زندگانی سیاسی امام علی (ع)

علی علامه حائری

نسخه متنی -صفحه : 63/ 4
نمايش فراداده

آنچه بايد گفت آن است كه مطالب نهج البلاغه به نظام موضوعى طبقه بندى و رديف نگرديده است، شايد زمانى دراز لازم است با كارى دشوار، تا نهج البلاغه به ابواب مختلف تنظيم شود و با كشف نظريات اميرالمومنين على ''ع'' در خطبه ها و فرمانها و گفتارها و غيره هر دسته از مطالب تحت عناوينى درآيد و تحقيق و تحليل گردد. [ موقعى كه اين كتاب به پايان رسيد، كتابى تحت عنوان الدليل على موضوعات نهج البلاغه تاليف آقاى على انصاريان به مناسبت هزارمين سال نهج البلاغه امام على عليه السلام از انتشارات مفيد چاپ شد و به بازار آمد، كه الحق كارى در خور اهميت است و اميد فراوان آن است كه كتاب مزبور در چاپهاى بعدى از مزاياى بيشترى برخوردار شود. ]

اما بى شك دور از انتظار خواهد بود كه يك نفر بتواند در همه ى دنياهاى نهج البلاغه وارد شود و همه ى سرزمين ها و كهكشان هاى آن را فتح نمايد و در همه ى اقيانوس هاى آن شنا كند و به ساحل مقصود برسد. تنها چيزى كه مى توان بدان اشاره كرد آن است كه آدمى بايد سالهاى دراز نور علم را با رنج تن خريدارى كند تا در ميدان جاذبه ى نهج البلاغه قرار بگيرد و بخشى از اين درياى بى كران را بپيمايد و بر قسمت هايى از آن دست يابد، به همين سبب بايد گفت كه:

در زمينه ى نهج البلاغه و تحليل آن تاكنون كار مهمى نشده است و كارهايى كه انجام شده است از حدود شرح كلمات و ترجمه ى الفاظ تجاوز نكرده كه آن هم در طول هزار سال بسيار ناچيز است.

فقهاء و علماى اسلام تحقيقات زيادى در مسائل گوناگون اسلام انجام داده اند و كتابهاى بسيار در رشته هاى مختلف علوم اسلامى نوشته و به رشته ى تحرير درآورده اند كه به نوبه ى خود گنجينه ى پرارزشى است كه در اختيار دنياى امروز قرار دارد و دنياى فردا هم از آن استفاده خواهد كرد [ پژوهش علامه محمد تقى جعفرى درباره ى نهج البلاغه، چراغ پرفروغى براى شناخت و درك نهج البلاغه است. ] اما آنچه بايد گفت آن است كه در خصوص نهج البلاغه يعنى كتابى كه اخ القرآن ناميده شده، كار چندانى صورت نگرفته است و آنچه مورد ادراك سخن شناسان واقع شده زيبايى كلام و فصاحت و بلاغت آن است كه تا سرحد اعجاز ستوده شده است. علت آن است كه در شناخت صاحب گفتار آن كار به درستى انجام نشده و آنچه درباره ى على عليه السلام انجام گرديده مدح و ستايش است و آن كس كه در دلش محبت على زيادتر جاى داشته باشد و زيادتر براى او اشك ريخته باشد، خود را به على ''ع'' نزديك تر مى داند و بيشتر على را ستوده است. اما او به درستى على را نفهميده است و نمى داند كه على كيست، ولى دل دائم در طپش دارد و خودسوزى هاى خويش را نثار راهش مى كند.

در طول عمر نهج البلاغه، ادبا و خطبا و شعرا در توصيف نهج البلاغه سخنانى پرمحتوى و اشعارى بس شيوا سروده اند و حتى در ربع قرن اخير نهج البلاغه با سى هزار بيت منظوم شده است، اما كسى پيدا نشده كه از راه طبقه بندى موضوعى نهج البلاغه، با انديشه ى على و مكتب على آشنا شود و با تحليل موضوعات نهج البلاغه، شخصيت على را نشان دهد و با شناساندن على كه در مجموعه ى كلى، مقصدش حيات كمالى انسان و نجات جامعه از جهل و بى خبرى و چيرگى بر عوام زدگى است نهج البلاغه را به مردم فارسى زبان هديه كند و مفاهيم سخنان على را آشكار و تحليل نمايد. بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، در ايران كوششهاى وسيعى در شكافتن و تفسير مسائل نهج البلاغه به عمل آمد كه درسهاى نهج البلاغه حضرت آيه الله منتظرى از آن جمله است.

على ''ع'' اين انسان بزرگ با روح پاك و با عظمت بايد از لابلاى موضوعات و مطالب نهج البلاغه شناخته و شناسانده شود نه از راه ستايش، آن هم ستايش افرادى كه او را نشناختند و نمى شناسند و فقط مى ستايند و مى سرايند.

شناخت على ''ع'' اين نيست كه او وصى و جانشين پيامبر اسلام ''ص'' است و جايگاه او نسبت به خلافت به منزله آن پايگاهى است كه گردش به دور آن مشكلات را از ميان مى برد و همچون گندم در زير سنگ آسيا خورد و آرد مى شود.

على آن نيست كه اكثريت مردم قدرش را نشناخته و جلوه هاى مختلف او را نديده و عظمت و ارتباط الهى او را نفهميده اند.

على آن نيست كه پيشنهاد عبدالرحمن بن عوف را نمى پذيرد و از تكيه زدن بر مسند خلافت چشم مى پوشد و شخصيت و حقيقت انسانيت را بالاتر و والاتر از رياست و حكومت مى داند. على آن نيست كه وقتى به خلافت خوانده مى شود مى گويد:

مرا معاف داريد و مانند هميشه ديگرى را براى اين مسووليت بزرگ انتخاب كنيد كه به هزاران رنگ قابل تغيير است. بگذاريد ديگرى امير شود زيرا:

من هرگز از عدالت و انصاف صرفنظر نمى كنم و بر هوسهاى آلوده ى اشراف تكيه نمى زنم. مقررات مقدس اسلام و احكام قرآن را به دقت بموقع اجرا مى گذارم و مردم ستمكار و مختلف را در هر شرايط و در هر مقام كه باشند كيفر خواهم داد.

براى شناخت على زمانى طولانى لازم است و راهى دراز بايد پيموده شود و چنين نيست كه كسى بتواند در عمر كوتاهش درباره ى على، اين جهان علم و عدالت، اين دنياى سخن و فصاحت كارى را به سامان برساند.

درباره ى چنين شخصيتى كه مردم نيكو فكر و دانش پژوه را نخست به حيرت درمى آورد و سپس به عبادت خود وامى دارد، هر قدر نوشته و هر چه گفته شود تازه چيزى نوشته و گفته نشده است.

پس على كيست؟

دنبال همين گمشده ايم.

گمشده اى كه مى گويد كه اگر پرده برداشته شود چيزى به يقين من افزوده نمى شود اين گمشده همراه رسالت و شاهد رسالت است.

اول شخصى از عنصر عرب است كه در كنار روح كلى عالم، همسايه ى خداست ''جبران خليل''

او على است و چيزى جز على هم نيست با يك ماهيت و يك رنگ.

- در راه خدا سخت تر از آن است كه كسى بتواند از او شكايت كند.

- پايه ى رسالت، پشتيبان استوار نبوت و دانا به امور دين و دنيا.

- كسى كه درباره ى احكام الهى و اجراى آنها مسامحه و گذشت ندارد.

- رزمنده اى كه با نيروى علم و فضيلت پر و بال آراسته و به نام كسى كه خدا و رسولش او را دوست دارند، پرچم نيروى اسلام را به دست مى گرفت.

- كسى كه با تاريكيهاى شب مانوس بود و در نيمه هاى شب با خدايش به سخن مى نشست و اشك فراوان مى ريخت و در محراب عبادت با بيانى دردناك و زبانى سوزناك با درون خود سخن مى گفت و خداى را عبادت مى كرد.

در اوج عظمت ملكوتى آنچنان ناتوانى نشان مى دهد كه دختر فرستاده ى خدا پس از برگشت از نخستين جلسه قضائى فدك بدو مى گويد.

''همچون تهمت زدگان به كنج خانه نشسته اى و عزلت اختيار كرده اى تا جايى كه مرغان بى بال و پر توانستند ميدان را در اختيار خود بگيرند.''

وقتى كه شنيد به ناحق خلخالى را از پاى دخترى بيرون كشيدند آنچنان ناراحت شد كه آرزوى مرگ كرد. نه على اينها نيست. آنچه هست برتر و والاتر است كه زبان توان گفتن و قلم نيروى نوشتن آن را ندارد.

پس از زبان على بشنويد كه على كيست:

اميرالمومنين خود را در مقابل مردم قرار مى دهد و همه ى انديشه هاى خويش را براى شناساندن خود به كار مى گيرد تا مردم بتوانند آنچه على هست همان را به دست آورند.

امام على مرتضى ''ع'' مى فرمايد:

ما درخت نبوت هستيم، رسالت در خانه ى ما فرود آمده و از افراد اين خانه، به نبوت برگزيده شده است، فرشتگان به خانه ما رفت و آمد داشتند ''پس ما با آنها مانوس و به زبان آنان آشنا مى باشيم''، علم و معرفت در نزد ماست و سرچشمه دانش ها و حكمت ها در نزد ما يافت مى شود ''و آنچه از قرآن بخواهيد ما بدان واقفيم و صفحات آن در نزد ما گسترده شده است''

بنابراين، آن كه با ما يار باشد و انديشه ى نيك درباره ما داشته باشد بى شك مورد رحمت پروردگار واقع مى شود ''و به عالم ملكوت نزديك مى گردد''

''نحن شجره النبوه و محط الرساله و مختلف الملائكه و معادن العلم و ينابيع الحكم، ناصرنا و محبنا ينتظر الرحمه ''از خطبه 108 نهج البلاغه انصارى ص 295 ''

بايد دانست اين گفتار آنچنان نيست كه ما را از تعقيب موضوع باز دارد، بلكه على ''ع'' كانون علم و كانهاى دانش و حكمت است كه شناخت او از اين راه سخت دشوار مى باشد. زيرا هر كسى به علم راه ندارد و به راه علم آشنا نمى باشد. پس بهتر است كه از زبان فرزندش بشنويد على كيست.

امام حسن ''ع'' است كه بر فراز منبر پدرش ايستاده و درباره ى شهادت على عليه السلام با مردم سخن مى گويد:

''همانا در اين شب آنچنان كسى وفات يافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آيندگان بدو نخواهند رسيد. همان كس كه در كنار رسول خدا جهاد مى كرد و جان خود را سپر بلاى او مى ساخت. رسول خدا پرچم بدو مى سپرد و او را به ميدان مى فرستاد، آن گاه جبرئيل از سوى راست و ميكائيل از سوى چپ، او را درميان مى گرفتند و از ميدان بازنمى گشت مگر آن گاه كه خداوند پيروزى را نصيبش مى كرد .

در شبى وفات يافت كه موسى در آن شب جان سپرد و عيسى در آن شب به آسمانها رخت بربست و قرآن در آن شب نازل گشت.

در دم مرگ از مال دنيا فقط هفتصد درهم داشت آن هم از سهميه اش از بيت المال بود كه مى خواست با آن خدمتكارى براى اهل و عيال خود تهيه كند [ نقل از صفحه 82 صلح امام حسن به نقل از جلد 3- ابن اثير ص 16''. ]

بايد بدان اضافه كرد، در آن شب مردى از اين جهان به سوى خدا پرواز كرد كه در خانه ى خدا چشم به جهان گشود و در محراب عبادت خدا، ديده از جهان فروبست .

آرى، سخن آن است كه- از مردى برتر از پيشينيان و آيندگان بايد سخن گفت كه بسيار سخت و دشوار است، چون او ناشناخته مانده به دليل آن كه كتاب او شناسانده نشده است.

بنابراين گام گذاشتن در دنيايى كه همه در آن بيگانه هستند آن هم در دنياى حكومت و سياست على عليه السلام از ديدگاه نهج البلاغه گام گذاشتن نابينا در راهى ناآشناست كه طى كردن آن بس دشوار و نگران كننده مى باشد.

پناه مى برم به پروردگار على و فاطمه كه پروردگار همه جهانيان است كه مرا يارى كند تا آنچنان سخن نگويم كه جاهلانه باشد و خويشتن را در بيابانهاى گمراهى و تاريكى سرگردان سازم.

از مولاى متقيان على عليه السلام يارى مى خواهم كه توفيق را رفيق راهم نمايد تا در درياى بى كران شناختن على تا جايى كه مقدر است پيش روم و مى دانم كه به سرمنزل مقصود نمى رسم.

زيرا:

على ''ع'' بزرگتر از آن است كه من و ديگران وى را در دل داريم و بر زبان مى آوريم. او ماوراى پرده را مى بيند و با بركنارى حجاب چيزى بر يقينش افزوده نمى شود.

لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا

على علامه حائرى