برخى ديگر از صاحب نظران مانند موريس دو ورژه، دموكراسى را به آزادى مردم در مبارزه با تبعيض و نابرابريهاى اجتماعى، تفسير كردند، كه مردم بتوانند به حقوق خود دست يافته انواع موانع و سلطه گرى ها را از سر راه بردارند اين تعريف نيز در سراسر نهج البلاغه مطرح است.
امام على عليه السلام فلسفه حكومت خود را دفاع از محرومان و ريشه كن كردن انواع تبعيضات معرّفى مى كند.
در يك سخنرانى فرمود:
اءَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَاءَ النَّسَمَةَ، لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ، وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، وَمَا اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ اءَلا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَلاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ، لاََلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَلَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَاءْسِ اءَوَّلِهَا، وَلاََلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هذِهِ اءَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ!
«سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران، حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رها مى نمودم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى گوسفندى بى ارزش تر است.»(41)
يعنى پس از پذيرش حكومت، ستمگران را مى خواهد سركوب كند و از محرومان گرسنه دفاع نمايد.
در سخن رانى ديگرى هشدار داد كه در حكومت من با انواع تبعيضات و نابرابريها برخورد مى شود.
همه در يك مرز و در يك صف قرار خواهند گرفت.
همه غربال مى شوند، آنان كه با رشوه و ديگر امتيازات دروغين، بى حساب قدرتى يا اموالى يا مقامى كسب كرده اند محاكمه شده و سقوط خواهند كرد و آنان كه به ستم عقب ماندند يا گرسنه شدند، عقب مانده نگهداشته شدند، حمايت خواهند شد فرمود:
وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتَّى يَعُودَ اءَسْفَلُكُمْ اءَعْلاَ كُمْ، وَاءَعْلاَ كُمْ اءَسْفَلَكُمْ، وَلَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا، وَلَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا.
«سوگند به خدايى كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را به حق مبعوث كرد، سخت آزمايش مى شويد، چون دانه اى كه در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند، به هم خواهيد ريخت، زير و رُو خواهيد شد، تا آن كه پايين به بالا، و بالا به پايين رود، آنان كه سابقه اى در اسلام داشتند، و تاكنون منزوى بودند، بر سر كار مى آيند، و آنها كه به ناحق، پيشى گرفتند، عقب زده خواهند شد.»(42)
و مبارزه بى امان خود با تبعيض و نابرابرى را اينگونه توضيح مى دهد:
الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِىُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.
«خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم.»(43)
بنابراين، دموكراسى با تمام تعاريف آن در نهج البلاغه به نقد و ارزيابى گذاشته شده است و غربى ها مطلب تازه اى ندارند كه در سيره حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و در گفتار نورانيش وجود نداشته باشد.
آنچه از خوبى ها كه طرح مى كنند در نهج البلاغه موجود است.
امّا بسيارى از ارزش ها در نهج البلاغه وجود دارد كه هنوز مغزهاى تلاش گر اروپائيان و غربى ها به آن نرسيده است،
بسيار بايد تلاش كنند، و فراوان بايد بيانديشند تا به اُفق نورانى كلام امام على عليه السلام نزديك گردند.