ظهر و بطن قرآن کریم

ابراهیم کلانتری

نسخه متنی
نمايش فراداده

ظهر و بطن قرآن كريم

دكتر ابراهيم كلانترى(1)

چكيده

نوشتار حاضر كه تحت عنوان «ظهر و بطن قرآن كريم» سامان يافته، گذرى بر موضوع مذكور است كه در آن تلاش شده است افزون بر تبيين مسأله ظهر و بطن و نقش آن در جاودانگى قرآن، ادّله روايى آن، ديدگاه انديشه‏وران قرآنى درباره آن و همچنين ضوابط راهيابى درست به بطون قرآن به اختصار بحث شود. برخى از پرسش‏هاى اساسى نيز كه با طرح مسأله ظهر و بطن، ممكن است بر ذهن خواننده گرامى سنگينى كند، مورد توجّه نگارنده قرارگرفته و پاسخ‏هاى درخورى به آن‏ها داده شده است. نگارنده، همزمان با تبيين موضوع محلّ بحث، براين نكته تأكيد مى‏ورزد كه اصلى‏ترين رمز ماندگارى قرآن در بستر متحوّل زمان، بطون و ژرفاى بى پايان اين كتاب آسمانى است كه سبب مى‏شود قرآن، درعين «ثبات» و «محدوديت» ظاهرى، تحرّك و ديناميسم درونى و عمق پايان ناپذيرى نيز داشته باشد و تا پايان عمر دنيا بر نيازهاى معرفتى و معيشتى آدميان پرتو افكند.

درآمد

قرآن كريم و مباحث مرتبط با آن، از آغاز تاكنون، همواره بخش بزرگى از پژوهش‏هاى دينى را به خود اختصاص داده است. پژوهش‏هاى قرآنى را در يك نگاه كلّى مى‏توان در دو گروه ذيل قرار داد:

گروه اوّل: پژوهش‏هايى كه بيان و شرح معارف مفاهيم و آموزه‏هاى موجود در قرآن را به گونه‏اى مستقيم وجهه همّت خود ساخته و در نتيجه، فهم و شناخت صحيح قرآن را براى آدميان در عصرها و نسل‏هاى گوناگون فراهم آورده‏اند. (تفسير قرآن)

گروه دوم: پژوهش‏هايى كه به طرح و بحث و اثبات موضوعات و مسائل جانبى و مرتبط با وحى و قرآن پرداخته، در نتيجه، زمينه راهيابى آگاهانه به عرصه شناخت معارف و آموزه‏هاى قرآنى را فراهم مى‏سازند. (علوم قرآنى).

شكّى نيست كه پژوهش‏هاى نوع دوم تأثير مهم و انكارناپذيرى بر پژوهش‏هاى نوع اوّل برجاى مى‏گذارند تا آن‏جا كه با اطمينان مى‏توان ادّعا كرد بدون پژوهش‏هاى نوع دوم، پژوهش‏هاى نوع اوّل هرگز نمى‏توانند به مقصد و مقصود نهايى خود كه چيزى جز فهم و شناخت صحيح معارف قرآن نيست، دست يابند.

همين رابطه مهم و حياتى ميان دو گروه از پژوهش‏هاى قرآنى، سبب شده است تا انديشه‏وران بزرگى همچون طبرى، راغب اصفهانى، طبرسى، بلاغى و ديگران، در طليعه تفسير خود برقرآن، به اجمال يا تفصيل به تبيين موضوعات و مسائلى كه در قلمرو پژوهش‏هاى نوع دوم قراردارند، بپردازند؛ گرچه برخى نيز اين موضوعات را به صورت مستقل و به تفصيل مورد پژوهش قرار داده‏اند.

موضوع اين مقاله، «ظهر و بطن قرآن كريم» از جمله موضوعاتى است كه در شمار پژوهش‏هاى نوع دوم قراردارد و در اهميّت آن همين بس كه اصلى‏ترين راز جاودانگى و ماندگارى قرآن در بستر بسيار متحوّل زمان را مى‏توان در همين موضوع جُست. با فرض جاودانه بودن و ابديت قرآن است كه مفسّران در گذر عصرها و نسل‏هاى پى‏درپى، خود را به اجتهاد در قرآن مجاز مى‏دانند تا بدين‏وسيله با به‏دست آوردن مفاهيمى نو از كتاب آسمانى، نيازهاى معرفتى و معيشتى آدميان را متناسب با تحوّلات زمان در معرض تابش نور وحى قرار دهند. اين ابديت و جاودانگى پيش از هرچيز، در گرو وجود چنين ظرفيتى براى قرآن است كه مبحث اين نوشتار نشان خواهد داد ژرفاى نهفته در وراى ظاهر آيات قرآن (بطون) حقيقتى است كه در عصر نزول، مورد توجّه پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، اهل بيت عصمت عليهم‏السلام و مؤمنان قرارداشته و در تاريخ بلندى كه بر حيات قرآن گذشته نيز هرگز از نگاه تيز بين انديشه‏وران اسلامى پنهان نمانده است. همچنين در نوشتار حاضر، اين مطلب به‏روشنى تبيين خواهد شد كه باور به بطون، رويكرى فرقه‏اى يا مذهبى نيست؛ بلكه باورى است كه ميان همه پژوهشگران قرآنى از هر مذهب و مرامى رواج داشته است.

همين باور عمومى كه از اهميّت موضوع نيز حكايت دارد، سبب شده است تا به‏منظور جلوگيرى از هرج و مرج در فهم قرآن و ظهور ديدگاه‏هاى پلوراليستيك در تفسير آيات، ضوابط دقيقى براى دستيابى صحيح به بطون، تعريف و تنظيم، و بدين‏وسيله، راه بر كژانديشى و انحراف در عرصه تفسير مسدود شود.

در ظهر و بطن به‏گونه‏اى معقول و شفّاف به بيان و اثبات آن مى‏پردازد.

روش تحقيق در اين مقاله، از نوع كتابخانه‏اى است و به‏منظور انسجام بيش‏تر و پرهيز از اطاله و اختلاط مباحث، حاصل مطالعات تحت عنوان‏هاى جداگانه در پى مى‏آيند.

واژه‏شناسى «ظهر» و «بطن» در لغت و اصطلاح

دو واژه «ظهر» و «بطن» براى آشنايان به زبان‏هاى عربى و فارسى، تا اندازه‏اى روشن و مفهومند؛ امّا به منظور آگاهى از دقّت‏ها و ظرافت‏هاى لغوى و اصطلاحى و همچنين اطمينان از كاربرد عرفى و رايج آن‏ها، مرور بر برخى از كتاب‏هاى لغت، خالى از لطف نيست.

راغب اصفهانى ذيل واژه «ظهر» مى‏گويد:

ظَهْر الشى‏ء، اصلش آن است كه چيزى بر صفحه زمين باشد و پنهان نباشد، و بطن، زمانى به‏كار مى‏رود كه چيزى در عمق زمين باشد و مخفى بماند؛ سپس در هر چيز آشكارى كه با چشم يا با بصيرت ديده شود، به‏كار رفته است ... (راغب اصفهانى، 1996 م، ظهر).

وى ذيل واژه «بطن» نيز مى‏گويد:

اصل بطن، عضوى از بدن است كه جمع آن بطون است. خداوند مى‏فرمايد: «وَاذْ اَنْتُمْ اَجِنَّة فى بُطُونِ اُمَّهاتكم (نجم، 32)؛ آن‏گاه كه شما جنين هايى در شكم مادرانتان بوديد». وَقدبَطَنْتُه، يعنى به بطن و عمق آن رسيدم. «بطن» ضدّ «ظهر» است. ... و به هر موضوع پيچيده‏اى «بطن» و به هر موضوع آشكارى «ظهر» گفته مى‏شود. ... به آن‏چه با حسّ درك مى‏شود، «ظاهر» و به آن‏چه از حس پنهان است، «باطن» گفته مى‏شود (راغب اصفهانى، 1996 م، بطن).

ابن منظور در بيان مفهوم لغوى «ظهر» آورده است:

الظَّهْر مِنْ كُلّ شى‏ءٍ: خِلافُ البطن (ابن منظور، 1997 م، ظهر).

وى ذيل واژه «بطن» نيز اين‏گونه آورده است:

وَاْلبَطْنُ مِنْ كلِّ شيئىٍ: جَوْفُه والجمع كالجمع (ابن منظور، 1997 ميلادى، بطن).

دكتر محمّد معين نيز واژه «بطن» و «باطن» را اين‏گونه معنا كرده است:

بطن (BATN) در مقابل ظهر است، و جمع آن بطون، ابطن و بُطْنان است كه به معناى شكم، اندرون و نهان مى‏باشد. باطن به معناى پنهان و درون چيزى است كه جمع آن بواطن و ابطنة است (معين، 1360، بطن).

براى دو واژه مذكور در اصطلاح مفسّران و انديشه‏وران قرآنى، تعريف‏هاى متعدّدى صورت گرفته كه هر كدام نيز به رواياتى در همين باب مستند است. شيخ طوسى (متوفّاى 460 ق) پس از نقل اين روايت از پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله (ما نَزَلَ مِن الْقُرآنِ مِنْ آيَةٍ اِّلا وَلَها ظَهرٌ وَ بطنٌ)، چهار وجه را به‏قرار ذيل در معناى ظهر و بطن محتمل مى‏داند:

1. مقصود از ظاهر، داستان‏هاى نابودى امّت‏هاى پيشين و مقصود از باطن، مواعظ و عبرت‏هايى است كه از آن داستان‏ها براى ديگران مانده است.

2. مقصود از ظاهر اين است كه هيچ آيه‏اى نيست، مگر آن كه گروهى طبق آن عمل كرده‏اند و منظور از باطن، اين است كه اقوام ديگرى نيز در عصرها و نسل‏هاى بعدى طبق آن عمل خواهند كرد.

3. منظور از ظاهر، لفظ قرآن، و مقصود از باطن، تأويل آن است.

4. مقصود از ظاهر و باطن اين است كه شما هرگاه از باطن آيه جست‏وجو، و آن را برظاهر آيه قياس كنيد، بر معناى صحيح آيه وقوف مى‏يابيد (طوسى، 1376 ق / 1975 م، ج 1، ص 9).

شيخ طوسى براى هركدام از وجوه چهارگانه پيش‏گفته، قائلانى را نيز نام برده است.

جلال الدين سيوطى (متوفّاى 911 ق) افزون بر چهار وجه پيشين، دو وجه ذيل را نيز در معناى ظاهر و باطن مى‏آورد:

1. ظاهر قرآن، همان معانى و مفاهيمى است كه براى عالمان به علوم ظاهر قابل دسترس است؛ امّا باطن قرآن، اسرار نهانى است كه خداوند، ارباب حقايق را بدان‏ها آگاه مى‏سازد.

2. ظاهر قرآن، تلاوت آن، و باطن قرآن، فهم و درك آن است (سيوطى، الأتقان، ج 2، ص 236).

زركشى (متوفّاى 794 ق) در بيان معناى ظاهر و باطن، فقط به يك وجه بسنده كرده، و آن همان وجه دومى است كه در كلام سيوطى ديده مى‏شود (زركشى، 1421 قمرى ـ 2001 ميلادى، ج 2، ص 170).

گرچه وجوه پيشين مرز دقيق و معيار معيّنى براى ظاهر و باطن به‏دست مى‏دهند، از نتيجه‏گيرى و تحليل آن‏ها سه نكته ذيل به‏دست مى‏آيد:

اوّل: تمايز قطعى ميان ظاهر و باطن قرآن كريم؛

دوم: آشكار بودن ظاهر قرآن (براى آشنايان به زبان و لغت عرب) و پنهان بودن باطن آن؛

سوم: ارتباط محكم مفهومى ميان ظاهر و باطن قرآن.

با عنايت به اين نكات، در تعريف «ظهر» و «بطن» قرآن مى‏توان گفت:

«ظهر قرآن»، عبارت از لايه آشكار و معانى ظاهر آيات است؛ يعنى همان لايه‏اى كه براى آشنايان به زبان و لغت عرب قابل دسترس است و «بطن»، لايه (يا لايه‏هاى) پنهان و ناپيداى است آن كه آشنايى با زبان و لغت عرب به تنهايى براى نيل به آن كافى نيست؛ بلكه دستيابى به آن، به‏طور ضرور درگرو ژرفكاوى، تدبّر و تعقّل مستمر در معارف و مفاهيم قرآن و رعايت برخى ضوابط و شرايط ديگر، افزون بر آشنايى با زبان و لغت عرب است.

علاّمه طباطبايى قدس‏سره در تعريف «ظهر» و «بطن» مى‏گويد:

ظهر، همان معناى ظاهر و ابتدايى است كه از آيه به‏دست مى‏آيد و بطن معناى نهفته در زيرظاهر است؛ چه آن معنا يكى باشد يا بيش‏تر؛ نزديك به معناى ظاهرى باشد يا دور از آن (طباطبايى، ج 3، ص 74).

از دقّت در سخنان علّامه در جاى ديگر نيز همين تعريف به‏دست مى‏آيد (معرفت، 1379، ص 91).

استاد محمّدهادى معرفت ـ دام ظله ـ در تعريف «بطن» مى‏گويد:

مقصود از بطن آيه، مفهوم گسترده و دامنه‏دارى است كه در پس پرده ظهر (يعنى ظاهر كه در بند خصوصيات مورد نزول است)، نهفته است كه تحت شرايطى اين مفهوم وسيع بايستى از بطن آيه استخراج شود (معرفت، 1379، ص 91).

با دقّت در آثار بيش‏تر انديشه‏ورانى كه درباره ظهر و بطن قرآن نظر داده‏اند نيز مى‏توان تعريف پيش‏گفته را به‏دست آورد.

ظهر و بطن از نگاه قرآن

قرآن، درباره ظهر وبطن به صراحت سخن نمى‏گويد؛ امّا آيات بسيارى است كه مى‏توان از آن‏ها اين موضوع را نتيجه گرفت. آياتى كه همگان را به تدبّر، تعقّل و تفكّر در قرآن دعوت و توصيه أكيد كرده‏اند (ص، 29، نساء، 82، محمّد، 24، نحل، 44). خود حاكى از وجود لايه‏هاى ژرف و عميق نهفته در وراى آيات آن است. تدبّر و انديشه‏ورزى در مجموعه‏اى از الفاظ و عبارات، در صورتى منطقى و معقول مى‏نُمايد كه افزون بر مفاهيم و معارف برآمده از ظاهر الفاظ آن، حقايق ژرف و پنهانى نيز در وراى آن عبارات نهفته باشد تا آدميان بتوانند با تدبّر و ژرف‏انديشى، به آن حقايق پنهان راه يابند.

ذهبى، با تمسّك به برخى از اين آيات، بر «باطن» قرآن استدلال كرده است. وى بر اين مطلب تأكيد مى‏كند كه مخاطبان اوليّه آيات قرآن، گروهى از اعراب بودند كه بدون شك از لغت و زبان عرب آگاهى كامل داشته، و در فهم ظواهر آيات نيز با مشكلى روبه‏رو نبوده‏اند. مشكل اصلى آنان اين بود كه به مقصود الاهى كه در ژرفاى آيات قرآن نهفته است، توجّه نمى‏كردند. خداوند در اين آيات آنان را به اين حقيقت توجّه داده است:

... اَراد بذلك اَنَّهُمْ لايَفْهَمُون عن اللّه مراده من الخطاب، وَحَضَّهُمْ عَلى اَنْ يتدبّروا فى آياتهم حَتّى يَعفُوا عَلى مقصود اللّه و مراده، وذلك هو الباطن الذى جَهِلُوه وَلَمْ يَصِلُوا اِلَيْهِ بِعُقُولِهِمِ (ج 2، ص 353).

آلوسى، به‏منظور اثبات اين مطلب كه قرآن، افزون بر ظاهر، بطونى دارد كه در وراى الفاظ آن نهفته است، به آياتى كه قرآن را تفصيل كل شى‏ء يا جامع علوم معرّفى مى‏كنند، تمسّك كرده، مى‏گويد:

... من نمى‏دانم منكران (منكران بطون قرآن) با اين آيه‏ها چه مى‏كنند: «و تفضيلاً لِكلّ شى‏ء» (انعام، 154)، و «ماَفَرّطْنا فى الكِتابِ مِنْ شى‏ءٍ» (انعام، 38). به خدا سوگند در شگفتم، چه سان براى ديوان متبنى (شاعر معروف عرب) معانى فراوانى احتمال مى‏دهند؛ ولى براى كلام وحيانى الاهى كه بر واپسين پيامبر نازل شده است، معانى نهفته در وراى الفاظ و كلمات را باور ندارند؟» (آلوسى، ج 1، ص 8).

ظهر و بطن در نگاه روايات

مسأله ظهر و بطن قرآن در روايات بسيارى از پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت (عليهم‏السلام) به چشم مى‏خورد كه آن‏چه در ذيل مى‏آيد، فقط بخش اندكى از آن‏ها است.

1. پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

... وَلَهُ ظَهْرٌ وبَطْنٌ، فَظاهِرُهُ حكْمٌ وَ باطِنُهُ عِلْمٌ، ظاهِرُهُ اَنيقٌ وَ باطِنُهُ عَميقٌٍ، ... (كلينى، ج 4، 398 و 399).

براى قرآن ظاهرى و باطنى است. ظاهرش حكم، و باطنش دانش است. ظاهرش زيبا و باطنش ژرف است.

اِنَّ لِلْقُرآنِ ظَهْراً وَ بَطْنًا وَلِبَطنِهِ بَطنٌ اِلى سَبْعَه اَبْطُن (فيض كاشانى، 1374 قمرى، ج 1 ،شيعه 4). براى قرآن ظاهرى و باطنى است، و براى باطن آن باطن ديگرى تا هفت بطن.

3. امام على عليه‏السلام :

... وَاِنَّ الْقرآنَ ظاهِرُه اَنيق وَ باطِنُه عَميقٌ، لا تُفنى عَجائِبُهُ ولاتَنْقضى غَرائِبُهُ وَلا تكْشِفُ الظُلُماتُ اَِّلابِهِ (صجى صالح، خطبه 18)؛

قرآن، ظاهرش زيبا، و باطنش ژرف است. شگفتى هايش تمام نمى‏شود و اسرار نهفته آن پايان نمى‏پذيرد و تاريكى‏ها، جز با قرآن برطرف نشود.

4. فضيل بن يسار از امام باقر عليه‏السلام :

قال: سالتُ ابا جَعفر عليه‏السلام عَن هذه الرواية «ما مِنَ القرآنِ آية اِلاّوَلَها ظَهْرٌ وَبَطْنٌ»، فَقالَ: ظَهْرُه تنزيلُهُ، وبَطْنُه تَأويلُهُ، منه ما قَدْمَضى و منه ماَلم يَكُنْ، يَجْرى كَما يَجرى الشَّمْسُ وَالقَمر ... (مجلسى، 1403 قمرى، ج 89، ص 97).

فضيل بن يسار گفت: از امام باقر عليه‏السلام درباره اين روايت پرسيدم: «هيچ آيه‏اى از قرآن نيست، مگر آن‏كه ظاهر و باطنى دارد». امام در پاسخ فرمود: ظاهر قرآن همان نزول آن، و باطن قرآن، تأويل آن است. برخى از قرآن تحقّق يافته و برخى هنوز تحقّق نيافته است. قرآن همانند خورشيد و ماه در حال جريان و پرتو افشانى است.

5. فريابى از سفيان و او از يونس بن عبيد و او از حسن:

قال: رسول الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : «لِكُلّ آيةٍ ظَهْرٌ وَبَطْنٌ وَ لَكّلِ حَرْفٍ حدٌ و لِكُّلِ حَدٍ مَطْلَعٌ (سيوطى، ج 2، ص 236).

پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: براى هر آيه [از آيات قرآن] ظاهر و باطنى است و براى هر حرفى از آن حدّى، و براى هر حدّى هم مطلعى است.

6. ابن ابى حاتم از ضحّاك و او از ابن عباس:

قال اِنَّ القرآنَ ذُوشُجُونٍ وَ فُنُون و ظهور و بُطُون، لاتَنْقَضى عَجائِبُه وَلاتُبْلَغُ غايَتُهُ ... (آلوسى، 1405 ق / 1985 م، ج 1، ص 7).

قرآن، داراى پيچيدگى‏ها، روش‏ها، ظهرها و بطن‏هايى است. شگفتى‏هايش پايان نمى‏پذيرد و انتهايش به‏دست نيايد.

7. ابن مسعود قال:

قال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : اُنْزِلَ القرآنُ عَلى سَبْعَةِ اَحْرُفٍ لِكُلِّ آيَةٍ مِنهُ ظَهْرٌ و بَطْنٌ (زركشى، 1421 ق / 1975 م، ج 2، ص 170).

قرآن بر هفت حرف نازل شده است كه هر آيه‏اى از آن، ظاهر و باطنى دارد.

افزون بر روايات پيشين، روايات بسيار ديگرى نيز بر همين مضمون دلالت دارند كه به‏منظور پرهيز از اطاله كلام، از ذكر آن‏ها خود دارى شده است (مجلسى، 1403 ق، ج 89، ص 78).

مرورى بر اعتبار و محتواى روايات

از مطالعه رواياتى كه درباره «ظهر» و «بطن» قرآن سخن گفته‏اند، نتايج ذيل به‏دست مى‏آيد:

أ. فراوانى اين روايات در منابع روايى و تفسيرى به گونه‏اى است كه هيچ ترديدى در زمينه اعتبار آن‏ها باقى نمى‏ماند. همين فراوانى سبب شده است تا برخى از انديشه‏وران، اين روايات را متواتر (خويى، 1410 ق، ج 1، ص 214) و برخى نيز مستفيض (عاملى اصفهانى، 1303 ق، ص 3) بدانند. انديشه‏وران بزرگى چون محمّد بن حسن طوسى در تبيان، محمّدبن يعقوب كلينى در كافى، جلال الدين سيوطى در «الاتقان، بدرالدين زركشى در برهان، علاّمه طباطبايى در الميزان و ده‏ها تن از ديگر بزرگان نيز اين روايات را به‏صورت روايات معتبر به ديده قبول تلقّى كرده و به شرح و تحليل مضمون آن‏ها پرداخته‏اند.

ب. التزام به روايات «ظهر» و «بطن» و اعتقاد به اين حقيقت سهمگين درباره قرآن، به دانشمندان شيعه اختصاص ندارد؛ بلكه انديشه‏وران اهل سنّت نيز همانند متفكّران شيعه بر اين روايات صحّه گذاشته و التزام به مفاد آن را به‏گونه‏اى آشكار اعلام كرده‏اند. (در مباحث آينده ديدگاه متفكّران خواهد آمد)؛ گرچه در تفسير يا تعيين مصاديق ظهر و بطن ممكن است اختلاف ديدگاه‏هايى وجود داشته باشد؛ همان‏گونه كه چنين اختلافى ممكن است ميان دانشمندان مذهب هم ديده شود.

ج. برخى از روايات اين باب، فقط بر اشتمال قرآن بر «ظهر» و «بطن» تأكيد مى‏ورزند. برخى ديگر با مسلّم انگاشتن ظهر و بطن براى قرآن، به تعريف آن‏ها پرداخته، و برخى نيز اوصياى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را واجد همه علوم قرآن (ظاهر و باطن) دانسته‏اند؛ چنان‏كه جمعى از روايات اين باب، با تعبيرهايى نظير «ولبطنه‏بطن» و يا «للبطن بطن» و يا «بطون» و يا «الى سبعة‏ابطن» بر تعدّد بطن‏هاى قرآن تأكيد كرده‏اند.

د. گروهى از روايات اين باب فقط از اشتمال قرآن بر «بطن» يا «بطون» سخن گفته‏اند؛ امّا برخى ديگر، از اشتمال هر آيه‏اى از قرآن (لكلّ آية) بر بطن يا بطون سخن گفته‏اند. از آن جهت كه قرآن همان آيات، و آيات نيز همان قرآن است، جمع ميان روايات اين است كه همه آيات قرآن را داراى «بطن» يا «بطون» بدانيم.

ظهر و بطن در گستره نگاه انديشه‏وران

مطالعه در آثار انديشه‏وران اسلامى، اين حقيقت را آشكار مى‏سازد كه تعدّد لايه‏هاى معنايى آيات قرآن كه از آن به ظهر و بطن تعبير مى‏شود، همواره مورد توجّه جدّى آنان قرار داشته است. ربط محكم اين مسأله با باور به خلود و ابديت قرآن كه از باورهاى بنيادى و مورد اتّفاق همه مسلمانان است، سبب شده كه عالمان حوزه تفسير و علوم قرآن در آثار خود، هر يك به‏گونه‏اى به طرح آن بپردازند. انعكاس اين موضوع در آثار پيشينيان و معاصران چندان گسترده است كه بازخوانى كامل آن در اين مقال نمى‏گنجد؛ از اين‏رو گزارش كوتاه آن در ذيل مى‏آيد و خواننده گرامى مى‏تواند جهت آگاهى از تفصيل مطلب به منابع مورد اشاره مراجعه كند.

سهل بن عبدالله بن يونس تسترى (متوفّاى 283 ق) درباره لايه‏هاى معنايى قرآن (بطون) مى‏گويد:

لواعطى العبد بِكلّ حَرفٍ مِنَ الْقرآنِ الفَ فَهْمٍ، لَمْ يَبْلُغْ نهايَة ما اَوْدَعَه اللّهُ فى آيةٍ مِن كتابِة، لاِنَّه كلامُ اللهِ و كلامه صفته! ( زركشى، 1421 ق / 2001 م، ج 1، ص 29 و 30).

ابن سبع در كتاب شفاءالصدور مى‏نويسد:

وقد قال بعض العلماء: لكّلِ آيةٍ ستّون الفَ فَهْمٍ، و مابقى من فَهْمِها اكثر و قال آخر: القرآن يحوى سبعة و سبعين اَلْفَ علمٍ و مِائتى علم؛ اِذ لكُلّ كلمةٍ علمٌ ثم يتضاعف ذلك اربعة، اذ لكلِّ حكمةٍ ظاهرٌ و باطنٌ و حدٌّ ومَطْلَعٌ» (زركشى، 1421 ق / 2001 م، ج 2، ص 170).

سعدالدين تفتازانى (متوفّاى 791 ق) اعتقاد به بطون قرآن را افزون بر ظاهر آن، كمال ايمان و محض عرفان دانسته و بر بطلان ديدگاه باطنيه كه به انكار ظاهر آيات و نفى شريعت پرداخته‏اند، تأكيد كرده است (سيوطى، ج 2، ص 236).

ابن رشد اندلسى (متوفّاى 595 ق)، بطون قرآن را حقيقتى مى‏داند كه وجود آن در وراى ظواهر آيات هرگز قابل انكار نيست. وى در بيان فلسفه بطون بر اين نكته تأكيد مى‏ورزد كه اگر وراى ظواهر آيات قرآن، بطونى نهفته نبود، بسيارى از معانى لازم و مورد نظر خداوند ناگفته مى‏ماند (مجتهد شبسترى، 1375، ص 112).

زركشى (متوفّاى 794 ق) درباره ظاهر و باطن قرآن مى‏گويد:

كتاب الله بحرُه عميقٌ و فهمه دقيقٌ، لايصِلُ اِلى فَهْمِهِ اِّلا مَنْ تَبَحَّر فى العلوم، و عامَلَ اللّه بِتَقْواه فى السِّر و الْعلانية، وَاَجَّلَه عند مواقف الشبهات... وَ لِكُلِّ وصف ظاهر و باطن، و حدّ وَمْطلع... و فى صحيح ابن حِبّان عن ابن مسعود قال، قال رسول الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : اُنْزِلَ الْقرآنُ عَلى سَبْعَةِ اَحْرفٍ لِكُلِّ آيةٍ منه ظهرٌ وَ بَطْنٌ (زركشى، ج 2، ص 170).

سيوطى (متوفّاى 911 ق) در كتاب پرارج خود، فصلى را به موضوع ظاهر و باطن قرآن اختصاص داده و درآن، به نقل ديدگاه عالمان پيشين و همچنين روايات اين باب پرداخته است. وى آن‏گاه شش وجه را در معناى ظاهر و باطن بيان مى‏كند و خود به معناى ششم (ظاهر = تلاوت/ باطن = فهم) ميل مى‏كند. (سيوطى، ج 2، ص 236).

زرقانى نيز بر وجود ظاهر و باطن قرآن صحّه مى‏گذارد و عبور از ظاهر و نيل به بطون را در گرو رعايت شروطى چند مى‏داند (زرقانى، ج 2، ص 91).

ذهبى اگر چه در چيستى بطون قرآن، ديدگاهى خلاف ديدگاه اماميه دارد، در اصل مدّعا، يعنى اشتمال ظواهر آيات بر بطون، با انديشه‏وران ديگر اتفّاق‏نظر دارد. سخن وى در اين باره از اين قرار است:

اماميه (شيعيان) بر اين باورند كه براى قرآن، ظاهر و باطن است و اين، حقيقتى است كه ما نيز آنان را در آن همراهى كرده، هيچ تعارضى با آنان در اين حقيقت نداريم پس از آن‏كه احاديث صحيحى اين مطلب را در تفسير تأييد كرده‏اند ... (ذهبى، 1396 ق / 1976 م، ج2، ص 28).

ابوالحسن عاملى، ژرفاى قرآن (بطون) را از واضح‏ترين و مشهورترين مسائل دانسته است كه روايات مستفيضه بر آن دلالت آشكار دارند (عاملى اصفهانى، 1303 ق، ص 3).

فيض كاشانى، در آغاز تفسير خود، بحث گسترده‏اى را به بيان و شرح ظاهر و باطن قرآن اختصاص داده است. وى اعتقاد دارد: سخنى كه همه انسان‏ها مخاطب آن هستند، بايد به‏گونه‏اى باشد كه عموم انسان‏ها به استفاده از آن قادر باشند و اين مستلزم آن است كه چنين سخنى افزون بر ظاهر، حاوى اسرار و حقايق پنهانى باشد تا هر كس را از آن حظّ و بهره‏اى به قدر عقول و درجات علمى و توان خود عايد شود (فيض كاشانى، 1374 ق، ج 1، ص 19 و 20).

صدرالدين شيرازى (صدرالمتألهين) نيز قرآن را داراى درجات و مراتب متعدّدى مى‏داند كه برخى به منزله پوست، و برخى به منزله روح است. برخى از اين مراتب با علوم اكتسابى قابل تحصيل هستند و برخى فقط از طريق علوم لدنىّ (خدادادى) قابل وصولند (شيرازى، 1363، ص 41).

علاّمه طباطبايى، در تفسير گرانسنگ الميزان (ج 3، ص 72 ـ 74) و همچنين در كتاب قرآن در اسلام، مباحث گسترده‏اى را به اين موضوع اختصاص داده، در بخشى از آن مى‏گويد:

ظهور يك معناى ساده ابتدايى از آيه، و ظهور معناى وسيع‏ترى به‏دنبال آن، و همچنين ظهور و پيدايش معنايى در زير معنايى در سرتاسر قرآن مجيد جارى است و با تدّبر در اين معانى، معناى حديث معروف كه از پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مأثور و در كتب حديث و تفسير نقل شده است: «ان للقرآن ظهرا و بطنا ولبطنه بطنا الى سبعة ابطن» روشن مى‏شود (طباطبايى، 1379، ص 28).

آيت‏اللّه‏ حسين بروجردى، قرآن را داراى معانى مختلف و مراتب گوناگونى مى‏داند كه به حسب اختلاف مراتب علمى و درجات معرفتى انسان‏ها، اين معانى از آيات به‏دست مى‏آيند (بروجردى، 1375 ق، ص 56).

امام خمينى قدس‏سره بر «ظاهر» و «باطن» قرآن تأكيد مى‏ورزد و بسنده كردن به ظاهر و بازماندن از مغز و ژرفاى آن را مرگ و نابودى آدمى مى‏داند. وى براين باور است كه همه نادانى‏ها و انكار نبوّت‏ها و ولايت‏ها، در عدم درك و راه نيافتن به ژرفاى قرآن ريشه دارد (امام خمينى، 1374، ص 38 و 59 و همچنين 1378، ص 136).

مطالب پيش‏گفته فقط بخش كوچكى است از آن‏چه برقلم انديشه‏وران قرآنى درباره «ظاهر» و «باطن» قرآن جريان يافته. دانشمندان و قرآن پژوهان ذيل نيز هر يك به‏گونه‏اى براين مهمّ تأكيد ورزيده‏اند:

محمّد بن مسعود عيّاشى ( عياشى، 1411 ق / 1991 م، ج 1، ص 22 و 23)، جلال الدين مولوى (مولوى، 1379، ج 3، 4291)، علاّمه محمّد باقر مجلسى (مجلسى، 1403 ق / 1983 م، ج 89، ص 78). آقا ضياءالدين عراقى (عراقى، 1363، ص 117)، آخوند خراسانى (خراسانى، 1364، ج 1، ص 57)، آيت‏اللّه‏ خويى (خويى، 1410 ق، ج 1، ص 214)، ميرزا محمّد مشهدى (مشهدى، 1414 ق، ج 1، ص 22)، علاّمه محمّدتقى جعفرى (جعفرى 1371، ج 4، ص 266 تا 269)، استاد مرتضى مطهرى (مطهرى، 1379، ج 4، ص 51)، استاد جوادى آملى (جوادى آملى، 1379 ج 1، ص 29)، آيت‏اللّه‏ طالقانى (طالقانى، پرتويى از قرآن، ج 1، ص 20)، استاد جعفر سبحانى (سبحانى، 1360، ج 1، ص 12 و 13)، سلطان محمّد جنابذى (جنابذى، ج 1، ص 13)، جمال‏الدين قاسمى (قاسمى، 1398 ق)، محمّد بن عبدالرّحمن نهاوندى (نهاوندى، ج 1، ص 28)، محمّدعلى بازورى (بازورى، ج 1، ص 17 و 18)، و دكتر محمّد صادقى (صادقى، ج 1، ص 51).

ثبات الفاظ و تعدّد معانى، چرا و چگونه

طرح مسأله «ظهر» و «بطن» قرآن، پرسش‏هاى متعدّدى را پيش روى انديشه‏ور قرآنى قرارمى دهد كه يافتن پاسخ مناسب براى آن‏ها سخت لازم و ضرور است. پرسش‏هاى نخست در اين باب، از چرايى و چگونگى ظهر و بطن سخن به ميان مى‏آورند؛ بدين‏گونه كه 1. چرا قرآن كريم همه مقاصد خود را در قالب صريح الفاظ بيان نكرده است تا راه دستيابى به آن مقاصد، هموار و پيامدهاى سوء احتمالى آن نيز منتفى شود؟ 2. چگونه ممكن است جمله‏هاى ثابت، حامل معانى متعددّى باشند؟

پاسخ به پرسش اوّل: لحاظ همزمانِ دو اصل اساسى ابديت قرآن در بستر متحوّل زمان، و لزوم رعايت اقتضاى فهم مخاطبان وحى در همه عصرها، پاسخ پرسش نخست را در اختيار مى‏گذارد. كنار هم قرارگرفتن اين دو اصل به‏طور طبيعى، سبب تولّد لايه‏هاى تودرتو و بطون متعدّد در كلام وحيانى مى‏شود. اصل ابديت قرآن، مستلزم آن است كه همه معارف مورد نياز عصرها و نسلها كه از قلمرو حس و عقل بشر خارج است، به صورت يكجا از منبع وحى برآدميان عرضه شود. از سوى ديگر، رعايت اقتضاى حال و فهم مخاطبان مستلزم آن است كه وحى آسمانى براى آنان قابل درك و شناخت باشد.

رعايت اين دو ويژگى سبب مى‏شود تا سخن خداوند به‏گونه‏اى خاص و با ژرفا و بطونى متعدّد شكل گيرد تا افزون بر غناى مورد نياز همه عصرها و نسل‏ها، متناسب با فهم مخاطبان هر عصر نيز باشد. بطون و لايه‏هاى نهفته در وراى الفاظ قرآن، از يكسو سبب غناى بى نظير كلام الاهى و از سوى ديگر، سبب بلاغت و مطابق با مقتضاى حال بودن آيات قرآن شده است. بسيار روشن است كه اگر همه مقاصد در قالب صريح الفاظ بيان مى‏شد، ويژگى بلاغت و مطابقت با مقتضاى حال آيات قرآن از بين مى‏رفت و آيات، با شبهه لغوگويى و عدم تناسب با نياز زمان روبه‏رو مى‏شد. علاّمه طباطبايى قدس‏سره كه نسبت به اين پرسش و اهميّت آن دقّت ويژه‏اى مبذول داشته، پاسخ ديگرى براى آن آورده است. پاسخ دقيق علاّمه به اين سؤال بر محور چيستى وحى (اتّصال ميان جهان مادّه و معنا) و تنگناهاى موجود در اين سوى اتصال (جهان مادّه) كه به‏طور طبيعى سبب شكل‏گيرى كلامى تودرتو و ژرفناك مى‏شود، شكل گرفته است (طباطبايى، 1379، ص 28 و 32).

پاسخ به پرسش دوم: پرسش از چگونگى امكان قرارگرفتن معانى متعدّد در وراى الفاظ ثابت، ناشى از سه محدوديت ذيل است كه استعمال الفاظ و جملات را در پيش از معناى واحد با مشكل روبه‏رو مى‏سازند:

1. محدوديت در ناحيه ذهن و اراده گوينده؛

2. محدوديت در ناحيه ذهن مخاطب؛

3. محدوديت در ناحيه زبان محاوره.

وقتى گوينده به منظور انتقال پيام مشخّصى به شنونده، لفظ يا جمله‏اى را به‏كار مى‏گيرد، در ذهن و ضمير خود، همان پيام را حاضر و لفظ را با همه ظرفيت ذاتى‏اش مطابق با همان پيام (و فانى در همان مقصود) بر زبان جارى مى‏كند.

در چنين وضعى متكلّم قادر نخواهد بود به‏طور همزمان، پيام ديگرى را نيز كه مستلزم تكرار چنين فرايندى در ذهن و زبان او است، منتقل كند. (مظفر، 1386 ق / 1964 م، ج 1، ص 33). در ذهن و ضمير شنونده نيز همزمان با گوينده، چنين فرايندى رخ مى‏نُمايد و او نيز قادر نخواهد بود در همان زمان، پيام ديگرى را كه مستلزم تكرار چنين فرايندى است، از سخن گوينده دريافت كند. همين دو محدوديت سبب مى‏شوند كه زبان محاوره هم با محدوديت انتقال بيش از يك پيام در آنِ واحد روبه‏رو شود. محدوديت‏هاى پيشين و مشكلى كه از آن‏ها ناشى مى‏شود، حتّى اگر در محاورات عرفى مورد قبول قرار گيرند، در مبحث «بطون» قرآن هرگز نمى‏توانند مانع و مشكل‏ساز به شمار آيند؛ زيرا 1. محدوديت در ناحيه ذهن و اراده متكلم در مسأله بطون از آن جهت منتفى است كه گوينده قرآن، خداوند است كه در علم و اراده بى‏پايان او هيچ محدوديتى قابل تصوّر نيست. قرآن، خود درباره نازل‏كننده آن با صراحت مى‏گويد:

قُل اَنْزَلَه الّذى يَعْلَمُ السّرَ فى السَّمواتِ وَ اْلارْضِ (فرقان، 6).

اى پيامبر! [در پاسخ كافران بگو: قرآن را كسى كه اسرار آسمان‏ها و زمين را مى‏داند، نازل كرده است.

استاد دانشمند، آقاى جوادى آملى در اين خصوص مى‏گويد:

قسمت مهّم آن‏چه در آن مبحث (ممنوعيت استعمال لفظ در بيش‏تر از يك معنا)، برفرض تماميت آن، مطرح شده به محدوديت علم و اراده متكلم برمى گردد، نه مخاطب؛ پس اگر متكلّم و مريد، خداوند سبحان بود كه هيچ محدوديتى از جهت علم يا اراده ندارد، محذورى در اراده كردن چند مطلب از يك آيه و چند معنا از يك لفظ وجود ندارد (جوادى آملى، 1379، ج 1، ص 129 و 130).

محيى‏الدين عربى كه در تفسير خود بر موضوع بطون قرآن تأكيد كرده، اين ويژگى را به كلام خداوند منحصر دانسته است و دليل آن را علم و آگاهى نامحدود خداوند برمعانى و وجوه گوناگونى كه در وراى يك لفظ مى‏تواند قرارگيرد، مى‏داند:

اين ويژگى، جز در كلام الاهى يافت نمى‏شود؛ گرچه لفظ، تاب و تحمّل وجوه و معانى گوناگون را داشته باشد؛ زيرا چه بسا آن وجوه، مقصود گوينده نباشد؛ چرا كه دانش ديگران، به وجوه و احتمالات معناى لفظ محدود است و به كاربردهاى گوناگون آن اشراف و آگاهى ندارند (محمود غراب، 1410 ق، ج 1، ص 12).

2. محدوديت در ناحيه ذهن مخاطب نيز در مسأله بطون بدان سبب منتفى است كه مخاطب اوّلى و اصيل قرآن، شخص پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه سعه وجودى و كمال خدادادى او، زمينه تحمّل بار سنگين وحى را در روح و ضمير بزرگش هموار ساخته است. استاد جوادى آملى در اين باره نيز مى‏گويد:

اگر محدوديت مزبور به لحاظ مخاطب باشد، مخاطب اصيل قرآن، انسان كامل، يعنى رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه ظرفيت وجودى حضرت براى ادراك معانى متعدّد در دفعه واحد محذورى ندارد؛ يعنى اگر مخاطبان ديگر صلاحيت تلقّى چند معنا را از لفظ واحد ندارند، حضرت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين صلاحيتى را دارا است (جوادى آملى، 1379، ج 1، ص 130).

3. محدوديت از ناحيه زبان محاوره نيز در مسأله بطون قرآن به‏كلّى منتفى است؛ زيرا تمام سخن در ممنوعيت استعمال لفظ در بيش‏تر از يك معنا، مربوطه به آن جا است كه گوينده بخواهد از لفظ واحد، معانى متعدّد را به‏طور همزمان و در عرض هم اراده كند؛ در حالى‏كه در مبحث بطون، همه سخن در خصوص اراده معانى متعدّد در طول همديگر است. علاّمه طباطبايى در اين باره سخن دقيقى دارند كه بدين قرار است:

ان للقرآن مراتب مختلفة من المعنى، مترتبة طولاً من غير ان تكون الجميع فى عرضٍ واحدٍ فيلزم استعمال اللفظ فى اكثر من معنى واحد، او مثل عموم المجاز و لاهى من قبيل اللوازم المتعددة لملزومٍ واحد، بل هى معان مطابقية يدل على كل واحدٍ منها لفظ بالمطابقة بحسب مراتب الافهام (طباطبايى، ج 3، ص 64).

قرآن، معانى گوناگونى دارد كه در طول همديگرند، نه در عرض هم تا سبب استعمال لفظ در پيش از يك معنا يا شبيه عموم مجاز شود؛ چنان‏كه آن معانى از لوازم متعدّد براى ملزوم واحد هم نيستند؛ بلكه معانى مطابقى‏اند كه لفظ بر هر يك از آن‏ها به حسب مراتب فهم آدميان دلالت مطابقى دارد.

حاجت به برهان نيست كه اراده معانى متعدّد طولى از استعمال واحد، هيچ محدوديت و منعى در زبان محاوره نخواهد داشت. مى‏توان مشكل محدوديت از ناحيه زبان محاوره را به‏گونه‏اى ديگر نيز برطرف ساخت و آن اراده «معناى جامع» در ازاى استعمال لفظ است. در اين صورت، ضمن آن‏كه با مشكل استعمال لفظ در بيش از يك معنا مواجه نخواهيم بود، معانى متعدّد را نيز در وراى لفظ واحد و معناى جامع آن منظور ساخته‏ايم.

برخى از انديشه‏وران به‏گونه‏اى ديگر به حلّ مشكل پيشين پرداخته‏اند. ايشان بر اين باورند كه الفاظ قرآن به‏طور مطابقى در معناى واحد و معيّنى به‏كار رفته‏اند؛ امّا بطون و معانى متعدّدى كه از آيات قرآن به‏دست مى‏آيند، در حقيقت از لوازم همان معناى معيّن به شمار مى‏آيند. طبق اين ديدگاه، الفاظ قرآن در بيش از يك معنا استعمال نشده‏اند (خويى، 1410 ق، ج 1، ص 213 تا 216 و همچنين: معرفت، 1380، ج 1، ص 28 و 29).

ضوابط دستيابى صحيح به بطون قرآن

همان‏گونه كه فهم صحيح ظواهر قرآن، منوط به رعايت ضوابط و قواعدى است كه فهم صحيح را از فهم سقيم متمايز مى‏سازد، راهيابى به معارف نهفته در بطون قرآن نيز در پى رعايت ضوابطى چند ممكن مى‏شود.

از آن جهت كه طرح مسأله ظهر و بطن، به‏طور طبيعى زمينه مناسبى را براى تفسير به رأى آيات و تحميل ديدگاه‏هاى نادرست برقرآن فراهم مى‏سازد، انديشه‏ورانى كه در اين عرصه به اظهارنظر پرداخته‏اند، كوشيده‏اند در كنار آن ديدگاه، بر ضوابط و قواعدى كه راهيابى درست به لايه‏هاى پنهان آيات را ممكن مى‏سازند نيز تصريح و تأكيد ورزند. با توجّه به اهميّت ضوابط مذكور، در اين بخش به اختصار به بيان آن‏ها پرداخته‏ايم:

1. رعايت تناسب م عانى پنهان با معانى ظاهرى آيات:

نخستين ضابطه‏اى كه در راهيابى به بطون قرآن بايد رعايت شود، اين است كه لايه يا لايه‏هاى متعدّدى كه از وراى الفاظ آيات استخراج مى‏شوند، با لايه آشكار آيات (ظهر) در تضّاد و تنافى نباشند (معرفت، 1380، ج1، ص29). طبق اين ضابطه، معناى آشكار هر آيه، همواره شاخص معتبرى به شمار مى‏آيد كه عيار اعتبار معارف پنهانى كه به‏تناسب نياز عصرها و نسل‏ها از همان آيه استخراج مى‏شود، با آن شاخص محك مى‏خورد؛ از اين رو ژرفا و بطون قرآن هرگز مجوّز آن نمى‏شود كه از معناى آشكار و ظاهر آيه كه به‏طور قطع مورد اراده خداوند است، دست برداشته، خود را از ظاهر شريعت معاف بداريم.

شاطبى براى صحّت انتساب معناى پنهان به قرآن كريم، نخستين شرط را تناسب معناى پنهان با ظاهر آيه و مطابقت با قواعد عربى مى‏داند. دليل وى بر شرط مذكور، عربى بودن زبان قرآن است؛ به همين سبب اگر معناى مورد ادّعا به هيچ وجه با ظاهر عربى آيه تناسب نداشته باشد، هيچ دليلى انتساب آن را به قرآن و خداوند تجويز كند. شاطبى پيرو همين ضابطه، بسيارى از تفاسير باطنيه و صوفيه را ناروا و غير مجاز مى‏داند ( قاسمى، 1398 ق / 1978 م، ج 1، ص 67).

صدرالدين شيرازى (صدرالمتألهين) نيز بر رعايت اين ضابطه در دستيابى به بطون قرآن تأكيد مى‏ورزد (شيرازى، 1363، ص 82).

2. تجزيه و تحليل عناصر موجود در آيه و يافتن محور اصلى پيام:

دومين ضابطه براى رسيدن به معارف ژرف و پنهان آيات، اين است كه همه عناصر دخيل در شكل‏گيرى پيام آيه با دقّت شناسايى و ميزان دخالت هركدام از آن‏ها در پيام، با استفاده از آگاهى‏ها، شواهد، آيات ديگر، روايات معتبر يا حكم قطعى عقل بررسى شود. اين تلاش علمى «كه در منطق از آن به عنوان قانون «سبر و تقسيم»، و در اصول با عنوان «تنقيح مناط» تعبير مى‏شود» (معرفت، 1380، ج 1، ص 32)، سبب مى‏شود تا محور اصلى آيه مشخّص، و حقيقت و مغز پيام از لايه نمايان آن متمايز شود. پيام و محور اصلى آيه كه به گونه‏اى جاودانه برفراز عصرها و نسل‏ها سير مى‏كند، شاخص صحّت و سُقم معانى ديگرى است كه به تناسب زمان‏ها و مكان‏ها از آيات استخراج و بر مصاديق جزئى تطبيق مى‏شوند. (معرفت، 1379، ص 290 و 291).

3. سازگارى با روح و مجموعه پيام‏هاى قرآن:

افزون برآن‏كه اعتبار معانى پنهان هرآيه، در گرو تناسب و عدم تنافى با ظاهر همان آيه است، لازم است آن معانى با روح حاكم بر قرآن (هدايت به سوى خدا همراه با ايمان صالح، اخلاق حسنه و رفتار مشروع) و همچنين مجموعه پيام‏هاى آشكار و پنهان در آيات ديگر نيز هماهنگى و سازگارى داشته باشند. اعتبار اين ضابطه از آن جهت است كه مجموعه آيات قرآن، ساختمان به‏هم پيوسته‏اى را تشكيل مى‏دهند، (مطهرى، 1378، ج 1، ص 21) كه افزون برجريان از مبدأ واحد، مقصد واحدى را دنبال و با دلالت‏هاى آشكار و نهان خود، حقايق و معارف بلندى را بر عموم مخاطبان وحى عرضه مى‏كنند.

روح حاكم بر مجموعه پيام‏هاى قرآن، چنان هماهنگ و همسان است كه هرگونه تعارض و ناسازگارى را از ميان برمى دارد. معارف برآمده از ظاهر و باطن قرآن، مراتب و مدارج حقيقت واحدى هستند كه امكان هرگونه ناهماهنگى ميان آن مراتب، به‏كلّى منتفى است.

مطالب قرآن مفسّر يك‏ديگر است. از جهت باطن نيز همه معارف قرآن در همه مراحل باطنى آن، همسوى يك‏ديگر بوده، مفسّر يك‏ديگر است و هرگز اختلافى بين باطن‏ها و مراحل درونى قرآن وجود ندارد؛ زيرا مراحل درونى آن، مانند مظاهر بيرونى آن كلام خدا است و اگر از نزد غير خدا تنزّل مى‏يافت، حتما با هم مختلف بود؛ بنابراين، سراسر مطالب قرآن از همه جهت هماهنگ است؛ يعنى هم ظاهرها با هم، هم باطن‏ها با هم، هم پيوند هر ظاهر با باطن برتر از خود، همچنان محفوظ است (جوادى آملى، 1379، ج 1، ص 128).

تأكيد علاّمه طباطبايى بر اعتبار و جامعيت روش تفسيرى قرآن به قرآن نيز به نوعى تأكيد بر اين قاعده مهّم به شمار مى‏آيد (طباطبايى، ج 1، ص 11).

4. فهم ظاهر قرآن، مقدّمه راهيابى به بطن قرآن:

ظاهر آيات قرآن كه در قالب «لسان عربى مبين» در اختيار آدميان قرار گرفته، نخستين نقطه اتّصال ميان انسان و معارف وحى شده از ناحيه خداوند است. در صورتى كه اتّصال انسان با وحى آسمانى در اين نقطه تحقّق يابد، زمينه راهيابى به مراحل ژرف‏تر وحى براى وى فراهم مى‏شود.

سيوطى در بيان اين ضابطه، به نقل سخن برخى از انديشه‏وران پرداخته و چنين آورده است:

ولا يجوز التهاون فى حفظ التفسير الظاهر، بل لابّد منه اولاً، ان لايطمع فى الوصول الى الباطن قبل احكام الظاهر. ومن ادعّى فهم اسرار القرآن و لم يحكم التفسير الظاهر فهو كمن ادّعى البلوغ الى صدر البيت قبلَ ان يجاوز الباب (سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 171).

زركشى نيز فهم ظاهر قرآن را مقدّمه و كليد راهيابى به اسرار قرآن دانسته و بر فراگيرى تفسير ظاهر تأكيد كرده است (زركشى، 1421 ق / 2001 م، ج 2، ص 171). برخى ديگر از مفسّران نيز بر اهميّت ضابطه در دستيابى به معانى پنهان قرآن تأكيد كرده‏اند (آلوسى، 1405 ق / 1985 م، ج 1، ص 7).

5. وجود شواهد و قراين معتبر:

براى اطمينان از صحّت انتساب معانى پنهانى به‏دست آمده از آيات به خداوند بزرگ، لازم است شاهد يا قرينه معتبرى اعمّ از لفظى يا معنوى بر صحّت معناى مورد ادّعا اقامه شود تا انتساب آن معنا به خداوند همراه با حجّت و دليل باشد. گرچه ممكن است با ذكر ضابطه اوّل (تناسب معناى پنهان با ظاهر آيه) از ذكر مستقل اين ضابطه بى نياز باشيم، اهميّت مسأله بطون سبب شده است تا برخى از دانشمندان بر اين ضابطه به‏طور جداگانه تأكيد ورزند.

شاطبى شرط دوم صحت انتساب معناى باطنى به قرآن را وجود شواهد و قراين تأييد كننده‏اى از اين دست مى‏داند و بر لزوم آن اين‏گونه دليل مى‏آورد:

فلانه ان لم يكن له شاهد فى محل آخر، او كان له معارض صار من جملةِ الدعّاوى الّتى تُدعى على القرآن، والدعوى المجردة غير مقبولة باتفاق العلماء (قاسمى، 1398 ق / 1978 م، ج 1، ص 67).

زرقانى نيز شرط سوم اعتبار تفسير اشارى را تأييد آن به‏وسيله شواهد شرعى و قراين معتبر خارجى دانسته است (زرقانى، ج 2، ص 91).

توجّه دقيق به ضوابط پنجگانه پيشين و به‏كارگيرى آن‏ها در فهم و تفسير قرآن كريم سبب مى‏شود تا اوّلاً درك و شناخت لايه‏هاى ناآشكار آيات، روشمند، و هر گونه نابسامانى و هرج و مرج احتمالى در اين عرصه منتفى شود و ثانيا راه بر فهم‏ها و تفسيرهاى پلوراليستيك و متباين از آيات قرآن مسدود شود و ثالثا: شناخت‏ها و تفسيرهايى كه در گستره زمان و به تناسب نيازهاى عصرها و نسل‏ها از آيات قرآن به دست مى‏آيد (برفرض روشمند بودن)، همواره متكامل و در طول همديگر قرار گيرند.

با دقّت در آن‏چه به اختصار گذشت، براين نكته ظريف واقف مى‏شويم كه ابديت و اعتبار جاودانه كتاب آسمانى قرآن، در پرتو ژرفاى بى پايان آن (بطون) و با لحاظ ضوابطى اين‏گونه، بسيار منطقى و معقول مى‏نُمايد ضمن آن‏كه دو ويژگى «ثبات» و «محدوديت» ظاهرى آيات نيز همچنان پابرجا خواهند ماند. چنين خلودى را هرگز نمى‏توان براى هيچ اثر بشرى سراغ گرفت؛ از اين‏رو مى‏توان آن را وجهى از وجوه اعجاز جاودانه قرآن كريم به شمار آورد.

منابع

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، صبحى صالح.

3. آخوندخراسانى، محمّدكاظم: كفاية‏الأصول، دوم، المكتبة العلمية‏الأسلامية، تهران، 1364 ش.

4. آلوسى، سيدمحمود: روح المعانى، ادارة الطباعة المنيرية، مصر [بى‏تا].

5. ابن منظور: لسان العرب، دار صادر، 1997 م، بيروت.

6. بازورى، محمّدعلى: الغيب و الشهادة، دارالقارى، بيروت، [بى‏تا].

7. بروجردى، حسن: نهاية‏الأصول، انتشارات ايران، قم، 1375 ق.

8. جعفرى، محمّدتقى: ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1371 ش.

9. جنابذى، سلطان محمّد: بيان السعاده، دانشگاه تهران، تهران، [بى‏تا].

10. خمينى، روح‏اللّه‏: تفسير سوره حمد، چهارم، مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، 1378 ش.

11. خمينى، روح‏اللّه‏: شرح دعاى سحر، مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، 1374 ش.

12. خويى، ابوالقاسم: محاضرات، دارالهادى للمطبوعات، سوم، قم، 1410 ق.

13. ذهبى، محمّد حسين: التفسير والمفسرون، دارالأرقم، بيروت، [بى‏تا].

14. ذهبى، محمّد حسين: التفسير والمفسرون، دوم، دارالكتب الحديثه، قاهره، 1396 ق / 1976 م.

15. راغب اصفهانى: مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودى، دار القلم و دمشق و دارالشاميّه بيروت، 1416 ق / 1996 م.

16. زرقانى، محمّدعبدالعظيم: مناهل العرفان فى علوم القرآن، داراحياء الكتب العربية، مصر، [بى‏تا].

17. زركشى، بدرالدين: البرهان فى علوم القرآن، دارالفكر، بيروت، 1421 ق / 2001 م.

18. سبحانى، جعفر: منشور جاويد قرآن، كتابخانه اميرالمؤمنين، اصفهان، 1360 ش.

19. سيوطى، جلال‏الدين: الأتقان فى علوم القرآن، دارالمعرفة، بيروت، [بى‏تا].

20. شيرازى، صدرالدين: مفاتيح الغيب، مؤسّسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1363 ش.

21. صادقى، محمّد: الفرقان، انتشارات فرهنگ اسلامى، تهران.

22. طالقانى، سيدمحمود: پرتويى از قرآن، سوم، شركت سهامى انتشار، تهران، [بى‏تا].

23. طباطبايى، سيدمحمّد حسين: الميزان فى تفسير القرآن، جامعه مدرسين حوزه علميه، قم، بى‏تا.

24. طباطبايى، سيدمحمّد حسين: قرآن در اسلام، دهم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1379 ش.

25. طوسى، محمّدبن حسن: التبيان فى تفسير القرآن، المطبعة العلمية، نجف، 1376 ق / 1975 م.

26. عاملى اصفهانى ابوالحسن: مرآة الأنوار و مشكوة‏الأسرار، تهران، چاپ سنگى، 1303 ق.

27. عراقى، ضياءالدين: نهاية‏الأفكار، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1364 ش.

28. عيّاشى، محمّدبن مسعود: تفسيرالعيّاشى، مؤسّسه الأعلمى للمطبوعات، بيروت، 1411 ق، 1991 م.

29. فيض كاشانى، ملّا محسن: تفسيرالصافى، كتابفروشى اسلاميه، تهران، 1374 ق.

30. قاسمى، احمد جمال‏الدين: محاسن التأويل، دارالفكر، بيروت، 1398ق / 1978 م.

31. كلينى، محمّدبن يعقوب: اصول كافى، انتشارات علمية اسلاميه، تهران، [بى‏تا].

32. مجتهد شبسترى، محمّد: هرمنوتيك كتاب و سنت، طرح نو، تهران، 1375 ش.

33. مجلسى، محمّدباقر: بحارالانوار، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1403 ق.

34. محمود غراب، محمّد: رحمة من الرحمن فى تفسير و اشارات القرآن، مطبعة نفر، دمشق، 1410 ق.

35. مشهدى، ميرزا محمّد: كنزالدقايق و بحرالغرايب، دوم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1414 ق.

36. مطهرى، مرتضى: آشنايى با قرآن، يازدهم، صدرا، تهران، 1379 ش.

37. مظفر، محمّدرضا: اصول الفقه، دوم، دارالنعمان، نجف، 1386 ق / 1966 م.

38. معرفت، محمّدهادى: تفسير و مفسّران، مؤسسه فرهنگى التمهيد، قم، 1380 ش.

39. معرفت، محمّدهادى: علوم قرآنى، مؤسّسه فرهنگى التمهيد و سازمان سمت، تهران، 1379 ش.

40. معرفت، محمّدهادى: فصلنامه پژوهش‏هاى قرآنى، ش 21 و 22، مشهد، تابستان و پاييز 1379 ش.

41. معين، محمّد: فرهنگ فارسى (متوسّط)، چهارم، مؤسّسه انتشارات اميركبير، تهران، 1360 ش.

42. مولوى، جلال‏الدين: مثنوى معنوى، هفتم، نشر طلوع، تهران، 1379 ش.

43. نهاوندى، محمّدبن عبدالرحيم: نفحات الرحمن، مطبعه علمى، تهران، [بى‏تا].

1 عضو هيأت علمى دانشگاه الزهراء.

تاريخ دريافت: 27/3/82تاريخ تأييد: 3/6/82.