سرانجام چون ابوموسى و عمرو با يكديگر اجتماع نمودند، عمرو، ابوموسى را فريب داد، و كار را بدانجا كشاندند كه اهل كوفه سرافكنده شده و آنگاه اعتراض خوارج بالا گرفت، زيرا به امام على عليه السلام مى گفتند:
مردان را در دين خدا حكم قرار دادى و حال آنكه خدا مى فرمايد: «حُكم جز از آن خداوند نيست».
آنگاه خوارج اجتماع كردند و وحدت مسلمانان را درهم شكستند و پرچم اختلاف را برافراشتند.
خونها ريختند و دست به راهزنى ها زدند.
خباب بن اءرت (152) را سربريدند و شكم زنش را در حالى كه آبستن بود، دريدند،
در حالى كه با مشاهده قرآن هاى بالاى نيزه شاميان فريب خوردند و اصرار در پذيرش حكميت داشتند،
اما آنگاه كه نيرنگ عمروعاص در آنها كارگر افتاد، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام را متهم مى كردند و به راه هاى انحرافى كشانده شدند.
الف بعد از «ليلة الهرير» آن شبى كه جنگ عمومى تا صبح تداوم يافت و لشگريان شام تار و مار شدند و بسيارى در فُرات غرق گرديدند، با حيله و تزوير عمرو عاص، سپاه شام دست از جنگ كشيدند و قرآن ها را بالاى نيزه زدند كه بسيارى از لشگريان امام على عليه السلام فريب خوردند و باور كردند كه:
معاويه و شاميان صُلح طلب هستند.
معاويه و شاميان پشيمان شدند و راه هدايت را مى پيمايند.