دكتر محمد حكيم پور
در اين نوشته، «سرمايه دارى »، به معناى اصطلاحى آن منظور است كه پديده اى استثمارى با عملكردو راهكارهايى ويژه مى باشد نه سرمايه دارى به معناى لغوى آن كه معطوف به هرگونه در اختيار داشتن مال و سرمايه است. نگرش اسلام به اصل اموال و سرمايه، بسيار مثبت است. اموال و هرگونه كالا كه بگونه اى نيازهاى بشرى را برآورد، در نظر اسلام، امرى حياتى و عامل بقاء و برپايى جامعه، و راه تداوم حيات انسانى، و رشد دين و دين باورى است. اين موضوع را، در سراسر تعاليم اسلامى به روشنى مى بينيم كه با تعبيرهايى گونه گون، از ضرورت تمتعات زندگى، و حياتى بودن اموال و كالاها سخن گفته و سهم اصولى «اموال » را در جامعه انسانى، تبيين كردند.
از آنجا كه در اين مقاله، بنابر ارزيابى فشرده و كوتاه است، تنها به چند نمونه از اين تعاليم اشاره مى شود:
در قرآن كريم، «اموال »، عامل قوام و امداد الهى شمرده شده است:
1- ولا توء توا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما... (1)
اموال خود را، كه خداوند سبب برپايى زندگى شما قرار داده است، به دست سفيهان (ناواردان وغيرمتخصصان) مسپاريد...
2- و امدد ناكم باموال و بنين... (2)
از طريق اموال و فرزندان به شما كمك رسانديم.
در احاديث نيز «مال و ثروت »، عامل پايدارى اسلام و مسلمانان و ابزار سامانيابى كار اجتماع دانسته شده است:
امام باقر(ع) - به روايت امام صادق(ع):
... هى (الدنانير و الدراهم) خواتيم الله فى ارضه، جعلها الله مصحه لخلقه، و بها تستقيم شوؤنهم ومطالبهم (3) درهم و دينار، مهر (سكه) خدا است در زمين، خداوند آن را براى سامان يابى كار خلق قرار داده است،تا بدان وسيله، امور زندگانى مردمان بگذرد و نيازهاى آنان برآورده شود.
مقصود از اين تعبير، اينست كه خداى متعال چنين به فكر و نظر آدميان داده است كه اين ابزار ووسيله (درهم، دينار، تومان و هر پولى) را پديد آورند و براى آن، اعتبار مالى قرار دهند، تا از تعويض كالا باكالا - كه كارى دشوار و دراكثر موارد، غيرعملى است - آسوده گردند و زندگى و امور آنان به آسانى برگزار شود.
امام صادق(ع):
احتفظ بما لك فانه قوام دينك (4)
از اموالت مراقبت كن كه مايه پايدارى دين تو است.
اسلام بر دستيابى به رشد اقتصادى و آبادى مزارع و سرزمينها و بهره بردارى از منابع و سرمايه هاى طبيعى آن نيز تاكيد كرده است:
در قرآن كريم آمده است:
هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها... (5)
خداوند شما را از زمين پديد آورد و آباد كردن آن را به شما سپرد...
امام صادق(ع) نيز فرمود:
فكر يا مفضل فى هذه المعادن و ما يخرج منها من الجواهر المختلفة، مثل الجص، و الكلس، و الجبس، والزرانيخ و المرتك و القونيا و الزيبق، و النحاس و الرصاص، و الفضه و الذهب،... و الياقوت وضروب الحجاره، و القار، و الموميا، و الكبريت، و النفط و غير ذلك مما يستعمله الناس فى مآربهم;فهل يخفى على ذى عقل ان هذه كلها ذخائر ذخرت للانسان فى هذه الارض يستخرجها فيستعملهاعندالجاجه اليها... اى مفضل! درباره اين معادن بينديش، و درباره مواد گوناگونى كه از آنها بيرون آورده مى شود، همچون گچ و آهك و سنگ گچ و زرنيخ و مردار سنگ و توتيا و سيماب و مس و سرب و سيم و زر... و ياقوت واقسام سنگها نيز قير و موميائى و گوگرد و نفت وجز اينها، كه مردمان براى رفع نيازمنديهاى خود به كار مى برند; آيا ممكن است بر شخص خردمند اين مطلب پوشيده بماند كه همه اينهاچيزهايى است كه (برطبق حكمت) براى انسان در اين زمين ذخيره شده است، تا آنها را از زمين بيرون آورد و هنگام نياز به كار برد؟...
سرمايه گذارى توليدى و پرهيز از راكد گذاردن اموال و كنز و گنج كردن آنها، نيز مطرح گرديده است:
... و الذين يكنزون الذهب و الفضه و لاينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم (6)
و كسانى كه طلا و نقره گنج مى كنند و آن را در راه خدا انفاق نمى كنند به كيفرى دردناك نويدشان ده.
اندوختن طلا و نقره (كه در دوران گذشته، وسيله مبادله بوده و واحد پول را تشكيل مى داده است) واموال فراوان و متراكم، «كنز» است و هرگونه استفاده عمومى و سرمايه گذارى اموال، انفاق و خدمت به خلق است.
امام على(ع):
ليس فى المال الصامت نفل (7) در مال راكد، زياده و رشدى نيست.
امام صادق(ع):
ما يخلف الرجل بعده شيئا اشد عليه من المال الصامت ... قلت له: كيف يصنع به؟ فقال: يجعله فى الحائط و البستان و الدار (8) آدمى، ثروتى ناخوشايندتر از سرمايه هاى راكد پس از خويش باقى نمى گذارد. سئوال شد پس بااينگونه اموال چه كند؟ امام فرمود: آن را در خانه سازى و احداث باغ، سرمايه گذارى كند. امام سجاد(ع):
استنماء المال تمام المروة (9) رشد و نمو مال، از مروت است.
همچنين استفاده بهينه از سرمايه ها و منابع نيز مطرح شده است:
امام على(ع):
لم يكتسب مالا من لم يصلحه (10) آنكس كه از سرمايه اش درست استفاده نكند در حقيقت، مالى به دست نياورده است. (11)
بنابراين تعاليم كه نمونه اى بسيار اندك درباره مسائل مالى بوده روشن مى گردد كه به سرمايه ها و اموال در اسلام با نگرشى بسياراصولى و مثبت نگريسته شده و ثروت در جامعه اسلامى، جايگاهى ويژه دارد. پس چگونه است كه اسلام در عين حال، با سرمايه دارى درقلمروى گسترده آن مبارزه كرده و مال پرستى و افزونخواهى را به شدت محكوم كرده است؟
اسلام در برابر اموال، از عوارض منفى آن نيز سخن مى گويد و سرمايه دارى را با شيوه واخلاقيات و عملكردهاى ناهنجار آن معرفى مى كند. اگر اموال و سرمايه ها در جهتى درست و انسانى هدايت نشود، و در خدمت كل جامعه بشرى قرار نگيرد، و از صورت ابزارى و آلى درآمده و به صورت هدف واصل در نزد گروهى خاص ذخيره گردد، مردود است بعبارت ديگر،بعد منفى سرمايه دارى، مردود است زيراعملكردهايى ناعادلانه و راه كارهاى ظالمانه وضدانسانى دارد و اقتصاد بازار آزاد كه ركن قرائت ليبرال - سرمايه دارى از جامعه مدنى غربى است، دقيقا بر همين عملكردها وراهكارها مبتنى شده است.
پديده سرمايه دارى مصطلح، به اين معنا و در بعد منفى آن، از ناهنجارترين، ويرانگرترين و شوم ترين پديده هايى است كه در اجتماعات بشرى رخ نموده است. از آغاز پيدايش اين پديده تاكنون، پديده ديگرى به اين شومى و ويرانگرى نداشته ايم; زيرا كه يا خود به تجاوز و نابودى انسانها دست يازيده است، و يادستيار نزديك همه تجاوزكاران و دژخيمان تاريخ بوده است. اگر قدرتهاى بدنى و خانوادگى يا قبيله اى درگذشته هاى دور، يكه تازى كردند، و يا قدرتهاى نظامى و خودكامه سياسى، در دورانهاى بعد، ره بيدادپوئيدند، و يا قدرتهاى صنعتى و نظامى در اين دوران، خاستگاه اصلى بسيارى از تجاوزگريها و بيدادگريها وپايمال شده حقوق انسانهاگرديدند، ريشه اصلى همه اينها درسرمايه دارى و تمكن بى حساب مالى نهفته است.
خصلت «سرمايه دارى »، در تبيينى كلى و فشرده، خاستگاه اصلى خودخواهيها و سودجوييها، وسرچشمه نابسامانيها و نابوديها و تبعيضها و محروميتها و ستيزها و آشوبها بوده است. تراكم سرمايه دربخشى و مال اندوزى گروهى، همواره ره آوردهايى ويرانگر داشته است و افراد و اجتماعات و حتى طبيعت ومحيط زيست را نيز به تباهى كشيده است.
«اقتصاد سرمايه دارى » و جامعه مدنى به اين معنا و در قرائت سكولار، نظامى ضد الهى و بستر اقتصادى طاغوتى است، لگام گيسخته و مرزنشناس و عدالت گريز و قانون ستيز، كه جز به خود و قانون خود و آزادى در راه كارهاى خود، به هيچ قانون، و آزادى و شيوه و روشى حرمت نمى نهد، و جانب هيچ حق و عدلى رارعايت نمى كند.
سرمايه دارى با معيارهاى ليبراليسم اقتصادى، داراى ويژگيهاى همه تجاوزگران و طاغوتان در طول تاريخ است، بلكه امروزه با تكامل ابزارى كه پديد آمده است، اين تجاوزرگريها بسيار پيچيده تر، سهمگين ترو ضدانسانى تر از همه مستكبران تاريخ گذشته، عمل مى كند. تجاوزگرى كه از حد منطقه و كشورهاى خاص گذشته و فرامنطقه اى و جهانى شده است، از حريم انسانها هم گذشته و به حريم طبيعت و منابع آن نيز پنجه افكنده، حتى كمربند امنيتى كره زمين، يعنى لايه اوزن نيز از عملكرد آن در امان نمانده است. وشگفت اينجاست كه در عين حال، داعيه اصلاحگرى و قانونمدارى نيز دارد و از حقوق انسانى و آزادى وآزادگى نيز دم مى زنند؟ چه نيك و شگرف، قرآن كريم، كارنامه اينان را ترسيم فرموده است:
و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون (12)
چون به آنان گفته شود كه در زمين، فساد مكنيد، مى گويند: ما مصلحانيم.
قرآن كريم، مسرفان را مفسد معرفى مى كند.
اكنون پاره اى از ديدگاههاى اسلام درباره سرمايه دارى را تبيين مى كنيم، و در ارزيابى شتابزده اى،برخى از راه كارها و ره آوردهاى آن را برمى شماريم. و در آغاز از پيامدهاى فردى آن گفتگو مى كنيم كه زمينه اصلى عملكردهاى اجتماعى آن نيز هست:
اين عنوان، در سوره «تكاثر» آمده است، كه احوال زياده داران را ترسيم مى كند، و پيامدهاى منفى افزون دارى را به تصوير مى كشد:
الهيكم التكاثر. حتى زرتم المقابر. كلا سوف تعلمون. ثم كلا سوف تعلمون! نازيدن به فزوندارى (و فزونخواهى)، شمايان را سرگرم ساخت. (و در دنيا غرق كرد) تا (مرگ فرارسيدو) به ديدار گورها شتافتيد. نه آن است (كه مى پنداريد)، به همين زودى خواهيد دانست. نيز نه آن است (كه مى پنداريد)، به همين زودى خواهيد دانست.
در اين آيه كريمه، زياده دارى و افتخار به آن، از عوامل بازدارنده انسان، به حساب آمده است. «الهاء» به معناى بازدارندگى از ياد خدا و گردن نهادن به قوانين الاهى و به لهو افكندن است.
امين الاسلام طبرسى مى گويد:
الهاء، به معناى سرگرم كردن كسى به لهو و لعب است; و «الهيكم التكاثر»، يعنى نازيدن (و پز دادن) به فزونى مال و فرزند شما را از فرمانبردارى خدا، و به ياد آخرت بودن باز داشت و غافل ساخت و به قولى يعنى: مباهات كردن به فزونى مال و افراد، شما را از تدبر دركارخدا (حكمتهاى تكوينى آفرينش، وحكمتهاى تشريحى احكام)، باز داشت... (13)
تعبيرهاى ديگرى نيز در قرآن آمده است، كه گر چه از اين ريشه و ماده نيست; ليكن در ژرفاى معنا،به همين حقيقت نظر دارد، يعنى بعد منفى وتباهگر مال اندوزى و باز دارندگى سرمايه دارى را تبيين مى كند چون:
... و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور... (14)
... زندگى دنيا جز كالايى گول زننده نيست.
با دل بستن به سود و سرمايه و كالاهاى دنيايى، حالت غرور و خود محورى در نفس آدمى پديد مى گردد، و انسانى را از هر فكر وانديشه درست و راهگشاى ديگرى باز مى دارد.
امام على(ع) فرمود:
...و التكاثر، لهو و لعب و شغل،واستبدال الذى هو ادنى بالذى هوخير (15)
تكاثر، لهو است و لعب ومشغوليت، و گرفتن چيزى كه پست تر است در برابر دادن چيزى بهتر.
همچنين تعبير «فتنه » در آيه كريمه:
انما اموالكم و اولادكم فتنه... (16)
جز اين نيست كه دارايى و فرزندان شما براى آزمونند.
اموال و فرزندان از عوامل آزمايش و آزمون انسانها شمرده شده است، و بسيارى از صاحبان سرمايه هادر آزمونى شركت مى كنند كه از آن، مردود بيرون مى آيند زيرا كه ثروت زياد، موجب باز دارندگى آنان ازسعادت و معنويت است. تعبيرهاى ديگرى نيز چون: مترف، مسرف، مستكبر و تهلكه كه درباره سرمايه داران است، همه به نوعى بيانگر الهاء و بازدارندگى زياده دارى از عمل به حق و تن دادن به ارزشهاست. و مترف و مسرف نيز كه به معناى مصرفهاى شاد خوارانه و زياده از حد است، انسان را ازراههاى درست باز مى داد، و تعبير «استكبار» نيز به همين سركشى از گردن نهادن به حق و حقيقت نظردارد، و «تهلكه » و نابودى، پيآمد انكارناپذير اين دست گرايشهاى سرمايه دارى است.
تعبير «موتى » در قرآن نيز با نظر به همين معيار، به مال اندوزان، تفسير شده است:
انك لا تسمع الموتى (17) ... تو نمى توانى مردگان را شنوا سازى... از پيامبر بزرگوار اسلام پرسيدند... مردگان چه كسانيند؟ فرمود:«هر غنى مترف » يعنى هر ثروتمند شادخوار (18) .
آرى سرمايه داران در چنين جامعه و مدنيت استكبارى، از خود و تعالى معنوى خويش باز مى مانند، وراه رشد و سعادت خويش گم مى كنند، و تمامى عمر و نيروى حيات در بيراهه روى مى گذارند. آنان براستى از خود بيگانه و از خود وامانده اند، به خود فراموشى گرفتار شده اند و تمامى هوش و استعدادهاى بدنى وروانى خويش را در راهى سرمايه گذارى كرده اند كه گوهر اصلى انسانى را شكوفا نمى سازد; بلكه آن را درغبارها و لايه هاى تيره ماديات مى پوشاند. بنابراين گر چه يك سوره به نام «تكاثر» ناميده شده و ازپيآمدهاى شوم افزونخواهى سخن گفته است، ليكن در سراسر قرآن، تعبيرهاى فراوانى است كه در جوهرو ماهيت از همين دنيا دوستى ها و دنياطلبى هاى افراطى و آثار آن سپرده برداشته است.
اخلاقيات در جامعه مدنى سرمايه دارى، زمينه هاى اصلى بسيارى از خوى هاى غيرالاهى و سرشتهاى غيرانسانى است. استكبار اقتصادى، بستر مناسب استكبار اخلاقى و طغيانگريهاى روانى است، چنانكه كمبوددارى و استضعاف اقتصادى، زمينه استضعاف اخلاقى و فكرى مى باشد.
مال اندوزى و زياده خواهى، انسانى را به خصلتهايى شيطانى چون: آزمندى، حرص سيرى ناپذير، نجل، خودخواهى، خود برتربينى، طغيان و سركشى، لذت پرستى، شاد خوارى وشكم بارگى، شهوت پرستى، تن آسايى، بى احساسى و سنگ دلى مى كشاند و عامل اصلى اين اخلاقهاى ضد انسانى، همان داشتنهاى افراطى و مال اندوزيهاى افرونخواهانه است. از اينرومى نگريم كه در تعاليم اسلامى براى مبارزه باسرمايه دارى، چه بسيار كه با اين خصلتها مبارزه شده است. از باب نمونه به چند روايت توجه كنيم:
پيامبر(ص):
ان صلاح اول هذه الامة بالزهد و اليقين، و هلاك آخرها بالشح و الامل (19) سامانيابى كار اين امت، در آغاز، به زهد و يقين است، و بيسامانى آن، در پايان، به آزمندى و بخل و آرزودارى.
امام سجاد(ع) در دعايى از خداوند مسئلت مى كند كه به او چندان ثروت بدهد كه از حدنيازدارى بگذرد اما به سرمايه دارى نرسد و اين همان زندگى بسنده و كفاف است تا به مشكلات فقر و اخلاق غيرانسانى سرمايه دارى گرفتار نيايد:
امام سجاد(ع):
اللهم انى اسئلك خيرالمعيشة، معيشة اقوى بها على جميع حاجاتى، و اتوصل بها اليك فى حياة الدنيا و فى اخرتى، من غير ان تترفنى فيها فاطغى (20) ... خدايا از تو معيشتى نيك خواهانم: معيشتى كه با آن، همه نيازمنديهايم را برآورم، و درزندگى اين دنيا و در آخرتم با آن به قرب تو برسم، بى آنكه مرا غرق در نعمت سازى تا به طغيان افتم...
حرص و آزمندى سيرى ناپذير، از اركان اخلاق ليبرال - سرمايه دارى است، و اين حالت چنان گريبانگير آنان مى گردد كه هر چه به سود و سرمايه و گستره ثروت خويش مى افزايند، سيرنمى شوند، و به سراغ بيشتر و بيشترها مى روند. اين روند بگونه اى وحشتناك دنبال مى شود، و در نقطه اى باز نمى ايستد و احساس بى نيازى و سيرى پيش نمى آيد.
پيامبر(ص):
يا ابن مسعود! اجسادهم لاتشبع، و قلوبهم لا تخشع (21) ...: اى ابن مسعود! بدنها (شكمها)شان سير نمى شود، و دلهاشان خشوع پيدا نمى كند...
در اين سخن نبوى به تاثير متقابل جسم و جان، در حالت مال اندوزى اشاره شده و آمده است كه سيرى ناپذيرى فزونخواهانه مال پرستان، با فقدان خشوع و خضوع قلب و روح (تفرعن و گردنفرازى)همراه است.
و اصولا اين حالت در مسائل مادى هست كه اگر انسان بااحساس بسندگى با آنها روبرو گشت، و به بهره بردارى به اندازه لازم و مفيد دست يازيد، پس از برخوردارى از زيستى معقول و بسنده و مرفه،احساس بى نيازى مى كند، و از زياده خواهيهايى باز دارنده، روى بر مى تابد و گرنه هيچگاه احساس بى نيازى نمى كند.
امام على(ع):
من رضى من الدنيا بما يجزيه، كان ايسرما فيها يكفيه. و من لم يرض من الدنيا بما يجزيه، لم يكن فيهاشيى يكفيه (22)
آن كسى كه به اندازه كفاف، از دنيا راضى شود، كمترين چيز دنيا براى او بسنده است; و آن كس كه به اندازه كفاف راضى نشود، چيزى نيست كه بتواند او را بسنده باشد.
آرى گرفتارى جامعه بشرى بر سر همين ماهيت افزونخواه و زياده طلب است كه در پهنه اقتصادجهانى، هر چه را ماليت و بهاء داشته باشد و بگونه اى در بازارها و مبادلات، ارزش آفرين و سودآور باشد،بايد به چنگ آورد و سلطه خويش را بر آن تثبيت كند، و در هيچ حد و مرزى درنگ نكند و چون جهنمى،همه چيز را ببلعد. و به تعبير قرآن كريم هر چه به او بدهند زياده بر آن را طلب كند:
و جعلت له مالا ممدودا... ثم يطمع ان ازيد (33)
به او مالى فزاينده دادم باز طمع آن دارد كه آن را افزونتر كنم.
سرمايه داران، چون به هيچ حد و اندازه اى قانع نيستند و احساسى سيرناپذير دارند، هيچگاه به بى نيازى دست نمى يابند:
امام كاظم(ع) فرمود:
من قنع بما يكفيه استغنى، و من لم يقنع بما يكفيه لم يدرك الغنى ابدا (24)
هر كس به آنچه او را بسنده است قناعت كند، بى نياز است، و هر كس چنين نباشد، هرگز به بى نيازى نرسد (25) .
از اينرو در تعاليم اسلامى، با زير بناهاى روحى و دد صفتى درونى سرمايه دارى مبارزه شده است;چنانكه با عملكرد بيرونى و اجتماعى آن; تراكم مال پرستى در نظر اسلام يك پديده ساده مادى يااجتماعى محض و يا سياسى صرف نيست; بلكه پديده ايست كه بر مجموع زمينه هاى فرهنگى و فكرى وتربيتى افراد بنا شده است. بدينجهت اسلام به ويران كردن زمينه ها و پايگاههاى درونى و روحى مال اندوزى نيز توجهى شايان كرده است.
تفكر سرمايه دارى و راه كارهاى آن، از موانع شكوفايى خرد ناب انسانى است، كه داده هاى عقل آدمى رادر زير لايه هاى سنگين و تيره حب مال و آمال، مدفون مى سازد و روشنگيريهاى او را فرو مى پوشاند وبدينسانند همه دلبستگى هاى افراطى وحب وعشقهاى سركش كه در راه عقل و بررسيها و روشنگريهاى اومانعى عظيم پديدمى آورد.
منظور از عقل، عقل انسانى است. عقلى كه براى انسانها ارزش قائل است، و جانداران و گياهان و حتى مواد بيجان را حرمت مى نهند. عقلى كه خوب و بد و زشت و زيبا را مى شناسد، و به ارزشهاى اخلاقى واصول نوع دوستى و ديگر خواهى فرا مى خواند، عقلى كه از درد و رنج ديگران رنج مى كشد و به اندوه اندوهگينان، غمگين مى گردد. عقلى كه خودخواهى و خودپرستى را محكوم و مردود مى شناسد و فراخوان به ديگر دوستى ها و انسانگرايى ها است.
اين عقل، منظور است كه با عشق هاى مادى و دلبستگى هاى مال اندوزى بتدريج كم فروغ مى شود تابكلى از كار بيفتد; نه عقل ابزارى استوار بر محور سودپرستى و خودخواهى. بنابراين، نيرنگ بازيهاوزيركيهاى سودجويانه و نقشه كشى هاى برخاسته از خودخواهى و خودمحورى، منظور نيست، كه با همه بى تعهدها و مسئوليت نشناسى ها و قانون شكنى ها نيز سازگار مى افتد و همه ارزشهاى اخلاقى ومعيارهاى انسانى را در راه جلب منافع، زير پا مى نهد و با ترفندها و حيله گريها، هر مرز و حريمى رامى شكند و بر هر فضيلتى گام مى گذارد، و آن را پيروزى به حساب مى آورد. اين حسابگريهاى مادى درمنطق دين، نيرنگ و سالوس و شيطنت است.
تفكر سرمايه دارى ليبرال، با اين عقل انسانى، ناسازگار است. چون تلاشهاى اقتصادى آنگاه كه ازاهداف تامين نيازهاى انسانى و رفاه همگانى دور گردد و مال اندوزى، هدف شود و آزمندى پديد آيد،فرصت فكر كردن درباره همه چيز جز افزايش سود و سرمايه را از انسان مى گيرد و از همدمى با خرد ودريافت فروغ آن باز مى دارد، و ديگر نمى تواند از اين فروغ، براى بازدارى خود از تلاش دايم در طلب مال،و بيرون آوردن آن از چنگ ديگران، بهره مند گردد. و بدينگونه خرد انسانى از روشنگرى و ارائه نيك و بد وانسانى و ضدانسانى، باز مى ماند و در چاله حسابگريهاى مادى مدفون مى شود.
همچنين داشتنهاى افراطى، به زيستى افراطى و شهوتباره، و زياده رويهاى ويرانگر همه نيروهاى آدمى مى كشاند و انسان را در گرداب كامورى و شادخوارى و لذت پرستى، غوطه ور مى سازد و اين شيوه هادر زندگى فردى نيز از عوامل تباهى جسم و روح و در نتيجه، خرد آدمى است; زيرا كه كاموريهاى افراطى ولذت پرستى و غوطه ورى در خور و خواب و تمايلات جنسى، مايه تباهى جسم و هرز رفتن نيروها و از ميان بردن سلامت و تعادل لازم در مزاج انسانى است، و موجب بر هم خوردن توازن در همه قواى انسانى بويژه عقل خواهد گرديد.
امام على(ع) مى فرمايد:
قد فرقت الشهوات عقله (26) :
شهوتها، خرد او (دوستدار دنيا و مال) را تباه كرده است.
امام على(ع):
... اقبلوا على جيفة قد افتضحوا بآكلها، و اصطلحوا على حبها. و من عشق شيئا اعشى بصره، و امرض قبله، فهو ينظر بعين غير صحيحة، و يسمع باذن غير سميعة (27)
(دنياداران) به مردارى روى آورند كه با خوردن آن رسوا شدند، و بر سر دوست داشتن آن با يكديگرهمداستان گشتند. هر كس چيزى را سخت دوست بدارد، چشمش نابينا و دلش بيمار مى شود. چنين كسى با چشمى ناسالم مى بيند و با گوشى ناشنوا مى شنود.
چشم و گوش و همه حواس مال پرستان، يك سونگر است و همان سمت و سوى افزايش سرمايه رامى نگرد و جوانب و معيارهاى ديگر را منظور نمى دارد. بنابراين براستى مى توان گفت كه با چشم معيوب وگوش ناشنوا به مسائل مى نگرد و با شناختى بيمارگونه و يك سونگر رويدادها را بررسى مى كند و بدينگونه از درك و دريافت حقايق باز مى ماند.
زياده دارى در سخنى از امام صادق(ع) از سپاهيان نادانى شمرده شده است:
... القوام و ضده المكاثرة (28) (از سپاهيان خرد) مالدارى در حد قوام (اعتدال) است و ضد آن فزونخواهى است.
اينكه قرآن مى گويد، انسانهايى هستند كه قلبهاشان مهر شده است و از درك و احساس انسانى تهى گرديدند، توجه به همين واقعيت است كه با پيروى از تمايلات و سرسپردگى به اميال و شهوات، عقل انسانى از كار مى افتد گر چه عقل ابزارى او كارآ باشد.
... و طبع على قلوبهم فهم لا يفقهون (29)
... بر دلهاشان مهر نهاده شده پس آنان درك نمى كنند.
يا در تعبير ديگر قرآن:
... لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لايبصرون بها... (30)
ايشان را دلهايى است كه بدان نمى فهمند و چشمهايى است كه بدان نمى بينند...
آنها عقل دارند، ليكن درحوزه عمل، گوش به فرمان شهواتند وهدايتهاى عقل انسانى را ناديده مى گيرند.
بيگمان در ميان ويژگيهاى انسانى، عواطف، جايگاهى بسى بلند دارد كه زندگى فرد و جامعه و بقاء نوع و سامانيابى خانواده و ... بر آن استوار است. بگونه اى كه براستى مى توان گفت ضعف عواطف يا مرگ آن، باضعف و مرگ انسانيت همراه است. انسان با عواطف خويش زندگى مى كند بيش از آنكه با خرد بزيد. محوراصلى ديگر دوستى و جامعه گرايى نيز عواطف است. انسان در پرتو عواطف است كه به اخلاقهاى انسانى ومدنى روى مى آورد و از خويهاى حيوانى و جنگلى دورى مى گزيند.
پيامبر(ص) فرمود:
فى الانسان مضغة اذا هى سلمت و صحت، سلم بها سائر الجسد، فاذا سقمت سقم بها سائر الجسد وفسد و هى القلب (31) در انسان، پاره گوشتى است (قلب ظاهرى و مظهر قلب باطنى) كه چون صحيح و سالم بماند،قسمتهاى ديگ بدن نيز سالم مى ماند، و چون بيمار شود، باقى بدن بيمار و گرفتار فساد خواهد شد; وآن قلب است...
اما عواطف انسان در مال اندوزى و سرمايه سالارى، ضعيف مى شود و يا چنان تحت تاثير گرايشهاى آزمندانه پول پرستى قرار مى گيرد كه از كارآيى در درون آدمى مى افتد.
امام على(ع):
... اعلمو ان كثرة المال مفسدة للدين، مقساة للقلوب (32)
... بدانيد كه فراوانى مال مايه تباه شدن دين است و سخت شدن دلها.
سخت شدن دلها و سنگوارگى قلبها، همين بى احساسى و ميرش وجدان و عواطف در انسانهاى شادخوار و خوش گذران است. در جامعه مدنى «ليبرال - سرمايه دارى »، انسانها بمنزله ابزار و كالا هستند وتنها با معيار بازدهى و سودآورى، ارزيابى و ارزشگذارى مى شوند، حتى علم، فن، هنر و... هم ارزش ذاتى ندارد; بلكه آنگاه كه به سود بيشتر و رشد توليد كمك كند، ارزشمند مى گردد. بنابراين، نگرش سرمايه دارى به انسانهاى ديگر، نگرش ارزشى و انسانى نيست، بلكه نگرشى اقتصادى است. و اين نوع نگرش يعنى نگرش ابزارى و كالايى به انسان، از ويژگيهاى تفكر سرمايه دارى است. بارى اگر وجدان آدمى، كنار زده شود و قلب او در هم آلايد و سخت شود، استوانه هاى اصلى شخصيت انسان از لحاظ عقيده و عاطفه وديگر گرايشهاى ارزشى فرو مى ريزد و ايمان و اخلاق او رو به نشيب مى گذارد و اين فروپاشى ونشيب گرايى، به ديگر نواحى وجود آدمى و گستره زندگى علمى، فرهنگى، اقتصادى، سياسى و اجتماعى اوسرايت مى كند و بينش و عمل آدمى را به ناشايستگى ها سوق مى دهد. اين قساوت قلب، انگيزه نيرومندى است در زندگى مال اندوزان و روش برخورد ايشان با اجتماع و چگونگى روابط با مردمان، و پيآمد حتمى آن، ستم كشيدن مردم و استثمار حقوق آنان و مكيده شدن خون ايشان است. از اينجا روشن مى گردد كه بر اجتماع سرمايه دارى، عواطف انسانى فرمانروايى نمى كنند بلكه سرورى و حاكميت، با سنگدلى،بى احساسى، بى تعهدى و ظلم و تجاوز اقتصادى است و لازمه آن فشار بر گرده ديگران است.
قرآن، بى احساسى سرمايه داران و نظر توده هاى مردم درباره آنان را چنين ترسيم مى كند:
ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم و آتيناه من الكنوزما ان مفاتحه لتنوا بالعصبة اولى القوة اذقال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين (33)
قارون از قوم موسى بود. پس بر آنان سركشى كرد (ستم روا داشت)، و ما چندان گنج به او داده بوديم،كه حمل آنها براى گروهى مردم نيرومند گران بود; آنگاه قومش به او گفتند: (از سرمستى دارايى)شادى مكن كه خداوند (اينگونه) شادمانان را دوست ندارد.
مى بينيد كه ثروتمندان، سرمست و شادمانند و حزن و اندوه را به دلهاى سنگواره آنان راهى نيست. درشادى و غرور، غرق شدند و از اندرز و درد دردمندان غافلند. گر چه اين شادمانيها عمقى ندارد، و بهر حال،افكار عمومى و قضاوت انسانها زندگى را بر آنان تلخ مى سازد، و وجدان آدمى هر چند در لايه هايى از زنگار لذت پرستى پنهان شده باشد، آنان را سرزنش مى كند، و نگرانيهاى روزافزون از دست دادن ثروتها، خواب خوش را از آنان مى گيرد.
امام على(ع) فرمود:
... فالمتمتعون من الدنيا تبكى قلوبهم و ان فرحوا، و يشتد مقتهم لا نفسهم و ان اعتبطوا ببعض مارزقوا (34)
...دلهاى بهره مندان از دنيا، گريان است هر چند شادمان باشند، و با آنكه ديگران حتى به پاره اى ازآنچه بهره ايشان شده است رشك مى برند، اما خود آنان همواره از خود (و زندگى خود) بيزارترمى شوند.
1- سوره نساء 4/5. 2- سوره اسراء، 17/6. 3- امالى طوسى 2/133 و 292. 4- امالى طوسى 2/133 و 292. 5- سوره هود 11/61. 6- بحار 3/128. 7- سوره توبه 9/34. 8- مستدرك الوسائل 11/126. 9- وسائل الشيعه 12/44. 10- تحف العقول 204. 11- غررالحكم 259. 12- نبود سرمايه و فقر و كمبوددارى نيز در تعاليم بسيارى محكوم و مردود شناخته شده و معادل كفر ومرگ به حساب آمده است، كه شرح آن نياز به رساله اى جداگانه دارد. 13- سوره بقره 2/11. 14- سوره تكاثر 102 / 1-4. 15- مجمع البيان 10/534. 16- سوره حديد 57/20. 17- كافى 2/394. 18- سوره تغابن 64/15. 19- سوره نمل 27/80. 20- الحياة 3/434. 21- امالى شيخ صدوق 201. 22- بحار 90/12. 23- مكارم الاخلاق 526. 24- كافى 2/140. 25- سوره مدثر 74/12 و 15. 26- تحف العقول 286. 27- چنانكه در آغاز اشاره كرديم، منظور از اينگونه تعاليم،ترويج زندگى صوفيانه و ترك دنيا و پرهيز از رفاه وبهبود وضع معيشت جامعه و مردم و ناديده گرفتن ارزش توسعه اقتصادى نيست; بلكه هدف چنانكه روشن است، ويژه سازى امكانات رفاهى، و سلطه افكنى بر كل منابع و سرمايه ها و بازارها، توسط گروههاى اندك و سود پرست است، چنانكه در نظام سرمايه دارى كنونى جهان معمول است. براى توضيح بيشتر به اين كتابها مراجعه شود: 1. ديكتاتورى كارتلها، 2. مفهوم امپرياليسم اقتصادى،3. چگونه نيمى ديگر مى ميرند، 4. مشكلات اقتصادى جهان سوم، 5. گرسنگى، ارمغان استثمار، 6. جغرافياى كم رشدى، 7. سيطره جهانى، 8. كمربند فقر، 9. موانع توسعه در جهان سوم، 10. غولهاى غلات، 11. درون جهان سوم، 12. امپرياليسم و كشورهاى توسعه نيافته،13. بشريت و تهديد گرسنگى، 14. تاريخ توسعه طلبى آمريكا در ايران، 15. فاصله عقب ماندگى،16. غارت جهان سوم، 17. بيست كشور آمريكاى لاتين. 28- نهج البلاغة 330. 29- نهج البلاغة 330. 30- كافى 1/22. 31- سوره توبه 9/87. 32- سوره اعراف 7/179. 33- خصال صدوق 31. 34- تحف العقول 141. 35- سوره قصص 28/76. 36- بحار 78/21. فصلنامه كتاب نقد شماره 9