سيدمحسن حسيني فقيه
مهرماه 1382 عدالت صحابه(صحابه درقرآن وسنت وتاريخ) الف
عدالت صحابه(صحابه درقرآن وسنت وتاريخ) 1
بسم الله الرٌحمن الرٌحيم
الحمدلله ربٌ العالمين والصلاة والسلام علي خاتم الرسل والنبياءمحمدالمصطفي وعلي آله الطيبين الطاهرين وصبهم المنتجبين. يكي از مسائلي كه پيوسته درمنظربحثهاي علمي بطورچشمگيري مطرح بوده است مسئله عدالت صحابه است كه دراين زمينه آراء ونظريات مختلف درطول تاريخ ازسوي افراد مختلفي ابراز شده است وباتوجه به اهميت موضوع وتأثير گذاري ويژة آن درمسائل مهم كلامي بايد به نحو شايسته به آان پرداخته شود0يكي ازنكاتي كه درزمينه بايددقت داشت اين است كه باتوجه به فرمودة خداي متعال درقرآن شريف:«فإن تنازعتم في شيءٍفردوه إلي الله والرسول ان كنتم تومنون بالله واليوم الآخرذلك خير واحسن تإويلا»0 بر همة ماست كه مطالب محل بحث را به خداي متعال ردكنيم ومعناي ردً مطلب به خدا مراجعة به قرآن كريم است ورد مطلب به رسول مراجعة به سنت شريف حضرت ميباشدودر اين زمينه آنچه كه بسيار حائز اهميت است بررسي دقيق موضوع بدور ازهرگونه حبً وبغض خواهدبود و حال آن كه مع الاسف گاهي مشاهده مي كنيم ابتدا نتيجة مورد نظرگرفته شده آنگاه به تحقيق وبحث پيرا مون مطلب پرداخته مي شود0به عنوان نمونه ابن خلدون كه درمقدمة خودقوانين بسياردقيقي درنقد تاريخ ارائه نموده است دركتابش مي آورد:«هذا آخرالكلام في الخلافه الاسلامية وماكان فيها...أوردتها ملخصة من كتاب محمدبن جريرالطبري وهوتاريخه الكبير فإنه اوثق مارأيناه في ذلك وأبعدعن المطاعن والشبه في كبارالأمة من خيارهاوعدولهامن الصحابةوالتابعين فكثيراًمايوجدفي كلام المورخين مطاعن وشبه في حقهم أكثرهامن اهل الاهواءفلاينبغي أن تسود بها الصحف.» به هر حال آنچه كه دراين راستااكنون درصددبيان ونقدآن هستيم بررسي درقرآن وسنت وتاريخ دراحوال صحابه است واينكه آيامفهوم صحابي به تنهايي سبب تبريرذمًةآنان ازهمة مسائل مي باشدياخيرودر پايان خوانندة بزرگوار راواگذار به آزادي درانتخاب قول ونظر مي كنيم0البته بحث عدالت صحابه باتوجه به اينكه ازمباحث بسيارمهم درمسائل خلافي بين شيعه واهل سنًت است وطريق بسيارجالبي براي بدورريختن تعصبًات وبازنمودن راه گفتگو با اهل سنًت مي باشدبحثي است بسيار مهم واساسي0 بايد دانست بحث اعتقادبه عدالت صحابه ياعدم آن داراي آثارو نتايجي است ازجمله اينكه چون اهل سنًت قائل به عدالت مجموع صحابه هستند حوادث وفتنه هاي مهمي كه سرنوشت اسلام راتغييرداده ودرزمان صحابه بوده اند راقابل نقدو بررسي ندانسته وحق آنرابه كسي نمي دهد وچون اين راه رابرخودسدً نموده اندبنابراين تمام حوادثي كه بعدازپيامبر «ص» بدست صحابه انجام گرفته هيچگونه تحليل وبررسي دررابطة باآنهارامجاز نمي شماردوالاً هرانسان منصفي كه دررابطة باحوادث بعدازپيامبر«ص»تحليل وبررسي كند چنين حقي رابه خود خواهد داد0به عنوان نمونه ابن حجردرالاصابه درترجمة مروان آورده است:«اذاثبتت صحبته فلم يؤثًرالطعن فيه»نتيجة دومي كه براين بحث مرتبط است اين است كه چون اهل سنت تمامي صحابه راعادل مي داندبنابراين دررابطه با صدق واستقامت وشخصيًت آنهابررسي وجستجو نمي كنندوقول صحابي راعلي الاطلاق قبول مي نمايندومشكل كاراين است كه بسياري ازخرافات ودروغهايي كه بعضي ازصحابه نقل ميشودبدون تأمل مي پذيرند0مثلاٌمذهبي دررسالة خويش به نام«الرواة الثقاة»آورده است:«وامًاالصحابة فبساطهم مطويً وان جري ماجري اذعلي عدالتهم وقبول مانقولواالعمل وبه ندين الله»نتيجة سوم اين است كه چون همگي صحابه عادلندهركس كه بخواهديكي ازصحابي پيغمبر«ص»رانقدكنداوراكافروخارج ازدين ميدانندهمچنان كه بعضي آورده اند:«ومعلوم ان انكارعدالتهم كفربالرًسول»لكن شخص محقًق منصف آنگاه كه به آيات قرآن وروايات وواقعيًت تاريخ مراجعه مي كندحقيقت راآنچه ادًعاشده مي بيند0 عدالت صحابه(صحابه درقرآن وسنت وتاريخ) 3
قدماوتاريخ نويسان درموردصحابه داراي نظريات مختلفي مي باشندبعضي ازآنهاقائلندكه تمامي صحابه به حقيقت مفاهيم اسلامي ودستورات آن رادرزندگي خويش ازابتداتاانتهابه منصة ظهوررسانده اندوبعضي ديگرقائلندكه صحابه تاقبل ازفتنه ها ومشاكل تاريخي داراي چنين حالي بوده اندوامًابه مجرداحوالات وفتنه هاي تاريخي بعضي ها برعدالت خويش باقي بوده وبعضي به راههاي انحرافي متمايل شده اند0وامًابعضي ديگرازعلماءقائلندكه صحابه رابه عنوان صحابه نمي شوندقائل به عدالتشان شدبلكه بعضي عادل وبعضي غيرعادل وبعضي منافقيني هستندكه حقيقت حال آنهابرملاشده است وبعضي ديگرمنافقيني كه همچنان نفاق خويش راپنهان نمودندتاجايي كه فقط عدةكمي ازصحابه به اين امرواقف شدند0به عنوان نمونه چندنظرازبزرگان رااشاره ميكنيم:آمدي قائل است:«اتفق الجمهورمن الائمةعلي عدالةالصحابة»وبعضي ديگرقائلندكه حكم به عدالت صحابه دراصلحكمي است درموردعدالت صحابه درروايت آنها0وبعضي ديگرقائلندكه:«كل من قاتل عليًاّعالماّمنهم فهوفاسق مردودالرواية والشهادةلخروجهم علي الإمام الحق»درانتهاآورده است:«والمختار:إنًما هومذهب الجمهورمن الائمة»ابن حجرعسقلاني آورده است:«اتفق اهل السنةعلي أنً الجميع عدول ولم يخالف في ذلك إلاشذوذ من المبتدعة»ودرادامه به قول خطيب بغدادي استشهادكرده است كه:«وانه لايحتاج إلي سؤال عنهم وإنما يجب فيمن دونهم...لأن عدالةالصحابةثابتةمعلومةبتعديل الله لهم وإخباره طهارتهم»نظريه دوم اين است كه آنچه درخارج مشاهده مي شودبيانگرثبوت عدالت براي تمامي صحابه است ودربين آنان كسي كه مرتكب آنچهسبب فسق باشديافت نمي شود0غزالي آورده است:«والذي عليه سلف الأمةوجماهيرالخلف:أن عدالتهم معلومة...الاًأن يثبت بطريق قاطع ارتكاب واحدلفسق مع علمه به وذلك ممًا عدالت صحابه(صحابه درقرآن وسنت وتاريخ) 4 لايثبت فلاحاجةلهم إلي التعديل0»نظريه سوم عدالت تمامي صحابه قبل از وارد شدن آنان درقتنه ميباشدِكه ازجملةقائلين به اين مطلب معتزله اندآنجا كه آورده اند:«تمامي صحابه عادلندمگركساني كه باامام علي ابن ابيطالب«ع»جنگيدندچراكه فاسق ومردودالشهادت مي باشند0»نظريةچهارم اين نظريةدرپي اثبات عدالت صحابه است ازناحيةتأويل موقيعت وعملكردآنهادرطول تاريخ به طوري كه بتوان باعدالت آنها سازگاري برقرارنموديعني قائلندعدالت تمامي صحابه به حسب ميزانها جرح وتعديل نمي تواند ثابت شود چراكه بعضي ازآنهاكارهايي انجام داده اندكه ظهوردرانحراف وفسق آنهاداردولكن بخاطر تحفظ برعدالت تمامي صحابه بايدعملكرد صحابه راتوجيه نمود0مثلاَ ابن حجرهيتمي آورده است:«إعلم أنّ الذي أحمع عليه اهل السنتّةوالجماعةأنّه يجب علي كل مسلم تزكيةجميع الصحابةبإثبات العدالةلهم والكفّ عن الطعن فهيم...والواجب أن يلتمس لهم أحسن التأويلات وأصوب المخارج إذهم أهل لذلك0»وازاين روست كه گناهاني كه بعضي ازصحابه مرتكب شده اند راتوجيه تأويل نموده وقائلندكه ازاجتهاد وتأويل آن صحابي صادر شده است همچنان كه ستم معاويه وعمروعاص برامام علي بن اب طالب«ع»وريختن خون بعضي ازصحابة بزرگوار مانند عمّاروخزيمةبن ثابت وحجربن عدي وديگران راناديده گرفته اندوآن راتوجيه نموده وناشي ازاجتهاد آندو دانسته اند0ابن حجر آورده است:«وفئةمعاويةوإن كانت هي البلاغة لكنّةبغي لافسق به لأنّه صدر عن تأويل يعذربه أصحابه0»وياابن حزم دركتاب خويش آورده است:«وعمّار«رض»قتله ابوالعاديةيسار بن سبع السلمي وقدشهدبيعةالرضوان فهو من شهداءالله له بأنًةعلم مافي قلبه وأنزل السكينةعليه ورضي عنه فأبوالعادية...متأول مجتهد مخطيءفيه باغ عليه مأجوراً اٌجراًواحدا0»نظريةديگرهمچنان كه اشاره شداين است كه به عنوان صحابي به تنهايي دليل بر عدالت مصاحب پيامبر«ص»نمي باشد بلكه هركسي بايد به تنهايي دراحوالش تحقيق وبررسي نمود تاعدالت ويافسق او آشكار شود0 قبل ازوروددربررسي تحليلي موضوع مناسب است ابتداريشةلغوي ومعناي اصطلاحي واژة عدالت صحابه(صحابه درقرآن وسنت وتاريخ) 5
جوهري آورده است :«كل شيء لاءم شيئاًفقداستصحبه0 اصطحب القوم:صحّب بعضهم بعضاً0أصحب :إذاانقادبعدصعوبة»01راغب اصفهاني نيزآورده است:«الصحاب:الملازم...ولافرق بين أن تكون مصاحبته بالبندوهواالأصل والأكثرأوبالعناية والهمه.المصاحبةوالاصطحاب أبلغ منالاجتماع لأجل أنّ المصاحبةتقتضي طول لبثةفكل اصطحاب اجتماع وليس كل اجتماع وليس كل اجتماع اصطحاباً»خليل فراهيدي نيزآورده است:«كل شيءلاءم شيئاًاستصحبه والصاحبة:مصدر صاحبك الصاحب يكون في حالِ نعتاًولكنٌه عمّ في الكلام فجري مجري الاسم2.»درقرآن كريم نيزمعناي لغوي صحابه درمعناي نزديك به اين معنا استعمال شده است مانند:معاشرت وياملازمت همراه بااجتماع وبرخوردوهمنشيني بدون نگريستن به اتحاددراعتقادوعدم آن چراكه گاهي قرآن كريم اين واژه رادرهمنشيني مؤمن باكافروكافرباكافربكاربرده است وبه چندنمونه اشاره ميشود.
1-خداي متعال ازحضرت موسي علي نبيّناوآله وعليه السًلام درخطابش به خضرنبي آورده است:«قال إن سألتك عن شيءِبعدهافلاتصاحبني»كه هردومومن ومعتقدبه الوهيت مي باشند.
2-«وان جاهداك علي أن تشرك بي ماليس لك به علم فلا تطهما وصاحبهما في الدنيا معروفاً30»كه دراين موردفرزند باپدرومادرش دراعتقادمخالف است.
3-«فقال لصاحبه وهويحاورةاناأكثرمنك مالاًواعزٌنفراً...قال صاحبه وهويحاورةأكفرت بالٌذي خلقك من تراب»4 .كه دراينجاواژةصحبت بين مؤمن وكافربكاربرده است0
4-«فنادواصاحبهم فتعالي فعقر». كه به صحبت بين كافرباسايركافرين اشاره شده است.واز مواردديگراستعمال كلمةاصحاب درقرآن كريم است كه دلالت برمعناي لبث ودرنگ طولاني وهمراهي بارفيق مي نمايدمانند:اصحاب الجنةاصحاب النّاراصحاب الكهف اصحاب مدينبنابراين صاحب همچنان كه درآيات قرآني آمده است به معناي معاشروملازمت نيزفقط باصرف برخورد به تنهايي صادق نمي باشندبلكه نيازمندبه معاشرت درطول زمان مي باشدبنابراين درجمع بين معناي لغوي وبين آيات قرآن به اين نتيجه مي رسيم كه صاحب كسي است كه ملازمت ومعاشرتش طولاني وكثيرباشد.
دراين موردآراءونظريات متفاوتي ازسوي علما بيان شده است.
1-درتحقق واژة صحابي كثرت ملازمت ومعاشرت باپيامبر«ص»شرط نمي باشدبلكه فقط صرف ديدارورؤيت كافي است ولودريك ساعت.مثلاًاحمدبن حنبل قائل است:«افضل الناس بعداهل بدر القرن الذي بعث فهيم كل من صحبه سنةأوشهراًأو يوماًأو ساعةأورآه فهومن اصحابه»بخاري نيزازجملةقائلين به اين نظريه است:«ومن صحبه النبي«ص»أورآه من المسلمين فهومن اصحابه.»ابن حجرعسقلاني نيزآورده است:«الصحابي من لقي النبي«ص»مؤمناًبه ومات علي الإسلام فيدخل فيمن لقيه من طالت مجالسته له أوقصرت ومن روي عنه أولم يرويه ومن غزامعه أولم يغزومن رأه رؤيه ولولم يجالسه ومن لم يره لعارض كالعمي.»
2-صحابي كسي است معاصرباپيغمبر«ص»باشدولوايشان رانديده باشدازجملةقائلين به اين نظريه يحيي بن عثمان بن صالح مصري است بنابراين تمامي مسلمين درعهدپيامبر«ص»ازصحابه هستند.
3-نظراصولين اين است كه هرآن كس كه پيامبر«ص»راديده است وبا ايشان معاشرت وملازمت داشته بطوري كه اطلاق مصاحبت برآن بشودولو مقدارصحبت كمتريابيشترباشدوازجملةقائلين به اين رأي غزالي است چنانچه كه آورده است:«لا يطلق ألاعلي من صحبه ثم يكفي الاسم من حيث الوضع الصحبةولوساعةولكن العرف يخصص الاسم بمن كثرت صحبته.»
4-صحابي كسي است كه مصاحبت باپيامبر«ص»به نحوطولاني داشته باشدوازايشان علم ودانش رافراگرفته باشد.بعداز بررسي واژةصحابه درلغت واصطلاح وانظارمختلف دراين مورداينك به بحث وبررسي درعدالت صحابه درمدارك اسلامي مي پردازيم. نكتةمهم اينكه شواهدونمونه هاي خارجي متعددي نيز موجوداست كه تمامي بيعت كنندگان قادر نبوده اندبه عنوان نمونه به دونفر اشاره ميكنيم.
1- ابوالغاديه جهنمي يسارسبُع كه از افرادتحت الشجرة بوده است.«هوالذي الغاديه قتل عمّاربن ياسر في حرب صفّين»وعمّاركسي بوده است كه تمامي اهل سنّت ازپيامبر«ص»روايت دارند.«قاتل عمّار وثالبه في النّار»درروايت ديگرآمده است:«ويح عمّارتقتله الفئة الباغية عمّار يدعوهم إلي الله ويدعونه الي النّار»واز خوديسار بن سبع نقل شده است كه:«والله لوانّ عمّاراًلقتله اهل الارض لدخلوافي النّار»وهيچكدام از صحابه هم براي توجيه عمل خلاف خودبه آية بيعت رضوان استنادنكرده اند.
2-عبدالرحمن بن عُديس البلويّ مكتب اهل سنّت كه خلافكاريهاي صحابه را باعنوان «اتجهدفأخطأ»توجيه ميكند. حتي ابن حزم مي گويد:علمااتفاق دارندكه ابن ملجم«اجتهدفأخطأ»ولي دريك جا اجتهاد راقبول نمي كنند وآن در موردقاتل عثمان است.ابن حزم ميگويد:«قاتل عمّاروقاتل علي«ع»اجتهاد كرده اندبه خلاف قاتلين عثمان كه فاسق شده اند»با توجه به اينكه عبدالرحمن قاتل عثمان بوده پس فاسق است وازطرفي ازافرادبيعت كنندة تحت الشجره بوده پس چگونه مي شودخدااز اوراضي باشددرحالي كه شمامي گوييدقاتلين عثمان فاسقند!ودراين زمينه به مغازي واقدي ص604به بعد مي توان مراجعه نمود.
كوتاه سخن آنكه هرچند آياتي درفضائل بعضي ازصحابه موجود است وليكن آيات متعددي نيزدرنقد وردّعملكرد تعدادديگري ازآنان مي باشد كه خودنشان دهندة اين است كه عنوان صحابي بتنهايي كافي براي اثبات عدالت نيست وبطورفهرست واربه آنهااشاره ميشود:
1-پيشگامان نخست:«والسابقون الاولون من المهاجرن...» (توبه100)
2-بيعت كنندگان تحتالشجره (فتح/18)
3- اصحاب فتح (فتح/29)
4-منافقين معلوم (منافقون/1)
5- منافقون پنهان (توبه/ 101)
6-الذين في قلوبهم مرض (احزاب/11)
7-فاسقان (حجرات/6) و...نمونه هاي ديگر
عدالت صحابه(صحابه درقرآن وسنت وتاريخ) 6 در سنّت واحاديث نيز به احاديث فراوان برمي خوريم كه نشانگرارتداد بعضي ازصحابه است مانند:«يردعلي يوم القيامةرهطُ من اصحابي فيحلوؤن علي الحوض فاقول:يا ربّ اصحابي فيقول:انّه لاعلم لك بماأحدثوابعدك إنهم ارتدّواعلي أدبارهم القهقري»ومطالعة تاريخ وعملكردصحابه نسبت به يكديگرويا نسبت به سايرين نيز خودگواهي واضح برمدعاي ما مي باشدمانند: تعيدابوذرغفاري تازمان وفات زدن عمّارياسروعبدالله بن مسعود عزل اصحاب مخلص ازمنصبهاي ودادن ولايت به فاسقين بني اميّه كه دشمن اسلام بودند.
ونيز سبب ولعن اهل بيت«ع»ونمونه هاي فراوان ديگرماننداينكه خودصحابه در زمان پيامبر«ص»بايكديگر نزاع وفحاشي مي كردند.وبا توجه به كارهايي كه درطول تاريخ ازآنان راسر زده است نمي توان ادّعاي عدالت آنان پذيرفت ومطلب قابل توجه اينكه هركتابي كه درطول تاريخ نويسندگان اهل سنّت درمذمت صحابه نوشته اندبه بوتة نابودي وفراموشي سپرده شده است مانندكتاب «الحاويةفي مذمّات معاوية»كه مرحوم ابن طاووس وعلّامةحلّي آن را بدون نام مؤلف نقل ميكنندوعمادالدين طبري با ذكرنام مؤلف آن(قاسم بن محمّدبن احمدمأموني) نقل مي كندويا كتاب«مثالب بني أميّه»ازابوسعيداسماعيل بن علي السمان الحافظ است كه عمادالدين طبري دركامل بهايي از اين كتاب نقل مي كندونمونه هاي ديگر.درپايان كلام بايداين نكته رامتذكرشويم كه هر چندبحث درآيات وروايات وواقع تاريخ بسيار فراترازاين مختصربايدباشدوليكن به همين مقداربسنده مي شودو خودگواهي برعدم عدالت همة صحابه به عنوان مطلق خواهدبودآري بعضي از آنان شخصيتهاي بسيار بزرگوارو والامقامي بوده اندكه تاريخ گواه برصدق اين مدعاست امّا عنوان صحابي بتنهايي مؤثردرحصول عدالت نيست. والسلامعلي من اتبع الهدي
مشهد مقدّس_شعبان المعظم 1424ه .ق سيّد محسن حسيني فقيه