... در قسمت اول اين نوشته ضرورت شناخت و بحث از[ آفت هاى علم] مطرح شد تا علم بجاى[ آفت زدائى] [ آفت زا] نشود.
و...اشاره اى گذرا به سخنان و رهنمودهاى اولياء دين در بيان جايگاه علم و طالبان علوم به دنبال آن بود.
[ غرور] اولين آفتى بود كه براى علم عنوان شد. و نيز معنايش نمودهايش و آثار سوءش واينكه[ غرورعلمى] هم[ داشته ها] را بى ارزش و هم از رسيدن به[ نداشته ها] باز مى داشت ... واينكه[ لاادرى] چه سپر نگهدارنده خوبى است و گفتنش نشانه شجاعت و تواضع !
نمونه هائى هم از كلام و خصوصيات بزرگان از نظرتان گذشت .اينك دومين آفت علم مطرح است .
يعنى[ كبر] ...
عيساى مسيح[ع] فرمود:
[گياه در زمين هموار و نرم مى رويد نه در سنگلاخ !
حكمت هم در قلب متواضع آباد مى گردد نه در قلب متكبر.
آيا نمى بينيد كه هر كس سربرافرازد تا سقف سرش مى شكند ولى ... آنكه گردن را پائين بگيرد در پناه و سايه سقف قرار مى گيرد؟]! 1
سخن از آفات علم است .
از[ غرور] گذشتيم انشاءالله به سلامت .
واينك[ ... كبر] پيش روى ماست به عنوان خطرى در كمين و دامى فرا روى و غده اى چركين در درون و بيمارى مهلكى در قلب .
[علم] تيغ دو دم است . علم همچنانكه[ تواضع] مى آورد [ كبر] هم مى آورد. تا بر قلب كه وارد شود!
تواضع [ ثمر] علم است و تكبر [ شرر] آن .
آن مى سازد واين مى سوزد.
آن بالا مى برد واين بر زمين مى زند. آن رشدآوراست واين مانع رشد.
در هر دو صورت علم بر قلب عالم نشسته است . دل ظرف دانش گشته ليكن همه دلها در برابر علم يكسان نيستند.
اگر ظرف علم سالم و پاك باشد [ خوف] و[ خشيت] مى آورد.
اگر نفس غير مهذب باشد [ تجبر] و[ تكبر] مى آورد.
[خشيت] ميوه درختى است كه علم نام دارد اگر در[ نفوس مهذب] و جان هاى پاك كاشته شود.
[تفرعن] حنظل تلخى است كه از بذر علم در قلوب آلوده مى رويد.
خداوند در بيان خويش با مفهوم حصر بيان مى كند كه :
[ انما يخشى الله من عباده العلماء] 2
فقط دانشمندان از ميان بندگان خدا از پروردگار مى ترسند:
واگر علم خشيت آور نبود يا علم علم نيست يا قلب از سنگ است و سختتراز سنگ .
[كبر] چيست ؟
كبر يعنى خود بزرگ بينى خود بزرگ پندارى بزرگى فروختن .
كبر يكى از آفات علم است و بازتاب عينى وانعكاس خارجى غرور... كه گفتيم غرور هم از آفات علم است و كبر و غرور هر دو زائيده يك احساس غلط و پندار موهوم درونى است .
حقارت نفس داشتن و خود را بزرگ نشان دادن شخصيت خيالى داشتن است .
كار آنكس كه بدون كالا به بازار فروش مى رود و با دست خالى جنس و متاع نداشته مى فروشد طبل تهيى كوبيدن است واز دور آواز دهل بر آوردن .
نقش بر آب زدن است و خط بر دريا نوشتن !
اين احساس كاذب بزرگى و عظمت كه زائيده علم درانسانهاى كم ظرفيت است .
يك حس و خصلت درونى است كه نمود ظاهرى آن به شكلهاى گوناگون ديده مى شود.
آنچه در مرحله درونى است [ كبر]است . به مرحله بيرون كه مى آيد [تكبر]است . پس تكبر ثمره آن كبر درونى است .
بخاطر دانائى و آشنائى به يك سرى اصطلاحات و مباحث علمى و مسائل فنى و تخصصى آنكس كه خود را بالاتراز ديگران مى بيند و ديگران را پائين تر و كمتراز خود او گرفتار كبراست .
كبر نوعى تورم شخصيت است .
آنكس كه خود را نمى شناسد يا خود را فراموش مى كند و نمى داند كه چيست و چه دارد و غافلست كه هر چه دارداز خداست چون رابطه اش با مبدا قطع مى شود. - حتى در مرحله توجه و آگاهى - سر مى كشد باد مى كند متورم مى شود خود بزرگ بين مى گردد كبر در دلش خانه مى سازد خانه دلش جاى كبر مى شود و دراين صفت و آثار سوء آن به ابليس اقتدا مى كند.
كبرازالقائات شيطانى است شيطانى كه بخاطر همين كبر هلاك شد و اعمالش تباه گشت و خودش رانده درگاه حق و مغضوب خالق و منفور خلق گرديد. ديگران را هم در همين برهوت مى كشد وازارتفاع خطرناك[ كبر] به پرتگاه هلاكت بار[ تكبر] پرتاب مى كند. متكبران سرانجامى جز آنچه كه پيشوايشان ابليس گرفتارش شد ندارند.
براى يك فرد احساس عظمتى كه دراو نيست كبراست .
تصور مقام و موقعيتى كه برتراز شان اوست و توهم جايگاهى والا براى خويش بدون شايستگى آن تكبراست .
و قرار گرفتن در محلى و موقعيتى كه لايقش نيست استكباراست . و ... چه دردناك است كه آنچه طبيعتا تواضع آفرين و خشيت آوراست مايه تكبر و تفرعن و تجبر گردد.
البته ايرادى به[ علم] نيست ... گير كار واشكال مساله در قلب صاحب علم است .
به قول سعدى :
و به قول فيض كاشانى[ ره] در تمثيلى كه نقل مى كند:
[علم همچون بارانى است كه از آسمان فرود مى آيد. شيرين و صاف ! ريشه درختان از آب باران مى نوشند و براساس طعم درختان آب هم دگرگون مى شود ميوه تلخ تلختر مى شود و ميوه شيرين شرين تر. علمى را هم كه افراد فرا مى گيرند همينگونه است و به اندازه و به حسب همت ها و خواسته هايشان دگرگون مى شود. در متكبر كبر مى افزايد و در متواضع تواضع و فروتنى]...
زيبائى كبرآوراست كينه و حسد هم همچنين . خودپسندى و ثروت هم همينطور.عبادات و نوافل و ... هم كبر مى آورد.
طرفدار و پيرو و مريد و غلام دربان و محافظ و منشى ... داشتن هم انسان را دچار كبر و تورم شخصيت مى كند و خيلى چيزهاى ديگر. پس عوامل كبرآور و ريشه هاى تكبر درانسان متعدداست و هر كدام موضوع بحثى مستقل مى تواند قرار گيرد و هر يك در جاى خود در مباحث اخلاقى و اجتماعى بسيار مهم و قابل بررسى و شناخت و رفع و دفع است .
حسب ونسب واصل و ريشه و تبار وايل و عشيره هم .
اما يادمان نرود كه مااز[ علم] بحث مى كنيم و[ كبر علمى] را ريشه يابى مى كنيم نه ريشه ها و عوامل ديگر كبر را. به نمونه زير دقت كنيد:
حذيفه با گروهى به جماعت نماز خواند.
همينكه سلام آخر نماز را گفت روبه مردم كرد واظهار نمود: يا پيشنمازى غيراز من پيدا كنيد يا كه نمازتان را تنهايى (وافردى ) بخوانيد زيرا به هنگام امامت جماعت در خودم احساس كردم كه در ميان اين جمع كسى برتر و شايسته تراز من نيست ! 4
هدف از نقل اين قطعه چيست ؟
اين است كه كبر از[ خودبينى] سرچشمه مى گيرد.
ريشه كبر عجب و خودپسندى است .
هر چيز كه درانسان نوعى برترى وامتياز نسبت به ديگران ايجاد كند زمينه پيدايش[ كبر]است . علم هم يكى ازاين عوامل است .
احساس استقلال در داشته ها عامل بروزاين خصلت است .
مگر قارون نسبت به ثروت هاى افسانه هاى و گنج هاى فراوان خود نمى گفت :
[ انمااوتيته على علم عندى] 5
[ اين ثروت ها را براساس علم و دانشى كه[ نزد من] است بدست آورده ام]
غافل از آن بود كه زمينه واستعداد آن توانائى مالى را بخشنده اى ديگر به او بخشيده است واز[ خود]ش نيست .
علم نيز چنين است . علم اگر رنگ الهى داشته باشد نه تنها غرور نمى آورد بلكه عامل فروتنى و[ خفض جناح] مى گردد زيرا عالم امانت دار خدااست و علم موهبتى است كه پروردگار به انسان داده و[ آدم] كسى است كه از خداوند تعليم گرفته است:[ علم الانسان مالم يعلم] 6
[خداوند به انسان آنچه را نمى دانست آموخت]
اين يك ريشه براى كبر علمى . منشا ديگر را مى توانى[ كمبود شخصيت] به حساب آورى .
آنكس كه كمالات انسانى ندارد.
آنكس كه ازارزش هاى معنوى تهى است
آنكس كه از حيث[ عمل] ضعيف است قدرت خود را در[ علم] به نمايش مى گذارد تا آن كمبود را - به گمان خود - جبران كند.
كسى به خاطر علمش خود را بالا مى گيرد و بالا مى كشد كه وزن محتوائى و وزنه عملى ندارد.
كسى به[ نمود علمى] بها مى دهد كه از[ محتواى ارزشى] پوچ باشد. يك شاعر عرب مى گويد:
[تواضع كن تا همچون ستاره باشى .
[كه گر چه در چشم بيننده بر صفحه آب ظاهر مى شود.
[ولى رفيع وافراشته است .
[و... هرگز همچون دود مباش كه خود را بالا مى كشد
[و خود را به آسمان مى رساند
[ولى ... پست و پائين است - و بالاخره دود دوداست . 7
و به قول شاعر خودمان :
و... بالاخره اينكه :
گفتيم : كمبود شخصيت . يا شايد عقده حقارت فرقى نمى كند. هر دواز يك خانواده اند.احساس نوعى ضعف درونى و ضعف شخصيت انسانى .انسان را وا مى دارد تا براى جبران آن خلا و كمبود داشته هايش را - واز جمله علم - به رخ بكشد و به آنها بنازد و آنها را وسيله برترى طلبى و خود بزرگ نمائى قرار دهد تا شايدازاين رهگذر آن حقارتها و زبونى هاى درونى را جبران كند.
دراين باره امام صادق[ ع] مى فرمايد:
[ هرگز كسى تكبر نمى كند و خود را بزرگ و قدرتمند نشان نمى دهد مگر بخاطر[ ذلت] زبونى كه آن را در خويش مى يابد]. 8
چه شگفت و ژرف سخنى است !... شگفت تر اين سخن مولا على[ ع] است كه فرموده است :
[بسياراندك مى يابى كسى را كه نسبت به پائين تراز خود تكبر مى كند الااينكه به همان مقدار نسبت به مافوق خود ذلت نشان مى دهد]. 9
چه رابطه اى نزديك بين[ تكبر برونى] و[ ذلت درونى] !
درخت هر چه پر بارتر باشد سر به زيرتراست .
و شاخه هر چه بى بارتر و بى ثمرتر باشد خود را بالا مى كشد!
انسان آن درخت است و علم آن ميوه .
ولى ... چه مى تواند كرد گاهى ميوه پوك و گنديده است و آفت زده . پس نبايد فريب حجم چشمگير را خورد بلكه بايد به مغز پر بارنگريست .
خوب تااينجاى اره را آمديم بايد توقفى كرد و درنگى و تاملى آنهم نه در ديگران بلكه در خود. مى خواهيم خود را بيازمائيم و بشناسيم كه آيا كبر از رهگذر علم در ما رخنه كرده است يا نه ؟
پس بايد ديد نمودها و نشانه هاى عينى و خارجى[ كبر علمى] چيست ؟
بايد نشانه ها رااز راه رفتگان پرسيد كه به همه پيچ و خم ها و گذرها و خطرها و كمين ها آگاهند.
بايد نمودها رااز طبيبان روح فرا گرفت كه نبض در دستشان است و به مرض ها و دردها و درمان ها آگاهند.
كبرى كه بخاطر علم در دل پديد مى آيد و تكبر مى آورد. در همه چيز خود را نشان مى دهد.
در قيافه گرفتن و روبرتافتن .
در چهره برگرداندن و با گوشه چشم نگاه كردن .
در آهنگ سخن و تن صدا و لحن كلام و شيوه جواب دادن !
حتى در راه رفتن با تكبر و تبختر در حركات و سكنات
دوست داشتن اينكه به احترامش بلند شوند و سرپا جلوى او بايستند
علاقه به اينكه هميشه كسانى همراه او و پشت سراو راه بروند...
ادعاهاى متكبرانه داشتن منم منم گفتن در بحث و مجادله و مباحثه
فخر به معلومات تحقير طرف بحث و نمونه هاى ديگر...
بگذاريد كلام بزرگان را نقل كنيم .
مرحوم[ سيدعبدالله شبر] در آزمودن خود براى كشف اينكه داراى كبر هستيم يا نه چند راه حل نشان داده است تا يكنفر خيال نكند كه متواضع است در حاليكه در واقع گرفتاراست . ميزان شناخت تكبر و تواضع :
1 -در هنگام بحث و مناظره اگر سخن حقى بر زبان حريفت آمد اگر قبول حق و پذيرفتن آن تسليم شدن و سپاس ازاو برايت مشكل باشد بدان كه كبر و خودخواهى در تو هست .
2- هنگام حضور در مجالس و محافل و در ميان همقطاران آنها را بر خود مقدم داشته و زير دست آنان بنشين اگر چنين كردى متواضعى واگر برايت دشوار آمد متكبرى .
3-اگر پذيرفتن دعوت تهيدستان و رفتن در كوچه و بازار براى انجام كار دوستان و نزديكان براى تو مشكل باشد داراى كبر هستى .
4-اگرانجام كارهاى خود و خانواده ات در بازار و ميان مردم و حمل وسائل خانه برايت مشكل باشد در تو كبرهست . 10
از زبان[ فيض كاشانى] بشنويم كه در بيان نمودهاى تكبر اوصاف واعمال زير را مى شمارد:
[چهره برتافتن سربالا گرفتن چهار زانو نشستن و تكيه دادن مستكبرانه و مغرورانه حرف زدن و راه رفتن همراه و ملازمان ركاب داشتن به ديدار ديگران نرفتن جلوگيرى از نشستن ديگران نزداو از همنشينى با بيماران و معلولين پرهيز داشتن در خانه دست به كارى نزدن اجناسى را با خود به خانه نبردن] .
در جاى ديگر مى گويد (در حالات متكبر)
... خود را بزرگ مى بيند و ديگران را حقير مى شمارد ديگران را طرد و نفى مى كند واز خود مى راند و با آنان همنشين و هم غذا و هم صحبت نمى شود توقع دارد كه ديگران پيش او بايستند در راه ها و گذرگاههاى تنگ پيشدستى گرفته و پيشقدم مى شود در مجالس بالا دست مى نشيند انتظار سلام از ديگران دارد دراحتياجات و بحث هااز جواب رد شنيدن آزرده مى شود موعظه از ديگران قبول نمى كند در موعظه كردن ديگران عتاب و تندى مى كند اگر جواب برگردانند خشمگين مى شود به
شاگردان نرمش و مدارا ندارد و آنان را خوار و تحقير مى كند كوچك مى شمارد منت مى گذارد آنان را به كار مى گيرد مردم را مانند حيوانات مى نگرد .
مرحوم[ شيخ عباسى قمى] هم عين مطالب فوق را بعنوان اوصاف كسانى كه نسبت به بندگان خدا تكبر مى ورزند بيان مى كند. 13
تو خود حديث مفصل بخوان ازاين مجمل .
كلا در آنچه در حركات و برخوردهاى روزمره پيش مى آيد موارد زيادى مى توان يافت كه نوع برخوردها و عكس العمل ها قابل دقت است .
مى توانيد برخورد قشرهاى مختلف مردم را زير نظر بگيريد.
رفتار كارمندان و مسئولين با مراجعين
برخوردامام جماعت با مامومين و مريدان
موضع مرجع تقليد با مقلد
رفتار شخصيت ها با محافظان
رابطه صاحب خانه با مستاجر
ميزبان با ميهمان
معلم با شاگرد راننده با مسافر قاضى با متهم مامور با زندانى كاسب با مشترى .
در معاشرت ها سلام واحوالپرسى ها تفقدها رفت و آمدها همكارى ها سوال و جوابها درس خواندن و درس گرفتن ها فرمان ها واطاعت ها مديريت ها و تبعيت ها و ... بسيارى از جزئيات ديگر.
ولى ... باز فراموش نكنيم كه بيشتر سخن ما در زمينه[ استكبار علمى] و كبر و خود بزرگ بينى و تكبر ورزيدن از سوى عالمان و دانايان نسبت به بى علم ها و يا عالمانى همطراز خود و يا شاگردانى زيردست و پاى درس و يا مريدانى هوادار عالم است .
درد آنست كه كسى كه علم دارد در بحث حق را نپذيرد و زير بار نرود تا مبادا به وجهه و پرستيژ و عنوانش لطمه بخورد.اين يكى از نشانه هاى كبر علمى است كه پيشترازاين هم به آن اشاره شد.
الگوهاى ما پيامبران وامامان اند.
ميزان ها و معيارهاى ما عالمان ربانى هستند.
اسوه هاى ما كسانى هستند كه تنهااهل[ علم] نيستند بلكه اهل [عمل] هم هستند.
انبياء اوصياء اولياء اينگونه اند.
ربانيون از علماء نيز چنين اند و طلاب و دانشجويان نيز بايد چنين باشند.
فخر خود را در[ عبوديت] دانستن .
عزت خويش را در[ بندگى] دانستن .
عظمت را در[ تواضع] جستن .
[كبر] را صفت شيطانى دانستن و متكبر را مطرود دستگاه خالق و منفور ديدگاه مخلوق ديدن .
اولياء دين كه تجسم عينى اخلاق اسلامى هستند در عمل و رفتار خويش گرانبهاترين درسها را به ما مى دهند.
پس براى آشنائى بااسوه ها والگوها بايد سراغ آنان رفت و براى يافتن[ ميزان] در برخوردها بايد[ سيره عملى] آنان را ملاك قرارداد.
اينك گذرى كوتاه دراين مسير:
از رسول خدا بياموزيم كه آنحضرت [ هرگاه به جائى مى رفت و همراهش جمعى ازاصحاب مى رفتند معمولا پشت سر آنان بود نه جلوتر 14
به همه سلام مى كرد حتى به كودكان 15
از حال اصحاب خويش مى پرسيد و آنان را تفقد مى كرد.
با حوصله به سخنان هر گوينده گوش مى كرد] 16 - هنر خوب گوش دادن ! -
[وقتى سواره بود نمى گذاشت كسى پياده همراهش حركت كند يااو را با خود
سوار مى كرد يا اگر طرف قبول نمى كرد - مى فرمود: جلوتر برو و در فلان مكان منتظر باش] 17
[در كارهاى خانه كمك مى كرد به علوفه حيوانات مى رسيد شتر را مى بست خانه را تميز مى كرد گوسفند مى دوشيد به كفش پينه مى زد لباس را وصله مى كرد با خادم خود غذا مى خورد از بازار شخصا جنس مى خريد و بدست گرفته به خانه مى آورد با دارا و فقير با كوچك و بزرگ دست مى داد به اهل نماز كه مى رسيد چه كوچك و چه بزرگ چه برده چه آزاد ابتدا به سلام مى كرد و دعوت همه را مى پذيرفت] . 18
دست پروردگان مكتب آنحضرت نيز چنين بودند.
از على[ ع] بياموزيم : دو نفر به خانه آنحضرت آمدند پدر و پسر حضرت در مقابل آنان نشست و پس از صرف غذا حضرت امير بااصرار فراوان آب بر دست پدر ريخت و آن مرد بسيار شرمنده و ناراحت ازاين رفتار حضرت !
امام مجتبى[ ع] كه راوى سخن است فرموده است : هر كس از على پيروى كند شيعه حقيقى هموست ! 19
عالمان ربانى چنين بوده و هستند.
مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى - موسس حوزه علميه قم - چه روف و مهربان بود براى طلاب و بر آنان پدرى مى كرد.
مرحوم علامه طباطبائى با آن مكانت علمى و روحيات متعالى متواضعانه به سوالات طلاب جوان و دانشجويان و حتى افراد عادى سوال كننده با صبر و حوصله و متانت پاسخ مى داد فرشته خوى بود كه بال فروتنى پيش طالبان علم مى گسترد.
اينها هم عمل اولياء دين است و هم توصيه آنان .
معلم امت حضرت رسول فرموده است :
نسبت به آنكس كه ازاو علم مى آموزيد يا به او علم مى آموزيد متواضع باشيد و دانايان بزرگ طلب نباشيد:
[تواضعوا لمن تعلمون رمنه و تواضعوا لمن تعلمونه و لا تكونوا جبابره العلماء] 20
اين روحيه بى شك در كسى يافت مى شود كه دانش اندوزى و علم آموزى اش براى خدا باشد نه براى فخر و مباهات و به رخ كشيدن و مجادلات ريائى كردن .
علمى كه انگيزه الهى و صبغه و رنگ خدائى داشته باشد بدون شك تواضع آفرين و فروتن سازاست .
باز كلام عطرآگين پيامبر را بشنويم كه فرموده است :
[من طلب العلم لله لم يصب منه باباالاازداد به و فى نفسه ذلا و فى الناس تواضعا ولله خوفا وفى الدين اجتهادا و ذلك الذى ينتفع بالعلم فليتعلمه]... . 21
هر كس براى خدا طلب علم كند با هر فصل و بابى كه از علم فرا مى گيرد در ذات خويش كوچكى مى افزايد و در ميان مردم تواضع و در برابر خداوند خوف و در دين تلاش واجتهاد چنين كسى است كه از دانش سود مى برد پس بياموزد آنرا.
لابدازاين حديث شريف شما هم اين نتيجه روشن را مى گيريد كه اگر كسى علم بجويد
ولى نه احساس كوچكى در خود كند
نه تواضع در برابر مردم نه پيدايش خوف خدا در دل نه تلاش و كوشش در دين چنين كسى براى خدا علم نياموخته واين گونه فراگيرى علم سودى ندارد.
درك عميق و صحيح از هستى و جايگاه انسان در مجموعه آفرينش و رابطه انسان با خدا و با مردم طبيعتااين حالت را فراهم مى آورد.
مغروران و متكبران دچاراشتباه و خطاى در درك و شناختند عوضى گرفته اند
البته كه بايداز خدا هم مدد خواست .
آنگونه كه امام سجاد عليه السلام فرموده است :
[خدايا!
[ هرگز رتبه ام را در ميان مردم بالامبر
[مگر آنكه به همان اندازه مرا در نظر خودم پائين آورى .
[خدايا!
[ هرگز عزت ظاهرى برايم پديد نياور.
[مگراينكه به همان اندازه در باطن خودم احساس كوچكى و حقارت پديد آورى ؟ 22
لازم به تذكراست اين غيراز آن احساس حقارتى است كه قبلا بعنوان ريشه كبر از آن ياد شد.
اين احساس شناخت دقيق[ خود] در برابر[ خدا]است .
علاج كبر نياز به بحثى جداگانه ندارد
وقتى معلوم شد كه سبب رانده شدن ابليس از درگاه خدا[ كبر] بود 23
وقتى روشن شد كه كبر مانع آموزش و تعليم وارتقاءاست و در نتيجه كبر علمى خود جهالت زاست - پرسيدن عيب نيست ندانستن عيب است - و چه بسياراتفاق افتاده كه علت افتاده كه علت نپرسيدن مجهولات فقط و فقط روحيه كبر بوده است
وقتى انسان بداند كه اول هيچ نمى دانست و خدا توفيق آموختن علم به او داد
وقتى توجه داشته باشد كه اولش نطفه اى بد بو بود و آخرش جيفه اى متعفن است و در فاصله اين دو پرانتز... معذرت مى خواهم .
وقتى به ياد داشته باشد كه موقعيت و مقام علمى خود را بايد با داناتران و با داناى مطلق كه خداست بسنجد كه[ والله يعلم وانتم لاتعلمون] و[ علمكم ما لم تكونوا تعلمون] 24 - خدا مى داند و شما نمى دانيد خدا آنچه را نمى دانستيد به شما آموخت - محدوده دانش اندك خود را با علم نامحدود و دانش بى پايان خدا مقايسه كند. نه با جهله و سفله و بيسوادان .
اين توجه والتفات كبر را مى زدايد. وانسان را به كوچكى خويش آگاهى مى بخشد.
بايد سخن حقى را كه بر زبان حريف و رقيب جارى مى شود پذيرفت و اعتراف كرد و حتى به خطاى خوداعتراف كردن واشتباه خويش را در مقابل هم بحث
پذيرفتن وازاو بخاطراين استفاده علمى تشكر و ستايش و تعريف كردن در مجالس و محافل ديگران را بر خود مقدم داشتن و پائين تراز ديگران نشستن در صحنه هاى بروز كبر با نفس جهاد كردن و تواضع نمودن
و ...اينها همه مى تواند چاره اى عملى و علاجى ملموس براى[ كبر]ى باشد كه از طريق علم مى آيد.
بحث از آفت[ كبر] به طول انجاميد. باشد كه همين اندازه مفيد واقع شود.اميد آنكه آفتى ديگر را در مقالى ديگر بيان كنيم .انشاءالله .
1- محجه البيضاء ج 6 ص 231.
2- فاطر.28.
3- محجه البيضاء ج 6 ص 237.
4- مدرك سابق ص 238.
5- قصص آيه 78.
6- علق آيه 5.
8- ما من احد تكبراوتجبرالالذله وجدها فى نفسه .اصول كافى ( عربى ) ج 2 ص 312.
9- قل ان ترى احدا تكبر على من دونه الا و بذلك المقدار يجود بالذل لمن فوقه .
10- الاخلاق سيد عبدالله شبر ص 176.
11- محجه البيضاء ج 6 ص 247.
12- محجه البيضاء ج 6 ص 229.
13- سفينه البحار ج 2 واژه كبر ص 459.
14- مكارم الاخلاق ص 22.
15- سنن النبى ص 43.
16- مكارم الاخلاق ص 15 - 14.
17- سنن النبى ص 50.
18- محجه البيضاء ج 6 ص 250. ضمنا براى آشنائى با روش اخلاقى پيامبر مى توانيد به منابع زير مراجعه نمائيد: بحارالانوار جلد 16 سنن النبى از علامه طباطبائى .الاخلاق از شبر مكارم الاخلاق از: طبرسى محجه البيضاء ج 4 از: فيض كاشانى .
19- محجه البيضاء ج 6 ص 226.
20- نهج الفصاحه كلام شماره 1185.
21- الحياه ج 2 ص 314.
22- ولا ترفضى فى الناس درجه الاحططتنى عند نفسى مثلها ولا تحدث لى عزا ظاهراالااحدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها. مفاتيح مكارم الااخلاق دعاى صحيفه سجاديه دعاى بيستم .