اصحاب امام علی(علیه السلام)

سید اصغر ناظم زاده قمی

جلد 2 -صفحه : 343/ 304
نمايش فراداده

گفتگوى مقطع و معاويه

پس از پايان صفّين و شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام معاويه جوياى احوالِ مقطع شد، وى در حالى كه خيلى پير و فرتوت شده بود، نزدش آوردند.

معاويه گفت: اگر تو پير نشده بودى، از دست من نجات نمى يافتى.

مقطع گفت: تو را به خداوند قسم مى دهم كه مرا به قتل برسان و از اين زندگى خسته كننده دنيا مرا راحت كن و به لقاءاللَّه نزديك نما.

معاويه گفت: تو را نمى كشم، بلكه از تو حاجتى دارم؛ آمده ام تا با تو برادر شوم و عقد برادرى با تو بخوانم.

مقطع گفت: ما از شما براى رضاى خداوند، جدا شديم و من نيز در اين حال مى مانم تا خداوند در آخرت ما را "براى حساب" با هم گردآورد.

معاويه گفت: پس دخترت را به ازدواج من درآور.

مقطع پاسخ داد: كارى آسان تر "يعنى برادرى" را از تو منع كردم، حال دخترم را به ازدواج تو درآورم؟

در اين حال معاويه از او خواست هديه اى را بپذيرد؛ اما مقطّع گفت: من به هديه تو هيچ نيازى ندارم. و بدين ترتيب از معاويه جدا شد و چيزى هم از وى نپذيرفت. [ وقعة صفّين، ص 278. ]

منجاب بن راشد ضبى

منجاب بن راشد ضبى از ياران اميرمؤمنان عليه السلام و اهل بصره بود. هنگامى كه گروهى به فرماندهى 'معقل بن قيس' از سوى اميرمؤمنان على عليه السلام براى سركوب 'خرّيت بن راشد' حركت كردند، منجاب كه از بستگان خرّيت بود در ميسره "طرف چپ" سپاه معقل بود. و در نبرد با نيروهاى خرّيت شجاعانه جنگيد و از سپاهيان اميرالمؤمنين عليه السلام دفاع كرد، در نتيجه اين گروه موفق شدند به فتنه خرّيت بن راشد و همراهانش براى هميشه پايان دهند و او را به هلاكت رسانند. [ ر. ك: تاريخ طبرى، ج 5، ص 123 و 127. تفصيل بيشتر اين ماجرا در شرح حال 'خرّيت بن راشد' ملاحظه نماييد. ]