1 روش صحيح كيفر دادن
امام على عليه السلام در كيفر دادن افراد مجرم، شيوه هاى اخلاقى، روانى را بگونه اى بكار مى گرفت، كه مجرم پس از مجازات نيز از ارادتمندان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام قرار مى گرفت زيرا:
در مجازات شتاب نمى كرد
در چند مرحله اعتراف مى گرفت
و زشتى گناه انجام شده را تذكّر مى داد.
در مجازات عقده زدائى نداشت و تنها حدّ شرعى را رعايت مى كرد.
تا قنبر در شلاّق زدن مُجرمى 3 عدد اضافه زد، امام على عليه السلام او را قصاص كرد.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چونان پدرى دلسوز با مجازات شده رفتار مى نمود،
و مانند طبيبى شفا دهنده بود،
كه پس از اجراى حدّ يا قطع انگشتان دست دزد، از ستايش گران حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى شدند.
به يك نمونه توجّه كنيد:
شخصى به نام «اَفْلح» در مشكلات سخت زندگى سرانجام به دزدى آلوده شد.
پس از دزدى ناراحت و پشيمان شد،
خدمت امام على عليه السلام رفت و چند بار اعتراف كرد،
و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حدّ شرعى را با قطع چهار انگشت او، جارى كرد.
يكى از فرصت طلبان به نام «ابن كوّا» كه از خوارج نهروان بود، تلاش كرد تا او را وسوسه كند و عليه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بشوراند، گفت:
آه چه كسى انگشتان تو را قطع كرد؟ چقدر بى رحم بود؟
ناگهان «افلح» در ميان مردم بازار بپاخاست و شروع به مدح و ستايش امام على عليه السلام كرد و گفت:
(قَطَعَ يَمي نى اِمامٌ حَنَفِىُّ، بَدْرِىُّ، اُحُدِىُّ، مَكِىُّ، مَدَنِىُّ، اَبْطَحِىُّ، هاشِمِىُّ، قُرَشِىُّ
قَطَعَ يَمي نى اِمامُ التُّقى،وَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفى، شَقي قُ النَّبِىِّ الُْمجْتَبى، لَيْثُ الثُّرى، غَيْثُ الْوَرى، حَتْفُ الْعِدى وَ مِصْباحُ الْهُدَى)
(دست مرا امامى قطع كرد كه يكتا پرست ومبارز بدر و اُحُد است ودر مكه ومدينه وسرزمين ابطح معروف است، از قبيله بنى هاشم و قريش است.
دست مرا امام پرهيزكاران، پسر عموى پيامبر صلّى الله عليه وآله ميوه دل رسول خدا، شير بيشه شجاعت، عامل رحمت امّت، و كوبنده دشمن، و چراغ هدايت، قطع كرد.)
همه مردم با شگفتى او را تحسين كردند.
وقتى اين خبر به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد او را طلبيد و مورد محبّت قرار داد.
آنگاه خطاب به ابن كوّا فرمود:
اى فرزند كوّا، ما را دوستانى است كه اگر آنان را قطعه، قطعه كنيم، جز بر دوستى آنان نيفزايد، و ما را دشمنانى است كه اگر عسل در گلوى آنان بريزيم، جز بر دشمنى و كينه توزى آنها نمى افزايد.(129)
2 كيفر و هدايت
الف رعايت اصول انسانى در اجراى حدّ شرعى
شخصى را خدمت اميرالمؤمنين على عليه السلام آوردند تا حدّ شرعى بر او جارى كند.
امام على عليه السلام مشاهده فرمود كه بدن آن فرد جانى زخم است، پس از اجراى حدّ خوددارى كرد و فرمود:
اءخِّرُوهُ حَتّى تَبْرَاءَ
(او را ببريد تا زخمهاى بدنش بهبود يابد.) (130)
ب مهلت توبه دادن به گناهكار
شخصى در ميان اصحاب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بپاخاست و گفت:
اى اميرالمؤمنين، مرتكب زنا شدم، مرا پاك كن.
امام على عليه السلام از او روى برگرداند و فرمود: بنشين.
سپس روى به اصحاب كرد و فرمود:
چه مانعى دارد كه خطاكار بين خود و خداى خود پشيمان شود و توبه كند؟ و پرده پوشى كند، چنان كه خدا پرده پوشى فرمود.
آن شخص دوباره برخاست و گفت: مرا پاك كن.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
چرا اين درخواست را دارى؟
آن مرد گفت: براى پاك شدن.
امام على عليه السلام فرمود:
كدام پاك شدن از توبه بالاتر است؟
و سخنان خود با مردم را ادامه داد.
بار سوّم آن شخص بپاخاست و گفت:
مرا پاك كن!!
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مقدارى با او گفتگو فرمود و رهنمود داد كه در خلوت بيا تا از تو به صورت خصوصى سئوالاتى داشته باشم.(131)
ج نماز خواندن و دفن كردن حدّ خورده (132)
اميرالمؤمنين على عليه السلام مسلمانى را كه مرتكب قتل عمد شد قصاص كرد و سپس بر جنازه او نماز گذارد و در قبرستان مسلمانان او را دفن كرد،
يعنى همه ارزش ها را حتّى نسبت به يك مجرم حد خورده رعايت مى كرد
د ضرورت تحقيقات كامل براى اثبات جرم (133)
ه اجراى حدّ بر يهود و نصارى اگر حرمت اسلامى را رعايت نمى كردند.(134)
و دست جيب بُرى كه قطع نشد
شخصى را خدمت امام على عليه السلام آوردند كه جيب برى كرد. (طرّار بود.)
و منتظر مجازات او بودند.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
اگر از روى لباس ها (كت و شلوار يا پيراهنى كه جيب آن پيدا است) دزديده باشد، دست او را قطع نمى كنم، (و تنها اداى دين و تعزير دارد)،
امّا اگر از لباس زير چيزى دزديده باشد، دست او را قطع مى كنم.(135)
(چون لباس روى لباس ها و جيب هاى آن حالت حرز و حفظ و حراست شده ندارد و اگر كسى چيزى را خارج از حرز بدزدد، قطع دست نخواهد داشت، امّا جيب هاى لباس زيرين حالت حرز دارد.)
ز معالجه و درمان حد خورده ها
وقتى جرم دزدى يا زناكارى يا شراب خوارى ثابت مى شد، و حدّ شرعى بر او جارى مى گشت، اگر انگشتان دست قطع مى گشت، يا بدن زخم مى گرديد، امام على عليه السلام دستور مى دادند كه او را درمان كنند.
در حكومت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چند نفر دزدى كردند،
پس از اثبات و اعتراف به جرم، امام على عليه السلام دستور داد كه انگشتان دست آنها را قطع كردند، سپس امر فرمود تا آنها را درمان كنند،
و زخم آنها را جرّاح و طبيب مداوا كند،
و آنها را به عنوان مريض بسترى كرده تحت نظر بگيرند،
و از غذاهاى مقوّى مانند روغن حيوانى و عسل و كباب به آنها بخورانند، تا دست آنها خوب شود و زخم التيام يابد،
سپس با سخنان حكيمانه آنها را نصيحت مى كرد و مى فرمود:
يا هؤُلاءِ اِنَّ اءيْدِيَكُمْ سَبَقْتُكُمْ اِلَى النّارِ فَاِنْ تُبْتُمْ وَ عَلِمَ اللّهُ مِنْكُمْ صِدْقَ النِّيَّةِ تابَ عَلَيْكُمْ وَ جَرَرْتُمْ اءَيْدي كُمْ اِلَى الْجَنَّةِ، فَاِنْ لَمْ تَتُوبُوا عَمّا اَنْتُمْ عَلَيْهِ جَرَّتْكُمْ اءَيْدِيكُمْ اِلَى النّارِ
(هان اى شما! همانا دست هاى شما پيش از شما وارد جهنّم شدند، اگر توبه كنيد و خداوند بنگرد كه با صداقت توبه كرديد، مى پذيرد و دست هاى شما را وارد بهشت مى كند، امّا اگر از كردار زشت خود پشيمان نشويد و توبه نكنيد شما و دست هاى بريده شما را وارد جهنّم خواهد كرد.)(136)
3 فردى كردن مجازات (يك عمل و پنج حكم)
وقتى پنج نفر با زنى رابطه نامشروع داشتند و آنها را نزد خليفه دوم آوردند، دستور داد كه:
بر همه حدّ زنا جارى شود،
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام او را باز داشت و به شرح زير احكام الهى را اجراء كرد:
اوّلى را گردن زد، چون كافر ذمّى بود كه با زن مسلمان زنا كرد.
دوّمى را رجم و سنگسار كرد چون زن داشت و زنا كرد.
سومى را صد ضربه شلاق زد چون زن نداشت و زنا كرد.
چهارمى چون بنده بود 50 ضربه شلاق بر او نواخت.
و پنجمى را 25 ضربه شلاق زد (تعزير كرد) چون اختلالات روانى داشت.
خليفه دوم با صداى بلند گفت:
زنده نباشم در ميان قومى كه على در آن نباشد.(137)