او مدتى در فرا گرفتن مطالب علمى زحمت كشيد و كم و بيش چيزهائى ياد گرفته بود ولى كم كم بخود مغرور شده و با خود فكر مىكرد تمام چيزها را ياد گرفته و ديگر ندانسته بر او نمانده است.
از اين روادعاى بزرگى كرد ولى خيلى زود رسوا شد و با اولين سؤالى كه از او شد و درمانده گشت متوجه نادانى و اشتباه خود شد.
اوّلين كسى كه ادعاى سلونى قبل ان تفقدونى را كرد آقا على عليه السلام بود و تا بحال كسى نتوانسته اين ادعا را كند.
مقاتل بن سليمان خراسانى كه يكى از مفسرين اهل سنت است به دانشهاى خود مغرور شد و يك روز به تقليد از على عليه السلام كه فرمود هر چه مىخواهيد از من بپرسيد پيش از آنكه از ميان شما بروم. گفت سلونى عمادون العرش: يعنى از مشكلات و مطالب خود آنچه پائين تر از عرش است از من سؤال كنيد تا پاسخ دهم.
يك نفر كه در مجلس او بود. بلافاصله سئوال كرد كه وقتى حضرت آدم كه حج بجاى آورد (براى تقصير كه بايد سرش تراشيده شود) كى سر آدم را تراشيد؟
مقاتل سرش را پائين انداخت. مدتى فكر كرد چون ديد جوابى ندارد و خيلى زود نادانى او معلوم گشت سرش را بلند كرد و گفت: اين سؤال از شما نيست اين مطلب را خدا به زبان شما آورد كه از من سؤال كنيد و من به ناتوانى و نادانى خودم پى ببرم بخاطر آن غرور و عجب نا بجائى كه پيدا كردم.