نهادهاى راهنماى فهم قرآن
علىاكبر رشاد(1)
چكيده
اين مقال بر آن است تا نهادهاى راهنماى فهم قرآن را مورد بررسى و مداقّه قرار دهد. مؤلف معتقد است كه اين مسأله از مهمترين مسائل فلسفه تفسير مىباشد.
مراد از نهادهاى فهم قرآن، اصول پيش انگاشتهاى است كه مؤلفههاى هويّت قرآن را مىسازد و بدون درك آنها و عدم لحاظ لوازم مترتب بر هر فهم صائب، جامع و كامل وحىنامه الاهى ميسّر نمىگردد. مىتوان از نهادهاى فهم قرآن به مبانى تفسير نيز تعبير كرد. مؤلف نهادهاى فهم قرآن را در ده عنوان بر مىشمارد.
واژگان كليدى: تفسير، فهم قرآن، مؤلفههاى هويت قرآن، مبانى كلامى تفسير، فلسفه تفسير نهادهاى راهنماى قرآن.
درآمد
قرآن، تنها وحىنامه دست ناخورده در دسترس بشريت و حجت و مرجع اول درك و دريافت حاق دين و دين حق در نزد ما مسلمانان است و اين بسى شگفتآور است كه بهرغم سپرى شدن افزون بر چهارده قرن از روزگار نزول اين عطيه آسمانى، هنوز ما فاقد منطق مدونى براى فهم آن هستيم!
هرچند طى قرون، تأليفات شگرف و ژرف بسيارى در علوم و تاريخ قرآن و تفسير آن فراهم گشته است و متكلمان، مفسران و اصوليان، به بحثهاى دقيق و عميق فراوانى درباره قرآن دست يازيدهاند و ظرائف و طرائف بىشمارى را از آيات آن فراچنگ آوردهاند اما اين همه، ما را از دانشى مدون در باب متن پژوهى و معناشناسى قرآن مستغنى نساخته است. و اين در حالى است كه بهجهت ظهور دانشهاى زبانى، آراى زبانشناختى و هرمنوتيكى، بسط نقد متون و ... ، امروز بيش از هر زمان، فهم متون دينى از جمله قرآن، حاجتمند علم يا فن مدون و مستقلى است. اگر چنين دانشى پديد آيد بايد به مباحث زير بپردازد:
1. مدارك و ابزارهاى فهم متن دينى،
2. روشهاى كاربست مدارك و ابزارها،
3. قواعد تشكيلدهنده هريك از روشها،
4. ضوابط حاكم بر مدارك، روشها و قواعد،
5. سنجههاى معرفت تفسيرى.
و كما اينكه پيش از منطق تفسير، ما نيازمند معرفت مدون ديگرى هستيم كه بايد از آن به فلسفه تفسير تعبير كرد؛ اين دانش نيز بايد عهدهدار مباحثى چون موارد زير باشد:
1. ماهيت تفسير، 2. امكان تفسير، 3. روشمندى تفسير، 4. نهادهاى راهنماى فهم قرآن (مبانى كلامى تفسير)، 5. آسيبشناسى تفسير، 6. علل و عوامل تكثر و تطور در تفسير قرآن، 7. انواع تفسير.
درخور ذكر است كه براساس اسلوبهاى رجوع به آيات و نيز نوع رهيافت (منهج) و رويكرد (گرايش) بهكار رفته و پذيرفته شده در فهم معارف قرآن، تفسير به انواع گوناگون تقسيم مىشود:
الف ـ اسلوبهاى تفسيرى كه براساس ترتيب و نحوه مراجعه به آيات، براى صيد معانى و شرح مفاهيم صورت مىبندد، به سه نوع تقسيم مىشود:
1. تفسير ترتيبى (مرور و بررسى آيات به ترتيب مدون موجود)،
2. تفسير تنزيلى (مرور و بررسى آيات به ترتيب سير نزول)،
3. تفسير تقطيعى (بررسى موضوع مدارائه آيات = تفسير موضوعى)،
ب ـ رهيافتها و رويكردهاى تفسيرى نيز كه با ملاك منهج يا گرايش (مشرب) حاكم بر تفسير طبقهبندى مىشود، به سه گروه قابل تقسيم است:
1. منهج استنادى (تفسير نقلمدار = نقلى):
1/1. قرآن به قرآن،
2/1. قرآن به سنت،
3/1. قرآن به اقوال صحابه (و تابعين و سلف، بنا به نظر برخى اهل سنت)
2. منهج اصطيادى (تفسير مشربى و مسلكى = تفسير به رأى):
2/1. عقلگرايانه،
2/2. باطنگرايانه (ذوقى و اشارى)،
2/3. علمگرايانه.
و ...
3. منهج اجتهادى (تفسير خردورزانه چندابزارى):
3/1. منظر اقلىگراى ناجامعنگر (از نظر محتوا و مدارك فهم قرآن)،
3/2. منظر اكثرىگراى جامعنگر.
مهمترين مبحث فلسفه تفسير، مساله چهارم، يعنى نهادهاى راهنماى فهم قرآن است كه در اين نوشته با اختصار تمام، به طرح و شرح آنها مىپردازيم و تفصيل اين مبحث و طرح ساير مباحث فلسفه تفسير را به مجالى مناسب حوالت مىكنيم؛ همچنين از بارگاه بلند بارى توفيق تدوين منطق جامع متنپژوهى و معناشناسى قرآن را مسألت داريم.
تعريف نهادهاى راهنماى فهم قرآن
مراد ما از نهادهاى فهم قرآن، اصول پيشانگاشتهاى است كه بدون درك و لحاظ لوازم مترتب بر آنها، فهم صائب، جامع و كامل وحىنامه الاهى ميسر نمىگردد؛ مىتوان از نهادهاى فهم قرآن به مبانى كلامى تفسير نيز تعبير كرد.
هر متنى منوط به ملاحظه عوامل و متغيرهاى مؤثر بر پديده فهم از قبيل «ويژگىهاى ماتن» و «مؤلفههاى هويت متن» قابل درك است؛ اين شعر حافظ را از نظر بگذرانيد:
به سرّ جام جم آن گه نظر توانى كرد | كه خاك ميكده كُحل بصر توانى كرد |
مباش بى مى و مطرب كه زير طاق سپهر | بدين ترانه، غم از دل بدر توانى كرد |
گل مراد تو آن گه نقاب بگشايد | كه خدمتش چو نسيم سحر توانى كرد |
گدايىِ در ميخانه طُرفه اكسيرى است | گر اين عمل بكنى، خاكزر توانى كرد |
به عزم مرحله عشق، پيشِ نه قدمى | كه سودها كنى ار اين سفر توانى كرد |
تو كز سراى طبيعت نمىروى بيرون | كجا به كوى طريقت گذر توانى كرد |
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى | غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد |
بيا كه چاره ذوق حضور و نظم امور | به فيض بخشى اهل نظر توانى كرد |
ولى تو تا لب معشوق و جام مى خواهى | طمع مدار كه كار دگر توانى كرد |
دلا زنور هدايت گر آگهى يابى | چو شمع خنده زنان ترك سر توانى كرد |
گر اين نصيحت شاهانه بشنوى حافظ | به شاهراه حقيقت گذر توانى كرد |
اگر كسى به مولفههاى سازنده هويت اين غزل توجه نكند هرگز و هرگز به درك درست مفهوم مفردات و معناى مجموع آن دست نخواهد يافت. زيرا واژگان و عبارتهاى بهكار رفته در آن داراى معانى و استعمالات گوناگونى است و بسته به اينكه چه كسى و در چه محيط معنايى بهكار رفته باشند، معناى مراد از يكايك و مجموع آنها فهم مىشود.
مفسّر حافظ آنگاه كه بداند قطعه فوق 1. شعر است نه نظم و نثر محض، 2. غزل است نه نوع ديگر از نظم و شعر، 3. غزلى عرفانى و داراى زبانى رمزى و چندپهلو است، 4. به سبك عراقى سروده شده است، 5. از شاعرى مسلمان و قرآنشناس، رندى عارف، دانشمندى نكتهشكار و اديبى ايرانى كه دورههاى فكرى متفاوتى را پشتسر نهاده و در بستر تاريخى فرهنگى قرن هشتم مىزيسته صادر شده است، درخواهد يافت كه مراد از مفردات و تركيبهايى چون «جام جم»، «نظر»، «نظر در سرٌ كردن»، «ميكده»، «خاك ميكده كحل بصر كردن»، «مى»، «مطرب»، «غم»، «مراد»، «نقاب گشودن مراد»، «خدمت مراد كردن»، «نسيم سحر»، «ميخانه»، «گدايى در ميخانه»، «خاك، زر كردن»، «عزم»، «مرحله»، «عشق»، «عزم مرحله عشق كردن»، «سفر عشق»، «سراى طبيعت»، «كوى طريقت»، «گذر از طريقت»، «جمال»، «ديار»، «جمال يار»، «نقاب»، «ذوق حضور»، «فيض»، «فيضبخشى»، «اهل نظر»، «لب معشوق»، «جام مى»، «نور هدايت»، «شمع»، «ترك سر كردن»، «نصيحت»، «حقيقت»، «شاهراه حقيقت» چيست؟ و پيام مجموع اين غزل كدام است؟
چنانكه خود نيز گفته است:
تا نگردى آشنا، زين پرده رمزى نشنوى | گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش |
نيز گفته است:
من اين حروف نوشتم چنان كه غير ندانست | تو هم ز روى كرامت چنان بخوان كه تو دانى |
البته علاوه بر «مختصات ماتن» و «مؤلفههاى هويت متن»، عناصرِ چند ديگرى همچون منطق و منهج برگزيده براى فهم، «خصايل و خصايص فهمنده» (صفات انفسى و صلاحيتهاى آفاقى فراهم آمده در مفسر) نيز در تحصيل معرفت صحيح و صائب از يك متن، نقش آفرينند كه بايد در جاى خود بدانها هم پرداخته شود.
هريك از مؤلفههاى هويّت قرآن را يك «نهاد راهنما براى فهم آن» فهم وحى قلمداد مىكنيم؛ به نظر ما نهادهاى فهم قرآن عبارتند از:
يكم) وحيانيت متن و محتواى قرآن،
دوم) غايتمندى و هدايتمآلى قرآن،
سوم) عقلايى بودن ساخت زبان قرآن ضمن اشتمال بر كار ساختهاى ويژه،
چهارم) حكيمانگى و معقوليت قرآن،
پنجم) فطرتنمونى آموزههاى قرآن،
ششم) جامعيت و شمول محتوايى قرآن،
هفتم) انسجام و سازوارگى درونى قرآن (بينابخشى و درونبخشى)،
هشتم) سامانمندى برونى قرآن،
نهم) ترابط و تعامل روشمند قرآن با كلام معصوم (سنت قولى) در مقام فهم،
دهم) ترابط و تعامل روشمند قرآن با كردار معصوم (سنت فعلى) در مقام فهم.
درباره هريك از نهادها، سه محور اساسى زير قابل بحث است:
1. تحليل نهاد (تبيين ماهيت و مؤلفهها)،
2. اثبات نهاد (ادله و مؤيّدات)،
3. برايند و برونداد (لوازم معرفتشناختى و روششناختى اعتقاد و التزام به هر نهاد).
نهاد يكم: وحيانيت قرآن
أ. تحليل وحيانيت
متن و محتواى قرآن، داراى هويت «من عنداللّهى» است، و آنچه بينالدّفّتين (جلد) بهنام قرآن فراهم است و از صدر تاكنون در دسترس مسلمانان بوده از سوى خدا آمده است، هرچند ممكن است برخى حوادث و شرائط در تكوّن و نزول مضامين آيات (بهمثابه اسبابالنزول) دخيل باشند اما هرچه هست از لفظ و معنا، يكسره ماورايى است؛ ذهن و ذهنيت پيامبر صلىاللهعليهوآله ، فرهنگ زمانه يا ساير عوامل در هويت قرآن و گوهر ماورايى آن موثر نبوده است.
عناصرى همچون 1. قدسيت متن و محتوا، 2. فرابشرى و اعجازنمون بودن متن و محتوا، 3. عصمت و خطاناپذيرى گزارههاى قرآنى، لازمه وحيانيت قرآن است.
آيات زير از جمله شواهد قدسيّت متن و محتواى قرآن است:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِين (الشعراء (26): 193).
ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (النجم (53): 17).
لا تُحَرِّك بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجِل بِهِ ـ اِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْانَهُ ـ فَاِذا قَرانَهُ فَاتَّبِع قُرانَهُ ـ ثُمَّ اِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ (القيمة (75): 16 تا 19).
وَ لا تَعْجَلْ بِالْقرءَانِ مِن قَبْلِ أن يُقْضى اِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُل رَبِّ زِدْنى علما (طه (20): 114).
آيات زير نيز مؤيّد اعجاز نمونى قرآن است:
وِ اِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِمّا نَزَّلنَا عَلى عَبْدِنا فَأتُوا بِسُورِةٍ من مِثلِهِ وَادْعُوا شُهَداءَكُم مِن دُونِاللّهِ اِن كُنتُم صادِقين ـ فَان لَّم تَفْعَلُوا وَ لَن تَفَعلوا فاتَّقُوا النّارَ الّتِى وَقُودُها النّاسُ والحِجارَةُ اُعِدَّت للكفِرين (البقره (2): 23 و 24).
اَم يَقولُون تَقَوَّ لَهُ بَل لا يُؤمِنون ـ فلْيأتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ اِنْ كانوا صادقين (الطور (52): 33 و 34).
اَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيهُ قُلْ فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثلِهِ وادعُوا مَنِاسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللّهِ اِن كُنتُم صادِقِين (يونس (10): 38).
اَمْ يَقُولُونَ افْتَرَئهُ قُلْ فَأتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفْتَرياتٍ وَادْعُوْا مَنِاسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللّهِ اِن كُنتُم صادِقين ـ فَان لَّم يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّمَا اُنزِلَ بِعِلمِ اللّهِ وَ اَن لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَلْ اَنْتُم مُسْلِمُون (هود (11): 13 و 14).
قُل لَّئِن اجْتَمَعَتِ الْاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأتُوا بِمِثْلِ هذا القُرءانِ لَايَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعضٍ ظهيرا (الاسراء (17): 88).
برخى ديگر آيات مانند موارد زير نيز بر خطاناپذيرى قرآن انگشت تاكيد نهاده است:
لايَأتِيهِ الباطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيهِ وَ لا مِن خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكِيم حَميد (فصّلت (41): 42).
اَفَلا يَتَدَبَّرونَ الْقُرءَانَ وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِاللّهِ لَوَجَدوا فِيهِاخْتِلافا كثيرا (النساء (4): 82).
ب. ادلّه و مؤيّدات وحيانيّت
مىتوان براى اثبات وحيانى و ماورايى بودن قرآن به دلائل و مويداتى نظير موارد زير تمسك جست:
1. بنا به ادعاى قرآن، انبيا و كتب آسمانى پيشين بهويژه تورات و انجيل، وعده ظهور پيامبر خاتم صلىاللهعليهوآله و نزول قرآن را داده بودند، بهرغم طرح مؤكد و مكرر اين ادعا از سوى قرآن (مانند آيه 157 آلعمران: اَلَّذينَ يتَّبعونَ الرَّسولَ النّبىَّ الْأمُىّ الّذى يَجِدُونَه مَكتوبا عِنْدَهُم فِىالتّوراةِ وَالانجيل) هرگز يهود و نصارا منكر آن نشدند و بهجاى انكار ادعا، به طرق و ترفندهاى بىشمارى براى اقناع و انصراف پيامبر تلاش كردند، نزاعها و قتالها برپا كردند، كشتههاى بسيار دادند و خسارتهاى فراوان را تحمل كردند تا از تسليم شدن در قبال دعوت جديد تن زنند، اگر وعدههاى صريح و روشنى در نصوص توراتى و انجيلى عصر بعثت نبود سهلترين راه آن بود كه بهجاى اين همه ترفند و تلاش، ضمن انكار، از پيامبر بخواهند در نسخه كتب مقدس، شواهد موجود را نشان دهد تا با محرز شدن فقدان آن، عدم صحت ادعاى او برملا و ديگران نيز قانع بشوند اما چنين نكردند.
2. بهدليل نكته فوق بود كه بسيارى از يهوديان و نصرانيان ادعاى پيامبر صلىاللهعليهوآله را پذيرفتند و به آن حضرت ايمان آوردند، مسلمانان عصر بعثت و صدر، همان مردم اهل كتاب و گاه بتپرستان پيشين بودند كه به نبوت رسول اسلام و وحيانيت قرآن اذعان كرده مسلمان شده بودند؛ اقبال و اذعان شاهدان ميليونى معاصران نبوت و نزول به وحيانيت قرآن، به حد و بهنحوى است كه به لحاظ عقلايى، موجب وثاقت و اطمينان مىگردد.
3. چنانكه در جاى خود، بحث مبسوط و ممتّع صورت بسته است، قرآن از جهات گوناگون از جمله از نظر لفظى و ادبى، هنرى، علمى و اتقان آموزهها، دقت در طرح معارف علمى، انباء از گذشته، اخبار غيبى، پيشگويىهاى تاريخى و ... اعجازآميز است، از اينرو به تحدى با مدعيان هماوردى و منكران وحيانيت و حقانيت خود پرداخته و تاريخ نيز تفوق و توفيق قرآن در اين تحدى و شكست منكران و ناكامى مدعيان را ثبت كرده است و اين واقعيت تاريخى نشاندهنده هويت ماورايى اين سند مقدس است.
4. براى تاييد هويت ماورايى، به تفاوت سبك و سياق بيانى و معنايى قرآن با مكاتيب و مكاتب بشرى پيش و پس از آن نيز مىتوان تمسك كرد.
كمااينكه اذعان قولى و فعلى پيامبر امين و معصوم صلىاللهعليهوآله بر وحيانيت قرآن نيز كه امانت و صداقت او براى همه حتا كافران و عصمت او براى مؤمنان محرز است مىتواند مويد ديگرى براى اثبات هويت ماورايى اين عطيّه الاهى باشد.
ج. برايند و برونداد نهاد وحيانيت
يك سلسله تبعات معرفت شناختى و روش شناختى، بر وحيانيت قرآن، مترتب است، از جمله:
1. واقع نمايى گزارههاى قرآنى، زيرا واقعنانمايى با خطاناپذيرى سازگار نمىافتد،
2. مرجعيت و حجيّت دينى (لازم الاتباع بودن) قرآن،
3. تقدم دلالت قرآنى بر ساير دوالّ دينى، زيرا باتوجه به عصمت پيامبر صلىاللهعليهوآله در مقام تلقى و تعبير وحى، قرآن مستقيمترين و مطمئنترين راه تماس خدا با انسان است و در قياس با دوال ديگر از قبيل سنت قولى و سنت فعلى، عقل و ... موجب ايقان افزونتر است و حجيت دينى ساير مدارك به دلالت قرآنى احراز مىشود.
4. بايستگى التزام به قواعد و ضوابط ويژه در فهم قرآن (علاوه بر قواعد عام فهم متون عقلايى) و ممنوعيت كاربرد روشهاى اصطيادى (تفسير به رأى) براى شرح مرادات الهى.
5. لزوم احراز صفات و صلاحيتهاى خاص از سوى مفسّر قرآن، از قبيل:
5/1. بصيرت مفسر به هويت قدسى و الاهى قرآن،
5/2. طهارت و تقوى (التزام به علم و عقيده حاصل از فهم)،
5/3. راسخيت در علم،
5/4. ...
نهاد دوم: هدايتْ مآلى قرآن
أ. تحليل هدايتْ مآلى (باتوجه به ماهيت و مراتب هدايت)
هدايت، در لغت عبارت است از دلالت و راه نمودن از سر لطف؛ واژه هُدى و هدايت، در اصل به يك معنا است امّا كلمه «هُدى» در قرآن براى هدايت الاهى به كار مىرود.
اِنَّ هُدىاللّهِ هُوالْهُدى (البقره (2): 12).
هدايت را مىتوان سير و صيرورت خلق به سمت كمال منظور خالق متعال تعبير كرد؛ هدايت داراى شش قسم يا مرتبه به ترتيب زير است:
1. هدايت تكوينى، كه مراد از آن، غرايز و طبايع تعبيه شده در طبيعت و بُعد مُلكى مخلوقات است و آيات زير به اين قسم اشاره دارد.
رَبُّنا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (طه (20): 5).
وَ اَوْحى رَبُّك اِلى النَحْل اَنِ اتَّخَدى مِنَ الجِبال بيوتا ... (النحل (16): 68).
2. هدايت فطري، كه به هدايت برخاسته از فطرت ملكوتى مخلوقات مكلف اطلاق مىشود و در آيه زير بدان اشاره شده است:
وَتفْسٍ وَ ما سوّاها فَاَلْهَمَها فُجوَرَها وَ تَقْواها (الشمس (91): 8).
3. هدايت عقلى، كه با رهيافتن به معرفت و معيشت به مدد خرد غيرمشوب صورت مىبندد و در آياتى نظير آيه زير از آن سخن رفته است:
اَفَلَمْ يَسيروُا فِىالأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُم قلوُبٌ يَعْقِلُون بِها اَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَاَنّها لا تَعْمَى الأبْصارُ و لكن تَعْمَى الْقُلوبُ الَّتى فِىالصُّدور (الحج (22): 46).
4. هدايت وحيانى، كه رهيابى از رهگذر رهنمودهاى منزّل به انبياء رخ مىدهد و در آيات زير بدان تصريح شده است:
وَ جَعَلناهُم اَئمَّةً يَهْدون باَمْرنا وَ اوحينا اِلَيْهم فِعْلَ الخيراتَ (الانبياء (21) :73).
وَ جَعلْنا مِنْهُم اَئِمَّةً يَهْدوُنَ بِاَمْرِنا (السجده (32): 24).
وَ اِنَّكَ لَتَهْتَدى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (الشورى (42): 52).
وَ لِكُلِّ قِومٍ هاد (الرعد (13): 7).
5. هدايت افاضى، مراد ما از آن هدايت مضاعف و تكميلى است كه در پى پذيرش مراتب پيشين هدايت بهويژه هدايت وحيانى، نصيب مهتدى (فرد هدايتپذير) مىشود، آيات زير به اين قسم اشاره دارد:
وَالّذينَ اهْتَدَوا زادَهُم هُدىَ (محمّد (47): 17).
وَ مَنْ يُؤمِنْ بِاللّهِ يَهْدِ قَلْبَه (التغابن (64): 11).
اِنَّ الّذينَ آمَنوُا وَ عَمِلوا الصّالحاتِ يَهْديهِم رَبُّهم بِايمانِهِمْ (يونس (10): 9).
وَالّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهْدينَّهم سُبُلَنا (العنكبوت (29): 69).
وَ يَزيدُاللّهُ الّذينَ اهْتَدوا هُدىً (مريم (19): 76).
فَهَدى اللّهُ الّذينَ آمَنوا (البقره (2): 213).
وَاللّهُ لا يَهْدى الْقَوْمَ الظّالمين (البقره (2): 258).
اِنَّكَ لا تَهْدى مَن احْبَبْتَ وَلكنَّ اللّهَ يَهْدى مَنْ يَشاء (القصص (28): 56).
ذلكَ بِانَّهُم اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنيا عَلَى الاخِرَةِ وَ انّ اللّهَ لا يَهْدى الْقَوْمَ الكافِرينَ (النحل (16): 107).
6. هدايت اشراقى، كه به راهنمايى الهامى باطنى كه نصيب آدمى مىگردد اطلاق مىكنيم و در آيات زير از آن سخن به ميان آمده است:
وَ اَوْحَيْنا اِلى اُمِّ مُوسى اَنْ اَرْضِعيهِ ... (القصص (28) :7).
وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلَيْكَ مَرَّةًاُخْرى اِذْ اَوْحَيْنا اِلى اُمِّكَ ما يُوحى (طه (20) :38).
چند نكته و تذكار
1. هدايتهاى ششگانه، جز قسم اوّل (تكوينى) و ششم (اشراقى) به نحو طولى بر همديگر مترتباند، زيرا تا قسم دوم حاصل نيامده باشد و مكلف به آن ملتزم نشده باشد ساير اقسام حاصل نخواهد آمد و همينگونه است نسبت قسم سوم به چهارم و پنجم و نيز نسبت قسم چهارم به قسم پنجم.
هدايت افاضى، تحت مشيت الاهى صورت مىبندد. و هر جا در قرآن، امكان هدايت جز از سوى خدا، سلب مىشود، همان قسم پنجم مراد است.
كَيْفَ يَهْدِى اللّهُ قَوْما كَفَروا بَعْدِ ايْمانِهِم وَ شَهِدُوا اَنَّ الرَّسوُلَ حَقٌّ وَ جائَهُمُ البَيِّناتُ وَ اللّهُ لايَهْدى الْقَوْمَ الظّالِمينَ (آل عمران (3): 86).
ذلِك بِأنَّهُمْ آمَنوُا ثُّمَ كَفَروُا فَطُبِعَ عَلى قلوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهون (المنافقون (63): 3).
2. مىتوان هدايت (معطوف به انسان) را به دو قسم «ناخودآگاهانه غير ارادى» كه به كمال اول و ثانى اطلاق مىشود (قسم يكم و پنجم و ششم)، و «خودآگاه ارادى» (قسم دوم، سوم و چهارم) تقسيم كرد؛ متعلَّقِ هدايتِ ارادى فعل خالق است لذا «ايصال الى المطلوب» است و تخلف نمىپذيرد:
اَلا لَه الْخَلْقُ وَالْأمْر (اعراف/7: 54) اَلّذى خَلَقَنى فَهُوَ يَهْدين (شعرا (26): 78).
متعلَّق هدايت ارادى، فعل خلق است و متأثر از حسن اختيار و سوء اختيار آدمى است ـ هر چند با واسطه؛ از اينرو اين قسم، تنها ارائه طريق به شمار مىرود و امكان تخطى و تخلف از آن وجود دارد:
اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكرا وَ اِمّا كَفوُرا (انسان (72): 3).
وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (بلد (90):10).
3. از حيث ديگر مىتوان هدايت معطوف به آدمى را به هدايت ابتدايى و هدايت اهتدايى تقسيم كرد؛ برخى مراتب نسبت به مرتبه پيش از خود اهتدايى است، يعنى نتيجه هدايتپذيرى در رتبه پيش از خود است:
وَ يَزيدُ اللّهُ الَّذينَ اهْتَدَوا هُدىً (مريم (19): 76).
وَ الّذينَ اهْتَدَوا زادَهُم هُدىً (محمد (47): 17).
وَ الّذينَ آمَنوُا زادَهُمْ هُدىً آتاهُمْ تَقْواهُمْ (محمد (47): 17).
4. چون هدايت، صيرورت است، استدامه خلقت (و خلق مدام) قلمداد مىشود، لهذا هر چيزى كه در خلقت خود محتاج به غير است در هدايت و صيرورت نيز محتاج مىباشد، از اين رو همه هدايتها بايد به هادى بالذات منتهى شود و الا ضلالت خواهد بود:
اِنَّ هُدىاللّه هُوالهُدى (البقره (2): 120).
لهذا مىتوان هدايت و (هادى) را به دو قسم 1. «بالذات» و «بلاواسطه»، 2. بالتبع و بالواسطه، تقسيم كرد:
وَلكن جَعَلْناهُ نُورا نَهدى بِهِ مَنْ نَشاء مِن عِبادِنا وَ اِنَّكَ لَتَهْتَدى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (شورى (42): 52).
5. قرآن عهدهدار هدايت وحيانى (قسم چهارم) است، زيرا سند نبوت رسولاكرم صلىاللهعليهوآله است كه غايت رسالتش هدايت بشريت است:
الم. ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلمُتَّقينَ (البقره (2): 1).
هذا بَصائِرٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً و رحمةً لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ (الأعراف (7): 23).
يا اَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَّبِّكُمْ وَ شِفَآءٌ لِّمَا فىِ الصُّدُورِ وِ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (يونس (10): 57).
وَ مَآ أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَبَ اِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفوُاْ فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ (نحل (16): 64).
وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فىِ كُلِّ اُمَّةٍ شَهِيدا عَلَيْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وِ جِئْنَابِكَ شَهِيدا عَلَى هَؤلَآءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَبَ تِبْيَنا لِّكُلِّ شَىْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمَينَ (النحل (16): 89).
تَنزِيلُ الْكِتَْبِ مِنَ اللهِ الْعَزِيزِالْحَكيمِ (جاثيه (45): 2).
و ... براى افراد خاصى كه از صلاحيتها و مرتبه وجودى متعالى برخوردارند، قرآن مىتواند واسطه هدايت افاضى (قسم پنجم) قرار گيرد.
ب. ادلّه و مويّدات هدايتْ مآلى
1. قرآن سند اصلى نبوت و مشتمل بر امهات مدعيات پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله است، اگر هدايتگر نباشد، دست رسول از حجت، تهى و رسالت وى بيهوده خواهد شد.
2. خداوند در ضمن آيات فراوان به هدايت مآل بودن قرآن، تصريح فرموده است، همچنين قرآن در آيات بسيارى به اسما و اوصافى از قبيل برهان، نور، بينة، هدى، فرقان، قول فصل، مبين، بصائر و ... مسمى و موصوف گشته كه به وضوح بر هدايت نمون بودن آن دلالت مىكند.
يَا ايّها النّاسُ قَد جائَكمْ بُرهانٌ مِنْ رَبّكُم و اَنْزلْنا اِليكُم نورٌ فَقَدْ جائَكُم بَيِّنةٌ مِنْ ربِّكُم وَ هُدىً (الأنعام (6): 157).
تَبارَكَ الّذى نَزَّل الفُرقانَ على عَبدِهِ ليكُون لِلْعالمينَ نذيرا اِنَّهُ لَقوَلٌ فَصْلٌ وَ ما هوَ بالهَزْلِ (الطارق (86): 13 و 14).
وَلكن جَعَلْناهُ نُورا نَهدى بِهِ (الشورى (42): 52).
مِنَ اللّهِ نورٌ و كتابٌ مُبينٌ (المائده (5): 15).
هذا بَصائِرٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً و رحمةً لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ (الاعراف (7): 203).
3. در احاديث (سنت قولى) معصومين، بر هدايتگرى قرآن شواهد فراوانى وجود دارد.
4. سنت فعلى معصومين نيز در معامله با قرآن، به وضوح بر هدايت مآلى آن تأكيد مىورزد.
ج. برآيند و برونداد نهاد هدايت مآلى
برخى از پيامدهاى معرفتشناختى و روششناختى بر ساخته بر نهاد «هدايتْ مآلى» به شرح زير است:
1. معنىدارى قضاياى مندرج در قرآن، زيرا اگر گزارههاى قرآنى معنادار نباشد هدايتگرى ممكن نخواهد بود.
آياتى چون:
وَاللّهُ يَقُولُ الحَقَّ وَ هُوَ يَهدِى السَّبيل (الاحزاب (33): 4).
اِنَّ هذَا القُرانَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ المؤمِنينَ الّذين لا يُؤمِنُونَ بِالاخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُم عَذابا اَليما (الاسراء (17): 9).
نيز مؤيد اين مدعا است.
2. خطاناپذيرى قرآن و نزاهت آن از اغراء و اغواء، زيرا هادى بايد خود مهتدى باشد، آيات زير نيز مويد اين اصل است:
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى (النجم (53): 2).
قُلْ هَلْ مِن شُرِكَآئِكُم مَّن يِهْدِى اِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِى اِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّيَهِدِّى اِلّآ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُموُنَ (يونس (10): 35).
لاَّ يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (فصّلت (41): 42).
3. فهمپذيرى قرآن:
خُشَّعا أَبْصَرُهُمْ يَخْرُجوُنَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ (القمر (54): 7).
4. حجيّت دلالتهاى قرآنى.
5. روشن شدن رويكرد و كاركرد مطالب غيرتشريعى و غيرعقيدتى مذكور در قرآن (به تعبير ديگر انكشاف علت و جهت طرح مباحثى از قبيل قصص و تاريخ، معارف علمى و ... در آيات).
6. جامعيت و جاودانگى تعاليم قرآن:
وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَبَ تِبْينا لِّكُلِّ شَىْءٍ وِ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (النحل (16): 89).
7. لزوم كاربرد قواعد محاورهاى عقلايى فهم متون، در تفسير قرآن، زيرا مخاطب و متعلق هدايت الاهى عقلايند، از اينرو قطعا خداوند به زبان محاوره عقلايى با آنان سخن گفته است پس بايد قواعد فهم خطاب عقلايى در فهم قرآن نيز بهكار گرفته شود. (در اين خصوص ذيل نهاد سوم بيشتر توضيح خواهيم داد).
نهاد سوم: هويت عقلايى ساخت عمومى زبان قرآن
أ. تحليل هويت زبان قرآن
مراد از هويت زبان قرآن، نوع كارساخت ارتباطى و دلالى واژگان، عبارتها و جملهها نيز كل متن آن است در مقام مواجهه با مخاطبان خود.
به نظر ما، لايه عام خطابات قرآنى ضمن اشتمال زبان قرآن بر كارساختهاى ويژه به جهت وحيانى و فرابشرى بودن آن ـ از همان ساخت و سياق لسان محاورهاى عقلايى پيروى كرده است ـ قرآن نيز خود اين نظريه را تاييد مىكند.
هذابَلاغٌ للِنّاسِ وَ لِيُنْذَروُا بِهِ وَ لِيَعْلَموُا اَنَّما هُوَ اِلآهٌ واحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ اوُلوُا الْأَلْبابِ (ابراهيم (14): 52).
مجموعه نظريههاى مطرح در زمينه زبان دين به پنج رويكرد كلان قابل تقسيم و طبقهبندى است:
يك. رويكرد پوزيتيويستى (بىمعناانگارى زبان دين)
اين نظريه چنين تبيين مىشود:
1. هستى منحصر در وجودات مادى است،
2. روش آزمون صحت و سقم گزارهها، منحصر به روش تجربى است،
3. گزارههاى دينى، فلسفى، اخلاقى، عرفانى، قابليت آزمون تجربى ندارند،
ـ پس گزارههاى دينى و... معنادار و واقع نما نيستند.
دو. رويكرد كاركردگرا
اين رويكرد مشتمل بر نظرها و نظريههاى متنوعى است كه وجه اشتراك آنها تاكيد بر كاركرد داشتن زبان دين، هرچند بدون واقعنمايى و حكايتگرى است.
سه. رويكرد نمادينانگارى
عوامل زير موجب تكوين نظريههاى واقعنانما و مجازىانگارى زبان دين در روزگار ما است:
1. نارسايى و قابل توجيه نبودن برخى مفاهيم دينى مانند تثليث، تجسّد، و ...، در ديانت رايج غربى،
2. تهافتهاى درونى برخى متون مربوط به اديان كهن و بشر ساخته يا تحريف شده،
3. تعارض مدعيات برخى متون محرّف با علم،
4. دينانگارى اسطورهها و دينگونهها كه گاه مشتمل بر زبان نماديناند،
5. سيطره حسگرايى و پوزيتيويسم پنهان از سويى و عدم امكان توجيه تجربى برخى مفاهيم دينى از ديگرسو، و در نتيجه فروكاستن دين به نوعى تجربه باطنى شخصى در غرب معاصر،
در جهان اسلام نيز برخى عوامل در طرح ديدگاههاى مجازانگارى موثر بوده، از جمله:
1. وجود پارهاى تمثيلات و تشبيهات در آيات و روايات،
2. دركناپذيرى يا ديرباب بودن معانى پارهاى گزارهها مانند:
حضور همهجايى حق:
وَ لِلِّهِ الْمَشْرِقُ وِالْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوِلُّوا فَثَمَّ وَجْهُاللّهِ اِنَّ اللّهَ واسِعٌ عَليِمٌ (بقره (2): 115).
گفت و شنود خدا با فرشتگان و خلقت و خلافت آدم: وَ اِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلئِكَةِ اِنّى جَاعِلٌ فىِالْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالوُا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ اِنّى اَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَموُنَ (بقره (2): 30).
وَ اِذْ قُلْنَا لِلْمِلئِكَةِاسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْليِسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنِ الْكفِرِينَ (بقره (2): 34).
عرض امانت به انسان:
اِنّا عَرَضْنا الْأَمانةَ عَلَى السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَاشْفَقْنَ مَنها وَ حَمَلَها الْاِنْسانُ اِنَّهُ كانَ ظَلوما جَهُولاً (الاحزاب (33): 72).
ذر و ميثاق:
وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالوُا بَلَى شَهِدْنآ أَن تَقُولوُا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنَّا كُنَّا عَنْ هَذا غافِلين (اعراف (7): 172).
3. تعطيل اجتهاد و منع عقل از ورود در فرايند فهم دين، در ميان برخى فرق اسلامى مانند اهل حديث سنى و اخباريون شيعه،
4. ظهور و گسترش صوفيه و باطنيه ميان مسلمانان.
چهار. رويكرد ويژهانگارى زبان قرآن
برخى بر اين باورند كه، زبان قرآن از سنخ گونههاى شناخته شده نيست بلكه زبان ويژهاى است، چنانكه برخى ديگر پنداشتهاند زبان قرآن، زبان تلفيقى است و گونههاى مختلف زبانى را براى وصول به مقاصد خود استخدام كرده است؛ منشأ چنين انگارههايى، اشتمال زبان قرآن بر كار ساختهاى ويژه فرابشرى و احيانا بهرهبردارى قرآن از ساير ساخت و سياقهاى زبانى ـ عنداللزوم ـ است. بايد توجه داشت كه ملاك طبقهبندى زبانها، وجه غالب ساختار زبان است و وجه غالب زبان قرآن، داراى سياق عقلايى است و در زبان متعارف عقلا نيز گاه از رمز يا زبان عرف خاص و صنايع ادبى استفاده مىشود.
پنج. نظريه مختار
چنانكه اشارت شد لايه عام خطابات قرآنى از همان ساخت و سياق لسان محاوره و مفاهمه عقلايى پيروى كرده، هر چند زبان قرآن داراى كارساختهاى ويژهاى نيز مىباشد كه مقتضاى ماورايى و فراتاريخى و فرااقليمى بودن آن است. حسن نظريه مختار نزديك ساختن پارهاى از آراى مشهور در ميان متفكران مسلمان و همچنين جمع ميان متعارفانگارى و اذعان به امتيازات فرابشرى زبان قرآن است.
درخور ذكر است كه نظريههاى بىمعناانگارى و كاركردگرا، در ادبيات دينى اسلامى، سابقهاى ندارد. و نمادين انگاشتن زبان قرآن يا ويژهانگارى ساخت زبانى متون مقدس (و گاه نامفهومپندارى آن) از سوى برخى اشخاص يا فرق اسلامى مطرح شده است.
ب. ادلّه و مؤيّدات نظريه مختار
1. رجوع به وجدان:
هر چند برخى مدعيات نظريههاى رقيب و شواهد آن، فقط به نحو قضيه موجبه جزئيه ممكن است صادق باشد اما قابل درك بودن بخش عمده متون دينى را به وضوح وجدانى مىيابيم.
2. ادله عقلى و كلامى:
2/1. دليل يكم:
1. چون قرآن (و نيز ساير متون اسلامى) براى هدايت آدمى به مقصد مقصود حق نازل شده، از بىمعنايى يا غيرمعرفتزايى يا واقعنانمايى آن نقض غرض و لغويت لازم مىآيد،
2. فعل و قول لغو بر حكيم متعال قبيح است،
پس قرآن به لسانى عامهفهم كه همان شيوه عقلايى محاوره است نازل گشته است.
2/2. دليل دوم:
1. بىترديد، بر رفتار و گفتار آدمى عقاب و ثواب مترتب است،
2. اگر مشيت تشريعى الاهى به نحو معقول و زودياب بيان نشده باشد، بيان امر و نهى او به عباد واصل نمىگردد،
3. عقاب بلابيان، قبيح است،
4. قبيح از ساحت سبحانى بدور است.
ـ پس زبان متون دينى عامه فهم و عقلايى است.
2/3. براى اثبات هويت عقلايى زبان قرآن، به «عدل الهى» و «رحمت ربوبى» «قاعده لطف» نيز مىتوان تمسك كرد؛ زيرا ديرياب يا بىمعنايى گزارههاى دينى خلاف عدل و رحمت و لطف است.
3. شواهد قرآنى نظريه مختار
3/1. آياتى از قبيل موارد زير، واقعنانمايى زبان قرآن را مردود مىداند:
لا يأتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِن خَلْفِهِ (قصص (28): 42).
وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَل (اسراء (17): 5).
ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الغَيْبِ نُوحيهِ اِلَيْكَ (آلعمران (3): 44).
اِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (الطارق (86): 14).
3/2. در آيات فراوان، هدفهايى چون هدايت، (مانند آياتى كه در ذيل نهاد هدايت مآلى مذكور افتاد):
تذكر و غفلتزدايى: مانند:
وَ لَقَدْ يَسِّرْنَاالْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ (القمر (54): 17، 22، 32 و 40).
و خردورزى و معرفت، مانند:
اِنَّا أَنزَلْناهُ قُرْانَا عَرَبِيّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون (يوسف / 12:2)، اِنّا جَعَلْناه قرآنا عَرَبيّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلونَ (زخرف (43): 3).
غايت و كاركرد دين و وحى قلمداد شده است. آيا با زبان ناواقعنما اين غايات دست يا فتنى است؟
3/3. آياتى از قبيل موارد زير، انگاره رمزى، اسطورهاى و شعرگونگى زبان قرآن را ابطال مىكند:
اَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَ بَّصُ بِهِ رَيْبٌ الْمَنُونِ (الطور (52): 30).
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرَ وَ ما يَنْبغى له (يس (36): 69).
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ اِلَيْكَ... يَقُولُ الَّذينَ كَفَروا اِنْ هذا اِلاّ أساطيرُ الْأَوَّلينَ (الانعام (6): 25).
وَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ اياتُنا قالوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا ِانْ هذا ِالاّ اَساطِيرُ الاَوَلين (الانفال (8): 31).
وَ اِذَا قِيلَ لَهُمْ مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوآا أَساطِيرُ الْأَوَّلِين (النحل (16): 24).
وَ قَالُوآا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (الفرقان (25): 5).
لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبْلُ اِنْ هَذآ اِلّآ أَسَطِيرُ الْأَوَّليِن (النمل (27): 68).
اِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَاياتُنا قَالَ أَساطِيرُالْأَوَّلين (القلم (68): 15).
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلمُكذِّبِين...؛ اِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّليِن (المطففين (83): 10 ـ 13).
3/4. اوصاف و اسامى اطلاق شده بر قرآن، همه از رسانايى و وضوح و در نتيجه واقعنمايى كلام الاهى حكايت مىكند، اوصافى مانند: بيّنه و هدى:
أَوْ تَقوُلوُا لَوْ أَنَّآ أُنزِلَ عَلَيْنَاالْكِتابُ لَكُنّآ أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَآءَكُم بَيَّنَةٌ مِن رَّبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِاياتِاللّهُ ... (الانعام (6): 157).
و نور و مبين:
يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جَآءَكُمْ رَسوُلُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرا ممَّا كُنتُمْ تُخْفوُنَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفوُا عَن كَثِيرٌ قَدْ جَآءَكُمْ مِنَاللّهِ نوُرٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ (المائده (5): 15).
بصائر:
وَ اِذَا لَمْتَأْتِهمْ بِاياتٍ قَالوُا لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ اِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا يوُحَى اِلَىَّ مِن رَّبِّى هذا بَصآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمةٌ لِّقَوْمٍ يُؤمِنُونَ (الاعراف (7): 203).
بيان:
هَذا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِين (آل عمران (3): 138).
تبيان:
وَ يَوْمئذ نَبْعَثة فىِ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدا عَلَيْهِمْ مِّن أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَابِكَ شَهِيدا عَلَى هَؤُلآءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْينا لِّكُلِّ شَىْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (النحل (16): 89).
فرقان:
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِىآ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَالْهُدَى وَالْفُرْقَانِ (البقره (2): 185).
وَ أنْزَلَ الْفُرْقَانَ انَّ الَّذِينَ كَفَروُا بِاياتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ اللّهُ عَزِيزٌ ذوُانْتِقَام (آل عمران (3): 4).
تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكوُنَ لِلْعالَمِينَ نَذِيرا (الفرقان (25): 1).
بلاغ:
هَذا بَلاغٌ لِّلنَّاسِ وَ لِيُنذَروُاْ بِهِ وَ لِيَعْلَموُآا أَنَّمَا هُوَ اِلَهٌ وَحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُوْلوُالْأَلْبَب (ابراهيم (14): 52).
تذكره:
اِلاَّ تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى (طه (20): 30؛ الحاقه (61):48).
ذكر:
اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرِ وَ اِنَّا لَهُ لَحَفِظُون (الحجر (15): 9).
وَ أَنْزَلْنَآ اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ للنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرون (النحل (16): 44).
آسان:
وَ لَقَد يَسَّرْنَا الْقُرآنَ لِلذِّكْرز فَهَلْ مِن مَّدَّكِرٍ (القمر (54): 17).
و اوصاف بسيار ديگر.
4. در سنت قولى (اقوال معصومان)
در سنت قولى (اقوال معصومان) نيز شواهد متقن فراوانى بر تاييد نظريه مختار وجود دارد، از جمله:
4/1. روايات عرض على الكتاب: روايات بسيارى كه براى بازشناخت سره از ناسره، به سنجش اخبار وارده با قرآن، از طريق عرضه آنها به آيات، امر مىفرمايد. مانند:
ـ امام صادق عليهالسلام :
خَطَبَ النّبى صلىاللهعليهوآله بِمنى فَقالَ: اَيُّها النّاسُ ما جَائَكُم عَنّى يُوافِقُ كِتابَاللّهِ فَأَنَا قُلْتُه وَ ما جائَكُمْ يُخالِفُ كتابَاللّهِ فَلَمْ اَقُلْهُ (وسايل، ج 18:79).
ـ امام رضا عليهالسلام :
فَما وَرَدَ عَلَيكُم مِن خَبَرَيْنِ مُختَلِفَيْن فَاَعْرِضوُهما عَلى كتابِ اللّهِ فَما كانَ فى كِتابِ اللّهِ مُوجودا حَلالاً اَوْ حَراما فَاتّبِعوا ما وافَقَ الْكتابَ وَ مالَمْ يَكُنْ فى الْكِتابِ فَاَعرِضوُه عَلى سُنَنِ النَّبىِ (عيون اخبار الرضا، ج 2: 20).
ـ امام صادق عليهالسلام عَن ابيه عَن جدِّه علىّ عليهالسلام :
اِنَّ عَلى كُلِّ حَقِّ حَقيقَتِهِ و عَلى كُلِّ صَوابٍ نورا، فَما وافَقَ كتابَ اللّهِ فَخُذوهُ و ما خالَفَ كتابَ اللّهِ فَدَعُوُه (صدوق، الأمالى: 367 و مجلسى، بحار: ج 2، ص 227).
ـ امام هادى عليهالسلام :
فاِذا وَرَدَ حقايقُ الأخبارِ وَ الَْتمَسَتْ شَواهِدَها مِنَ التَّنْزيلِ فَوُجِد لَها موافقا و عَلَيْه دليلاً كانَ الْأِقتداءُ بِها فَرْضا لايَتَعَدّاهُ اِلاّ اَهلُ العِنادِ ... (تحف العقول: 343).
ـ امام صادق عليهالسلام :
اذا وَرَدَ عليكُم حديثانِ مختلفانِ فَاَعْرِضوهما عَلى كتابِ اللّهِ فما وافَقَ كتابَ اللهِ فَخُذوه و ما خالَفَ كِتابَ اللّهِ فَرُدُّوهُ ... (وسائل، ج 18: 84).
ـ امام صادق عليهالسلام :
يَنْظُرُ فما وافَقَ حُكْمُهُ حكَم الكتابِ وَالسُّنّةِ و خالَفَ العامّهَ فَيُؤخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ ما خالَفَ الْكتابَ والسُّنَّةَ و وافَقَ العامه (وسائل، 18: 75).
اين احاديث، دلالت دارد كه زبان قرآن عامهفهم است و ظواهر آن حجت است، از اينرو حتا صحت سنت نيز بايد بدانها سنجيده شود.
4/2. حديث الثقلين: كه متواتر قطعى است به صراحت بر فهمپذيرى زبان قرآن براى همه اقطار و اقشار دلالت مىكند:
اِنّى تاركٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى اهلَ بَيْتى ما اِن تَمَسَّكتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا اَبدا (بحار، ج 2، ص 226).
4/3. در احاديث بىشمارى امر به رجوع به قرآن و استنطاق و استفسار از آن وارد شده است، از جمله، خطبه غدير:
مَعاشِرَالنّاسِ تَدَبَّروُا الْقُرآنَ، وَ اِفْهَمُوا آياتِه وَانْظُروُا اِلى مُحكماتهٍ وَ لا تَتَّبِعوُا مُتشابِهَهُ ... (الاحتجاج، ج 1، 60).
وَاعلَموُا اَنَّ هذا الْقُرْآنَ هُوَ الناصِحُ الّذى لا يَغِشُّ وَالهادِى الّذى لا يُضِلُّ والمحدِّثُ الذى لا يَكذِب و ما جالَسَ هذا القرآنَ اَحدٌ اِلاَ قامَ عَنْهُ بِزِيادةٍ اَوْ نَقيصَةٍ ... (نهج البلاغه، صالح: ص 252، خطبه 176).
وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرآنِ وَ اِسْتَنْصِحْهُ وَ اَحِلَّ حَلالَهُ وَ حَرِّمْ حَرامَهُ ... (نهج البلاغه، ص 459، نامه 69).
برخى روايات، تصريح به فصاحت لسان قرآن دارد:
وَ كتاب اللهِ بَيْنَ أظْهِركم ناطِقٌ لا يعيا لسانُهُ (نهج البلاغه، خطبه 133).
فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زاجَرٌ وَ صامِتٌ ناطِقٌ، حُجّةُ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ ... (نهج البلاغه، خطبه 183).
5. سنت فعلى
براى اثبات مدعا، به سيره حضرات معصوم نيز مىتوان تمسك كرد، در منابع حديثى و سيروى، فقهى و تفسيرى، نمونهها و شواهد بى شمارى مىشود سراغ گرفت. براى نمونه مىتوان به استدلال امام صادق عليهالسلام به ظاهر براى مسح جبيره استناد كرد، با اين عبارت كه: «اِنَّ هذا و شِبْهَهُ يُعْرَف مِن كِتابِ اللّهِ» (تهذيب الأحكام، ج 1، ح 1097).
چنانكه مذكور افتاد، بهرغم ساخت محاورهاى زبان دين، قرآن از كاربرد صنايع ادبى، مجاز و استعاره احتراز نكرده، همچنين قرآن مشتمل بر مفاهيم ديرياب بسيارى است، نيز روايات بسيارى براى قرآن ظهر و بطن قائل است، از اينرو معتقديم بهرغم آنكه بخش غالب زبان قرآن، داراى ساخت عقلايى است، كلام خدا مشتمل بر كار ساختهاى ويژهاى است كه آنرا از سخن متعارف بشرى ممتاز مىسازد؛ از باب نمونه به برخى شواهدى كه مويد ويژگىهاى فوق است اشاره مىكنيم:
نمونههايى از تعبيرات استعارى در قرآن
اَنْزَلُ مِنَ السَّماءِ ماءً سَالَتْ اَوْديةً بِقَدرِها ... (الرّعد (13): 17).
وَ لا تَكوُنوُا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْكاثا ... (النحل (16): 92).
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغلُولَةً اِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلوُما مَحْسُورا (الاسراء (17): 29).
... بَلْ يَداهُ مَلْبسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ (المائده (5): 14 و 64).
الى كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ لِيُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ (ابراهيم (14): 1).
وَ مَنْ كانِ فى هذِه اَعْمى فَهُوَ فىِ الْأَخِرَةِ اَعْمى وَ اَضَلُّ سَبيلاً (الاسراء (17): 72).
اَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِبَّةً كَشَجَرَةٍ طيِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتُ وَ فَرْعُها فِىالسَّماءِ * تُؤتى اُكُلَها كُلَّ حنْنٍ بِاِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللّهُ الْأَمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (ابراهيم (14): 24 و 25).
نمونههايى از مفاهيم ويژه و ديرياب
ـ آفرينش آسمانها در شش روز:
اِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ فى سَتَّةِ أَيّام (الاعراف (7): 54).
دَعوئهُم فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فَيها سَلامٌ وَ اخِرُ دَعْوئهُم اَنِالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِ العالَمين (يونس (10): 3).
وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وِالْأَرْضَ فىِ سَتَةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ لَيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلْتَ اِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مَن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اِنْ هَذآ اِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ (هود (11): 7).
وَ اِذَا قِيَل لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنُ قَالوُا وَ مَا الرَّحْمَنُ أَنسْجُدُ لِمَا تِأْمُرُنَا وَ زَادَهُمْ نُفُورا (الفرقان (25): 59).
اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فىِ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِن دُونِهِ مِن وِلىٍّ وَ لاَ شَفِيعٍ اَفَلاَ تَتَذَكَّروُنَ (السجده (32): 4).
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فىِ سِتَةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ (ق (50): 38).
هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ فىِ سِتَةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ الْأَرْضِ وَ مَا يَخْرُجَ مِنْهَا وَ مَا يَنزِلُ مَنَ السَّمَآءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (الحديد (57): 4).
ـ يوم، معادل پنجاه هزار سال:
تَعْرُجُ الْمَلَئآكَةُ وَ الرُّوحُ اِلَيْهِ فىِ يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (المعارج (70) :4).
ـ خلق و هبوط شيطان:
قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ اِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ (الاعراف (7): 12).
ـ نفخ صور:
فَاِذَا نُفِخَ فىِالصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ (الحاقة (69): 13).
ـ اِسْتواءِ بر عرش:
ثُمَّ اسْتَوَى اِلَى السَّمَآءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعا أَوْ كَرْها قَالَتَآ أَتَيْنَا طِآئِعِينَ (فصلت (41): 11).
مالك ابن انس درخصوص اين آيه گفته است: الأستواء معلوم، والكيفية مجهولة، و الايمان به واجب، السّوال عنه بدعة!
ـ نظر به رب:
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ، اِلَى رَبِّهَا نَاظَرَةٌ (القيامت (75): 23).
ـ خدا نور زمين و آسمانهاست:
اللّه نوُرُ السَّمواتِ وَالْأَرضِ... (النور (24): 35).
ـ تسبيح جماد و ...:
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِيهِنَّ وَ اِن مِن شَىْءٍ اِلاژ يُسَبِّحُ بَحَمْدِهِ وِ لكِن لَّاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ اِنَّهُ كَانَ حَلِيما غَفُورا (الاسراء (17): 44).
ـ سخن گفتن جهنم:
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ (ق (50):30).
ـ سخن گفتن زمين:
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا (الزّلزال (99): 4).
ـ سخن گفتن پوست بدن:
وَ قَالوُاْ لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالوُاْ اَنَطقَنَا اللّهُ الَّذِى اَنطَقَ كُلُّ شَىءٍ وَ هُوَ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلِيْهِ تُرْجَعُونَ (فصلت (41): 21).
ـ سخن گفتن موران:
حَتّى اِذا أتُوا عَلى وادِ الَّنملِ قالَتْ نَمْلةٌ يا ايُّها الَّنمْلُ ادخُلُوا مَساكِنَكُمْ ... (النمل (27): 18).
ـ سخن گفتن پرندگان:
اِنّى وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُتِيَتْ مِن كُلِّ شَىءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ (النمل (27): 23).
نمونههايى از احاديثى كه براى قرآن ظهر و بطن قائل است
ـ امام باقر عليهالسلام :
اِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْنا وَ لِلْبَطْنِ بَطْنٌ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَهْرِ ظَهْرٌ (بحار، ج 89، ص 91).
ـ امامصادق عليهالسلام :
لَه ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظاهِرُهُ حُكْمٌ وَ باطِنُهُ علمٌ، ظاهِرهُ اَنيقُ وَ باطِنُهُ عَميقٌ. (بحار، ج 92، ص 17).
ـ رسول اكرم صلىاللهعليهوآله :
ما فى الْقُرْآنِ اِلاّ وَ لَها ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ ما فيه حَرْفٌ اِلاّ وَ لَهُ حَدَّ وَ لَهُ حدٌّ وَ لِكُلِّ حدٍّ مَطْلَعٌ (بحرانى، البرهان، 190، ص 20).
اِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْرا وَ بَطْنا وَ لِبَطْنِهِ بَطْنا اِلى سَبْعَةٍاَبْطُن (تفسير صافى، مقدمه).
ـ امام صادق عليهالسلام :
كتابُ اللّهِ عَلى اَرْبَعةِ اَشياء: العبارَة و الْأشارةِ وَ اللَّطائِفِ وِ الْحَقايِقِ. فَالْعبارةُ لِلْعَوامِّ وَ الْأِشارةُ لِلْخَواصِّ وَ اللَّطائِفُ لِلْأَوْلياءِ وَالْحَقائِقُ لِلْأَنبياء (همان).
ج. برايند نظريه مختار
يك سلسله نتايج معرفتى و روششناختى و نيز رويكردشناختى بر نظريه مختار، مترتب است، از جمله:
ج/1. فهمپذيرى قرآن،
ج/2. حجّيّت دلالات قرآنى،
ج/3. معرفتزايى قضاياى قرآنى،
ج/4. اصالت و غائيت كشف مراد ماتن (مبدأتعالى) در مقام تفسير قرآن،
ج/5. جريان روشها و قواعد فهم متون محاورهاى عقلايى در مقام فهم و تفسير قرآن،
ج/6. جواز تاويل برخى آيات و امكان فهم متكامل و راهيابى به لايههاى ژرفتر قرآن.
بررسى ساير نهادها را به شماره بعد مجله محول مىكنيم.
1 استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
تاريخ دريافت: 5/6/82تاريخ تأييد: 31/6/82