دكتر ابراهيم كلانترى(1)
نوشتار حاضر كه تحت عنوان «ظهر و بطن قرآن كريم» سامان يافته، گذرى بر موضوع مذكور است كه در آن تلاش شده است افزون بر تبيين مسأله ظهر و بطن و نقش آن در جاودانگى قرآن، ادّله روايى آن، ديدگاه انديشهوران قرآنى درباره آن و همچنين ضوابط راهيابى درست به بطون قرآن به اختصار بحث شود. برخى از پرسشهاى اساسى نيز كه با طرح مسأله ظهر و بطن، ممكن است بر ذهن خواننده گرامى سنگينى كند، مورد توجّه نگارنده قرارگرفته و پاسخهاى درخورى به آنها داده شده است. نگارنده، همزمان با تبيين موضوع محلّ بحث، براين نكته تأكيد مىورزد كه اصلىترين رمز ماندگارى قرآن در بستر متحوّل زمان، بطون و ژرفاى بى پايان اين كتاب آسمانى است كه سبب مىشود قرآن، درعين «ثبات» و «محدوديت» ظاهرى، تحرّك و ديناميسم درونى و عمق پايان ناپذيرى نيز داشته باشد و تا پايان عمر دنيا بر نيازهاى معرفتى و معيشتى آدميان پرتو افكند.
قرآن كريم و مباحث مرتبط با آن، از آغاز تاكنون، همواره بخش بزرگى از پژوهشهاى دينى را به خود اختصاص داده است. پژوهشهاى قرآنى را در يك نگاه كلّى مىتوان در دو گروه ذيل قرار داد:
گروه اوّل: پژوهشهايى كه بيان و شرح معارف مفاهيم و آموزههاى موجود در قرآن را به گونهاى مستقيم وجهه همّت خود ساخته و در نتيجه، فهم و شناخت صحيح قرآن را براى آدميان در عصرها و نسلهاى گوناگون فراهم آوردهاند. (تفسير قرآن)
گروه دوم: پژوهشهايى كه به طرح و بحث و اثبات موضوعات و مسائل جانبى و مرتبط با وحى و قرآن پرداخته، در نتيجه، زمينه راهيابى آگاهانه به عرصه شناخت معارف و آموزههاى قرآنى را فراهم مىسازند. (علوم قرآنى).
شكّى نيست كه پژوهشهاى نوع دوم تأثير مهم و انكارناپذيرى بر پژوهشهاى نوع اوّل برجاى مىگذارند تا آنجا كه با اطمينان مىتوان ادّعا كرد بدون پژوهشهاى نوع دوم، پژوهشهاى نوع اوّل هرگز نمىتوانند به مقصد و مقصود نهايى خود كه چيزى جز فهم و شناخت صحيح معارف قرآن نيست، دست يابند.
همين رابطه مهم و حياتى ميان دو گروه از پژوهشهاى قرآنى، سبب شده است تا انديشهوران بزرگى همچون طبرى، راغب اصفهانى، طبرسى، بلاغى و ديگران، در طليعه تفسير خود برقرآن، به اجمال يا تفصيل به تبيين موضوعات و مسائلى كه در قلمرو پژوهشهاى نوع دوم قراردارند، بپردازند؛ گرچه برخى نيز اين موضوعات را به صورت مستقل و به تفصيل مورد پژوهش قرار دادهاند.
موضوع اين مقاله، «ظهر و بطن قرآن كريم» از جمله موضوعاتى است كه در شمار پژوهشهاى نوع دوم قراردارد و در اهميّت آن همين بس كه اصلىترين راز جاودانگى و ماندگارى قرآن در بستر بسيار متحوّل زمان را مىتوان در همين موضوع جُست. با فرض جاودانه بودن و ابديت قرآن است كه مفسّران در گذر عصرها و نسلهاى پىدرپى، خود را به اجتهاد در قرآن مجاز مىدانند تا بدينوسيله با بهدست آوردن مفاهيمى نو از كتاب آسمانى، نيازهاى معرفتى و معيشتى آدميان را متناسب با تحوّلات زمان در معرض تابش نور وحى قرار دهند. اين ابديت و جاودانگى پيش از هرچيز، در گرو وجود چنين ظرفيتى براى قرآن است كه مبحث اين نوشتار نشان خواهد داد ژرفاى نهفته در وراى ظاهر آيات قرآن (بطون) حقيقتى است كه در عصر نزول، مورد توجّه پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله ، اهل بيت عصمت عليهمالسلام و مؤمنان قرارداشته و در تاريخ بلندى كه بر حيات قرآن گذشته نيز هرگز از نگاه تيز بين انديشهوران اسلامى پنهان نمانده است. همچنين در نوشتار حاضر، اين مطلب بهروشنى تبيين خواهد شد كه باور به بطون، رويكرى فرقهاى يا مذهبى نيست؛ بلكه باورى است كه ميان همه پژوهشگران قرآنى از هر مذهب و مرامى رواج داشته است.
همين باور عمومى كه از اهميّت موضوع نيز حكايت دارد، سبب شده است تا بهمنظور جلوگيرى از هرج و مرج در فهم قرآن و ظهور ديدگاههاى پلوراليستيك در تفسير آيات، ضوابط دقيقى براى دستيابى صحيح به بطون، تعريف و تنظيم، و بدينوسيله، راه بر كژانديشى و انحراف در عرصه تفسير مسدود شود.
در ظهر و بطن بهگونهاى معقول و شفّاف به بيان و اثبات آن مىپردازد.
روش تحقيق در اين مقاله، از نوع كتابخانهاى است و بهمنظور انسجام بيشتر و پرهيز از اطاله و اختلاط مباحث، حاصل مطالعات تحت عنوانهاى جداگانه در پى مىآيند.
دو واژه «ظهر» و «بطن» براى آشنايان به زبانهاى عربى و فارسى، تا اندازهاى روشن و مفهومند؛ امّا به منظور آگاهى از دقّتها و ظرافتهاى لغوى و اصطلاحى و همچنين اطمينان از كاربرد عرفى و رايج آنها، مرور بر برخى از كتابهاى لغت، خالى از لطف نيست.
راغب اصفهانى ذيل واژه «ظهر» مىگويد:
ظَهْر الشىء، اصلش آن است كه چيزى بر صفحه زمين باشد و پنهان نباشد، و بطن، زمانى بهكار مىرود كه چيزى در عمق زمين باشد و مخفى بماند؛ سپس در هر چيز آشكارى كه با چشم يا با بصيرت ديده شود، بهكار رفته است ... (راغب اصفهانى، 1996 م، ظهر).
وى ذيل واژه «بطن» نيز مىگويد:
اصل بطن، عضوى از بدن است كه جمع آن بطون است. خداوند مىفرمايد: «وَاذْ اَنْتُمْ اَجِنَّة فى بُطُونِ اُمَّهاتكم (نجم، 32)؛ آنگاه كه شما جنين هايى در شكم مادرانتان بوديد». وَقدبَطَنْتُه، يعنى به بطن و عمق آن رسيدم. «بطن» ضدّ «ظهر» است. ... و به هر موضوع پيچيدهاى «بطن» و به هر موضوع آشكارى «ظهر» گفته مىشود. ... به آنچه با حسّ درك مىشود، «ظاهر» و به آنچه از حس پنهان است، «باطن» گفته مىشود (راغب اصفهانى، 1996 م، بطن).
ابن منظور در بيان مفهوم لغوى «ظهر» آورده است:
الظَّهْر مِنْ كُلّ شىءٍ: خِلافُ البطن (ابن منظور، 1997 م، ظهر).
وى ذيل واژه «بطن» نيز اينگونه آورده است:
وَاْلبَطْنُ مِنْ كلِّ شيئىٍ: جَوْفُه والجمع كالجمع (ابن منظور، 1997 ميلادى، بطن).
دكتر محمّد معين نيز واژه «بطن» و «باطن» را اينگونه معنا كرده است:
بطن (BATN) در مقابل ظهر است، و جمع آن بطون، ابطن و بُطْنان است كه به معناى شكم، اندرون و نهان مىباشد. باطن به معناى پنهان و درون چيزى است كه جمع آن بواطن و ابطنة است (معين، 1360، بطن).
براى دو واژه مذكور در اصطلاح مفسّران و انديشهوران قرآنى، تعريفهاى متعدّدى صورت گرفته كه هر كدام نيز به رواياتى در همين باب مستند است. شيخ طوسى (متوفّاى 460 ق) پس از نقل اين روايت از پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله (ما نَزَلَ مِن الْقُرآنِ مِنْ آيَةٍ اِّلا وَلَها ظَهرٌ وَ بطنٌ)، چهار وجه را بهقرار ذيل در معناى ظهر و بطن محتمل مىداند:
1. مقصود از ظاهر، داستانهاى نابودى امّتهاى پيشين و مقصود از باطن، مواعظ و عبرتهايى است كه از آن داستانها براى ديگران مانده است.
2. مقصود از ظاهر اين است كه هيچ آيهاى نيست، مگر آن كه گروهى طبق آن عمل كردهاند و منظور از باطن، اين است كه اقوام ديگرى نيز در عصرها و نسلهاى بعدى طبق آن عمل خواهند كرد.
3. منظور از ظاهر، لفظ قرآن، و مقصود از باطن، تأويل آن است.
4. مقصود از ظاهر و باطن اين است كه شما هرگاه از باطن آيه جستوجو، و آن را برظاهر آيه قياس كنيد، بر معناى صحيح آيه وقوف مىيابيد (طوسى، 1376 ق / 1975 م، ج 1، ص 9).
شيخ طوسى براى هركدام از وجوه چهارگانه پيشگفته، قائلانى را نيز نام برده است.
جلال الدين سيوطى (متوفّاى 911 ق) افزون بر چهار وجه پيشين، دو وجه ذيل را نيز در معناى ظاهر و باطن مىآورد:
1. ظاهر قرآن، همان معانى و مفاهيمى است كه براى عالمان به علوم ظاهر قابل دسترس است؛ امّا باطن قرآن، اسرار نهانى است كه خداوند، ارباب حقايق را بدانها آگاه مىسازد.
2. ظاهر قرآن، تلاوت آن، و باطن قرآن، فهم و درك آن است (سيوطى، الأتقان، ج 2، ص 236).
زركشى (متوفّاى 794 ق) در بيان معناى ظاهر و باطن، فقط به يك وجه بسنده كرده، و آن همان وجه دومى است كه در كلام سيوطى ديده مىشود (زركشى، 1421 قمرى ـ 2001 ميلادى، ج 2، ص 170).
گرچه وجوه پيشين مرز دقيق و معيار معيّنى براى ظاهر و باطن بهدست مىدهند، از نتيجهگيرى و تحليل آنها سه نكته ذيل بهدست مىآيد:
اوّل: تمايز قطعى ميان ظاهر و باطن قرآن كريم؛
دوم: آشكار بودن ظاهر قرآن (براى آشنايان به زبان و لغت عرب) و پنهان بودن باطن آن؛
سوم: ارتباط محكم مفهومى ميان ظاهر و باطن قرآن.
با عنايت به اين نكات، در تعريف «ظهر» و «بطن» قرآن مىتوان گفت:
«ظهر قرآن»، عبارت از لايه آشكار و معانى ظاهر آيات است؛ يعنى همان لايهاى كه براى آشنايان به زبان و لغت عرب قابل دسترس است و «بطن»، لايه (يا لايههاى) پنهان و ناپيداى است آن كه آشنايى با زبان و لغت عرب به تنهايى براى نيل به آن كافى نيست؛ بلكه دستيابى به آن، بهطور ضرور درگرو ژرفكاوى، تدبّر و تعقّل مستمر در معارف و مفاهيم قرآن و رعايت برخى ضوابط و شرايط ديگر، افزون بر آشنايى با زبان و لغت عرب است.
علاّمه طباطبايى قدسسره در تعريف «ظهر» و «بطن» مىگويد:
ظهر، همان معناى ظاهر و ابتدايى است كه از آيه بهدست مىآيد و بطن معناى نهفته در زيرظاهر است؛ چه آن معنا يكى باشد يا بيشتر؛ نزديك به معناى ظاهرى باشد يا دور از آن (طباطبايى، ج 3، ص 74).
از دقّت در سخنان علّامه در جاى ديگر نيز همين تعريف بهدست مىآيد (معرفت، 1379، ص 91).
استاد محمّدهادى معرفت ـ دام ظله ـ در تعريف «بطن» مىگويد:
مقصود از بطن آيه، مفهوم گسترده و دامنهدارى است كه در پس پرده ظهر (يعنى ظاهر كه در بند خصوصيات مورد نزول است)، نهفته است كه تحت شرايطى اين مفهوم وسيع بايستى از بطن آيه استخراج شود (معرفت، 1379، ص 91).
با دقّت در آثار بيشتر انديشهورانى كه درباره ظهر و بطن قرآن نظر دادهاند نيز مىتوان تعريف پيشگفته را بهدست آورد.
قرآن، درباره ظهر وبطن به صراحت سخن نمىگويد؛ امّا آيات بسيارى است كه مىتوان از آنها اين موضوع را نتيجه گرفت. آياتى كه همگان را به تدبّر، تعقّل و تفكّر در قرآن دعوت و توصيه أكيد كردهاند (ص، 29، نساء، 82، محمّد، 24، نحل، 44). خود حاكى از وجود لايههاى ژرف و عميق نهفته در وراى آيات آن است. تدبّر و انديشهورزى در مجموعهاى از الفاظ و عبارات، در صورتى منطقى و معقول مىنُمايد كه افزون بر مفاهيم و معارف برآمده از ظاهر الفاظ آن، حقايق ژرف و پنهانى نيز در وراى آن عبارات نهفته باشد تا آدميان بتوانند با تدبّر و ژرفانديشى، به آن حقايق پنهان راه يابند.
ذهبى، با تمسّك به برخى از اين آيات، بر «باطن» قرآن استدلال كرده است. وى بر اين مطلب تأكيد مىكند كه مخاطبان اوليّه آيات قرآن، گروهى از اعراب بودند كه بدون شك از لغت و زبان عرب آگاهى كامل داشته، و در فهم ظواهر آيات نيز با مشكلى روبهرو نبودهاند. مشكل اصلى آنان اين بود كه به مقصود الاهى كه در ژرفاى آيات قرآن نهفته است، توجّه نمىكردند. خداوند در اين آيات آنان را به اين حقيقت توجّه داده است:
... اَراد بذلك اَنَّهُمْ لايَفْهَمُون عن اللّه مراده من الخطاب، وَحَضَّهُمْ عَلى اَنْ يتدبّروا فى آياتهم حَتّى يَعفُوا عَلى مقصود اللّه و مراده، وذلك هو الباطن الذى جَهِلُوه وَلَمْ يَصِلُوا اِلَيْهِ بِعُقُولِهِمِ (ج 2، ص 353).
آلوسى، بهمنظور اثبات اين مطلب كه قرآن، افزون بر ظاهر، بطونى دارد كه در وراى الفاظ آن نهفته است، به آياتى كه قرآن را تفصيل كل شىء يا جامع علوم معرّفى مىكنند، تمسّك كرده، مىگويد:
... من نمىدانم منكران (منكران بطون قرآن) با اين آيهها چه مىكنند: «و تفضيلاً لِكلّ شىء» (انعام، 154)، و «ماَفَرّطْنا فى الكِتابِ مِنْ شىءٍ» (انعام، 38). به خدا سوگند در شگفتم، چه سان براى ديوان متبنى (شاعر معروف عرب) معانى فراوانى احتمال مىدهند؛ ولى براى كلام وحيانى الاهى كه بر واپسين پيامبر نازل شده است، معانى نهفته در وراى الفاظ و كلمات را باور ندارند؟» (آلوسى، ج 1، ص 8).
مسأله ظهر و بطن قرآن در روايات بسيارى از پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله و اهل بيت (عليهمالسلام) به چشم مىخورد كه آنچه در ذيل مىآيد، فقط بخش اندكى از آنها است.
1. پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله :
... وَلَهُ ظَهْرٌ وبَطْنٌ، فَظاهِرُهُ حكْمٌ وَ باطِنُهُ عِلْمٌ، ظاهِرُهُ اَنيقٌ وَ باطِنُهُ عَميقٌٍ، ... (كلينى، ج 4، 398 و 399).
براى قرآن ظاهرى و باطنى است. ظاهرش حكم، و باطنش دانش است. ظاهرش زيبا و باطنش ژرف است.
اِنَّ لِلْقُرآنِ ظَهْراً وَ بَطْنًا وَلِبَطنِهِ بَطنٌ اِلى سَبْعَه اَبْطُن (فيض كاشانى، 1374 قمرى، ج 1 ،شيعه 4). براى قرآن ظاهرى و باطنى است، و براى باطن آن باطن ديگرى تا هفت بطن.
3. امام على عليهالسلام :
... وَاِنَّ الْقرآنَ ظاهِرُه اَنيق وَ باطِنُه عَميقٌ، لا تُفنى عَجائِبُهُ ولاتَنْقضى غَرائِبُهُ وَلا تكْشِفُ الظُلُماتُ اَِّلابِهِ (صجى صالح، خطبه 18)؛
قرآن، ظاهرش زيبا، و باطنش ژرف است. شگفتى هايش تمام نمىشود و اسرار نهفته آن پايان نمىپذيرد و تاريكىها، جز با قرآن برطرف نشود.
4. فضيل بن يسار از امام باقر عليهالسلام :
قال: سالتُ ابا جَعفر عليهالسلام عَن هذه الرواية «ما مِنَ القرآنِ آية اِلاّوَلَها ظَهْرٌ وَبَطْنٌ»، فَقالَ: ظَهْرُه تنزيلُهُ، وبَطْنُه تَأويلُهُ، منه ما قَدْمَضى و منه ماَلم يَكُنْ، يَجْرى كَما يَجرى الشَّمْسُ وَالقَمر ... (مجلسى، 1403 قمرى، ج 89، ص 97).
فضيل بن يسار گفت: از امام باقر عليهالسلام درباره اين روايت پرسيدم: «هيچ آيهاى از قرآن نيست، مگر آنكه ظاهر و باطنى دارد». امام در پاسخ فرمود: ظاهر قرآن همان نزول آن، و باطن قرآن، تأويل آن است. برخى از قرآن تحقّق يافته و برخى هنوز تحقّق نيافته است. قرآن همانند خورشيد و ماه در حال جريان و پرتو افشانى است.
5. فريابى از سفيان و او از يونس بن عبيد و او از حسن:
قال: رسول الله صلىاللهعليهوآله : «لِكُلّ آيةٍ ظَهْرٌ وَبَطْنٌ وَ لَكّلِ حَرْفٍ حدٌ و لِكُّلِ حَدٍ مَطْلَعٌ (سيوطى، ج 2، ص 236).
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود: براى هر آيه [از آيات قرآن] ظاهر و باطنى است و براى هر حرفى از آن حدّى، و براى هر حدّى هم مطلعى است.
6. ابن ابى حاتم از ضحّاك و او از ابن عباس:
قال اِنَّ القرآنَ ذُوشُجُونٍ وَ فُنُون و ظهور و بُطُون، لاتَنْقَضى عَجائِبُه وَلاتُبْلَغُ غايَتُهُ ... (آلوسى، 1405 ق / 1985 م، ج 1، ص 7).
قرآن، داراى پيچيدگىها، روشها، ظهرها و بطنهايى است. شگفتىهايش پايان نمىپذيرد و انتهايش بهدست نيايد.
7. ابن مسعود قال:
قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله : اُنْزِلَ القرآنُ عَلى سَبْعَةِ اَحْرُفٍ لِكُلِّ آيَةٍ مِنهُ ظَهْرٌ و بَطْنٌ (زركشى، 1421 ق / 1975 م، ج 2، ص 170).
قرآن بر هفت حرف نازل شده است كه هر آيهاى از آن، ظاهر و باطنى دارد.
افزون بر روايات پيشين، روايات بسيار ديگرى نيز بر همين مضمون دلالت دارند كه بهمنظور پرهيز از اطاله كلام، از ذكر آنها خود دارى شده است (مجلسى، 1403 ق، ج 89، ص 78).
از مطالعه رواياتى كه درباره «ظهر» و «بطن» قرآن سخن گفتهاند، نتايج ذيل بهدست مىآيد:
أ. فراوانى اين روايات در منابع روايى و تفسيرى به گونهاى است كه هيچ ترديدى در زمينه اعتبار آنها باقى نمىماند. همين فراوانى سبب شده است تا برخى از انديشهوران، اين روايات را متواتر (خويى، 1410 ق، ج 1، ص 214) و برخى نيز مستفيض (عاملى اصفهانى، 1303 ق، ص 3) بدانند. انديشهوران بزرگى چون محمّد بن حسن طوسى در تبيان، محمّدبن يعقوب كلينى در كافى، جلال الدين سيوطى در «الاتقان، بدرالدين زركشى در برهان، علاّمه طباطبايى در الميزان و دهها تن از ديگر بزرگان نيز اين روايات را بهصورت روايات معتبر به ديده قبول تلقّى كرده و به شرح و تحليل مضمون آنها پرداختهاند.
ب. التزام به روايات «ظهر» و «بطن» و اعتقاد به اين حقيقت سهمگين درباره قرآن، به دانشمندان شيعه اختصاص ندارد؛ بلكه انديشهوران اهل سنّت نيز همانند متفكّران شيعه بر اين روايات صحّه گذاشته و التزام به مفاد آن را بهگونهاى آشكار اعلام كردهاند. (در مباحث آينده ديدگاه متفكّران خواهد آمد)؛ گرچه در تفسير يا تعيين مصاديق ظهر و بطن ممكن است اختلاف ديدگاههايى وجود داشته باشد؛ همانگونه كه چنين اختلافى ممكن است ميان دانشمندان مذهب هم ديده شود.
ج. برخى از روايات اين باب، فقط بر اشتمال قرآن بر «ظهر» و «بطن» تأكيد مىورزند. برخى ديگر با مسلّم انگاشتن ظهر و بطن براى قرآن، به تعريف آنها پرداخته، و برخى نيز اوصياى پيامبر صلىاللهعليهوآله را واجد همه علوم قرآن (ظاهر و باطن) دانستهاند؛ چنانكه جمعى از روايات اين باب، با تعبيرهايى نظير «ولبطنهبطن» و يا «للبطن بطن» و يا «بطون» و يا «الى سبعةابطن» بر تعدّد بطنهاى قرآن تأكيد كردهاند.
د. گروهى از روايات اين باب فقط از اشتمال قرآن بر «بطن» يا «بطون» سخن گفتهاند؛ امّا برخى ديگر، از اشتمال هر آيهاى از قرآن (لكلّ آية) بر بطن يا بطون سخن گفتهاند. از آن جهت كه قرآن همان آيات، و آيات نيز همان قرآن است، جمع ميان روايات اين است كه همه آيات قرآن را داراى «بطن» يا «بطون» بدانيم.
مطالعه در آثار انديشهوران اسلامى، اين حقيقت را آشكار مىسازد كه تعدّد لايههاى معنايى آيات قرآن كه از آن به ظهر و بطن تعبير مىشود، همواره مورد توجّه جدّى آنان قرار داشته است. ربط محكم اين مسأله با باور به خلود و ابديت قرآن كه از باورهاى بنيادى و مورد اتّفاق همه مسلمانان است، سبب شده كه عالمان حوزه تفسير و علوم قرآن در آثار خود، هر يك بهگونهاى به طرح آن بپردازند. انعكاس اين موضوع در آثار پيشينيان و معاصران چندان گسترده است كه بازخوانى كامل آن در اين مقال نمىگنجد؛ از اينرو گزارش كوتاه آن در ذيل مىآيد و خواننده گرامى مىتواند جهت آگاهى از تفصيل مطلب به منابع مورد اشاره مراجعه كند.
سهل بن عبدالله بن يونس تسترى (متوفّاى 283 ق) درباره لايههاى معنايى قرآن (بطون) مىگويد:
لواعطى العبد بِكلّ حَرفٍ مِنَ الْقرآنِ الفَ فَهْمٍ، لَمْ يَبْلُغْ نهايَة ما اَوْدَعَه اللّهُ فى آيةٍ مِن كتابِة، لاِنَّه كلامُ اللهِ و كلامه صفته! ( زركشى، 1421 ق / 2001 م، ج 1، ص 29 و 30).
ابن سبع در كتاب شفاءالصدور مىنويسد:
وقد قال بعض العلماء: لكّلِ آيةٍ ستّون الفَ فَهْمٍ، و مابقى من فَهْمِها اكثر و قال آخر: القرآن يحوى سبعة و سبعين اَلْفَ علمٍ و مِائتى علم؛ اِذ لكُلّ كلمةٍ علمٌ ثم يتضاعف ذلك اربعة، اذ لكلِّ حكمةٍ ظاهرٌ و باطنٌ و حدٌّ ومَطْلَعٌ» (زركشى، 1421 ق / 2001 م، ج 2، ص 170).
سعدالدين تفتازانى (متوفّاى 791 ق) اعتقاد به بطون قرآن را افزون بر ظاهر آن، كمال ايمان و محض عرفان دانسته و بر بطلان ديدگاه باطنيه كه به انكار ظاهر آيات و نفى شريعت پرداختهاند، تأكيد كرده است (سيوطى، ج 2، ص 236).
ابن رشد اندلسى (متوفّاى 595 ق)، بطون قرآن را حقيقتى مىداند كه وجود آن در وراى ظواهر آيات هرگز قابل انكار نيست. وى در بيان فلسفه بطون بر اين نكته تأكيد مىورزد كه اگر وراى ظواهر آيات قرآن، بطونى نهفته نبود، بسيارى از معانى لازم و مورد نظر خداوند ناگفته مىماند (مجتهد شبسترى، 1375، ص 112).
زركشى (متوفّاى 794 ق) درباره ظاهر و باطن قرآن مىگويد:
كتاب الله بحرُه عميقٌ و فهمه دقيقٌ، لايصِلُ اِلى فَهْمِهِ اِّلا مَنْ تَبَحَّر فى العلوم، و عامَلَ اللّه بِتَقْواه فى السِّر و الْعلانية، وَاَجَّلَه عند مواقف الشبهات... وَ لِكُلِّ وصف ظاهر و باطن، و حدّ وَمْطلع... و فى صحيح ابن حِبّان عن ابن مسعود قال، قال رسول الله صلىاللهعليهوآله : اُنْزِلَ الْقرآنُ عَلى سَبْعَةِ اَحْرفٍ لِكُلِّ آيةٍ منه ظهرٌ وَ بَطْنٌ (زركشى، ج 2، ص 170).
سيوطى (متوفّاى 911 ق) در كتاب پرارج خود، فصلى را به موضوع ظاهر و باطن قرآن اختصاص داده و درآن، به نقل ديدگاه عالمان پيشين و همچنين روايات اين باب پرداخته است. وى آنگاه شش وجه را در معناى ظاهر و باطن بيان مىكند و خود به معناى ششم (ظاهر = تلاوت/ باطن = فهم) ميل مىكند. (سيوطى، ج 2، ص 236).
زرقانى نيز بر وجود ظاهر و باطن قرآن صحّه مىگذارد و عبور از ظاهر و نيل به بطون را در گرو رعايت شروطى چند مىداند (زرقانى، ج 2، ص 91).
ذهبى اگر چه در چيستى بطون قرآن، ديدگاهى خلاف ديدگاه اماميه دارد، در اصل مدّعا، يعنى اشتمال ظواهر آيات بر بطون، با انديشهوران ديگر اتفّاقنظر دارد. سخن وى در اين باره از اين قرار است:
اماميه (شيعيان) بر اين باورند كه براى قرآن، ظاهر و باطن است و اين، حقيقتى است كه ما نيز آنان را در آن همراهى كرده، هيچ تعارضى با آنان در اين حقيقت نداريم پس از آنكه احاديث صحيحى اين مطلب را در تفسير تأييد كردهاند ... (ذهبى، 1396 ق / 1976 م، ج2، ص 28).
ابوالحسن عاملى، ژرفاى قرآن (بطون) را از واضحترين و مشهورترين مسائل دانسته است كه روايات مستفيضه بر آن دلالت آشكار دارند (عاملى اصفهانى، 1303 ق، ص 3).
فيض كاشانى، در آغاز تفسير خود، بحث گستردهاى را به بيان و شرح ظاهر و باطن قرآن اختصاص داده است. وى اعتقاد دارد: سخنى كه همه انسانها مخاطب آن هستند، بايد بهگونهاى باشد كه عموم انسانها به استفاده از آن قادر باشند و اين مستلزم آن است كه چنين سخنى افزون بر ظاهر، حاوى اسرار و حقايق پنهانى باشد تا هر كس را از آن حظّ و بهرهاى به قدر عقول و درجات علمى و توان خود عايد شود (فيض كاشانى، 1374 ق، ج 1، ص 19 و 20).
صدرالدين شيرازى (صدرالمتألهين) نيز قرآن را داراى درجات و مراتب متعدّدى مىداند كه برخى به منزله پوست، و برخى به منزله روح است. برخى از اين مراتب با علوم اكتسابى قابل تحصيل هستند و برخى فقط از طريق علوم لدنىّ (خدادادى) قابل وصولند (شيرازى، 1363، ص 41).
علاّمه طباطبايى، در تفسير گرانسنگ الميزان (ج 3، ص 72 ـ 74) و همچنين در كتاب قرآن در اسلام، مباحث گستردهاى را به اين موضوع اختصاص داده، در بخشى از آن مىگويد:
ظهور يك معناى ساده ابتدايى از آيه، و ظهور معناى وسيعترى بهدنبال آن، و همچنين ظهور و پيدايش معنايى در زير معنايى در سرتاسر قرآن مجيد جارى است و با تدّبر در اين معانى، معناى حديث معروف كه از پيغمبر صلىاللهعليهوآله مأثور و در كتب حديث و تفسير نقل شده است: «ان للقرآن ظهرا و بطنا ولبطنه بطنا الى سبعة ابطن» روشن مىشود (طباطبايى، 1379، ص 28).
آيتاللّه حسين بروجردى، قرآن را داراى معانى مختلف و مراتب گوناگونى مىداند كه به حسب اختلاف مراتب علمى و درجات معرفتى انسانها، اين معانى از آيات بهدست مىآيند (بروجردى، 1375 ق، ص 56).
امام خمينى قدسسره بر «ظاهر» و «باطن» قرآن تأكيد مىورزد و بسنده كردن به ظاهر و بازماندن از مغز و ژرفاى آن را مرگ و نابودى آدمى مىداند. وى براين باور است كه همه نادانىها و انكار نبوّتها و ولايتها، در عدم درك و راه نيافتن به ژرفاى قرآن ريشه دارد (امام خمينى، 1374، ص 38 و 59 و همچنين 1378، ص 136).
مطالب پيشگفته فقط بخش كوچكى است از آنچه برقلم انديشهوران قرآنى درباره «ظاهر» و «باطن» قرآن جريان يافته. دانشمندان و قرآن پژوهان ذيل نيز هر يك بهگونهاى براين مهمّ تأكيد ورزيدهاند:
محمّد بن مسعود عيّاشى ( عياشى، 1411 ق / 1991 م، ج 1، ص 22 و 23)، جلال الدين مولوى (مولوى، 1379، ج 3، 4291)، علاّمه محمّد باقر مجلسى (مجلسى، 1403 ق / 1983 م، ج 89، ص 78). آقا ضياءالدين عراقى (عراقى، 1363، ص 117)، آخوند خراسانى (خراسانى، 1364، ج 1، ص 57)، آيتاللّه خويى (خويى، 1410 ق، ج 1، ص 214)، ميرزا محمّد مشهدى (مشهدى، 1414 ق، ج 1، ص 22)، علاّمه محمّدتقى جعفرى (جعفرى 1371، ج 4، ص 266 تا 269)، استاد مرتضى مطهرى (مطهرى، 1379، ج 4، ص 51)، استاد جوادى آملى (جوادى آملى، 1379 ج 1، ص 29)، آيتاللّه طالقانى (طالقانى، پرتويى از قرآن، ج 1، ص 20)، استاد جعفر سبحانى (سبحانى، 1360، ج 1، ص 12 و 13)، سلطان محمّد جنابذى (جنابذى، ج 1، ص 13)، جمالالدين قاسمى (قاسمى، 1398 ق)، محمّد بن عبدالرّحمن نهاوندى (نهاوندى، ج 1، ص 28)، محمّدعلى بازورى (بازورى، ج 1، ص 17 و 18)، و دكتر محمّد صادقى (صادقى، ج 1، ص 51).
طرح مسأله «ظهر» و «بطن» قرآن، پرسشهاى متعدّدى را پيش روى انديشهور قرآنى قرارمى دهد كه يافتن پاسخ مناسب براى آنها سخت لازم و ضرور است. پرسشهاى نخست در اين باب، از چرايى و چگونگى ظهر و بطن سخن به ميان مىآورند؛ بدينگونه كه 1. چرا قرآن كريم همه مقاصد خود را در قالب صريح الفاظ بيان نكرده است تا راه دستيابى به آن مقاصد، هموار و پيامدهاى سوء احتمالى آن نيز منتفى شود؟ 2. چگونه ممكن است جملههاى ثابت، حامل معانى متعددّى باشند؟
پاسخ به پرسش اوّل: لحاظ همزمانِ دو اصل اساسى ابديت قرآن در بستر متحوّل زمان، و لزوم رعايت اقتضاى فهم مخاطبان وحى در همه عصرها، پاسخ پرسش نخست را در اختيار مىگذارد. كنار هم قرارگرفتن اين دو اصل بهطور طبيعى، سبب تولّد لايههاى تودرتو و بطون متعدّد در كلام وحيانى مىشود. اصل ابديت قرآن، مستلزم آن است كه همه معارف مورد نياز عصرها و نسلها كه از قلمرو حس و عقل بشر خارج است، به صورت يكجا از منبع وحى برآدميان عرضه شود. از سوى ديگر، رعايت اقتضاى حال و فهم مخاطبان مستلزم آن است كه وحى آسمانى براى آنان قابل درك و شناخت باشد.
رعايت اين دو ويژگى سبب مىشود تا سخن خداوند بهگونهاى خاص و با ژرفا و بطونى متعدّد شكل گيرد تا افزون بر غناى مورد نياز همه عصرها و نسلها، متناسب با فهم مخاطبان هر عصر نيز باشد. بطون و لايههاى نهفته در وراى الفاظ قرآن، از يكسو سبب غناى بى نظير كلام الاهى و از سوى ديگر، سبب بلاغت و مطابق با مقتضاى حال بودن آيات قرآن شده است. بسيار روشن است كه اگر همه مقاصد در قالب صريح الفاظ بيان مىشد، ويژگى بلاغت و مطابقت با مقتضاى حال آيات قرآن از بين مىرفت و آيات، با شبهه لغوگويى و عدم تناسب با نياز زمان روبهرو مىشد. علاّمه طباطبايى قدسسره كه نسبت به اين پرسش و اهميّت آن دقّت ويژهاى مبذول داشته، پاسخ ديگرى براى آن آورده است. پاسخ دقيق علاّمه به اين سؤال بر محور چيستى وحى (اتّصال ميان جهان مادّه و معنا) و تنگناهاى موجود در اين سوى اتصال (جهان مادّه) كه بهطور طبيعى سبب شكلگيرى كلامى تودرتو و ژرفناك مىشود، شكل گرفته است (طباطبايى، 1379، ص 28 و 32).
پاسخ به پرسش دوم: پرسش از چگونگى امكان قرارگرفتن معانى متعدّد در وراى الفاظ ثابت، ناشى از سه محدوديت ذيل است كه استعمال الفاظ و جملات را در پيش از معناى واحد با مشكل روبهرو مىسازند:
1. محدوديت در ناحيه ذهن و اراده گوينده؛
2. محدوديت در ناحيه ذهن مخاطب؛
3. محدوديت در ناحيه زبان محاوره.
وقتى گوينده به منظور انتقال پيام مشخّصى به شنونده، لفظ يا جملهاى را بهكار مىگيرد، در ذهن و ضمير خود، همان پيام را حاضر و لفظ را با همه ظرفيت ذاتىاش مطابق با همان پيام (و فانى در همان مقصود) بر زبان جارى مىكند.
در چنين وضعى متكلّم قادر نخواهد بود بهطور همزمان، پيام ديگرى را نيز كه مستلزم تكرار چنين فرايندى در ذهن و زبان او است، منتقل كند. (مظفر، 1386 ق / 1964 م، ج 1، ص 33). در ذهن و ضمير شنونده نيز همزمان با گوينده، چنين فرايندى رخ مىنُمايد و او نيز قادر نخواهد بود در همان زمان، پيام ديگرى را كه مستلزم تكرار چنين فرايندى است، از سخن گوينده دريافت كند. همين دو محدوديت سبب مىشوند كه زبان محاوره هم با محدوديت انتقال بيش از يك پيام در آنِ واحد روبهرو شود. محدوديتهاى پيشين و مشكلى كه از آنها ناشى مىشود، حتّى اگر در محاورات عرفى مورد قبول قرار گيرند، در مبحث «بطون» قرآن هرگز نمىتوانند مانع و مشكلساز به شمار آيند؛ زيرا 1. محدوديت در ناحيه ذهن و اراده متكلم در مسأله بطون از آن جهت منتفى است كه گوينده قرآن، خداوند است كه در علم و اراده بىپايان او هيچ محدوديتى قابل تصوّر نيست. قرآن، خود درباره نازلكننده آن با صراحت مىگويد:
قُل اَنْزَلَه الّذى يَعْلَمُ السّرَ فى السَّمواتِ وَ اْلارْضِ (فرقان، 6).
اى پيامبر! [در پاسخ كافران بگو: قرآن را كسى كه اسرار آسمانها و زمين را مىداند، نازل كرده است.
استاد دانشمند، آقاى جوادى آملى در اين خصوص مىگويد:
قسمت مهّم آنچه در آن مبحث (ممنوعيت استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا)، برفرض تماميت آن، مطرح شده به محدوديت علم و اراده متكلم برمى گردد، نه مخاطب؛ پس اگر متكلّم و مريد، خداوند سبحان بود كه هيچ محدوديتى از جهت علم يا اراده ندارد، محذورى در اراده كردن چند مطلب از يك آيه و چند معنا از يك لفظ وجود ندارد (جوادى آملى، 1379، ج 1، ص 129 و 130).
محيىالدين عربى كه در تفسير خود بر موضوع بطون قرآن تأكيد كرده، اين ويژگى را به كلام خداوند منحصر دانسته است و دليل آن را علم و آگاهى نامحدود خداوند برمعانى و وجوه گوناگونى كه در وراى يك لفظ مىتواند قرارگيرد، مىداند:
اين ويژگى، جز در كلام الاهى يافت نمىشود؛ گرچه لفظ، تاب و تحمّل وجوه و معانى گوناگون را داشته باشد؛ زيرا چه بسا آن وجوه، مقصود گوينده نباشد؛ چرا كه دانش ديگران، به وجوه و احتمالات معناى لفظ محدود است و به كاربردهاى گوناگون آن اشراف و آگاهى ندارند (محمود غراب، 1410 ق، ج 1، ص 12).
2. محدوديت در ناحيه ذهن مخاطب نيز در مسأله بطون بدان سبب منتفى است كه مخاطب اوّلى و اصيل قرآن، شخص پيامبر صلىاللهعليهوآله است كه سعه وجودى و كمال خدادادى او، زمينه تحمّل بار سنگين وحى را در روح و ضمير بزرگش هموار ساخته است. استاد جوادى آملى در اين باره نيز مىگويد:
اگر محدوديت مزبور به لحاظ مخاطب باشد، مخاطب اصيل قرآن، انسان كامل، يعنى رسول اكرم صلىاللهعليهوآله است كه ظرفيت وجودى حضرت براى ادراك معانى متعدّد در دفعه واحد محذورى ندارد؛ يعنى اگر مخاطبان ديگر صلاحيت تلقّى چند معنا را از لفظ واحد ندارند، حضرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله چنين صلاحيتى را دارا است (جوادى آملى، 1379، ج 1، ص 130).
3. محدوديت از ناحيه زبان محاوره نيز در مسأله بطون قرآن بهكلّى منتفى است؛ زيرا تمام سخن در ممنوعيت استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا، مربوطه به آن جا است كه گوينده بخواهد از لفظ واحد، معانى متعدّد را بهطور همزمان و در عرض هم اراده كند؛ در حالىكه در مبحث بطون، همه سخن در خصوص اراده معانى متعدّد در طول همديگر است. علاّمه طباطبايى در اين باره سخن دقيقى دارند كه بدين قرار است:
ان للقرآن مراتب مختلفة من المعنى، مترتبة طولاً من غير ان تكون الجميع فى عرضٍ واحدٍ فيلزم استعمال اللفظ فى اكثر من معنى واحد، او مثل عموم المجاز و لاهى من قبيل اللوازم المتعددة لملزومٍ واحد، بل هى معان مطابقية يدل على كل واحدٍ منها لفظ بالمطابقة بحسب مراتب الافهام (طباطبايى، ج 3، ص 64).
قرآن، معانى گوناگونى دارد كه در طول همديگرند، نه در عرض هم تا سبب استعمال لفظ در پيش از يك معنا يا شبيه عموم مجاز شود؛ چنانكه آن معانى از لوازم متعدّد براى ملزوم واحد هم نيستند؛ بلكه معانى مطابقىاند كه لفظ بر هر يك از آنها به حسب مراتب فهم آدميان دلالت مطابقى دارد.
حاجت به برهان نيست كه اراده معانى متعدّد طولى از استعمال واحد، هيچ محدوديت و منعى در زبان محاوره نخواهد داشت. مىتوان مشكل محدوديت از ناحيه زبان محاوره را بهگونهاى ديگر نيز برطرف ساخت و آن اراده «معناى جامع» در ازاى استعمال لفظ است. در اين صورت، ضمن آنكه با مشكل استعمال لفظ در بيش از يك معنا مواجه نخواهيم بود، معانى متعدّد را نيز در وراى لفظ واحد و معناى جامع آن منظور ساختهايم.
برخى از انديشهوران بهگونهاى ديگر به حلّ مشكل پيشين پرداختهاند. ايشان بر اين باورند كه الفاظ قرآن بهطور مطابقى در معناى واحد و معيّنى بهكار رفتهاند؛ امّا بطون و معانى متعدّدى كه از آيات قرآن بهدست مىآيند، در حقيقت از لوازم همان معناى معيّن به شمار مىآيند. طبق اين ديدگاه، الفاظ قرآن در بيش از يك معنا استعمال نشدهاند (خويى، 1410 ق، ج 1، ص 213 تا 216 و همچنين: معرفت، 1380، ج 1، ص 28 و 29).
همانگونه كه فهم صحيح ظواهر قرآن، منوط به رعايت ضوابط و قواعدى است كه فهم صحيح را از فهم سقيم متمايز مىسازد، راهيابى به معارف نهفته در بطون قرآن نيز در پى رعايت ضوابطى چند ممكن مىشود.
از آن جهت كه طرح مسأله ظهر و بطن، بهطور طبيعى زمينه مناسبى را براى تفسير به رأى آيات و تحميل ديدگاههاى نادرست برقرآن فراهم مىسازد، انديشهورانى كه در اين عرصه به اظهارنظر پرداختهاند، كوشيدهاند در كنار آن ديدگاه، بر ضوابط و قواعدى كه راهيابى درست به لايههاى پنهان آيات را ممكن مىسازند نيز تصريح و تأكيد ورزند. با توجّه به اهميّت ضوابط مذكور، در اين بخش به اختصار به بيان آنها پرداختهايم:
نخستين ضابطهاى كه در راهيابى به بطون قرآن بايد رعايت شود، اين است كه لايه يا لايههاى متعدّدى كه از وراى الفاظ آيات استخراج مىشوند، با لايه آشكار آيات (ظهر) در تضّاد و تنافى نباشند (معرفت، 1380، ج1، ص29). طبق اين ضابطه، معناى آشكار هر آيه، همواره شاخص معتبرى به شمار مىآيد كه عيار اعتبار معارف پنهانى كه بهتناسب نياز عصرها و نسلها از همان آيه استخراج مىشود، با آن شاخص محك مىخورد؛ از اين رو ژرفا و بطون قرآن هرگز مجوّز آن نمىشود كه از معناى آشكار و ظاهر آيه كه بهطور قطع مورد اراده خداوند است، دست برداشته، خود را از ظاهر شريعت معاف بداريم.
شاطبى براى صحّت انتساب معناى پنهان به قرآن كريم، نخستين شرط را تناسب معناى پنهان با ظاهر آيه و مطابقت با قواعد عربى مىداند. دليل وى بر شرط مذكور، عربى بودن زبان قرآن است؛ به همين سبب اگر معناى مورد ادّعا به هيچ وجه با ظاهر عربى آيه تناسب نداشته باشد، هيچ دليلى انتساب آن را به قرآن و خداوند تجويز كند. شاطبى پيرو همين ضابطه، بسيارى از تفاسير باطنيه و صوفيه را ناروا و غير مجاز مىداند ( قاسمى، 1398 ق / 1978 م، ج 1، ص 67).
صدرالدين شيرازى (صدرالمتألهين) نيز بر رعايت اين ضابطه در دستيابى به بطون قرآن تأكيد مىورزد (شيرازى، 1363، ص 82).
دومين ضابطه براى رسيدن به معارف ژرف و پنهان آيات، اين است كه همه عناصر دخيل در شكلگيرى پيام آيه با دقّت شناسايى و ميزان دخالت هركدام از آنها در پيام، با استفاده از آگاهىها، شواهد، آيات ديگر، روايات معتبر يا حكم قطعى عقل بررسى شود. اين تلاش علمى «كه در منطق از آن به عنوان قانون «سبر و تقسيم»، و در اصول با عنوان «تنقيح مناط» تعبير مىشود» (معرفت، 1380، ج 1، ص 32)، سبب مىشود تا محور اصلى آيه مشخّص، و حقيقت و مغز پيام از لايه نمايان آن متمايز شود. پيام و محور اصلى آيه كه به گونهاى جاودانه برفراز عصرها و نسلها سير مىكند، شاخص صحّت و سُقم معانى ديگرى است كه به تناسب زمانها و مكانها از آيات استخراج و بر مصاديق جزئى تطبيق مىشوند. (معرفت، 1379، ص 290 و 291).
افزون برآنكه اعتبار معانى پنهان هرآيه، در گرو تناسب و عدم تنافى با ظاهر همان آيه است، لازم است آن معانى با روح حاكم بر قرآن (هدايت به سوى خدا همراه با ايمان صالح، اخلاق حسنه و رفتار مشروع) و همچنين مجموعه پيامهاى آشكار و پنهان در آيات ديگر نيز هماهنگى و سازگارى داشته باشند. اعتبار اين ضابطه از آن جهت است كه مجموعه آيات قرآن، ساختمان بههم پيوستهاى را تشكيل مىدهند، (مطهرى، 1378، ج 1، ص 21) كه افزون برجريان از مبدأ واحد، مقصد واحدى را دنبال و با دلالتهاى آشكار و نهان خود، حقايق و معارف بلندى را بر عموم مخاطبان وحى عرضه مىكنند.
روح حاكم بر مجموعه پيامهاى قرآن، چنان هماهنگ و همسان است كه هرگونه تعارض و ناسازگارى را از ميان برمى دارد. معارف برآمده از ظاهر و باطن قرآن، مراتب و مدارج حقيقت واحدى هستند كه امكان هرگونه ناهماهنگى ميان آن مراتب، بهكلّى منتفى است.
مطالب قرآن مفسّر يكديگر است. از جهت باطن نيز همه معارف قرآن در همه مراحل باطنى آن، همسوى يكديگر بوده، مفسّر يكديگر است و هرگز اختلافى بين باطنها و مراحل درونى قرآن وجود ندارد؛ زيرا مراحل درونى آن، مانند مظاهر بيرونى آن كلام خدا است و اگر از نزد غير خدا تنزّل مىيافت، حتما با هم مختلف بود؛ بنابراين، سراسر مطالب قرآن از همه جهت هماهنگ است؛ يعنى هم ظاهرها با هم، هم باطنها با هم، هم پيوند هر ظاهر با باطن برتر از خود، همچنان محفوظ است (جوادى آملى، 1379، ج 1، ص 128).
تأكيد علاّمه طباطبايى بر اعتبار و جامعيت روش تفسيرى قرآن به قرآن نيز به نوعى تأكيد بر اين قاعده مهّم به شمار مىآيد (طباطبايى، ج 1، ص 11).
ظاهر آيات قرآن كه در قالب «لسان عربى مبين» در اختيار آدميان قرار گرفته، نخستين نقطه اتّصال ميان انسان و معارف وحى شده از ناحيه خداوند است. در صورتى كه اتّصال انسان با وحى آسمانى در اين نقطه تحقّق يابد، زمينه راهيابى به مراحل ژرفتر وحى براى وى فراهم مىشود.
سيوطى در بيان اين ضابطه، به نقل سخن برخى از انديشهوران پرداخته و چنين آورده است:
ولا يجوز التهاون فى حفظ التفسير الظاهر، بل لابّد منه اولاً، ان لايطمع فى الوصول الى الباطن قبل احكام الظاهر. ومن ادعّى فهم اسرار القرآن و لم يحكم التفسير الظاهر فهو كمن ادّعى البلوغ الى صدر البيت قبلَ ان يجاوز الباب (سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 171).
زركشى نيز فهم ظاهر قرآن را مقدّمه و كليد راهيابى به اسرار قرآن دانسته و بر فراگيرى تفسير ظاهر تأكيد كرده است (زركشى، 1421 ق / 2001 م، ج 2، ص 171). برخى ديگر از مفسّران نيز بر اهميّت ضابطه در دستيابى به معانى پنهان قرآن تأكيد كردهاند (آلوسى، 1405 ق / 1985 م، ج 1، ص 7).
براى اطمينان از صحّت انتساب معانى پنهانى بهدست آمده از آيات به خداوند بزرگ، لازم است شاهد يا قرينه معتبرى اعمّ از لفظى يا معنوى بر صحّت معناى مورد ادّعا اقامه شود تا انتساب آن معنا به خداوند همراه با حجّت و دليل باشد. گرچه ممكن است با ذكر ضابطه اوّل (تناسب معناى پنهان با ظاهر آيه) از ذكر مستقل اين ضابطه بى نياز باشيم، اهميّت مسأله بطون سبب شده است تا برخى از دانشمندان بر اين ضابطه بهطور جداگانه تأكيد ورزند.
شاطبى شرط دوم صحت انتساب معناى باطنى به قرآن را وجود شواهد و قراين تأييد كنندهاى از اين دست مىداند و بر لزوم آن اينگونه دليل مىآورد:
فلانه ان لم يكن له شاهد فى محل آخر، او كان له معارض صار من جملةِ الدعّاوى الّتى تُدعى على القرآن، والدعوى المجردة غير مقبولة باتفاق العلماء (قاسمى، 1398 ق / 1978 م، ج 1، ص 67).
زرقانى نيز شرط سوم اعتبار تفسير اشارى را تأييد آن بهوسيله شواهد شرعى و قراين معتبر خارجى دانسته است (زرقانى، ج 2، ص 91).
توجّه دقيق به ضوابط پنجگانه پيشين و بهكارگيرى آنها در فهم و تفسير قرآن كريم سبب مىشود تا اوّلاً درك و شناخت لايههاى ناآشكار آيات، روشمند، و هر گونه نابسامانى و هرج و مرج احتمالى در اين عرصه منتفى شود و ثانيا راه بر فهمها و تفسيرهاى پلوراليستيك و متباين از آيات قرآن مسدود شود و ثالثا: شناختها و تفسيرهايى كه در گستره زمان و به تناسب نيازهاى عصرها و نسلها از آيات قرآن به دست مىآيد (برفرض روشمند بودن)، همواره متكامل و در طول همديگر قرار گيرند.
با دقّت در آنچه به اختصار گذشت، براين نكته ظريف واقف مىشويم كه ابديت و اعتبار جاودانه كتاب آسمانى قرآن، در پرتو ژرفاى بى پايان آن (بطون) و با لحاظ ضوابطى اينگونه، بسيار منطقى و معقول مىنُمايد ضمن آنكه دو ويژگى «ثبات» و «محدوديت» ظاهرى آيات نيز همچنان پابرجا خواهند ماند. چنين خلودى را هرگز نمىتوان براى هيچ اثر بشرى سراغ گرفت؛ از اينرو مىتوان آن را وجهى از وجوه اعجاز جاودانه قرآن كريم به شمار آورد.
1. قرآن كريم.
2. نهج البلاغه، صبحى صالح.
3. آخوندخراسانى، محمّدكاظم: كفايةالأصول، دوم، المكتبة العلميةالأسلامية، تهران، 1364 ش.
4. آلوسى، سيدمحمود: روح المعانى، ادارة الطباعة المنيرية، مصر [بىتا].
5. ابن منظور: لسان العرب، دار صادر، 1997 م، بيروت.
6. بازورى، محمّدعلى: الغيب و الشهادة، دارالقارى، بيروت، [بىتا].
7. بروجردى، حسن: نهايةالأصول، انتشارات ايران، قم، 1375 ق.
8. جعفرى، محمّدتقى: ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1371 ش.
9. جنابذى، سلطان محمّد: بيان السعاده، دانشگاه تهران، تهران، [بىتا].
10. خمينى، روحاللّه: تفسير سوره حمد، چهارم، مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، 1378 ش.
11. خمينى، روحاللّه: شرح دعاى سحر، مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، 1374 ش.
12. خويى، ابوالقاسم: محاضرات، دارالهادى للمطبوعات، سوم، قم، 1410 ق.
13. ذهبى، محمّد حسين: التفسير والمفسرون، دارالأرقم، بيروت، [بىتا].
14. ذهبى، محمّد حسين: التفسير والمفسرون، دوم، دارالكتب الحديثه، قاهره، 1396 ق / 1976 م.
15. راغب اصفهانى: مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودى، دار القلم و دمشق و دارالشاميّه بيروت، 1416 ق / 1996 م.
16. زرقانى، محمّدعبدالعظيم: مناهل العرفان فى علوم القرآن، داراحياء الكتب العربية، مصر، [بىتا].
17. زركشى، بدرالدين: البرهان فى علوم القرآن، دارالفكر، بيروت، 1421 ق / 2001 م.
18. سبحانى، جعفر: منشور جاويد قرآن، كتابخانه اميرالمؤمنين، اصفهان، 1360 ش.
19. سيوطى، جلالالدين: الأتقان فى علوم القرآن، دارالمعرفة، بيروت، [بىتا].
20. شيرازى، صدرالدين: مفاتيح الغيب، مؤسّسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1363 ش.
21. صادقى، محمّد: الفرقان، انتشارات فرهنگ اسلامى، تهران.
22. طالقانى، سيدمحمود: پرتويى از قرآن، سوم، شركت سهامى انتشار، تهران، [بىتا].
23. طباطبايى، سيدمحمّد حسين: الميزان فى تفسير القرآن، جامعه مدرسين حوزه علميه، قم، بىتا.
24. طباطبايى، سيدمحمّد حسين: قرآن در اسلام، دهم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1379 ش.
25. طوسى، محمّدبن حسن: التبيان فى تفسير القرآن، المطبعة العلمية، نجف، 1376 ق / 1975 م.
26. عاملى اصفهانى ابوالحسن: مرآة الأنوار و مشكوةالأسرار، تهران، چاپ سنگى، 1303 ق.
27. عراقى، ضياءالدين: نهايةالأفكار، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1364 ش.
28. عيّاشى، محمّدبن مسعود: تفسيرالعيّاشى، مؤسّسه الأعلمى للمطبوعات، بيروت، 1411 ق، 1991 م.
29. فيض كاشانى، ملّا محسن: تفسيرالصافى، كتابفروشى اسلاميه، تهران، 1374 ق.
30. قاسمى، احمد جمالالدين: محاسن التأويل، دارالفكر، بيروت، 1398ق / 1978 م.
31. كلينى، محمّدبن يعقوب: اصول كافى، انتشارات علمية اسلاميه، تهران، [بىتا].
32. مجتهد شبسترى، محمّد: هرمنوتيك كتاب و سنت، طرح نو، تهران، 1375 ش.
33. مجلسى، محمّدباقر: بحارالانوار، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1403 ق.
34. محمود غراب، محمّد: رحمة من الرحمن فى تفسير و اشارات القرآن، مطبعة نفر، دمشق، 1410 ق.
35. مشهدى، ميرزا محمّد: كنزالدقايق و بحرالغرايب، دوم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1414 ق.
36. مطهرى، مرتضى: آشنايى با قرآن، يازدهم، صدرا، تهران، 1379 ش.
37. مظفر، محمّدرضا: اصول الفقه، دوم، دارالنعمان، نجف، 1386 ق / 1966 م.
38. معرفت، محمّدهادى: تفسير و مفسّران، مؤسسه فرهنگى التمهيد، قم، 1380 ش.
39. معرفت، محمّدهادى: علوم قرآنى، مؤسّسه فرهنگى التمهيد و سازمان سمت، تهران، 1379 ش.
40. معرفت، محمّدهادى: فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، ش 21 و 22، مشهد، تابستان و پاييز 1379 ش.
41. معين، محمّد: فرهنگ فارسى (متوسّط)، چهارم، مؤسّسه انتشارات اميركبير، تهران، 1360 ش.
42. مولوى، جلالالدين: مثنوى معنوى، هفتم، نشر طلوع، تهران، 1379 ش.
43. نهاوندى، محمّدبن عبدالرحيم: نفحات الرحمن، مطبعه علمى، تهران، [بىتا].
1 عضو هيأت علمى دانشگاه الزهراء. تاريخ دريافت: 27/3/82تاريخ تأييد: 3/6/82.