کرامات العلویه

علی میرخلف زاده

نسخه متنی -صفحه : 132/ 75
نمايش فراداده

7) تقاضاى داورى

عمر بن عبدالعزيز (هشتمين خليفه) بنى اميّه، در ميان امويان، آدم نيك سيرت و پاك روش بود، هنگاميكه بر مسند خلافت نشست (ميمون بن مهران) را فرماندار جزيره كرد و همين ميمون بن مهران شخصى بنام علاثه را بخشدار (قرقيسار) نمود.

علاثه براى ميمون بن مهران نوشت كه در اينجا دو مرد هستند با هم نزاع و كشمكش دارند. يكى مىگويد على عليه السلام بهتر از معاويه است و ديگرى مىگويد: معاويه بهتر از على عليه السلام است.

ميمون بن مهران جريان را براى عمر بن عبدالعزيز نوشت و از او تقاضاى داورى كرد، وقتى كه نامه بدست عمر بن عبدالعزيز رسيد، در پاسخ نوشت:

از قول من براى علاثه (بخشدار قرقيسار) بنويس: آن مردى را كه مىگويد معاويه از على عليه السلام بهتر است. به درگاه مسجد جامع ببرند و صد تازيانه به او بزنند و سپس او را از آنجا تبعيد كنند.

اين فرمان اجرا شد، به آن شخص احمق صد تازيانه زدند و سپس گريبانش را گرفتند و كشان كشان او را از دروازه اى كه (باب الدين) نام داشت از آن محل بيرون كردند.


  • من بنده توام به خداى تو يا على جان مىدهم به شوق لقاى تو يا على امروز زنده ام به ولاى تو يا على

  • دل بسته ام به مهر و وفاى تو يا على امروز زنده ام به ولاى تو يا على امروز زنده ام به ولاى تو يا على