مريم عليزاده
يكى از دغدغه هايى كه همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته پرسش بنيادين، هدف از آفرينش است. انسان در جستجوى پاسخ به اين پرسش به هر درى زده تا پاسخى شايسته يافته و از بى معنايى و بى هويتى رهايى يابد. وقتى به خود مى نگرد در يك فضاى بى آغاز و بى انجامى خود را مى بينند كه اول و آغاز آن برايش ناشناخته است. پس پرسش هاى فرعى ديگرى خود را نمايان مى سازد كه از آن جمله از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود، به كجا مى روم و وطن آخرم كجاست؟
پاسخ هايى كه موجب آرامش اوست، پاسخ هايى است كه به زندگى اش معنا بخشيده او را از حالت معلّق در بى كران چون خاشاكى بى چيز بر آن رهايى مى بخشد. اين پاسخ ها بيشتر از سوى پيامبران و يا فلاسفه داده شده است. اين پاسخ ها مى كوشد تا وضعيت او را در نظام هستى روشن نموده و آغاز و انجام او را در حدّ توان بنماياند. يكى از روشن ترين پاسخ ها كه افزون بر معنا بخشى به زندگى انسان، هدف از آفرينش و جايگاه او را به خوبى روشن مى سازد، پاسخ هايى است كه پيامبران الهى به ويژه قرآن داده است. در اين پاسخ انسان مى يابد كه آغاز و انجام او از خداست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُون» و هدف از آفرينش رسيدن به كمال مطلوب و لقاءالله اختيارى است كه جز به تعبد و تعقل و تيقّن امكان ناپذير است: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِين» ; «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَان» ;«وَ بِالأَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون»
با يافتن اين پاسخ به خواسته درونى ـ عقلانى و عاطفى ـ خود يعنى آرامش و آسايش نيز مى رسد. مفهومى كه در واژه سعادت آن را مى جويد و در پى آن كدح و تلاشى جانكاه از خود نشان مى دهد: «يَـأَيُّهَا الاِْنسَـنُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَـقِيه»
هدف نهايى و مطلوب ذاتى انسان چيزى جز سعادت نيست كه برخاسته از «حبّ ذات» است. انسان به طور فطرى در پى بدست آوردن آن است; از اين رو اين مسأله نه تنها چون و چرا بردار نيست بلكه در پرتو آن هدف و هر كار ديگرى توجيه و تبيين مى شود.
بنابراين سعادت به عنوان هدف اصلى براى خود انسان مطرح است ـ و انسان به طور فطرى و ذاتى مى كوشد تا به آن برسد. خوشبختى كه در سايه آسايش و آرامش فراهم مى آيد، خوشبختى فرا زمانى و بيرون از دايره تنگ زمانى است; و اين جز با پيوستگى و بستگى به ذات لايزال خداوندى امكان ناپذير است از اين رو به سوى آن كدح، تلاش و حركت دارد تا با پيوستگى و بستگى تام و تمام به خداوند لايزال سعادت دايم را در آغوش گيرد.
ملاك سعادت و شقاوت در معارف قرآن، لذت و رنج ابدى است; به اين معنا كه اسلام به ويژه قرآن در معناى سعادت و شقاوت تغييرى نمى دهد و در اين زمينه مفهوم جديدى را مطرح نمى كند كه از دسترس درك و فهم مردم به دور باشد; بلكه سعادت را به همان معناى رايج لذت پايدار و شقاوت را به معناى عرفى رنج و الم بيشتر مى داند ولى در مصداق آن دو تغيير مى دهد و چون لذايذ و آلام دنيوى دوام و ثباتى ندارد، لذايذ و آلام ابدى جهان آخرت را به عنوان مصاديق صحيح و حقيقى سعادت و شقاوت مطرح مى كند.
از نظر قرآن رسيدن به سعادت و خوشبختى پايدار و ابدى تنها با انجام افعال و اعمال اختيارى امكان پذير است و بدون آن ها دستيابى و تحصيل سعادت امرى ناشدنى است; بنابراين تحصيل سعادت تنها به معناى انجام اعمال اختيارى است كه به عنوان عامل پديدآورنده سعادت مى باشد; و انسان تنها به اين طريق مى تواند به آن برسد; زيرا سعادت كه مطلوب ذاتى انسان است خود در زمره ى افعال اختيارى انسان قرار نمى گيرد بلكه با تحقق عواملى سعادت تحقق مى يابد; پس بايد افعال اختيارى يا «عواملى» كه در قرآن به عنوان عامل، زمينه ساز و وسيله ى رسيدن به سعادت معرفى شده است، تبيين گردد و موانع بازدارنده دانسته شود.
در اين نوشتار تنها به بخشى از عوامل سعادت اشاره شده و تفصيل آن را به كتاب هاى تفسيرى، اعتقادى و اخلاقى ارجاع مى دهيم.
«وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلَـمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَـسِرِين; و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد; و او در آخرت، از زيان كاران است».
آيه ى شريفه بيان گر اين نكته است كه مسلمانان (كسانى كه در برابر خدا تسليم هستند) بهره مند از سعادت و مصون از زيان كارى در آخرتند.
و هم چنين از آيه كريمه: «وَلَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْكِتَـبِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم; و اگر اهل كتاب (به چنين برنامه و آيين درخشانى) ايمان آورند. براى آن ها بهتر است». برداشت مى شود كه اسلام، برترين آيين در ميان ساير اديان (دين يهود و نصارا) براى سعادت بشر است.
بنابراين اسلام يكى از عوامل رسيدن به سعادت و رستگارى ابدى و حقيقى به شمار مى آيد، كه با پذيرش و عمل به دستورات و مبانى آن، انسان به خوشبختى و كاميابى خواهد رسيد.
«وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون; و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان رستگارند».
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه قرآن سراسر نور و روشنگر راه رستگارى است، و تمسّك به آن موجب هدايت، رستگارى و سعادت انسان مى شود.
بايد توجه داشت كه، قرآن مردم را به استوارترين راه هدايت مى كند. كتابى است عزيز و ارجمند كه باطل را مطلقاً در آن راهى نيست، و از جانب خداى كريم ستوده نازل شده است. براى عالميان تذكر و بيدارى است. حقائق و امثال آن به صورت هاى گوناگون بيان گرديده تا مردم متذكّر و بيدار گردند. كتابى است عظيم، مجيد، مبين، كريم كه جنّ و انس از آوردن نظير آن عاجزند.
رسول خدا(ص) به قرآن بسيار اهميت مى داد و در تعليم و به كار بستن آن سعى خاص مبذول مى كرد. آرزومند بود كه اين كلام دلنشين خدا در دل ها بنشيند و قلوب را كه مركز فرماندهى وجوداند، مسخّر كند مى فرمود: «لا يعذّب الله قلباً وعى القرآن; قلبى كه ظرف قرآن باشد از عذاب خدا به دور است». پيامبر اكرم(ص) دو چيز را بيشتر سفارش مى كرد و آن دو را بس مهم مى خواند: قرآن و اهل بيت، مى فرمود: «إنّى تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى أهل بيتى ما إن تَمَسّكم بهما لن تضلّوا أبداً أنّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض; دو چيز وزين و پرارزش در ميان شما مى گذارم كتاب خدا و اهل بيت من، اگر به آن دو چنگ زنيد و از آن دو پيروى كنيد اصلاً گمراه نخواهيد شد، آن دو تا لحظه ايى كه در حوض كوثر پيش من آيند از هم جدا نمى شوند».
اين همه سفارش و توصيه و آن همه اهميّت و تلاش براى آن بود كه قرآن ضامن سعادت و رفاه هر دو جهان است.
بنابراين مى توان گفت: قرآن تنها كتابى است كه راه هاى سعادت و خوشبختى را نشان مى دهد و عمل به دستورات آن ضامن سعادت انسان است; و بدين جهت يكى از بزرگ ترين وظائف مسلمين در حال حاضر ترويج، تعليم و تعلم و رو آوردن به قرآن است.
«تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّـت تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَـرُ خَــلِدِينَ فِيهَا وَذَ لِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيم; اين ها مرزهاى الهى است; و هركس خدا و پيامبرش را اطاعت كند (و قوانين او را محترم بشمرد) خداوند وى را در باغ هايى از بهشت وارد مى كند كه همواره، آب از زير درختانش جارى است; جاودانه در آن مى مانند، و اين پيروزى بزرگى است».
از اين آيه كريمه چنين استنباط مى شود كه ملتزم بودن به احكام اسلام، انسان را به راه سعادت و رستگارى يارى مى دهد.
تفسير انوار درخشان در ذيل آورده است:
حدود، عبارت از احكام الهى است كه انتظام زندگى فرد و اجتماع بر آن ها استوار است; مانند: رعايت بر ايتام و كودكان بى سرپرست احكام و وصيّت و دين كه رعايت حقوق فرد و اجتماع و انتظام معيشت به آن ها وابسته است
از اين رو به وسيله ى التزام به احكام اسلام مى توان راه سعادت را پيموده و هنگام رستاخيز نيز به نعمت هاى جاويد متنعّم بود و رستگارى همانا خشنودى و كرامت نزد پروردگار است.
در تفسير راهنما پيرامون احكام الهى چنين آمده است:
احكام الهى براى انسان مصلحت است، و عامل و تضمين كننده ى خير و سعادت او مى باشد.
و علاّمه طباطبايى در الميزان مى گويد:
اسلام سعادت و شقاوت در دنيا را نتيجه ى امتثال و مخالفت تكليف مى داند.
«وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا; و هركس اطاعت خدا و رسولش كند، به رستگارى (و پيروزى) عظيمى دست يافته است».
اين آيه شريفه اشاره به اين نكته مهم دارد كه هر كس خدا و پيامبرش را مطيع و فرمانبردار باشد، به سعادت، رستگارى و فوز عظيمى دست مى يابد .
«وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَــلَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً* يَـوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَنًا خَلِيلاً; و به (خاطرآور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم * اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم!»
آيات فوق در بردارنده ى اين پيام است كه پيامبران، ارائه دهنده ى راه و روش زندگى سعادتمندانه مردم هستند; لذا همراهى با آن ها موجب سعادت و خوشبختى افراد خواهد بود.
و به عبارتى، خداوند متعال پيامبران را براى هدايت و راهنمايى مردم برگزيد و و حى خود را مخصوص آنان گردانيد. آنان براى تزكيه و تعليم مبعوث شده اند، آنان آمده اند تا با ترغيب انسان ها به فراگيرى علوم كسب آگاهى ها، ريشه هاى جهالت را كه مايه ى بسيارى از شقاوت ها و بدبختى ها است، بخشكانند، و با پرورش روح آدمى وى را به كمال برسانند. آنان مبلّغانى هستند كه قوانين سعادتمندى بشر را از جانب خدا به ما مى رسانند و اين ما هستيم كه بايد هماره و پيرو آنان باشيم و با وساوس شيطانى و تمايلات نفسانى و دوستان گمراه مبارزه كرده و خود را از تعلّقات دنيوى برهانيم و براى رسيدن به هدف نهايى يعنى رضا و خشنودى بارى تعالى و لقاء حضرت حق از هيچ كوششى فرو گذار ننماييم.
بنابراين براساس اين آيات، يكى از عوامل سعادت و خوشبختى همراهى با پيامبران و پيامبر اكرم(ص) است. و اگر پرسيده شود، امروزه ما چه طور همراهِ پيامبر(ص) باشيم؟ مى گوييم: روشن است امروزه اگر پيامبر جسماً در ميان ما حضور ندارد، اما راه و روش و سيره و كتاب او در ميان ما حضور دارد. انسان طالب سعادت مى تواند با پيروى از سيره نبوى ـ كه در قرآن و كتاب هاى حديثى و تاريخى بيان شده ـ به زندگى سعادتمندانه و خوشبختى كامل برسد.
«اعْبُدُواْ رَبَّكُمْ... لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ; پروردگارتان را عبادت كنيد... شايد رستگار شويد».
اين آيه شريفه بيان گر اين پيام است كه عبادت كردن خدا به طور مطلق باعث رستگارى و سعادت فرد مى شود.
انسان با عبادت خدا به مقام عبوديت مى رسد، مقامى كه همه چيز در آن جمع است. بندگى خدا يعنى وابستگى مطلق به او، يعنى در برابر اراده ى او از خود اراده اى نداشتن، و در همه حال سر به فرمان او نهادن. و يعنى بى نيازى از غير او، و بى اعتنايى به ماسوى الله، و تنها چشم بر لطف او دوختن، و اين همان اوج تكامل و سعادت انسان و برترين شرف و افتخار او است.
به عبارتى، تنها راه كسب كمال واقعى رسيدن به سرمنزل مقصود، عبادت و معرفت خداوند متعال است، چرا كه او مى فرمايد: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون; من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند» وقتى انسان خداوند را به تمام معنا شناخت و او را عبادت نمود، مراتب كمال را مى پيمايد و نمونه ى انسان كامل مى گردد، و اين يعنى رسيدن به سعادت حقيقى و ابدى.
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون * الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَـشِعُونَ...الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَ تِهِمْ يُحَافِظُون; مؤمنان رستگار شدند، آن ها كه در نمازشان خشوع دارند;... و آن ها كه بر نمازهايشان مواظبت مى نمايند».
تفسير راهنما در ذيل آيات آورده است:
اهميت دادن به اقامه نماز، مواظبت بر انجام به موقع آن، و پرهيز از سهل انگارى در اداى آن، يكى از عوامل فلاح و رستگارى و سعادت اخروى است.
علماى اخلاق و سير و سلوك همواره به پويندگان كوى سعادت اعلام مى دارند كه اقامه ى نماز يكى از بهترين عوامل سير و سلوك معنوى و تقرّب الى الله است. خداوند سبحان، كه به آفرينش انسان و طريق تكامل او از هر فرد ديگرى آگاه تر مى باشد، نماز را تشريع نمود و به وسيله پيامبر(ص) در اختيار انسان ها قرار داد، تا براى سعادت و استكمال خويش از آن بهره گيرد... .
انسانى كه طالب سعادت و كمال است در مرتبه ى اول بايد فرايض و واجبات را به همان كيفيت مشروع انجام دهد و اگر با اخلاص و حضور قلب آن ها را انجام دهد بهترين وسيله براى قرب و نزديكى به خداوند مى باشد. البته اگر واجبات را آدمى ترك كند با انجام دادن مستحبات به جايى نمى رسد و اصلاً قرب الى الله پيدا نمى كند. اما بعد از انجام فرايض، مى تواند به وسيله ى نوافل و مستحبات نزديكى و قرب بيشترى يافته و به مقامات عالى نايل گردد.
و به عبارت ديگر، اگر انسان به اسرار نماز و آثار آن در فضاى زندگى بذل و توجه كند، در اين راه از هيچ كوششى دريغ نورزد و با دو بال فكر و ذكر به سوى آسمان كمال پرواز كند. نمازى كه در اول وقت خوانده شود و به زيور حضور قلب آراسته شده باشد و توأم با خضوع و خشوع باشد آدمى را به سر منزل سعادت و خوشبختى مى رساند.
پس با توجه به آيات فوق و مطالب مطرح شده مى توان نتيجه گرفت كه انسان با اقامه ى نماز همراه با خشوع و خضوع و مواظبت بر آن، به سعادت دنيوى و اخروى خواهد رسيد، از اين رو چه خوب است انسان در نماز خشوع و خضوع را رعايت كند.
نمونه هاى فراوانى از انسان هاى سعادتمند در تاريخ وجود دارد كه عامل اصلى سعادت آنان براساس رعايت كردن و مواظبت نمودن بر اقامه نماز اول وقت همراه با خشوع و خضوع بوده است، و سر آمد آنان در عصر حاضر عبارتند از: امام خمينى(ره)، علامه طباطبائى مفسر قرآن، علامه و فيلسوف شهيد مطهرى، شهيد رجائى، و سخن معروف او عبارت بود از اين كه: «به كار بگو وقت نماز است، به نماز نگو كار دارم».
«اذْكُرُواْ اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُون; و خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار شويد».
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه، ذكر و ياد خدا به طور دائم از عواملى است كه انسان را به سعادت ابدى مى رساند.
تفسير نمونه ذيل آيه آورده است:
شك نيست كه منظور از ياد خدا تنها ذكر لفظى نيست، بلكه خدا را در درون جان حاضر ديدن و به ياد علم و قدرت بى پايان و رحمت وسيعش بودن است.
هنگامى كه نام خدا برده مى شود يك دنيا عظمت، قدرت، علم و حكمت در قلب انسان متجلّى مى گردد، چرا كه او داراى اسماء حسنى و صفات عليا و صاحب تمام كمالات، و منزّه از هر گونه عيب و نقص است.
توجه مداوم به چنين حقيقتى كه داراى چنان اوصافى است روح انسان را به نيكى ها و پاكى ها سوق مى دهد، و از بدى ها و زشتى ها پيراسته مى دارد; و به تعبير ديگر بازتاب صفات او در جان انسان تجلّى مى كند.
توجه به چنين معبود بزرگى موجب احساس حضور دائم در پيشگاه او است. و با اين احساس فاصله انسان از گناه و آلودگى بسيار زياد مى شود.
ياد او، يادآورى و مراقبت او است، ياد حساب و جزاى او است، ياد دادگاه عدل او و بهشت و دوزخ او است و چنين يادى است كه جان را صفا، و دل را نور و حيات مى بخشد.
روايات در اهميت ياد خدا فراوان است، ولى به مناسبت بحث، فقط به حديثى كوتاه و پرمعنى از امام صادق(ع) بسنده مى كنيم:
عن أبي عبدالله قال:
«مَنْ أَكْثَرَ ذِكرَ الله عزّوجلّ أَظَلَّه اللهُ فى جَنَّتِه; هر كس بسيار ياد خدا كند خدا او را در سايه لطف خود در بهشت برين جاى خواهد داد».
«فَاذْكُرُواْ ءَالآَءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون; پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد، شايد رستگار شويد».
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه يادآورى نعمت هاى الهى، داراى تأثيرى بسزا در توجه آدمى به خدا و دستيابى به رستگارى است.
اندكى دقت نمودن در نعمت هاى خدا، از جمله: خلقت انسان، آفرينش درختان و گياهان، آفرينش زمين و آسمان، خلقت ميوه ها و حبوبات و گل ها و گياهان، با جزئيات و ريزه كارى ها و اسرارى كه در هر يك نهفته است كافى است كه حس شكرگزارى را در انسان برانگيزد، و او را به دنبال عرفان و شناخت مبدأ اين نعمت ها بفرستد.
از اين رو اگر انسان هر چند مدتى، يادآور نعمت هاى خداوند باشد، به طورى كه اين يادآورى باعث قدردانى و شكرگزارى از نعمت هاى خدا واقع گردد، خداوند به او پاداشى چون: سعادت و رستگارى عطا خواهد كرد.
«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون; بايد از ميان شما، جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند. و آن ها همان رستگارانند».
تفسير راهنما در ذيل آيه آورده است:
تنها دعوت گران به خير و امر كنندگان به معروف و نهى كنندگان از منكر، اهل رستگارى هستند.
در تفسير نمونه نيز آمده است:
در آيه ى فوق دستور داده شده كه همواره در ميان مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفه ى بزرگ اجتماعى را انجام دهند، مردم را به نيكى ها دعوت كنند، و از بدى ها باز دارند. و در پايان آيه تصريح مى كند كه فلاح و رستگارى تنها از اين راه ممكن است.
بنابراين از آيه شريفه فوق استفاده مى شود كه دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر، در رستگارى و سعادت فرد و جامعه و نقش بنيادين دارد. و اگر اين دو اصل در جامعه ى امروزى اعمال شود; يعنى هر كس به اندازه ى توان، اقدام جدى نسبت به امر معروف و نهى از منكر داشته باشد. به طور يقين و قطع فرد و هم جامعه به راه راست و رستگارى نائل خواهد شد.
«فَاتَّقُواْ اللَّهَ يَـأُوْلِى الاَْلْبَـبِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون; از (مخالفت) خدا بپرهيزيد اى صاحبان خرد، شايد رستگار شويد».
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه سعادت دنيا و آخرت، در گرو تقوا و پرهيزگارى است. بنابراين با توجه به آيه، صاحبان عقل و خرد، از طريق تقوا و مراقبت امر و نهى خدا، به سعادت در دنيا و آخرت نائل مى گردند.
آيةلله مصباح يزدى در كتاب اخلاق در قرآن مى گويد:
«تقوا» در قرآن به عنوان عامل سعادت و رستگارى انسان معرفى شده و رعايت آن، مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است... .
در آيات فراوانى، خود «تقوا» يا مصاديق آن و كارهايى كه رنگ تقوا دارند، با تعابير مختلف، به عنوان عامل سعادت ابدى و اخروى و مجوّز ورود به بهشت معرفى شده است.
تقوا و نجات از مشكلات: قرآن كريم مى فرمايد: «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا; و هر كس تقوا الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم كند».
يكى از اميد بخش ترين آيات قرآن، همين آيه از سوره طلاق است كه تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضيا مى بخشد، پرده هاى يأس و نوميدى را مى درد، شعاع هاى حيات بخش اميد را به قلب مى تاباند، و به تمام افراد پرهيزگار با تقوا وعده نجات و حل مشكلات مى دهد.
در حديثى از ابوذر غفارى نقل شده كه، پيامبر(ص) فرمود: من آيه اى را مى شناسم كه اگر تمام انسان ها دست به دامن آن زنند براى حل مشكلات آن ها كافى است، پس آيه «وَ مَن يَتَّقِ...» را تلاوت فرمود و بارها آن را تكرار كرد.
به طور يقين مى توان گفت يكى از مشكلات انسان هاى عصر حاضر اين است كه براى رسيدن به سعادت و رستگارى بى راهه مى روند و نمى دانيم سعادت كجاست؟ ولى طبق بيان آيه ى فوق يكى از راه هاى رسيدن به سعادت تقوا است. و اگر انسان خداترس باشد حتماً خداوند او را در رسيدن به سعادت و فلاح يارى خواهد كرد.
الف) «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى; به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد)، رستگار شد».
اين آيه و آيات بعد آن، اشاره به نجات اهل ايمان و عوامل اين نجات دارد. و دلالت دارد بر اينكه تزكيه، يكى از عوامل فلاح، رستگارى، پيروزى، نجات و سعادت است.
منظور از تزكيه; در لغت ـ چنان كه راغب در مفردات آوردهـ به معنى نمو و رشد است. ولى در اصطلاح علمى معنى وسيعى دارد، لذا تفسيرهاى گوناگون از آن كرده اند، از جمله:
1. پاكسازى روح از آلودگى شرك;
2. پاكسازى از اخلاق رذيله;
3. پاكسازى عمل از محرّمات;
4. پاكسازى مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا.
اگرچه تمام اين تفسيرها ممكن است در معنا گسترده آيه جمع باشد; ولى آيه صراحت دارد به اين مطلب كه يكى از عوامل رسيدن به سعادت، تزكيه است. انسان اگر سعى كند تزكيه نفس و روح و جان داشته باشد، بر حسب اين آيه به مقام سعادت مى رسد، و در قيامت جزء گروه سعادتمندان خواهد بود.
ب) «قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَكَّهَا; ]سوگند به اين ها[ كه هركس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده».
سوگندهاى پى در پى و مهمى كه در آغاز سوره ى شمس آمده است; بيشترين تعداد سوگندهاى قرآن را در خود جاى داده و به خوبى نشان مى دهد كه مطلب مهمى در اين جا مطرح است، مطلبى به عظمت آسمان ها و زمين و خورشيد وماه، مطلبى سرنوشت ساز و حيات بخش، آن مطلب عبارت از اين است كه: رستگارى بدون تهذيب نفس ممكن نيست.
آرى رستگارى از آن كسى است كه نفس خويش را تربيت كند، و رشد و نمو دهد، و از آلودگى به خُلق و خوى شيطانى و گناه و عصيان و كفر پاك سازد، و در حقيقت مسأله اصلى زندگى انسان نيز همين تزكيه است، كه اگر باشد سعادتمند است والاّ بدبخت و بينوا.
پس اين آيه هم چون آيه ى اول، صراحت دارد در اين كه قرآن شريف، تزكيه نفس و تخلّق به اخلاق حميده را عامل رستگارى و راه وصول به سعادت معرفى كرده، و فساد اخلاق را منشأ بدبختى و مايه ى زيان و ضرر شناخته است.
«فَأمّا مَنْ... عَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى أنْ يَكُونَ مِنَ المُفْلِحينَ; اما كسى كه... عمل صالحى انجام دهد، اميد است از رستگاران باشد».
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه يكى از عوامل رستگارى و سعادت مردم انجام اعمال صالح است.
جويندگان راه سعادت مى توانند با انجام اعمال صالح ـ كه در كتاب هاى روايى و اخلاقى ذكر شده است ـ هم در دنيا و هم در آخرت خود را به سعادت و كاميابى برسانند.
از جمله ى اعمال صالح، پيش قدمى در كارهاى خير است; در همين زمينه خداوند مى فرمايد: «أُوْلَـئِكَ يُسَـرِعُونَ فِى الْخَيْرَ تِ وَ هُمْ لَهَا سَـبِقُون; (آرى) چنين كسانى در خيرات سرعت مى كنند و از ديگران پيشى مى گيرند (و مشمول عنايت ما هستند)».
در واقع خيرات و نيكى هاى و سعادت واقعى، آن نيست كه غرق شده گان در ناز و نعمت و غافلان مغرور به دنيا مى پندارند، خير و سعادت و بركت براى گروه مؤمنانى است كه داراى ويژگى هاى اعتقادى و اخلاقى كه در سوره ى مؤمنون ذكر شده هستند، و به دنبال آن در انجام اعمال صالح پيش قدمند.
«تُوبُوا إلى اللهِ جَميعاً أَيُّهَ المؤمِنُون لَعَلَّكُم تُفْلِحون; همگى به سوى خدا بازگرديد، اى مؤمنان تا رستگار شويد».
از آيه ى شريفه فوق استفاده مى شود كه يكى از عوامل سعادت و رستگارى انسان ها توبه و بازگشت از گناهان به سوى خداوند متعال است.
توبه به معنى بازگشت از گناه به سوى خدا آمده است.
در تفسير نمونه ذيل آيه شريفه آمده است:
اگر در گذشته كارهاى خلافى انجام داده ايد اكنون كه حقايق احكام اسلام براى شما تبيين شد از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آئيد كه رستگارى تنها بر در خانه او است، و بر سر راه شما لغزشگاه هاى خطرناكى وجود دارد كه جز با لطف او نجات ممكن نيست، خود را به او بسپاريد.
بنابراين آنان اميد دارند به سعادت برسند، در مرحله اول بايد از تمام گناهانى كه مرتكب شده اند توبه كنند و تصميم بگيرند ديگر دنبال گناه نروند، و قطعاً خداوند بر طبق وعده اى كه در اين آيه و آيات ديگر داده است توبه توّابين را مى پذيرد و بر وعده خود عمل مى كند و انسان را به سوى سعادت يارى مى دهد; زيرا كه در دعاى جوشن كبير مى خوانيم: «يا مَن وَعْدُه صادقٌ; اى كسى كه وعده ى او راست است» و «يا صادقاً لايُخْلِفُ; اى راستگويى كه خلف وعده نمى كند».
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ...ابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ...لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون; اى كسانى كه ايمان آورده ايد وسيله اى براى تقرب به او ]خدا[ بجوييد، باشد كه رستگار شويد».
موضوع مهمى كه در اين آيه مطرح شده، دستورى است كه درباره ى انتخاب «وسيله» به افراد باايمان داده شده است.
«وسيله» در اصل به معنا تقرّب جستن و يا چيزى كه باعث تقرّب به ديگرى از روى علاقه و رغبت مى شود مى باشد.
بنابراين مى توان گفت: «وسيله» در آيه ى فوق معنى بسيار وسيعى دارد، و هر كار و هر چيزى را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مى شود، شامل مى گردد. مهم ترين آن ها: ايمان به خدا و پيامبر اكرم(ص); جهاد; عبادات هم چون: نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا: هم چنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاق هاى پنهانى و آشكار; هم چنين هر كار نيك و خير مى باشد.
و نيز شفاعت پيامبران و امامان و بندگان صالح خدا كه طبق صريح قرآن، موجب تقرّب به پروردگار مى گردد، در مفهوم وسيع «وسيله» داخل است.
و هم چنين پيروى از پيامبر و امام و گام نهادن در جاى گام آن ها; زيرا همه ى اين ها موجب نزديكى به ساحت قدس پروردگار مى باشد حتى سوگند دادن خدا به مقام پيامبران و امامان و صالحان كه نشانه ى علاقه ى به آن ها و اهميت دادن به مقام و مكتب آنان مى باشد جزء اين مفهوم وسيع است.
بنابراين يكى از عوامل مهم در رسيدن به سعادت و رستگارى و كمال «توسل» است. و به تجربه ثابت شده است كه انسان هاى زيادى با متوسل شدن به پيامبر(ص) و ائمه(ع) و حتى به امام زادگان(ع) به سعادت و خوشبختى رسيدند.
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ...رَابِطُواْ...لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون; اى كسانى كه ايمان آورديد... از مرزهاى خود مراقبت كنيد... شايد رستگار شويد».
از اين آيه كريمه برداشت مى شود كه يكى از عوامل سعادت فرد و جامعه، مراقبت و محافظت كردن از مرزهاى عقيدتى، فرهنگى، اجتماعى و جغرافيائى اسلام است.
تفسير نمونه ذيل آيه چنين آورده است:
مرابطه به معنا مراقبت از مرزها آمده است; زيرا سربازان و مركب ها و وسايل جنگى را در آن محلّ نگاهدارى مى كنند.
اين جمله به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدّات كشورهاى اسلامى مى دهد، تا هرگز گرفتار حملات غافل گيرانه ى دشمن نشوند، و نيز به آن ها دستور آماده باش و مراقبت هميشگى در برابر حملات شيطان و هوس هاى سركش مى دهد، تا غافل گير نگردند. و لذا در بعضى از روايات از على(ع) اين جمله، به مواظبت و انتظار نمازها يكى بعد از ديگرى تفسير شده است، زيرا كسى كه با اين عبادت مستمرّ و پى در پى دل و جان خود را بيدار مى دارد هم چون سربازى است كه در برابر دشمن حالت آماده باش به خود گرفته است.
خلاصه اين كه مرابطه معنى وسيعى دارد كه هر گونه آمادگى براى دفاع از خود و جامعه ى اسلامى را شامل مى شود. در فقه اسلامى نيز در باب جهاد بحثى تحت عنوان مرابطه يعنى آمادگى براى حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالى دشمن ديده مى شود كه احكام خاصى براى آن بيان شده است.
در بعضى از روايات به علما و دانشمندان نيز مرابط گفته شده است. امام صادق(ع) طبق روايتى مى فرمايد: «علماء شيعتنا مرابطون في الثغر الذي يلى إبليس و عفاريته، و يمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و عن أن يتسلّط عليهم إبليس; دانشمندانِ پيروان ما همانند مرزدارانى هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيده اند و از حمله كردن آن ها به افرادى كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيرى مى كنند».
در ذيل اين حديث مقام و موقعيت آن ها برتر و بالاتر از افسران و مرزدارانى كه در برابر هجوم دشمنان اسلام پيكار مى كنند شمرده شده است، و اين به خاطر آن است كه آن ها نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلامند در حالى كه اين ها حافظ مرزهاى جغرافيائى هستند، مسلماً ملّتى كه مرزهاى عقيده اى و فرهنگى او، مورد حملات دشمن قرار گيرد و نتواند به خوبى از آن دفاع كند در مدّت كوتاهى از نظر سياسى و نظامى نيز شكست خواهد خورد.
بنابراين با توجه به اين مطالب، مراقبت كردن و نگهبانى دادن از مرزهاى جغرافيايى، عقيدتى، فرهنگى و دينى باعث سعادت و رستگارى است، اما اگر بر عكس نه مراقبتى باشد نه محافظتى، بلكه سكوت و تسليم باشد در اين صورت هم فرد و هم جامعه رو به تباهى و شكست رفته و روى سعادت را نخواهد ديد.
و امروزه چون مردم و دولت هاى اسلامى در برابر ظلم و ستم و تهاجم هاى فرهنگى، عقيدتى و جغرافيايى دشمنان خصوصاً آمريكا و اسرائيل يك پارچه و وحدت ندارند و همه عملاً مرزبان و نگهبان نيستند بدين جهت است كه هر روز اسرائيل حملاتش را به فلسطين بيشتر مى كند و يا آمريكا هر روز به تمام كشورهاى مسلمان تهاجم عقيدتى و فرهنگى دارد.
لذا اگر مردم و خصوصاً دولت هاى اسلامى به طور هماهنگ از مرزهاى جغرافيائى و عقيدتى و فرهنگى جامعه ى اسلامى مراقبت و محافظت كنند، طبق وعده ى الهى پيروز و سعادتمند خواهند شد و در غير اين صورت به تباهى و شقاوت كشيده مى شوند.
«الَّذِينَ...هَاجَرُواْ...أُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَآئِزُونَ; كسانى كه... هجرت كردند... آن ها پيروز و رستگارند».
از آيه ى شريفه استفاده مى شود كه هجرت در راه خدا يكى از عوامل اصلى دستيابى به سعادت و رستگارى ابدى است.
بنابراين اگر انسانى براى خاطر خدا از مكانى به مكانى ديگر كوچ كند و در اين راه به سختى و رنج بيفتد از نظر قرآن خوشبخت و به سعادت دنيوى و اخروى نائل خواهد گرديد.
در آيه ى ديگر نيز خداوند در قرآن، به مهاجران راستين و پاك باز، وعده پاداش دنيوى و اخروى داده است:
«وَ الَّذِينَ هَاجَرُواْ فِى اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُـلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ لاََجْرُ الاَْخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُون; آن ها كه پس از ستم ديدن، در راه خدا هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه، (و مقام) خوبى به آن ها مى دهيم. و پاداش آخرت، از آن هم بزرگ تر است اگر مى دانستند».
گفتنى است كه در هجرت بايدانگيزه و هدف وجود داشته باشد، و تا هدفى در كار نباشد هجرت سودى ندارد، و اهداف زير مى تواند سودمند و مفيد باشد:
1. تا ايمان خود را حفظ كنند;
2. تا تقويت دستگاه ظلم و جور، كفر و شرك ننمايند;
3. تا از محيط هاى آلوده اجتماعى و فرهنگى نجات پيدا كنند.
«أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون; بدانيد «حزب الله) پيروز و رستگارانند».
از آيه ى شريفه استفاده مى شود كه يكى از عوامل رسيدن به رستگارى و سعادت واقعى و ابدى، پيوستن به حزب الله است.
تفسير نمونه در ذيل آيه اشاره به نشانه هاى اصلى حزب الله مى كند و مى گويد:
در آيات مورد بحث ]اين آيه و آيات قبل آن[ روى قطع رابطه ى دوستى از دشمنان خدا تكيه مى كند، بنابراين خط حزب الله همان خط ولايت و بريدن از غير خدا و پيامبر و اوصياى او است.
پس در حقيقت مى توان گفت: «حزب الله» همان خدا پرستان واقعى هستند كه مدافع سرسخت ولايتند و از دشمنان ولايت بيزارند. و هرگز در اين راهى كه انتخاب نموده اند، يك قدم عقب نشينى نكرده و تسليم دشمن نخواهد شد. چنين كسانى را قرآن فرموده است از رستگاران و سعادتمندان حقيقى هستند.
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون...الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فَـعِلُون; مؤمنان رستگار شدند... آن ها كه زكات را انجام مى دهند».
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه پرداخت زكات و انفاق مالى، يكى از صفات مؤمنان و از عوامل جلب رضاى خدا و دستيابى به سعادت و رستگارى اخروى است و عدم پرداخت آن نشانه ى ضعف ايمان و ايجاد شقاوت خواهد كرد.
در تفسير نمونه زكات را عامل پاكى فرد و جامعه دانسته و مى گويد:
مفاسد و آلودگى هايى كه در جامعه به خاطر فقر و فاصله ى طبقاتى و محروميت گروهى از جامعه به وجود مى آيد، با انجام اين فريضه الهى ]يعنى زكات[ برچينى، و صفحه ى اجتماع را از اين آلودگى ها پاك مى سازى. و نيز همبستگى اجتماعى و نموّ و پيشرفت اقتصادى در سايه اين گونه برنامه ها تأمين مى گردد.
بنابراين حكم زكات هم «پاك كننده فرد و اجتماع» است و هم نموّ دهنده بذرهاى فضيلت در افراد، و هم سبب پيشرفت جامعه، و اين رساترين تعبيرى است كه درباره زكات مى توان گفت: از يك سو آلودگى ها را مى شويد و از سوى ديگر تكامل آفرين است.
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ... لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون; اى كسانى كه ايمان آورده ايد (در برابر مشكلات و هوس ها) استقامت كنيد، و در برابر دشمنان (نيز) پايدار باشيد... شايد رستگار شويد».
از اين آيه كريمه استفاده مى شود كه صبر و مقاومت و تحمل مشكلات در راه دين، چه فردى و چه جمعى داراى نقش اساسى در سعادت انسان، و نيل به مقام والا در پيشگاه الهى است. و موجب دستيابى به پيروزى واقعى و رستگارى اخروى خواهد بود.
در كتاب كليد سعادت چنين آمده است:
دنيايى كه ما در آن زندگى مى كنيم سرائى است موقّت و دانشگاهى است كه در آن معلمانى بزرگ چون انبياء و ائمه(ع) صراط بهشت و راه جهنم را به ما معرفى كرده، و ما را به رفتن به بهشت تشويق كرده و از اين كه به طرف جهنم گام بر مى داريم بر حذر داشته اند. لذا براى رسيدن به سعادت و بهشت بايد تابع دستورات ]قرآن و[ معصومين(ع) بوده و پيرو آنان باشيم و در غير اين صورت هميشه با مشكلات و موانع روبرو خواهيم بود. البته انسان معمولاً با سختى ها دست به گريبان است كه بايد با صبر و استقامت موانع را بر طرف ساخته تا به مقصد برسد چون صبر به منزله ى سر انسان است نسبت به تن، و كسى كه صبر پيشه نكند نمى تواند برمشكلات پيروز شده و در بين راه مى ماند.
البته صبر... به اين معنى ]است[ كه اگر براى انسان مصيبتى رسيد استقامت كند و زبان به حرف هاى ناشايست نگشايد و اعمال ناروا انجام نداده و تسليم امر حق باشد...
پس اين گونه صبر در تمام امور نشانه ى ايمان و راهى براى رسيدن به اهداف مقدس مى باشد.
در تفسير انوار درخشان ذيل آيه مى نويسد:
كمال انسان به آن است كه آنچه در فطرت و نهاد دارد به عرصه ظهور درآورد... و رسيدن به اين هدف كه سبب انتظام زندگى فرد و اجتماع است بر صبر و بردبارى استوار است، زيرا بدون صبر و پيكار هرگز فضيلت و كمالى را نمى توان به دست آورد، و رنج و ناگوارى را نمى توان تحمّل نمود، و نيروى صبر است كه هر سختى و دشوارى را بر انسان سهل و آسان و هر پيچيده اى را حلّ نموده و مى گشايد، و همين نيرو است كه انسانى را به آن چه اميدوار است مى رساند، و از آن چه بيمناك است ايمن مى دارد.
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ... الَّذِينَ هُمْ لاَِمَـنَـتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَ عُون; مؤمنان رستگار شدند... آن ها كه امانت ها و عهد خود را رعايت مى كنند».
از آيه ى شريفه به دست مى آيد يكى از عواملى كه در رستگارى و سعادت مؤمنان نقش بسزايى دارد اين است كه در امر امانت و وفاى به عهد و پيمان، محافظت و مراقبت كامل داشته باشد.
بنابراين اگر ما علاقه منديم به كاميابى و رستگارى برسيم بايد نسبت به تمام چيزهايى كه به عنوان امانت در اختيار ما قرار داده شده است ـ از جمله اعضاى بدن مثل: زبان، دست، پا مراقبت كامل داشته باشيم و نگذاريم در امر امانت خيانتى صورت بگيرد. و يا آن جا كه عهد و پيمانى بستيم نيز مراقبت و محافظت كامل شود تا خطايى سر نزند. يقيناً در اين صورت انسان به فلاح و رستگارى خواهد رسيد.
تفسير نمونه در ذيل آيه آورده است:
حفظ و اداى امانت و هم چنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است.
به هر حال مسلم است كه پايبند بودن به تعهدات و حفظ و اداى امانات از مهم ترين پايه هاى نظام اجتماعى بشر است. و بدون آن ها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهد آمد.