433 / ذهبى، پيشين، ج 2 ، ص 235 / مقريزى، پيشين، ص 34

20- طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 495 / ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 180

21- ذهبى، پيشين، ج 2 ، ص‏236

22- در شب سيزدهم ماه ذيحجه از سال سيزدهم بعثت، هفتاد و اندى يثربى در عقبه منى، بارديگر، با پيامبر(ص) بيعت كردند و چون آن بيعت پس از اذن الهى بر قتال مشركان بود، يثربيان بر اساس آن متعهد شدند كه از رسول خدا(ص) همچون فرزندان و خاندان خود دفاع كنند. آن بيعت‏به «بيعت‏الحرب‏» نام يافت. ر. ك. به: ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص 438 و446 و 454 و467 / طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 498.

23- تحقيق محمود محمد شاكر بر امتاع الاسماء مقريزى، ص‏33

24- ر. ك. به: ابن عبدالبر اندلسى، پيشين (در حاشيه كتاب الاصابة فى تمييز الصحابة) / طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 495.

25- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏437

26 و27- مقريزى، پيشين، ص 34

28- روشن است كه اين سخن به معناى انكار فضيلت هجرت از مصعب - رضوان‏الله عليه - نيست وتنها نظربه‏اصطلاحات‏تاريخى‏اسلام‏مى‏باشد.

29- چنان كه پيشتر اشاره شد، يعقوبى درباره زمان اعزام مصعب نيز مرتكب‏خلطشده، آن‏راپيش‏ازبيعت النساءانگاشته است كه درباره زمينه اين اشتباه نيز سخن به ميان آمد. ر.ك.به: يعقوبى، پيشين، ج 2 ، ص 38.

30- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص 435 / ذهبى، پيشين، ج 2 ، ص‏237

31- اين دسته از مستشرقان در اظهاراتى ناعادلانه، كوشيده‏اند تا هم سيره رسول خدا(ص) را مخدوش نمايند و هم مسلمانان غير عرب را بر فتوحات اسلامى به خرده‏گيرى وادارند.

32- در اين فراز از سخن ايشان دقت‏شود: «فسعى ان يجمعهم الله بك... فندعوهم الى امرك.» ر. ك. به: ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏429.

33- طبرى، پيشين، ج 2 ، ص 620 / بيهقى، پيشين، ج 4 ، ص‏53

34- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏446 / ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 201

35- ذهبى، پيشين، ج 2 ، ص 241 / ابن كثير، پيشين، ص 194