طالبيان، يحيي
منشأ و خاستگاه شعر ناصرخسرو الهام از كلام الهام و سيره پيامبر و ائمه و بزرگان دين و طبيعت (طالبيان 1378: ص 332) و محيط شاعر و حوادث روزگار است. او از ميراث گذشتگان غافل نبوده و با اين همه، كلامي آفريده كه ويژه او است. به تعبيري، ريشه فلسفه اخلاقي او پس از قرآن و سنت، فلسفه اسماعيلي و تأثير افكار بزرگان ايران قديم است (فيروز 1373: ص 20). گويي او از هر چمن گلي چيده و آنگاه، در گلستان خود، گلها را در معرض ديد اهل ادب قرار داده است.
اگر عناصر شعر را تخيل، زبان، عاطفه، موسيقي و انديشه بدانيم؛ بايد بگوييم كه هرچند ناصرخسرو در حيطه همه عناصر شعري تواناييهايي از خود بروز داده است، ليكن شعر او شعر انديشه است. گويي ناصرخسرو پيش از نظامي، مضمون شعر او را دريافته بود كه:
همه شعر انديشه نيست، ليكن ستون فقرات شـعر و نـيز رمـز جاودانگي ناصرخسرو هميناست (طالبيان 1378: ص 317) و بر همين مبنا، او سخن و سخنوري را تكريم كرده است و شاخسار سخن را از تخم خرد برومند ميداند. ارزشِ خرد در نظر او معني پيدا ميكند و شمار كثيري از تصاوير شعري نو، ساده و دلپذير او را پديد ميآورد. و اصولاً آب و دانش در فرهنگ شاعر منشاءَ حيات و زندگي و بقاي انسان قلمداد ميشود:
(ناصرخسرو 1357: ص 155)
باور به ارزش خرد و دانش و دين و سخن، ديوان او را از ذكر توحيد و عظمت حق و ارزش علم پر كرده، به تقوا و زهد و مبارزه با نفس و توبه و راستگويي و پرهيز از ناراستي سفارش شده است، و موجي از توصيه به عدالت و سخاوت و قناعت و وفاداري و كمآزاري و نيكي و عزت نفس و خلق نيكو شعر او را فرا گرفته است. خردورزي، دل نبستن به دنيا و عبرت از آثار صنع الهي از سخنان مكرر او است (صص 20، 39، 45، 74-76، 217، 221-224، 227-229، 232، 239، 242، 245-250، 252، 262، 269، 275-276، 279، 282، 283، 320، 363، 367).
اينگونه ارزشها همه بايد در سيماي افرادي تجسم پيدا كند تا دليلي عيني بر سخن ناصرخسرو باشد كه كردار بايد آيينه گفتار باشد، زيرا او «همان گونه كه ميانديشيده شعر گفته و همان گونه نيز زندگي و رفتار كرده است.» (يوسفي 1369: ص 76؛ ناصرخسرو 1357: صص 427، 430، 443، 448)
(ناصرخسرو 1357: ص 262)
از اين رو است كه پيامبر، علي و آلش آيينه اين انديشه و تأمل و تفكر اويند. حبّ علي و آلش در چنين تبييني معني دارد و همين انگيزه موجب ميشود كه از هيچ ملامتي نهراسد و بر سر اين آرمان پاي فشارد و سختيها را بهجان بخرد و از دوستي علي و خاندان او دست برندارد.
(ناصرخسرو 1357: صص 252، 276)
تكريم چنين ارزشهاي عالي انساني موجب شد كه ناصرخسرو صفات ناستوده را نكوهش كند. نفس آرزوخواه غولآسا از چراخور ناداني و بيباكي، انسان را به بيابان گمراهي ميكشاند. ديو ستمكارهيي كه مايه جهل و لجامگسيختگي و فريب است، و بايد با دشنه حكمت و طاعت كشته شود (ناصرخسرو 1367: صص 30، 233). كينه، دروغ و مكر چون خس و خار، راه راستي را سد ميكنند. آز، نهنگآسا و طمع، مارگونه و حرص، كركسوار و آرزو، زهرگون بنياد صفات ستوده را بر باد ميدهند. در مقابل، صبر به سان مرغي بال و پر ميزند و خير ميپراكند، و نام نيك و ديگر محامد بدينگونه آدمي را مهار ميكنند (صص 14، 19، 24، 30، 37، 42، 54، 63، 90، 194):
(ناصرخسرو 1357: ص 158)
حبّ علي و شرف نسبي
دوستي ناصرخسرو نه احساسي عاطفي و مجرد است و نه رابطهيي نسبي؛ زيرا كه او در موارد مكرر، شرافت نسب و بزرگي تبار خود را انكار ميكند و خود را آغاز شرف براي تبار خود ميداند.
(محقق 1363: ص 334)
در نگاه ناصرخسرو، علم و فضل و دانش و عمل عامل برتري است:
(ناصرخسرو 1357: ص 230)
(ص 269)
محبت ناصرخسرو به علي و خاندان او از سر شناخت عظمت و بزرگي مقام فضل و علم و حكمت آنان است. از اين رو، محبت ناصرخسرو به علي هم پايه عقلاني دارد و در دستگاه انديشه او در پي تدبر، جايگاه ويژه بهدست آورده است. خلاصه آنكه ستايش علي، ستايش ارزشهايي كه ناصرخسرو آنها را تكريم كرده و اينها خود تفخيم انديشه و كتابي كه مروّج چنين ارزشهايي است و آرزوي حكومتي كه عامل بدين خوبيها باشد. و از سوي ديگر، لـبـه تـيـز حـمـلات ناصرخسرو خطاب به گروهي است كه در مقابل اين حسنات قد علم كردهاند؛ عالمان و فقيهان و شاعران و اميران و مردمان ناداني كه در حكومت غزنويان عامل دستگاه ظلم خلافت بودند و در باره آنان گفته است:
*
*
(صص 72، 124، 126، 337)
دوستي علي و خاندانش در قرآن و سنت جايگاه ويژهيي دارد (مطهري 1349: صص 91-104). ناصرخسرو به اقتضاي حرفه روحاني و مقام تبليغ، به عنوان حجت جزيره خراسان يا سخنوري كه با ابزار شعر در خدمت تبليغ عقيده و انديشه اسماعيلي قرار ميگيرد، با قرآن مأنوس بوده و از بيت ذيل چنين استنباط ميشود كه قرآن را از برداشته است:
(محقق 1363: ص 3)
او به اخبار و احاديث نبوي و خاصه آنچه مربوط به امامت و ولايت حضرت علي(ع) و تعظيم و تكريم فرزندان او است، احاطه فراواني داشته است (صص 29، 30) و گاه كلام مولا علي (ع) را در شعر خود آورده است:
*
اين ويژگي ممتاز خاستگاه نيرومند شعري او است و همين شخصيت در اشعار او ظهور پيدا كرده است. در باب دوستي علي و آل او و اشاره به گوشهيي از فضايل و مناقب، ابيات ذيل نمونههايي است و اشارات آن به تفسير آيات و احاديث مشهور، روشن و آشكار است:
*
*
*
*
*
*
*
*
(ناصرخسرو 1357: صص 103، 215، 226، 248)
*
*
*
*
(صص 39، 87، 114، 117، 157، 215، 315، 419)
در ابيات بالا، ناصرخسرو به جانشيني علي و حق بودن آن، علم علي و دلاوري و پرچمداري او در روز بدر، حادثه غدير خم و خفتن در جاي پيامبر، شجاعت و دلاوري و سخاوت و شفاعت او سخن به ميان ميآورد. همه اينها به مناسبتهاي ديگر، در شعر او و در هالهيي از شيفتگي و با كلماتي نرم و عاطفي و گاه خشن و هشداردهنده ادا شده است و ناصرخسرو در نهايت، ناتواني خود را در مقابل عظمت علي (ع) بازگو كرده است:
ناصرخسرو از فرزندان علي هم با تعبير گل و ياسمين محمد (ناصرخسرو 1357: ص 103) ياد كرده و تأسف خود را از حادثه كربلا و شهادت شمع وجود امام حسين (ع)» ابراز داشته است:
(ص 226)
تمسك به ولايت علي، شاعر را پرآوازه كرده، زيرا ولايت تكيهگاه شاعر فاطمي است تا در ميان معاندان اظهار وجود كند. از نظر او، دينداران از درگاه علي (ع) و عترت به خانه دين بايد وارد شوند. از اينرو، شير دادار جهان، حبل ايزد، تعبيرهايي برازنده شاه ولايت علي (ع) است، همو كه عمر و عنتره از بيم «نيزه مارسار» او چون مور ميترسند و خلفاي ديگر ياراي همسنگي با او را ندارند. (طالبيان 1378: ص 329):
(ناصرخسرو 1357: ص 70)
او علي را معدن علم و كليد فهم قرآن ميداند:
(ص 221)
از نظر ناصرخسرو، علي قرآن را ميفهمد و ميفهماند و خود، قرآن ناطق است و از اينرو، مايه خوف و رجا:
(ص 221)
علم نزد علي و خاندان او است و كساني كه جوياي علماند بايد ازعلي آن را بجويند. علم شهري است كه درب آن بهدست علي گشوده ميشود. ناصرخسرو توصيه دارد كه
(ناصرخسرو 1357: ص 240)
حبّ حيدر حقيقت هستي را رقم ميزند و كشتي نجات است و هركس تن بدين كشتي نسپارد، زيان ميبيند و گواه ناداني او است:
(ص 236)
حبّ علي چون خاري است كه در چشم ناصبيان فروميرود. ناصبي به علت دعوت ناصرخسرو به راه راست كه همان راه ولايت علي است، با او دشمن شده؛ ناصرخسرو ناصبي را با بيان حكمتآميز دعوت به خير و صلاح ميكند. او به تأثير سخنان حكمتآميز و مستدل خود اعتقاد دارد، همچنانكه چشمه خورشيد اگر بر آب شور دريا بتابد، شوري آن از ميان ميرود و آب گوارا حاصل ميآيد.
از اينرو، مضمون وصايت و ولايت و رجحان علي (ع) در كمتر قصيدهيي است كه بهنحوي بدان اشاره نشده باشد. حتي قصيده مستقلي با رديف «علي»، در مجموعه ابيات ديوان او ديده ميشود كه در اين معني، حق مطلب را ادا كرده است. و در مقابل، در قصيدهيي با رديف «اي ناصبي»، بغض خود را نسبت به دشمنان جاهل علي (ع) پنهان نكرده است.
ناصرخسرو بر اين باور است كه معتزلي، رافضي و قرمطي همه اهل حكمتاند؛ ليكن ناصبي مغرور كوردل به علت جهل و طمع، با نگاهي تمسخرآميز بدانان مينگرد و فضايل علي را منكر است.
(ناصرخسرو 1367: صص 464، 479، 480)
ناصرخسرو با ظاهريان و ناصبيان نزاع فرقهيي ندارد، بلكه آنان را از دانش تهي ميداند و همان جهل آنان سبب گمراهي آنان شده است.
او اصولاً با پيروان مذاهب ديگر، همچون ترسايي و يهود، با ديده احترام مينگرد و به مدارا سفارش ميكند. هرچند كه گفتهاند، اين تكريم بدان علت بوده است كه آنان در دستگاه خلفاي فاطمي نفوذ داشتهاند و بيشتر مشاغل مهم در دست آنان بوده است (محقق 1363: ص 352).
استمرار ولايت و حبّ علي (ع) در نظر ناصرخسرو، پيروي از آيين فاطمي است، زيرا آنان پيروان و دوستان واقعي علي (ع) در زمان او و در ديدگاه او هستند و افضل خلق خدا در اين زماناند به همين لحاظ، دين پيامبر چون جسدي است كه عظمت اين جسد در برپايي و شادابي سرِ او است، و فاطميان سر اين جسدند و اينان نيز همچون صبح صادق و ماه و پروين و ستاره سحري در تاريكي بازار دين، شعله دين را روشن نگه ميدارند. اينان فرزندان وارث شيري دلاورند كه داد را در جهان ميگسترد و مردم نادان از ايشان چون ستوراني ستمكاره گريزاناند. تصويرِ خرانيكه از جلو شير ميگريزند، جايجاي در ديوان ناصـرخـسرو آمـده است (ناصرخسرو 1357: ص 50 و 51) كه اقتباسي از آيه قرآن است: «كانّهم حُمرٌ مستنفرةٌ فرّت من قسورة».
از من چو خر ز شير مَرَم چندين ساكن سخن شنو كه نه سنگينم
(ص 136)
و «بقر» نيز استعاره از مردم ناداني است كه استمرار ولايت را درك نميكنند:
(ناصرخسرو 1357: ص 67)
در زمان ناصرخسرو، امام زمان حي و حاضر مستنصر بالله است و در نـظـر ناصرخسرو، چون فرزند خلف علي (ع) است، تبعيت از او ضروري است. مستنصر چون ماه منير و معدن فتح و ظفر است و شاهان ديگر در مقابل او، روبهاني بيش نيستند و همو است كه كفر و نفاق از هيبتش، مانند عباسيان، جامه سياه پوشيده است (صص 38، 49، 339). او از پديدههاي طبيعت هم براي بيان تصويريِ اين شباهت كمك ميگيرد:
منابع:
فيروز، شيرزمان. 1373. فلسفه اخلاقي ناصرخسرو ريشههاي آن. اسلامآباد پاكستان: مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان.
طالبيان، يحيي. 1378. صور خيال در شعر شاعران سبك خراساني. كرمان: عماد.
ناصرخسرو قبادياني . 1357. ديوان اشعار. تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق. چ 2. تهران: موءسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مگگيل (شعبه تهران) و با همكاري دانشگاه تهران.
ــــــــــــ . 1367. ديوان اشعار. تصحيح سيد نصرالله تقوي. چ 2. تهران: دنياي كتاب.
يوسفي، غلامحسين. 1369. چشمه روشن. تهران: علمي.
ابن شهر آشوب. مناقب آل ابي طالب. قم: علميه.
سيوطي، جلالالدين . ـــ . الجامع صغير. بيروت: دارالفكر.
قرآن كريم.
محقق، مهدي. 1363. تحليل اشعار ناصرخسرو. چ 4. تهران: دانشگاه تهران.
مطهري، مرتضي. 1349. جاذبه و دافعه علي (ع). تهران: صدرا.