قرآن و حدیث؛ منبع و الهام بخش فلسفه اسلامی

سیدحسین نصر؛ مترجم: محمد محمدرضایی

نسخه متنی -صفحه : 9/ 2
نمايش فراداده

قرآن و حديث منبع و الهام بخش فلسفه اسلامي

دكتر سيدحسين نصر

محمد محمدرضايي

چكيده:

مؤلف مقاله در صدد آن است كه اثبات كند كه فلسفه اسلامي، فلسفه يوناني - اسكندراني نيست كه لباس عربي به تن كرده است، همانطور كه بعضي روشنفكران مسلمان بر اين عقيده‏اند. بلكه يك سنت فلسفي مستقل و اصيلي است كه ويژگيهاي خاص خود را دارد. و اسلامي بودن فلسفه اسلامي فقط به اين خاطر نيست كه توسط فيلسوفان مسلمان طرح و پرورانده شده است، بلكه بدان جهت است كه بسياري از اصول و مسائل خود را از قرآن و حديث الهام گرفته است.

مؤلف براي اثبات نظريه خود شواهد زيادي ذكر كرده است.

اگر فلسفه اسلامي از ديدگاه سنت عقلي غربي نگريسته شود صرفا به عنوان فلسفه يوناني ـ اسكندراني در لباس عربي به نظر مي‏آيد، فلسفه‏ايي كه تنها نقش آن، انتقال بعضي عناصر مهم دوران باستان به دوران ميانه (غرب) است. ولي فلسفه اسلامي اگر از ديدگاه خاص خود و در پرتو كل سنت فلسفي اسلامي كه يك تاريخ مستمر و طولاني دوازده قرنه دارد و در حال حاضر هم هنوز مطرح و زنده است، نگريسته شود، مانند هر امر ديگر اسلامي به نحو زيادي آشكار مي‏شود كه عميقا ريشه در قرآن و احاديث دارد. اسلامي بودن فلسفه اسلامي نه تنها به خاطر اين واقعيت است كه در جهان اسلام و توسط مسلمانان پرورش يافته است، بلكه به اين علت است كه علي رغم نظر مخالفان اصول و الهام و بسياري از مسائل فلسفي خود را از منابع وحي اسلامي اخذ كرده است.1

همه فيلسوفان اسلامي از كندي تا علامه طباطبايي در جهاني زيسته‏اند كه در آن قرآن و سنت پيامبر اسلام حكمفرما بوده است. تقريبا همه آنان در زندگي خود از قانون اسلامي و شريعت پيروي كرده و در حيات تكليفي خود هر روز به سمت مكه نماز خوانده‏اند. مشهورترين آنان نظير ابن‏سينا و ابن‏رشد اظهار دلبستگي فعالشان به اسلام از سر آگاهي بود و بشدت در مقابل اتهامات به ايمانشان بدون اينكه ايمانگراهاي صرف باشند، از خود واكنش نشان مي‏دادند. ابن‏سينا هنگامي كه با يك مسأله مشكل مواجه مي‏شد براي حل آن به مسجد مي‏رفت و نماز مي‏خواند2 و ابن‏رشد قاضي اعظم شهر كوردوا (اسپانيا) بود كه به معناي آن است كه او تجسم مرجعيت فقه اسلامي بوده است، و حتي اگر بنا بود كه بعدا توسط عده زيادي در اروپا به عنوان رييس عقلي‏گراها و سمبل شورش عقل در مقابل ايمان لحاظ شود. همان حضور قرآن و ظهور وحي آن، بايد جهاني را كه در آن و پيرامون آن فيلسوفان اسلامي بنا بود فلسفه پردازي كنند، از بن و ريشه دگرگون كرد و در نهايت منتهي به يك نوع خاصي از فلسفه شد كه دقيقا مي‏توان آن را «فلسفه نبوي» ناميد.3

همان واقعيت قرآن و وحيي كه آن را قابل دسترس براي جامعه بشري ساخته، بايد اساس و محور علائق هر فردي باشد كه در پي فلسفه‏پردازي در جهان اسلام است و نيز به فلسفه‏اي منتهي شود كه در آن كتاب وحياني به عنوان منبع متعالي شناخت حقوق (فقه) ديني، و ذات هستي و منبع هستي (فراتر از هستي همان منبع هستي)، پذيرفته مي‏شود.