سیری در نهج البلاغه

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 73/ 50
نمايش فراداده

زهد اسلامي و رهبانيت مسيحي

گفتيم بر حسب تعريف و تفسيري كه از نهج البلاغه درباره زهد استفاده مي شود، زهد حالتي است روحي. زاهد از آن نظر كه دلبستگيهايي معنوي و اخروي دارد، به مظاهر مادي زندگي بي اعتناست. اين بي اعتنائي و بي توجهي تنها در فكر و انديشه و احساس و تعلق قلبي نيست و در مرحله ضمير پايان نمي يابد؛ زاهد در زندگي عملي خويش سادگي و قناعت را پيشه مي سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرائي پرهيز مي نمايد. زندگي زاهدانه آن نيست كه شخص فقط در ناحيه انديشه و ضمير، وابستگي زيادي به امور مادي نداشته باشد، بلكه اين است كه زاهد عملا از تنعم و تجمل و لذت گرائي پرهيز داشته باشد. زهاد جهان آنها هستند كه به حداقل تمتع و بهره گيري از ماديات اكتفا كرده اند. شخص علي عليه السلام از آن جهت زاهد است كه نه تنها دل به دنيا نداشت، بلكه عملا نيز از تمتع و لذت گرائي ابا داشت و به اصطلاح تارك دنيا بود.

دو پرسش

اينجا قطعا دو پرسش براي خواننده محترم مطرح مي شود و ما بايد بدانها پاسخ دهيم:

يكي اينكه همه مي دانيم اسلام با رهبانيت و زهد گرائي به مخالفت برخاسته، آنرا بدعتي از راهبان شمرده است. [ حديد: 27. ] پيغمبر اكرم صريحا فرمود: لا رهبانية في الاسلام. [ رجوع شود به بحارالانوار، ج 15 جزء اخلاق، باب 14 "باب النهى عن الرهبانية و السياحة". ملاى رومى در دفتر ششم مثنوى داستانى آورده از مناظره ى مرغ و صياد درباره ى اين حديث. ] هنگامي كه به آن حضرت اطلاع دادند كه گروهي از صحابه پشت به زندگي كرده از همه چيز اعراض نموده اند و به عزلت و عبادت روي آورده اند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد، فرمود: من كه پيامبر شمايم چنين نيستم. پيغمبر اكرم به اين وسيله فهماند كه اسلام ديني جامعه گرا و زندگي گرا است نه زهدگرا. به علاوه تعليمات جامع و همه جانبه اسلامي در مسائل اجتماعي، اقتصادي، سياسي، اخلاقي بر اساس محترم شمردن زندگي و روي آوري به آن است نه پشت كردن به آن.

گذشته از همه اينها، رهبانيت و اعراض از زندگي با جهان بيني و فلسفه خوشبينانه اسلام درباره هستي و خلقت ناسازگار است. اسلام هرگز مانند برخي كيشها و فلسفه ها با بدبيني به هستي و خلقت نمي نگرد و هم خلقت را به دو بخش زشت و زيبا، روشنائي و تاريكي، حق و باطل، درست و نادرست، بجا و نابجا تقسيم نمي كند.

پرسش دوم اينكه: گذشته از اينكه زهد گرائي همان رهبانيت است كه با اصول و مباني اسلامي ناسازگار است، چه مبنا و چه فلسفه اي مي تواند داشته باشد؟ چرا بشر محكوم به زهد شده است؟ چرا بشر بايد به اين دنيا بيايد و دريا دريا نعمتهاي الهي را ببيند و بدون آنكه كف پايش تر شود از كنار آن بگذرد؟

بنابراين، آيا تعليمات زهد گرايانه اي كه در اسلام ديده مي شود، بدعتهائي است كه بعدها از مذاهب ديگر مانند مسيحي و بودائي وارد اسلام شده است؟ پس با نهج البلاغه چه كنيم؟ زندگي شخصي پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و همچنين زندگي عملي علي عليه السلام را كه جاي شكي در آن نيست چگونه تفسير و توجيه كنيم؟ حقيقت اينست كه زهد اسلامي غير از رهبانيت است. رهبانيت، بريدن از مردم و رو آوردن به عبادت است بر اساس اين انديشه كه كار دنيا و آخرت از يكديگر جدا است، دو نوع كار بيگانه از هم است، از دو كار يكي را بايد انتخاب كرد: يا بايد به عبادت و رياضت پرداخت تا در آن جهان به كار آيد و يا بايد متوجه زندگي و معاش بود تا در اين جهان به كار آيد. اين است كه رهبانيت بر ضد زندگي و بر ضد جامعه گرائي است، مستلزم كناره گيري از خلق و بريدن از مردم و سلب هر گونه مسؤوليت و تعهد از خود است.

اما زهد اسلامي در عين اينكه مستلزم انتخاب زندگي ساده و بي تكلف است و بر اساس پرهيز از تنعم و تجمل و لذت گرائي است، در متن زندگي و در بطن روابط اجتماعي قرار دارد و عين جامعه گرائي است براي خوب از عهده مسئوليتها بر آمدن است و از مسؤوليتها و تعهدهاي اجتماعي سرچشمه مي گيرد.

فلسفه زهد در اسلام آن چيزي نيست كه رهبانيت را به وجود آورده است. در اسلام مسأله جدا بودن حساب اين جهان با آن جهان مطرح نيست. از نظر اسلام، نه خود آن جهان و اين جهان از يكديگر جدا و بيگانه هستند و نه كار اين جهان با كار آن جهان بيگانه است. ارتباط دو جهان با يكديگر از قبيل ارتباط ظاهر و باطن شي ء واحد است، از قبيل پيوستگي دو رويه يك پارچه است، از قبيل پيوند روح و بدن است كه چيزي است حد وسط ميان يگانگي و دوگانگي. كار اين جهان با كار آن جهان نيز عينا همين طور است، بيشتر جنبه اختلاف كيفي دارد تا اختلاف ذاتي؛ يعني آنچه برضد مصلحت آن جهان است بر ضد مصلحت اين جهان نيز هست، و هر چه بر وفق مصالح عاليه زندگي اين جهان است بر وفق مصالح عاليه آن جهان نيز هست، لهذا يك كار معين كه بر وفق مصالح عاليه اين جهان است اگر از انگيزه هاي عالي و ديدهاي مافوق طبيعي و هدفهاي ماوراء مادي خالي باشد، آن كار صرفا دنيايي تلقي مي شود و به تعبير قرآن به سوي خدا بالا نمي رود اما اگر جنبه انساني كار از هدفها و انگيزه ها و ديدهاي برتر و بالاتر از زندگي محدود دنيائي بهره مند باشد، همان كار كار آخرتي شمرده مي شود.

زهد اسلامي كه- چنانكه گفتيم- در متن زندگي قرار دارد، كيفيت خاص بخشيدن به زندگي است و از دخالت دادن پاره اي ارزشها براي زندگي ناشي مي شود. زهد اسلامي چنانكه از نصوص اسلامي بر مي آيد بر سه پايه اصلي كه از اركان جهانبيني اسلامي است استوار است.