1 مجازات نيروهاى اطّلاعاتى متخلّف
وقتى يكى از ماءموران اطّلاعاتى اميرالمؤمنين على عليه السلام به نام «ابن هرمه» خيانت كرد و رشوه گرفت.
امام على عليه السلام براى مجازات او به حاكم اهواز «رُفاعه» نوشت:
(وقتى كه نامه ام به دستت رسيد و آنرا خواندى بلافاصله «ابن هرمه» را از مسئوليت بازار عزل كرده و به خاطر حقوق مردم او رازندانى كن و همه را باخبر كن تا اگر شكايتى دارند بگويند.
و اين مساءله را به همه كارمندان زير دستت گزارش كن تا نظر مرا بدانند.
در اين كار نسبت به «ابن هرمه» غفلت وكوتاهى نداشته باش كه هم نزد خدا هلاك خواهى شد و هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مى كنم.
به خدا پناهت مى دهم كه دراين كار كوتاهى نشود).
سپس حضرت دستور داد كه:
«روزهاى جمعه اورا از زندان خارج كن و سى تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان.
پس اگر كسى از او شكايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت حق او را از مال ابن هرمه بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى به زندان باز گردان.
و بر پايش زنجير بگذار و فقط موقع نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى يا لباس آوردند مانع نشو و به كسى هم اجازه نده كه بر او وارد شود تا راه مخاصمه و طريق نجات رابه او بياموزد.
و اگر به تو گزارش رسيد كه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن شخص را مجازات كرده به زندان بيافكن تا توبه كند و از كرده خود پشيمان شود.
اى رفاعه! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از «ابن هرمه» مگر آن كه براى جانش بترسى كه دراين صورت اورا با زندانيان ديگر به صحن زندان بياور.
اگر قدرت بدنى دارد هرسى روز، سى وپنج ضربه شلاق بر بدنش بزن و قضيّه رابه من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق ابن هرمه را هم قطع كن».
مسائل مهمّى از نظر كيفرى در دستورالعمل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وجود دارد كه برخى از آنها را مى توان در موارد زير بيان داشت:
1 عزل و بركنارى از مسئوليّت، و نصب جانشين
2 زندان با اعمال شاقّه
3 جبران خسارتهاى مالى كه بر مردم رواداشته است
4 شلاق، هر ماه 35 ضربه
5 گرداندن در بازار، و بردن آبروى ابن هرمه
6 دست و پا در زنجير كردن
7 ممنوع الملاقات شدن
8 منع از تفريحات و هواخورى در داخل زندان
9 شدّت عمل در شلاق خوردن در صورت قدرت بدنى «هفته اى 35 ضربه»(107)
2 زندانى كردن استاندار خائن
يزيد بن حجبه تيمى، استاندار امام على عليه السلام در شهر رى بود كه با خيانت به اموال مردم، براى خودش اموال و غنائم فراوانى ذخيره كرد
وقتى گزارش خيانت او به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، او را عزل و در شهر رى زندانى كرد.
زندانى شدن يك استاندار، تاءثير زيادى در مردم داشت، و زندان بان او شخصى به نام «سعد» بود.
گرچه توانست زندانبان را اغفال كرده بطرف شام و معاويه فرار كند، و پس از فرار به سوى معاويه، اشعارى در مذمّت امام على عليه السلام سرود، و مورد احترام معاويه قرار گرفت و معاويه جوايزى به او بخشيد.(108)
3 زندانى كردن فرماندار
يكى ديگر از فرمانداران امام «منذر بن جارود» بود.
پس از آنكه در بيت المال سوء استفاده نمود، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نامه تندى به او نوشت و فرمود:
«إ لى المنذر بن الجارود العبدي، وقد خان في بعض ما ولاّه من اءعماله»
ذمّ الخيانة الاقتصادّية
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلاَ حَ اءَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَظَنَنْتُ اءَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَتَسْلُكَ سَبِيلَهُ، فَإِذَا اءَنْتَ فِيَما رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لاَ تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَادا، وَلاَ تُبْقِي لاَِّخِرَتِكَ عَتَادا.
تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ، وَتَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ.
وَلَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّا، لَجَمَلُ اءَهْلِكَ وَشِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَمَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِاءَهْلٍ اءَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، اءَوْ يُنْفَذَ بِهِ اءَمْرٌ، اءَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ، اءَوْ يُشْرَكَ فِي اءَمَانَةٍ، اءَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ.
فَاءَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هذَا، إِنْ شَاءَ اللّهُ.
و المنذر بن الجارود هذا هو الذي قال فيه اءميرالمؤمنين عليه السلام: إ نه لنظّارٌ في عِطفيه مختال في بُرْدَيْه، نَفّالٌ في شِرَاكَيْهِ.
(نامه به منذر بن جارود عبدى، كه در فرماندارى خود
خيانتى مرتكب شد)
سرزنش از خيانت اقتصادى
پس از ياد خدا و درود! همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت مى باشى،(109) و راه او را مى روى، ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستى چيزى فروگذار نكرده، و توشه اى براى آخرت خود باقى نگذاشته اى، دنياى خود را با تباه كردن آخرت آبادان مى كنى، و براى پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريدى، اگر آن چه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه ات، و بند كفش تو از تو باارزش تر است، و كسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را دارد، و نه مى تواند كارى را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد يا از خيانتى دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان شاءالله.
(مُنذر كسى است كه اميرمؤمنان درباره او فرمود: آدم متكبّرى است، به دو جانب خود مى نگرد، و در دو جامه كه بر تن دارد مى خرامد، و پيوسته بر بند كفش خود مى دمد كه گرد ننشيند).(110)
و آنگاه او را براى مدّتى زندانى كرد.
4 شلاّق زدن وليد
آنگاه كه ظلم و ستم خليفه سوم و بنى اميّه فراگير شد، وكارگزاران خليفه سوم هر چه مى خواستند انجام مى دادند
وليد فرماندار كوفه آشكارا شراب مى خورد، ودر حال مستى نماز صبح را چهار ركعت خواند، كه مالك اشتر، انگشتر از دست او در آورد وبه مدينه رساند، وبا شهودى كه به همراه داشت، اثبات كردند كه وليد شراب خورده است.
وليد با اصرار امام على عليه السلام و ياران او به مدينه آورده شد، و در حضور خليفه سوم جنايات او ثابت شد.
امّا خليفه سوم به جاى مجازات وليد، با مالك و همراهان او درگير شد و گفت:
اگر هم جرم وليد اثبات شود چه كسى مى تواند برادرم را شلاّ ق بزند؟
در اينجا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بلند شد و پيراهن وليد را كشيد و او را به رو افكند و 80 تازيانه بر بدن او نواخت.
خليفه سوم خطاب به امام گفت:
تو حق ندارى كه با وليد چنين معامله اى بكنى.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
وليد شراب خورده و مرتكب فسق شده است، او شايسته كيفرى بيش از اينهاست.(111)