جز دلايل و قرايني كه پيشتر بر شمرديم شواهدي نشان ميدهد كه آن تصميم با توطئه قبلي صورت گرفته است و گرنه براي گروهي اندك چگونه زمينه و امكان كودتايي اينچنين وجود داشته است؟! برخي شواهد بر توطئه بودن آن غايله به قرار زير است:
الف ـ در آيهاي از قرآن در هشدار الهي به پيامبر صلياللهعليهوآله چنين ميخوانيم: «وَمِنْ اَهْلِ الْمَدِينَةِ مَردوُ عَلَي النّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ»(29) يعني هم اينك در شهر تو مدينه از كساني كه بهظاهر اسلام آوردهاند هستند كساني كه بر نفاق خويش باقياند (آنان كه بر نفاق خو گرفتهاند و دمي از روي حقيقت به تو ايمان نياوردهاند) غير از آنكه نفاق ايشان چنان زيركانه است كه اگر ما آنها را به تو معرفي نكنيم هيچ گاه آنان را باز نشناسي!
ب ـ تلاش عمر و ابوبكر براي تصدي امامت نماز به جاي پيامبر صلياللهعليهوآله در ايام بيماري آن حضرت(30)
ج ـ گفتار امام علي عليهالسلام به عمر كه «شير خلافت را بهدوش كه براي تو نيز نصيبي خواهد بود. امروز زمام آن را محكم براي ابوبكر در دستگير، تا فردا در اختيار تو باشد.»(31)
د ـ نامه معاويه به محمد بن ابيبكر و اشاره به همدستي ابوبكر و عمر بر ضد علي عليهالسلام و غصب خلافت.(32)
ه··ـ واگذاري خلافت از طرف ابوبكر به عمر
و ـ سخن عمر پس از مضروب شدن به دست ابولؤلؤ كه اگر ابوعبيده زنده بود، او را به جانشيني بر ميگزيدم.(33)
در برخي از روايات نيز به اين زمينه چيني كه ريشه در گذشته (زمان رسول اكرم صلياللهعليهوآله ) داشته تصريح شده است.(34)
حوادث بعد آشكار نمود كه انتخاب خلفا در عهد هر سه خليفه بر اساس آن بود كه خلافت در خاندانهاي قريش ـ به جز خاندان بنيهاشم ـ به گردش در آيد. و در اجراي اين سياست، قريشيان، اوّل «ابوبكر» را از تيره تيم و سپس «عمر» را از تيره عدي، و پس از او «عثمان» را از تيره بني اميه، براي خلافت انتخاب كردند. خلفا بر پايه همين مقصد و سياست، انصار و بنيهاشم را از صحنه سياست دور نگاه داشتند و به هيچ وجه رياستِ ارتش در فتوحات و حكومت شهرهاي اسلامي را به آنان واگذار نكردند.